چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

علل و انگیزه های نسل انقلابی در ۲۲ بهمن


علل و انگیزه های نسل انقلابی در ۲۲ بهمن
هنوز هم انقلاب ۲۲ بهمن مساله روز است. به همین دلیل هنوز هم شریعتی معلم انقلاب است، اگرچه او معتقد بود که «انقلاب بدون آگاهی فاجعه است» ولی انقلاب معمولاً خود را به یک ملتی پس از اختناق و سرکوب مداوم تحمیل می کند.
چه ما با فروش نفت که به علاوه غارت شدن با دنیای جدید آشنا شده، طلب حق و حقوق شهروندی می کردیم، تحمیل فوق در جهان زیر سلطه با کودتا، فضا را برای مدتی طولانی امنیتی کرده تا دست و پای ملتی را با انعقاد قراردادها برای غارت بیشتر ببندند و با بند و بست هایی از طریق دلالان و واسطه ها، که حاصل نهایی آن «تحقیر و فقر» است، و شکل گیری طبقاتی رانتی با ثروت های بادآورده که غالباً هم تبدیل به «ارز» شده و به حساب های خارج سرازیر می شود و البته توجیه گرانی که از باورها بهره گرفته، خرافات را گسترش داده، در کشوری که تبلیغات از هرگونه یک سویه و در اختیار «قدرت» سیاسی است، قدرتی که القائات خود را به بهانه فرهنگ، اسطوره و...حقیقت مطلق معرفی کرده و درباره آن اجازه بحث و فحص نمی دهد.
حال اگر در چنین شرایطی و نظامی نان و آب مردم هم با فروش منابع طبیعی در اختیارش بود و از هر آن کس که اعتراضی داشت بعد از سرکوب ها، خواست «پاسپورت بگیرد و برود» و با توپخانه یی که فقط «دروغ» شلیک کرده و اوضاع را در صحنه جهانی خوب قلمداد کرده.
«چه باید کرد؟» در مبارزه با جهانی، که با نظام «رسانه سالاری» هر نادرستی را درست و هر بدی را خوب تبلیغ می کند، جهانی «یک بعدی» و انسانی «تک ساحتی» که درصدد است تاریخ را به حساب خود «پایان یافته» و به سود یک جریان که با تبلیغاتچی های خود «پایان اندیشه» را اعلام و به جای «حقوق بشر» حقوق مصرف کننده را در نظامات زیر سلطه به بهانه «لیبرالیسم» حاکم و «پول باوری» را به بهانه علم و بی اخلاقی و بی مسوولیتی را به بهانه «پولیتیک» و آزادی کشی را به بهانه «بی اخلاقی» در جهانی که به بهانه «سیاست» چون نیک بنگری همه تزویر می کنند.
واژه انقلاب که البته هیچ کس تجویز نمی کند که این انقلاب داشت با گل پیروز می شد و با نامه یی تسریعش کردند تا چون پانزده خرداد با سرکوب مجدداً آب رفته به جوی باز آید. که هوشیاری رهبر انقلاب در این مقطع بر کسی پوشیده نیست، و این بار در به سود توطئه گران نچرخید وگرنه بار ها رهبر فقید انقلاب در سخنان و نصیحت ها واژه «اصلاح و اصلاحات» را به کار برد ولی گوش شنوا نبود. انقلاب و به قول «آندره فونتن» «سردبیر» لوموند «وقتی همه راه ها بسته شد و گوش شنوایی هم نبود، چه باید کرد؟
که انقلاب نوعی واکنش در جامعه بسته است. که مهار اوضاع از دست همه کس خارج شده و تا مدت ها انقلابیون از ترس بازگشت گذشته «فضای امنیتی» را حاکم کرده و چه بسیار انقلابیونی که در دام چنین شرایطی در صورت خوش بینی «جرات رهایی» و در صورت بدبینی، حاضر به توزیع قدرت و توزیع ثروت که مشروعیت سیاسی و اجتماعی در دنیای کنونی حاصل آن است نباشند. چنین انقلابی را ملت ایران یک بار در یکصد سال قبل، یک بار در نهضت ملی انجام داده ولی باز هم از حقوق اولیه خود «حقوق اقتصادی، سیاسی، و...» محروم ماند، زیرا که ما همیشه به خاطر منابع نفتی و مفت که دنیا بدان نیاز داشت با ابرقدرتی غارتگر روبه رو بودیم که این بار با قدرت های نفتی که فراتر از دولت ها عمل می کرد حتی برای ما دولت می آورد و می برد.
مساله ما ابتدا استقلال و سپس آزادی و عدالت بود که در شعارهای انقلاب خود را بازتاب داد ولی یکصد سال قبل مشروطه برای ایران «گذار از دوران پیشامدرن به دوران مدرن» به اصطلاح می توانست باشد، اگرچه با کودتای سیدضیاء- رضاخان ناکام ماند، ولی از بعد اجتماعی گامی به پیش بود که ما دارای طبقات مختلف اجتماعی، و جامعه شهری شدیم. بعد از جنگ جهانی دوم که رضاخان را بردند، در جنبش ملی شدن نفت دموکراسی و نظام «دولت - ملت» را تجربه کردیم. این روند تکاملی و شاید جبری به قول «هگل» با کودتای بیست و هشت مرداد با تلاش داخل و خارج و گروه های واپس گر برای مدتی متوقف شد، ولی در بطن جامعه از حرکت باز نایستاد. چه در هر فرصتی که در داخل و خارج پیش آمد واکنش های جمعی و گروهی، خبر از فروپاشی نظام سلطنتی برای همیشه می داد.
که جهانی شدن هر جنبشی را از محدوده های مرزی فراتر می برد. نظامی که دیگر حامیانش دزدان و لمپن ها و غارتگران نفتی و جهانی بودند و فسادش جهانگیر شده بود، حتی اربابانش، گاهی از این فساد اعتراض شان بلند می شد و خطر را گوشزد می کردند. «ام القراء ما تبدیل به ام الفساد شده بود» تا جایی که سفیر انگلیس، پارسونز، یک بار گفت «دگرگونی ناگهانی در چنین کشورهایی نمی تواند مایه شگفتی باشد» و کندی در خاطراتش نوشت که «ما در دنیا پول داده ایم و نفرت خریده ایم» و آیزنهاور یک بار که مدت پنج ساعت به تهران آمد در کنگره، به هنگام گزارش گفت؛ «من نارضایتی را در چشمان این مردم دیدم.»
چه در جلوی دیدگان او وقتی مقابل مجلس سنا در خیابان سپه مردم برای اعتراض هجوم آوردند، مورد سرکوب شدید قرار گرفتند «و اما زمانه ها گذشت و نهضت ادامه داشت و بسیاری از نسل جوان آن روز که در دهه بیست سیاسی و عضو احزاب شده بودند را به اداره نظام وظیفه معرفی و از تحصیل بازداشتند، ولی اینها همه بعد از خدمت که یک سال بیشتر نبود به فساد نظام شاهنشاهی بیشتر واقف شدند.» که اینجانب جزء این نسل بوده و خدمت افسری را در چنین ارتشی تجربه کرده و شاهد بسیاری موارد ضدملی و اخلاقی بودم.»
خشونت در بستر فضای «میلیتاریستی» با چنین نسلی زاده شد. که جهان با کودتا ها و جنگ سرد حاصلی جز جنگ ویتنام و البته به سود اسلحه فروش ها نداشت که از تجارت اسلحه نباید غافل شد.در دهه چهل ما جنبش های چریکی تا ایدئولوژیک، ناکجاآباد ارزش تا اتوپیای کنش را در بحث های آرمانی روشنفکران و دانشگاهیان گاهی شاهد بودیم از مبارزات سنت گرایان تا نوگرایان که همه را در مقاطعی تجربه و البته همراه با زندان و حتی شکنجه لمس کردیم. به علاوه از انقلاب سفید با هدف سیاسی و مواد به ظاهر مترقی که کشاورزان را در شهر ها سرگردان و بیکار کرد، همراه با «کاپیتولاسیون » که همه اینها جو اجتماعی را بیشتر به خاطر «تحقیر» انفجارآمیز می کرد، یعنی هر امریکایی با هر جرمی در کشور ما آزاد و فارغ از محاکمه بود.
و نظام پر از فساد «مست از پول نفت» سر در لاک خود داشت و از اطراف خود بی خبر بود، که به عناوین مختلف جشن و پایکوبی می گرفت، جشن هنر که بی هنران و مداحان بیشتر در آن به مدح خانواده پهلوی مشغول بوده و جشن دوهزار و پانصدساله که در چهره بسیاری میهمانان «لبخند تمسخر» به هنگام رژه شترها موج می زد، زیرا شاه با «خودبزرگ بینی» مثل اینکه در زمان نبود. به علاوه سرکوب «پانزده خرداد» که جامعه برای پانزده سال جز یکی دو ترور منجمد شد. اینها همه تاریخ معاصر ما را زیگزاگی و پر از تناقض کرده است. حل این تناقض ها امروز و فردا میسر نیست.
درست سی سال قبل وقتی زبیگنیو برژینسکی رئیس شورای امنیت ملی امریکا و مشاور کارتر سفیر شاه را در امریکا «مایه ننگ» نامید، و در حدود شصت سال قبل دانشجویان ایرانی در سفارت ایران در ایالات متحده امریکا بساط میهمانی نوروز شاهانه را به هم ریختند، اینها در مقاطع مختلف ناقوس فروپاشی شاهنشاهی ایران را پس از قرن ها به صدا درآوردند زیرا «کلید» این انقلاب در کودتای ننگین ۲۸ مرداد که شاه فرار کرد، خورده بود. که شاه دیگر شاه ایران نبود، که با دلارهای امریکایی و توطئه عوامل انگلیسی داخلی و زور نظامیان خیانت پیشه که نه عرق ملی داشتند و نه اخلاق دینی و سیاسی، بازگشته بود.
با کودتایی که دولت ملی را پس از قرن ها که با برنامه های دموکراتیک، عدالت محور و مهم تر از همه در آن مقطع استقلال طلبانه در برابر قدرت های نفتی که به چالش کشیده بود، ساقط کردند. قدرت هایی که جز غارت و سلطه هدف و برنامه یی نداشته، هنوز هم ندارند و حق مسلم ما را هرگز به رسمیت نشناخته، حتی اگر به تمام قوانین بین المللی گردن نهیم، که مصدق قبل از همه حقوقدان بود و طبق قوانین خودشان به ملی کردن نفت همت گمارد. به همین دلیل این نظام پوسیده شاهنشاهی که حالا دیگر یک روز به انگلیس و یک روز به امریکا و شاید روزی هم بنابر مصلحت به روسیه و چین متکی می شد و باج می داد، با اولین تندباد حوادث از شرق و غرب فرو می ریخت که بالاخره هم دیدیم ریخت، تندبادی که فرصت به جهانی می داد که قرن ها زیرسلطه بود و غارت می شد.
دیکتاتوری ها فروریخت که برای بسیاری در محافل آکادمیک حتی معما معرفی شد، زیرا مدعی شدند، «وضع اقتصادی مردم ما خوب بود» که به فرض محال اگر هم خوب بود مگر انسان فقط «اقتصاد» است»، معما تحقیر ملتی بود که توسط شاهی فراری و همیشه در انتظار فرار با اتکا به خارج مرتباً انجام می شد، شاهی که مشاورانش همیشه سفرای خارجی بودند، شاهی که هرگز پایگاه اجتماعی نداشت، شاهی که پدرش به وسیله انگلستان آمد و خودش به وسیله امریکا و انگلیس و اینها را ملتی که ادعای تمدنی چندهزارساله دارد به راحتی نمی تواند هضم کند. علل این انقلاب هنوز برای بعضی پس از سال ها و به خاطر مشکلات حاصله اجتماعی فراموش شده، مخصوصاً نسلی که البته با تمام آرزوها امروز انتظاراتی بحق داشته و نیازمند توجه بیشتر است و از جنجال های سیاسی بیشتر سرخورده، و فضای کنونی جوابگوی مطالبات او که در درجه اول آزادی بیان و اندیشه است، نیست.
ولی در هر صورت این انقلاب از مدت ها قبل با مبارزات فرهنگی، در حوزه دین «خرافه زدایی» در حوزه سیاست افشای سیاست ها و بند و بست های پشت پرده، در حوزه اجتماعی و بالارفتن مطالبات در رابطه با حقوق اقتصادی، زمینه داشت که توسط عوامل آن رژیم با «نامه یی» تسریع شد تا درست و بدون خشونت انجام نشود پس از انقلاب مطابق فرمایش رهبر فقید انقلاب «میزان رای ملت شد» امری که مبنای اصلی دموکراسی در فلسفه سیاسی در دنیای مدرن است و مدل جمهوری ما «جمهوری فرانسه» بود که یکی از ویژگی های آن وجود احزاب است وگرنه دموکراسی پوسته یی بیشتر نیست و حاصلش «پوپولیسم» و عوام گرایی است که بیشتر مشکلات امروز محصول فقدان «حزب» به معنای واقعی است.
هرگز مسجد جای حزب را پر نمی کند، هرکدام اینها مشخصات خود را داشته و دارد و ملت ما امروز در مرحله یی نیست که اینها را به جای هم جایگزین کند. مسجد خانه خدا و در باورهای ما مقدس است ولی حزب جای نقد و انتقاد حتی نفی و انحلال. «جمهوری اسلامی» در رابطه با زمان و مخصوصاً زندگی شهری و مدنی راه حل یک دوره از تاریخ مردم ایران شدکه هنوز نیازمند اصلاح و تکامل و اجتهادات به روز و به ویژه علمی است.
محمود نکوروح
منبع : روزنامه اعتماد