پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سى


سيا باشه، سوخته باشه، نمدى به کول داشته باشه، يک خورده پول داشته باشه (عا).
رک: شوهرم شغال باشد، آردم به تغار باشد
سياست اصل رياست است
سياست به‌قدر جنايت است (از هزار و يک سخن)
رک: سياست پدر و مادر ندارد
سياست پدر و مادر ندارد
نظير:
سياست به‌قدر جنايت است
 ـ خُم رنگرزيِ سياست يک روباه پير را طاووس علّيين مى‌کند (باستانى پاريزى)
سياهى با سفيدى نقش بندد سيه‌ گر سرخ پوشد خر بخندد
بيتى ازساخته‌هاى عوام در بيان زشتى دختران سبزه يا سيه‌چرده که لباس سرخ پوشيده‌اند
سيب از سيب رنگ مى‌گيرد همسايه از همسايه پند
سيب را که به هوا بيندازى هزار چرخ مى‌خورَد تا دوباره به زمين مى‌رسد٭
رک: از اين ستون به آن ستون فَرَج است
      ٭قاآنى گفته است:
شنيده‌اى که کلاهى چو بر هوا فکنى هزار چرخ زند تا رسد دوباره به‌ سر
سيب سرخ براى دست چُلاق بد است؟
صورت ديگرى است از مَثَل: 'مگر سيب سرخ براى دست چُلاق بد است؟' رجوع به همين مثل شود
نظير: مگر سيب سرخ براى دست بچهٔ يتيم بد است؟
سيب سرخ و دست چُلاق؟
نظير: سر کچل شانه نمى‌خواهد! (به تحقير و تمسخر به‌کار برند)
سيب مرا خوردى تا قيامت ابريشم پس بده!
سيبى که سهيلش نزند رنگ ندارد٭
رک: سيلى معلم نبوَد از آزار
٭ تأديب معلم به کسى ننگ ندارد ...................................
سيخ تنور به سه پايه مى‌گويد: رويت سياه! (عا).
رک: ديگ به ديگ مى‌گويد: رويت سياه!
سيخ و پياز همراهش کنيد!
رک: يک گز ريسمان ببيند چهل گز مى‌جهد
سيد على را بپّا! (عا).
يار و دزد است، مواظب باشيد چيزى به سرقت نبرد!
سير از گرسنه خبر ندارد و سواره از پياده
نظير:
سير را از گرسنه چه غم
 ـ سير غم گرسنه نخورد ـ 
سير خورده، گرسنه را مست و ديوانه پندارد ـ
آسوده چه داند که دل خسته چه باشد (سعدى) ـ
محتشم را چه تفاوت که گدا محروم است (عماد فقيه)
سير خوردگى کار ستوران است (از کاشف‌المحجوب)
سير خورده گرسنه را مست و ديوانه پندارد (از تاريخ بيهقى)
رک: سير از گرسنه خبر ندارد و سواره از پياده خبر ندارد
سير را از گرسنه چه غم٭
 
رک: سير از گرسنه خبر ندارد و سواره از پياده
      ٭ يا: سير را چه غم گرسنه است (از جامع‌التمثيل)
سير را باش که طعنه به پياز مى‌زند
رک: 'ديگ به ديگ مى‌گويد رويت سياه!' و نظاير آن
سير غم گرسنه نخورد
رک: سير از گرسنه خبر ندارد...
سير مردن بِهْ که گرسنه زيستن (از شاهد صادق)
سى روجه٭را کرديم سه روجه، آن هم به خدا گردن خروجه! ٭٭
نظير: ماه رمضان است که ما را رَم از آن است!
      ٭ روج (در پهلوى روچ): روز
      ٭٭خروج (در پهلوى: خروج): خروس
سيرى در لقمهٔ باز پسين بوَد
نظير: مستى در قدم بازپسين بوَد (از قابوس‌نامه)
سيرى مهمان روسفيدى صاحب خانه است
سيزده براى همه‌کس نحس نيست
  سيگار بى‌تقلّب و نازپرى رُخان اين هر دو در کشاکش دوران کشيدنى است (از ساخته‌هاى عوام)
سيل آمد و رخت و پخت را بُرد
نظير:
    باريد به باغ ما تگرگى وز گلبن ما نماند برگى
ـ ماس٭ رفت، تاس هم رفت!
      ٭ ماس: ماست
سيلاب نپرسد که رهِ خانه کدام است٭
نظير: وقتى بد مى‌آيد از در و ديوار مى‌آيد
٭عشق از ره تکليف به دل پا نگذارد ............................. (صائب)
سيلى بابا بِهْ از حلواى او ٭
رک: سيلى معلم نبوَد از آزار
٭ هين بِجِهْ زين مادر و تيباى او ................................ (مولوى)
سيلى معلم نبوَد از آزار
نظير:
جور استاد به ز مهر پدر ـ
چوب معلم گُل است، هر که نخورد خل است ـ
    تأديب معلم به کسى ننگ ندارد سيبى که سهيلش نزند رنگ ندارد
چوب معلم از بهشت آمده است ـ
کى شناسد طفل قدر سيلى استاد را
    ـ تمتعى که من از فضل در جهان بردم همان جفاى پدر بود و سيلى استاد (ظهير فاريابى)
ـ سيلى بابا بِه از حلواى او
سيلى نقد بِهْ از حلواى نسيه است
رک: سرکهٔ نقد بِهْ از حلواى نسيه است
سيم بخيل وقتى از خاک بدر آيد که او خود به خاک رفته باشد (سعدى)
نظير:
    زر از بهر خوردن بوَد اى پسر براى نهادن چه سنگ و چه زر (سعدى)
    ـ درم در جهان بهر خوش خوردن است نه از بهر زير زمين کردن است (اميرخسرو دهلوى)
سيمرغ ديگر است و سى‌مرغ ديگر!
رک: از اين حسن تا آن حسن صد گز رسن!
سيم و زر دنياپرستان را منافق مى‌کند (وحيد دستگردى)
سينهٔ خالى ز مهر گُل‌رخان; کهنه‌انبانى بوَد پر استخوان (شيخ بهائى)
رک: سرى که عشق ندارد کدوى بى‌بار است
سينهٔ فرهاد بايد تا غم شيرين کشد
رک: رخش مى‌بايد تا تن رستم کشد
سى هم بالاى غَمْسى! (عا).
صورت ديگرى است از: 'اين سى هم بالاى غَمْسى'
رک: اين غم ما هم به بالاى غم‌هاى دگر!


همچنین مشاهده کنید