چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

اگ(۳)


اگر جستم از دست اين تير زن من و موش و ويرانهٔ پيرزن
اقتباس از حکايت زير که سعدى در باب ششم بوستان آورده است:
يکى گربه در خانهٔ زال بود که برگشته ايّام و بدحال بود
دوان شد به مهمان سراى امير غلامان سلطان زدندش به تير
برون جست و خون از تنش مى‌چکيد همى گفت و از هول جان مى‌دويد
اگر جستم از دست اين تير زن من و موش و ويرانهٔ پيرزن
اگر جوش مگس خواهى به صحرا آر حلوا را٭
نظير: مگس جائى نخواهد رفت جز دکّان حلوائى (سعدى)
٭ تو حلوا کرده‌اى پنهان مگس‌ها جمله سرگردان ............................ (مغربى)
اگر چراغ بميرد، صبا چه غم دارد؟٭
نظير:
اگر بسوزد کتان چه غم خورد مهتاب (سعدى)
- قضا دگر نشود گر هزار ناله و آه به شکر يا به شکايت برايد از دهنى
- فرشته‌اى که وکيل است بر خزاين ياد چه غم خورد که بميرد چراغ پيره‌زنى (سعدى)
- شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد (کمالى)
٭ ................. و گر بسوزد کتان چه غم خورد مهتاب (سعدى)
اگر چشمان نکردى ديده‌بونى چِهْ دانستى دِلُم خوبان کجائى (باباطاهر)
رک: چشم مى‌بيند دل مى‌خواهد
اگر چغندر گوشت شود هوو هم دوست شود!
رک: چغندر گوشت نشود و دشمن دوست
اگر چوبِ حاکم نباشد ز پى کند زنگى مست در کعبه قى (سعدى)
رک: 'از بند گيرد آدمى پند' و 'رياست بى‌سياست نتوان کرد.'
اگر چوبى را که آنها خوردند شما مى‌خورديد عوض دوپا چهارپا مى‌شديد
رک: چوبى که آنها خوردند اگر شما مى‌خورديد عوض دوپا چهارپا مى‌شديد (از جامع‌التمثيل)
اگر چوپان بخواهد از بُز نر هم شير مى‌دوشد
صورت ديگرى است از: 'اگر چوپان بخواهد از شاخ بُز هم شير مى‌دوشد'
اگرچه بود در جهان رأس مار نگه‌دار کايد زمانى به‌کار (از جامع‌التمثيل)
رک: هر چيز که زار آيد يک روز به‌کار آيد
اگر چه رفت و خلق از وى بياسود خدا رحمت کند خوب آدمى بود! (لاادرى)
اگرچه غالبى از دشمن ضعيف بترس (سعدى)
اگر حرام‌زاده نباشد راه بيد خون را کسى نمى‌داند
نظير: اگر مفسد و حرام‌زاده نباشد راه بيدخون را کسى ياد نمى‌گيرد
اگر حسنى بخت داشت پشت عطسه‌اش جخت داشت! (عامیانه).
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
اگر حسود نباشد جهان گلستان است٭
نظير:
حسد آنجا که آتش افروزد خرمن عقل و عافيت سوزد (امير ظهيرالدين مرعشى)
- خداى نسل حسود از جهان براندازد
٭خداى تخم حسود از جهان براندازد ........................... (سعدى)
اگر حنظل خورى از دست خوش خوى بِهْ از شيرينى از دست ترش روى (سعدى)
اگر خاک هم به‌ سر مى‌کنى پاى تلِّ بلند
نظير:
همّت از مردمان نيک‌طلب خاک از تودهٔ کلان بردار (ابن يمين)
- چو دل دادى به دلبند نکو ده (پورياى ولى)
- اگر کسى بار کشد بارنگارى بارى
- عيسات دوست بِهْ که حوّاريت آشنا (خاقانى)
- مرا روشن روان پير خردمند از روى عقل و دانش داد اين پند
- که از بى‌دولتان بگريز چون تير وطن در کوى صاحب‌دولتان گير (سعدى)
- شرف خواهى به گرد مقبلان گرد (نظامى)
- اگر سنگ هم توى سرِ آدم مى‌خورد از جاى بلند (عامیانه).
اگر خاله‌ام ريش داشت آقادائى‌ام مى‌شد (عامیانه).
نظير:
اگر ننه‌جان ريش داشت بابا جان مى‌شد
- درختِ 'اگر' را کاشتند تپلق درآمد
- اگر را با مگر تزويج کردند از آنها دخترى شد کاشکى نام
- کاشکى را کاشتند سبز نشد
- در ميان 'اگر' نمى‌توان نشست
- هر که 'اگر' کارد 'دريغ' دروَد
- با اگر و مگر کار درست نمى‌شود
- اى برادر در 'اگر' نتوان نشست
اگر خاله را ريش بُدى خالو شدى
صورت ديگرى است از مَثَل پيشين
اگر خدا بخواهد از نر هم مى‌دهد
اگر خدا بخواهد ثقلين هم کارى از دستشان ساخته نيست
اگر خداى نباشد ز بنده‌اى خشنود شفاعت همه پيغمبران ندارد سود (سعدى)
اگر خر خر را نمى‌شناسد خرکچى خرکچى را مى‌شناسد
اگر خر نيايد به نزديک بار تو بارِ گران را به نزد خر آر! (فردوسى)
اگر خروس بداند، شب تا سحر مى‌خواند! (عامیانه).
نظير: آهسته برو، آهسته بيا که گربه شاخت نزنه؟
اگر خروس نخوانَدْ سحر نمى‌شود؟
نظير: اگر بلال اذان نگويد صبح نمى‌شود؟
اگر خلق را بفريبى خالق را نتوانى فريفت
اگر خواهى از شمار آزادمردان باشى طمع را در دل خويش جاى مده (از قابوس‌نامه)
اگر خواهى از هر دو سر آبروى همه راستى کن همه راست گوى (فردوسى)
رک: راستى کن که به منزل نرسد کج‌رفتار
اگر خواهى باآبرو باشى آزرم را پيشه کن (قابوس‌نامه)
اگر خواهى بر دلت جراحتى نرسد که به مرهم بِهْ نشود با هيچ نادان مناظره مکن (منسوب به انوشيروان، به نقل از قابوس‌نامه)
اگر خواهى بر قول تو کار کنند بر قول خويش کار کن (منسوب به انوشيروان، به نقل از قابوس‌نامه)
اگر خواهى تو را ديوانه سار نشمرند آنچه نايافتنى است مجوى (منسوب به انوشيروان، به نقل از قابوس‌نامه)
اگر خواهى راز تو دشمن نداند با دوست مگوى (منسوب به انوشيروان، به نقل از قابوس‌نامه)
اگر خواهى سلامت بر کنار است٭
رک: به گرد بلا تا توانى مگرد (فردوسى)
٭ به دريا در منافع بى‌شمار است ............................. (سعدى)
اگر خواهى شوى تَغَل‌انداز، هى پر کن و هى بالا انداز! (عامیانه).
رک: اگر مى‌خواهى بشوى تغل‌انداز...
اگر خواهى شوى خوشنويس، هى بنويس هى بنويس هى بنويس!
رک: اگر مى‌خواهى بشوى خوشنويس....
اگر خواهى که با مقدار باشى مکن با کودک و با بنده بازي! (لاادرى)
نظير: با بزرگ و کوچک مزاح نبايد کرد که بزرگ کينه‌ور گردد وکودک دلير شود
اگر خواهى که بر تو ببخشايند تو نيز بر ديگران بخشاى
رک: در گذر تا از تو درگذرند
اگر خواهى که بر ريشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند (از مجمع‌الامثال)
رک: کار از محکم‌کارى عيب نمى‌کند
اگر خواهى که عقلت را نبازى مکن با کودک و با بنده بازي! (لاادرى)
صورت ديگرى است از مثل 'اگر خواهى که با مقدار باشى...'
اگر خواهى که مردمان تو را نيکوگوى باشند نيک‌‌گوى مردمان باش (منسوب به انوشيروان، به نقل از قابوس‌نامه)
اگر خواهى نمانى در زمانه بخور ماست و قوروت٭ و هندوانه
نظير:
هندوانه و ماست! عزرائيل مى‌گويد: باز هم تقصير ماست؟
- ماهى و ماست! عزرائيل مى‌گويد: تقصير ماست؟
- اسم عزرائيل بد در رفته است.
٭ قوروت: کشک
اگر خودم بالا سرش بودم پسر زائيده بود
رک: نفس ارباب بهتر از نوالهٔ جو است
اگر خير داشت اسمش را مى‌گذاشتند 'خيرالله' ! (عامیانه).
نظير:
از اين ديگ چوبى کسى حلوا نخورده است
- گوسفند امام رضا (ع) را تا صبح نمى‌چراند
- از گوشتش چه خيرى ديديم که از کوفته‌اش ببينيم!
- از باباش چه خيرى ديديم که از خودش ببينيم!


همچنین مشاهده کنید