شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دموکراسی چیست؟


دموکراسی چیست؟
«چنان رفتار كن كه بشریت را، چه در شخص خود و چه در هركس دیگر،همواره به مثابه غایتی به شمار آوری و نه هرگز فقط به مثابه وسیله ای»
مفهوم دموكراسی بسیار پیچیده تر از آن است كه تصور می شود؛ زیرا منظوری كه گویندگان و نویسندگان از به كاربردن آن داشته اند و دارند، متناسب با مقتضیات زمان و شرایط هر عصر متفاوت بوده است.
دموکراسی چون بسیاری دیگر از مفاهیم، تعریفی پیچیده دارد، بنابراین، تعریف هر کس از دموکراسی می تواند نوع نگرش او را آشکار سازد؛ «لیپست »در مورد دموکراسی معتقد است: «تعریف مفهوم پیچیده ای چون دموکراسی ناگزیر مبنایی فرهنگی دارد؛ بدیهی است که نگرش یک طرفدار اتحادیه کارگری در اروپای مرکزی با نگرش یک دهقان اهل جنوب صحرای آفریقا، که درآمدی بخور و نمیر دارد، فرق می کند. این تعاریف به تاریخ هم وابسته اند؛ مثلاً، شهروندان کشورهایی که پس از ۱۹۴۵ از دل استعمار برآمده اند تصور و شناختی از دموکراسی دارند که با تصور و شناخت شهروندان کشورهای قدیمی فرق می کند و تعریف هر شخص از دموکراسی از عوامل متعدد دیگری نیز تأثیر می پذیرد«.
دموكراسی از واژه یونانی دموس ( یعنی خلق ، مردم) و كراتوس ( یعنی حاكمیت، قدرت) مشتق است. دموكراسی یكی از انواع حاكمیت بوده و وجه مشخص آن اعلام رسمی اصل تبعیت اقلیت از اكثریت و به رسمیت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد و شهروندان است
دموکراسی از زمانی که پریکلس ، آن را «حكومت مردم» تعریف كرد، تا امروز كه در مجامع مختلف نظریه پردازی غرب به ویژه امریكا، تحكیم و گسترش آن كار اساسی و تخصصی دولت معرفی می شود، تحولات زیادی داشته است.
دموکراسی را نمیتوان جدا از شرایط اقتصادی و اجتماعی زندگی بررسی کرد،باید وضع واقعی و عملی جامعه را در نظر داشت. در واقع هر دموکراسی به مثابه شکلی از سازمان سیاسی اجتماع، در تحلیل آخرین به شیوه تولید معینی خدمت می کند و توسط آن تعیین میشود.مضمون و شكل دموكراسی در طول تاریخ تكامل حاصل كرده و همواره و كاملا وابسته به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مربوطه بوده است.
پس دموکراسی چیسـت ؟
آیا دموکراسی حکومت مردم است؟
یا دموکراسی حکومت نمایندکان مرد م است؟
یا دموکراسی قضاوت مردم است؟
«کارل پاپر» فیلسوف معاصر میگوید دموکراسی هرگزحکومت مردم نبوده، و نه میتواند باشد، و نه بایستی که باشد. این خطرناک است به مردم و به ویژه به کودکان بیاموزیم که دموکراسی به معنی حکومت مردم است، یعنی حکومت عموم، که حقیقت ندارد، و وقتی فرد از واقعیت مساله آگاه شود، احساس میکند فریب خورده است، و این احساس میتواند حتی به تروریسم بیانجامد. (۱)
ولی من با قسمت اخیر عقیده آقای «کارل پاپر» فیلسوف معاصر هم عقیده نیستم . اگر قرار باشد که درک واقعیت ها در مراحل بعدی زندگی ، انسانها را سرشکسته ساخته و بطرف تروریزم سوق دهد. پس نفوس تروریست ها از غیر تروریست ها زیاد تر خواهد بود. زیرا خود ما،جهان پیرامون ما خلاصه زمان و مکان ، شرایط و امکانات و واقعیت ها همه و همه د رحال تغییر و دگرکونی هستند .انسان متکامل به کسی میشود گفت که همواره در مسیر تغییر و تکامل ، دگر شدن و نوشدن در حرکت باشد.این دقیق است که دموکراسی هرگزحکومت مردم نبوده، و نه میتواند باشد، و نه بایستی که باشد. زیرا مردم یک مفهوم عام است .اگر دموکراسی حکومت مردم است، آیا در حدود یک ملیارد هندوستانی در هندوستان بر اریکه قدرت هستند؟ واین یک ملیارد بر کدام حد اقل یک ملیارد دیگر حکومت میکنند؟ و آیا مردمی که حکومت راانتخاب میکنند قادر به انجام تصمیم گیری درباره مسائل بغرنج نظیر سیاست اتمی یا طرح دراز مدت فضائی ویا ایجاد شبکه های گسترده وپر خرچ استخباراتی و امثالهم هستند؟ بصورت قطع خیر. پس دموکراسی حکومت مردم نبوده بلکه حکومت نماینده گان بخشی مردم میباشد. آنهم نه حکومت نماینده گان همه ای مردم ، زیرا کاندیدانی که به نماینده گی از برخی مردم جامعه با اجندای خاصی وارد کار زار شده بودند و نتوانسته اند در انتخابات برنده شوند ؛ در حکومت حضور ندارند. بنابران نماینده گان عده ای از مردم در حکومت اشتراک ندارند .
در واقع دموکراسی یعنی حکومت قانون و اجتناب از استبداد، اما حکومت قانون بدون نهادهای قضاوت مردم دموکراسی نیست.بطور مثال با وجودآنکه هیتلر با رأی دموکراتیک اکثریت بقدرت رسید، اما از لحظه ای که مهمترین نهاد قضاوت مردم در آلمان، یعنی رایشتاگ را بست، به دموکراسی آلمان پایان داد.
مردم معمولآ نتائج بغرنج ترین سیاست ها را پس از مدتی می بینند، و در سیستمی که نهادهای قضاوت مردم قدرت دارد، در انتخاب بعدی، آن سیاست ها ومسولین آنان، میتوانند دوباره انتخاب ویا رد شوند.
در واقع قضاوت مردم در هر سه عرصه مقننه، مجریه، و قضائیه، معنا وحقیقت دموکراسی است، که از انتخابات نمایندگان مجلس و رئیس جمهور گرفته تا انتخاب قضات و شرکت در هیئت های انتخابات و قضاوت را شامل میشود. قضاوت مداوم مردم در سطوح مختلف است که ستون اصلی همه دموکراسی های مدرن بوده است، و قانون اساسی دموکراتیک بایستی اساسات وجزئیات آزادی نهادهای قضاوت مردم را معیین ،نهادینه و پشتیبانی کند.
با وجود این همه اختلاف در ارایه تعریف، می توانیم ویژگی های اصلی و ممیز نظام های دموکراتیک را از نظام های غیر دموکراتیک بازشناسیم، در این رابطه سه ویژگی را میتوان مشخص کرد:
۱.رقابت آزاد برسراحراز سمتها، مقامها ویا کرسی های انتخابی(پارلمان و شورا ها از جمله شورای محل و....)
۲. برگذاری انتخابات منصفانه، بدون استفاده از زور یا اجبار و بی آنکه هیچ گروهی در جامعه حذف یا محروم شود؛ که در دوره های مشخص، برای تصدی سمتها یا مقامها، برگزار می شود.
۳.موجودیت آزادی های مدنی و سیاسی تا صحت و انسجام مشارکت و رقابت سیاسی تضمین شود.
در چند دهه اخیر در غرب در فراسوی دموکراسی پارلمانی، دموکراسی مشارکتی رشد کرده است. یکی از برجسته این تحولات اینیشتیو بالوت ballot initiatives است، به این معتا که با جمع آوری تعداد معینی امضا میتوان مثلا قانون جدیدی را به رای گذاشت. در نتیجه غیر از روش پارلمانی، این طریق دومی برای قانون گذاری برای یک ایالت یا یک کشور است. رشد کامپیوتر و اینترنت امکان توسعه دموکراسی مشارکتی را با شتاب زیادی افزایش میدهد. ، فدرالیسم ساختار دیگری است که در شرایط مناسب، به رشد کنترل و توازن قوا و در نتیجه به گسترش دموکراسی در کشور یاری خواهد رساند.
●دموکراسی فلسفه یا ایدیالوژی است و یا یک امر سیاسی ؟
۱)دموكراسی به مثابه فلسفه یا ایدیولوژی:
دموكراسی به مثابه فلسفه یا ایدیولوژی حامل آموزه های لیبرالیسم است كه به آن دموكراسی حداكثری نیز می گویند و بر سه اصل استوار است:
▪هومانیسیم یا فرد گرایی
▪آزادی
▪برابری
بربنیاد این فلسفه سیاسی جدید،اصل و غایت همه هستی، انسان است و آنچه اصالت دارد اراده انسان است و فقط با عقل و علم ،سعادت انسان تأمین می شود.
کارل ریموند پویر معتقد است ، انسان نقاد و آزاد از هرگونه قید آسمانی در حیات؛ انسانی كه برای اداره زندگی جمعی، جز فردگرایی و سود انگاری مصلحت دیگری را نمی نگرد و به منابع مشروعیت فراانسانی بی اعتناست،موضوع بحث دموکراسی است. نهادهای اجتماعی نیز تنها در خدمت به فرد معنا می یابند. از این منظر انسان در همه فعالیت های خویش، چه به او مربوط باشد و چه نباشد، همیشه باید به عنوان غایت در نظر گرفته شود. از همین روی به نظر كانت، پدر مدرنیته، همه اشیاء دارای قیمت هستند و این تنها انسان است كه دارای حرمت و منزلت است. كانت در این باره می گوید: «چنان رفتار كن كه بشریت را، چه در شخص خود و چه در هركس دیگر، همواره به مثابه غایتی به شمار آوری و نه هرگز فقط به مثابه وسیله ای».(۲)
كارل ریموند پوپر نیز با اشاره به همین جمله كانت چنین نتیجه گیری كرده كه اصالت فرد، توأم با دیگرخواهی، به صورت شالوده تمدن غرب در آمد و هسته مركزی تمام نظرات اخلاقی برآمده از تمدن غرب شد.(۳) دیگرخواهی در این جا ناظر به تنها قید مكتب اصالت فرد است كه تصریح می كند فقط مزاحم حقوق دیگران مباش. نكته مهم این كه فردیت دموكراتیك، فردیتی خود محور نیست.
یكی دیگر از اصول اساسی دموكراسیِ به مثابه فلسفه، اصل «برابری» است. برابری در اصل به این معنی است كه همه انسان ها، به حكم انسانیت خود، برابرند و بر یكدیگر برتری ندارند.ولی از لحاظ سیاسی، اصالت برابری به این معنی است كه شهروندان در نزد قانون و از لحاظ حقوق و آزادی ها با هم برابرند. در دموكراسی، شهروندان دست كم باید از لحاظ حقوقی با هم برابر باشند. برابری در دموكراسی، برابری در فرصت هاست نه لزوماً در دستاوردها. كسانی كه به طور برابر تحت حمایت قانون باشند می توانند از فرصت هایی كه نظام اجتماعی و سیاسی فراهم می آورد بهره گیرند و به مشاركت و رقابت در زندگی سیاسی بپردازند. به عبارت دیگر برابری، مستلزم عدم تبعیض بین افراد از هر نوع، به ویژه از لحاظ نژاد، قومیت، جنسیت، مذهب و عقیده سیاسی، است.(۴)
اصل مهم دیگر در دموكراسی، اصل «آزادی» است. آزادی در دموكراسیِ فلسفی همان معنایی را به ذهن متبلور می سازد كه لیبرالیسم منادی آن است؛ یعنی آزادی انسان از تقدیس و مقدسات. نتیجه آن كه هومانیسم و فردگرایی، برابری و آزادی سه ضلع مثلث دموكراسی به مثابه فلسفه یا ایدئولوژی است.(۵)
۲)دموكرسی به مثابه امری سیاسی
دموكراسی به مثابه امری سیاسی، حامل آموزه هایی است كه بیشتر با معنای مرسوم و جاری از دموكراسی سازگار است. در این معنا دموكراسی شیوه ای عقلانی، تجربه شده، مفید و مؤثر در زندگی جمعی است كه مبتنی بر اصل «رضایت» و «اكثریت» است و همواره در حوزه رابطه دولت بخصوص حکومت و ملت مطرح می شود. به بیان دیگر رایج ترین منظوراز دموكراسی همان دموكراسی سیاسی است كه عمده ترین مبانی و اصول آن عبارتند از:
آزادی (آزادی بیان، مطبوعات، احزاب و تجمعات)؛
▪انتخابات آزاد؛
▪ قانونیت؛
▪تفكیك قواءسه گانه(قانون گذار؛ اجرایی و قضایی)
▪مشاركت؛
هرگاه پنچ اصل بالا در حیات سیاسی شهروندان یک جامعه عملآ وجود داشته باشد میتوان ازموجودیت دموکراسی در آن جامعه حرف زد .به بیان دیگر جوامع فاقد نهاد های آزاد قضاوت مردم هرگز نمیتوانند سخن از دموکراسی بزنند؛ اگر ادعای هم بکنند دروغی بیش نیست.
برخی از متفكران، دموكراسی را امكان نصب، نقد و عزل مسالمت آمیز (بدون خصومت و خون ریزی) حاكمان تعریف كرده اند. این تعریف، تعریف واضحی است، که در این تعریف هم پنج عنصر مذكورپوشش یافته است. در این رویكرد سیاسی به دموكراسی، جابه جایی مسالمت آمیز قدرت و محدود شدن قدرت به خواست و اراده و مصالح عامه مطرح است، نه تعریف كلیشه ای و انتزاعی آبراهام لینكلن كه دموكراسی را «حكومت مردم بر مردم توسط مردم» می دانست؛ زیرا این تعریف در تاریخ تنها در یونان باستان و دموكراسی مستقیم آتنی معنا داشت و با جغرافیای سیاسی امروزی سازگار نیست و امكان تحقق آن وجود ندارد . امروز هرگاه از دموكراسی سخن می گوییم، آموزه های زیادی خودنمایی می كند؛ آموزه هایی از قبیل: قدرت محدود و مقید حاكمان، میعادی بودن قدرت مداری، انتخابات آزاد، آزادی های اجتماعی، تفكیك قوا وتامین استقلالیت قوه قضائیه ، قانون مداری .(۶)
فرید سیاوش
پی نوشت ها:
۱. کارل پاپر، درس های این قرن، ۱۹۷۷
۲. بهرام محبی، قانون آزادی، حكومت جمهوری و صلح جاودان (نگاهی به فلسفه سیاسی ایمانوئل كانت)، سایت اینترنتی ایران امروز به نشانی IRANEMROOZ.DE ، مورخ ۸/۸/۸۲.
۳ . كارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند (تهران، خوارزمی ۱۳۶۴ـ ۱۳۶۹).
۴ .رامین جهانبگلو، تفاوت و تساهل، (تهران، مركز، ۱۳۸۰).
۵ . حسین بشیریه، درس های دموكراسی برای همه (مبانی علم سیاست)، (تهران: مؤسسه پژوهشی نگاه معاصر، ۱۳۸۰)، ص ۳۳ و ص ۳۴.
۶ . امیر دبیری، دموکراسی ازنظرکارلپویر، روزنامه همشهری۸/۱۱/۸۲.
منبع : زندگی