سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


هزاران زن مثل راحله


هزاران زن مثل راحله
قتل در معنای حقوقی به از بین بردن حیات انسان با قصد و به عمد گفته می شود که به عنوان یک پدیده تلخ اجتماعی در جوامع شناخته شده است. در دسته بندی پرونده های قتل به لحاظ موضوعی شوهرکشی یکی از دسته هایی است که در رده قتل های خانوادگی قرار می گیرد.
هرچند آمار دقیقی از سوی مراکز ذی صلاح به صورت آشکار بیان نشده است اما آنچه به طور قطع باعث نگرانی کارشناسان مسائل اجتماعی است آمار بالای شوهرکشی نسبت به سایر قتل های خانوادگی از جمله نقطه مقابل آن یعنی زن کشی است. آنچه زنان شوهرکش در جلسات محاکمه خود مطرح می کنند نوعی اعتراض بدون بیانیه و تجمع در برابر محرومیت های اجتماعی است که ناخواسته گرفتار آن شده اند. «شوهرم به من خیانت می کرد و با زنان دیگر رابطه داشت.» این حرف های راحله زنی است که دو هفته پیش از پای چوبه دار برگشت تا برای زنده ماندن تلاش کند.
«هر شب کتکم می زد، خسته شده بودم از بس به من توهین شده بود.» این حرف های شیرین زنی است که دو هفته پیش اعدام شد. او شوهرش را با سیانور کشته بود. «شوهرم معتاد بود. مجبور بودم به خاطر تامین موادش هر کاری بکنم.» این را فاطمه می گوید که به اتهام معاونت در قتل شوهرش به ۱۵ سال حبس محکوم شده است.
«آنقدر مرا کتک زد که همه وجودم را انتقام فراگرفت. او به من شک داشت.» مائده ۱۷ ساله شوهرش را با دارو کشته و حالا در انتظار محاکمه است. ده ها زن مثل زنان شوهرکشی که در بالا نامشان آورده شده است در زندان ها به سر می برند و با انگیزه هایی مشابه شوهرانشان را به قتل رسانده اند. دفاعیات این زنان دفاعیات شخصی آنها نیست بلکه کیفرخواستی است که علیه محرومیت های اجتماعی صادر کرده اند. محتویات پرونده این زنان، حاکی از آن است که در سنین بسیار پایین یعنی زیر ۲۰ سال ازدواج کرده اند و انتخاب همسر بر عهده خودشان نبوده و حتی حق تصمیم گیری در مورد داشتن فرزند را هم نداشتند. این زنان به دلیل کم سوادی و نداشتن خانواده یی که پشتیبان آنها باشند، در زندگی مشترک که می تواند لحظات زیبایی را به همراه داشته باشد، در واقع تبعید شده هستند.
این امر توام است با قدرت نمایی شوهران در برابر این زن ها که دچار ضعف های تحمیلی شده اند چرا که آنان می دانند همسرانشان بنا به دلایلی که در بالا ذکر شد قدرت جدایی ندارند و هیچ کس از آنها حمایت نمی کند. نارضایتی زنان در زندگی مشترک شان در کمتر موردی به قتل می انجامد و رنگ خون به خود می گیرد و بیشتر این زنان سکوت و تحمل را به اعتراض ترجیح می دهند و حتی تقاضای طلاق هم نمی کنند چرا که دوری از فرزند، عدم حمایت خانواده از آنها و هزاران برچسبی که حین مطرح شدن مساله طلاق و بعد از آن به آنها زده می شود و عدم دستیابی به حضانت و حتی در برخی موارد دیدار فرزندشان، آنان را در جای خود میخکوب می کند و ترجیح می دهند برای جلوگیری از هزینه های بی دلیل که باید بپردازند همانطور که با لباس سپید آمدند با لباس سپید خانه شوهر را ترک کنند. مطابق آنچه رئیس شعبه صلح و سازش دادگاه خانواده اعلام کرده ۸۰ درصد پرونده های طلاق از سوی زنان تشکیل می شود.
این آمار در واقع قشری از زنان را تشکیل می دهد که راه حل منطقی را در پایان دادن به زندگی مشترک شان در نظر می گیرند اما همچنان زیر تیغ کاستی های قانونی و اجتماعی سر خم کرده اند. سودابه یکی از این زنان است. وی یک معلم است که شوهرش او را مورد خشونت فیزیکی قرار داده و ترکش کرده. این زن ۱۷ سال است که تقاضای طلاق کرده اما هنوز حکمی برایش صادر نشده است.
هر چند مقایسه شرایط این زن که خود صاحب شغل بوده و درآمد داشته و توانسته فرزندانش را به تنهایی سرپرستی کند با زنان شوهرکشی که بی سواد و کم سواد و از قشر پایین جامعه هستند قیاس درستی نیست، اما او نمونه زنی است که ۱۷ سال عمرش را قربانی راه حل درست در پایان دادن به زندگی مشترکش کرده است. سودابه می گوید؛ «چطور باید بگویم نمی خواهم با این مرد زندگی کنم. پست ترین برخوردهای انسانی را با من کرده است. اگر او را می کشتم یک بار اعدام می شدم، اما ۱۷ سال است هر بار به دادگاه می آ یم، اعدام می شوم. چرا جواب من را نمی دهند چه کسی تاوان سال های بر باد رفته عمرم را می دهد.» اگر زنان طبقه پایین جامعه از سوی قانون مورد حمایت قرار گیرند و حق طلاق یا حق شکایت از شوهر بی مهر داشته باشند و بتوانند از فرزندان خود به عنوان مادر نگهداری کنند با کاهش چشمگیر آمار شوهرکشی روبه رو خواهیم شد چرا که خشونت با ذات زن مغایر است. این زنان زمانی مرتکب قتل می شوند که آتش زیر خاکستری که ناشی از بدرفتاری های شوهر است با یک رفتار و حرکت خشن دیگر شعله ور شود. در این صورت است که برای یافتن یک سرپناه به سمت مردی دیگر می روند.
بیشتر شوهرکشی ها در ایران با همدستی مردی دیگر اتفاق افتاده است، هر چند این زنان خود می دانند که مرتکب گناه می شوند و به گفته تعدادی از آنها عذاب وجدان هم گریبان شان را می گیرد اما این در واقع انتقام از خشونتی است که توسط شوهران اتفاق افتاده است. به همین دلیل با کینه یی عمیق که قدرت تفکر منطقی را از آنان گرفته مرگ را برای شوهران شان انتخاب می کنند؛ مرگ با داروهای مرگ آور یا مرگ شوهر به دست مرد غریبه یی که وسیله یی برای انتقام از شوهر بوده است
مرجان لقایی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید