سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


... و او را کشتم


... و او را کشتم
●نكته
بر اساس یك پژوهش میدانی كه از بند قتل زنان در زندان اوین به عمل آمده است، ۸۰ درصد قتل های انجام گرفته توسط زنان به خاطر ترس از شوهر، تحقیر شدن مكرر و آزار جنسی بوده است. زنان همسركش با نقشه قبلی و در پی مدت ها تحمل شرایط خانوادگی، همسران خود را شخصا و یا با كمك مرد دیگری به قتل رسانده اند. فقر، بیكاری، اعتیاد و خیانت نیز از مواردی است كه همواره در ایران باعث شوهركشی می شود. بر اساس تحقیقات بیشتر زنان شوهركش از كمبود محبت در رنج بوده اند.
زندگی كردن با بوی تعفن گذشته سخت است. باید كاری كرد. باید از این گذشته جدا شد. سرنوشتی كه نه خودم، بلكه دیگران با اعمال كثیفشان برایم ساخته اند...
این حرف های یك زن ۲۳ساله است كه به جرم قتل شوهرش در زندان اوین به سر می برد.
می پرسم: چطور می خواهی از گذشته ات جدا بشوی
تبسمی بر چهره سیلی خورده از شلاق نامهربانی می اندازد و می گوید: شاید كسی باور نكند، اما من می خواهم خودم را پاك كنم، یعنی خدا مرا ببخشد. شب و روز برای پاكی خودم دعا می كنم. می خواهم طعم خوشبختی را بچشم.
زن ۲۳ساله ای كه طراوت و شادابی جوانی را با دستان مردی هرزه بر باد داده حالا شكسته و افسرده است و غم عظیمی را با خود همراه دارد. پشت سر هم آه می كشد. او در یك خانواده پولدار به دنیا آمده بود. هنوز شعاع نورانی محبت پدر و مادر بر وجودش نخورده بود كه به علت اختلافات خانوادگی میان خانواده پولدار پدر و خانواده فقیر مادر، والدینش از هم جدا می شوند. می گوید: من تا سن ۸ سالگی در میان بی توجهی و ترحم زجر آور خانواده پدرم بزرگ شدم. تا اینكه با تحریك اطرافیان و تمایل پدرم زنی به نام نامادری به خانه مان آمد. او بداخلاق و بی رحم بود و من دختری كه باید مثل خیلی از همسن و سال های خودم عین گلبرگ مخملی پرورش می یافت در زیر دست و پای باغبان خودخواه و بداخلاقی كه مرا گیاه هرزه می دانست له شدم. نامادری هر روز با تحریك پدر و فضولی سر موضوعات كوچك و درشت نمایی آنها كتكم می زد. یاد آوری اش برایم تلخ است و هنوز آثار داغ و زخم بر بدنم باقی است. من در هر ملاقاتم با مادرم جریان بی رحمی آنها را تعریف می كردم و او دلش برایم می سوخت. تا اینكه او نیز تحمل نكرد و طی شكایتی به دادگاه از پدرم شاكی شد. پدر، این تندیس محبت كه باید پناهگاهم می بود رفتن مرا از خدا می خواست. دادگاه هم حكم به سرپرستی مادرم داد و من به عنوان مهمان ناخوانده به جمع خانواده مادرم كه سه سال بود با مرد دیگری ازدواج كرده بود، پیوستم. اوایل همه چیز بر وفق مرادم بود و من احساس شادی و خوشبختی را تجربه می كردم. ولی همیشه اضطراب داشتم كه حتما روزی نوای شیرین این زندگی ناخواسته قطع خواهد شد.
كم كم صدای نارضایتی ناپدری از حضور من در آن خانه بالا گرفت كه البته این حق او بود. ولی آیا ندای زیبای بشر دوستی در وجودش به صدا درنیامد كه این دختر بی پناه كجا برود شرنگ اذیت های ناپدری ام روز به روز بیشتر می شد و من محكوم بودم. بالاخره با تحمیل و زور برای خلاصی از این وضعیت با پسری كه اصلا به او علاقه ای نداشتم ازدواج كردم، جهنمی دیگر با مردی كه او نیز از مردی فقط اسمش را داشت. همانند پدر و ناپدری ام او هرزه بی غیرتی بود كه تباهم كرد. بیچاره مادرم از ناچاری با غم پنهان در صورتش در میان اشك و آه مرا عروس سیاه بختی كرد. از روز اول من و همسرم از یكدیگر نفرت داشتیم. سه روز از ازدواج مان می گذشت و من با شوهرم یك كلمه حرف هم نزدم. او با اینكه می دانست من از او نفرت دارم ولی هیچ وقت درصدد این نبود كه علاقه مرا نسبت به خودش جذب كند. اصلا با من حرف نمی زد. محبت هم نمی كرد انگار در آن خانه وجود نداشتم.
رفته رفته چهره كریه و نیت حیوانی اش برایم آشكار شد. او مرد نبود بلكه...
بعد از دو هفته كه هنوز نوعروس باكره بودم شوهرم به همراه دوستش كه اصلا او را نمی شناختم به خانه آمد. شوهرم از خانه بیرون رفت و دوستش در خانه با من تنها ماند. بعد از مدتی آن موجود كثیف به من نزدیك شد. خود را باختم. از ترس جیغ كشیدم و فحش می دادم. ولی او مست لاقید مثل یك حیوان متجاوز به من حمله ور شد و من...
بعد از رفتن آن حیوان، شوهرم به خانه آمد. خوشحال و بی اعتنا، با تمام قدرت با نفرت و غضب هرچه خواستم به او گفتم و تهدید كردم كه شكایت می كنم و او با سوءاستفاده از موقعیت و بی پناهی ام، مرا به باد كتك گرفت و در زیر كتك های بی رحمانه خود اعتراف سختی كرد. بله او دختر بودن مرا به یك میلیون تومان فروخته بود...
نمی توانستم باور كنم چقدر بدبخت بودم. مثل یك علف هرز وسط یك جنگل. هیچ كس مرا نمی خواست. همه به نوعی به من زخم زده بودند، پدرم، مادرم و بعد شوهرم. دیگر خسته شده بودم. نیاز به یك تسلی دهنده داشتم. بعد از چند روز دوستان شوهرم به خانه مان می آمدند و او مرا در اختیار آنها قرار می داد و پول می گرفت. از بی غیرتی او متنفر بودم. می خواستم بروم شكایت كنم، اما می ترسیدم. نمی دانم شاید به خاطر اینكه هیچ پناهگاهی نداشتم. هیچ كسی نبود كه از من حمایت كند. تا اینكه...
شب حادثه شوهرم دیر وقت به خانه آمد و مثل همیشه مست بود. به من گفت كه برایش شام درست كنم. اما من با بی تفاوتی جوابش را دادم. عصبانی شد و مثل همیشه مرا به باد كتك گرفت. در درونم نسبت به او كینه عجیبی داشتم. وقتی به رختخوابش رفت و مطمئن شدم كه خوابیده، چاقویی از آشپزخانه برداشتم، كنترلم را از دست داده بودم. حالت طبیعی نداشتم. فقط به فكر انتقام از آن حیوان پست بودم كه مرا مثل یك توپ فوتبال به این طرف و آن طرف پرت می كرد. به بستر خواب او رفتم و با ضربات چاقو به جانش افتادم. در آخرین لحظات عمرش هم با نفرت و تمسخر نگاهم می كرد. از چشمانش باران پستی و بی غیرتی می بارید. وقتی مطمئن شدم كه مرده است، چاقو و ملحفه های خونی را شستم و دستانم را پاك كردم. تلفن را برداشتم و پلیس را خبر كردم و...
زن غمگین به زندگی اش فكر می كرد و مرتب آه می كشید. اشك پهنای صورتش را پوشانده بود.
آرام گفت: باور كنید من هم یك انسان هستم. دلم می خواهد خوشبخت زندگی كنم. اما نمی دانم چرا سرنوشت این گونه مرا به بازی گرفت. چرا زندگی پدر و مادرم از هم پاشیده شد. اگر آنها كمی هم به فكر من بودند، شاید الان پشت میله های زندان نبودم كه هر شب كابوس طناب دار را ببینم. آنها مرا در آتش اختلافاتشان سوزاندند و هیچ توجهی به زندگی من نكردند. اما تصمیم گرفتم به خوشبختی برسم. امید دارم كه یك روز به آرزوهایم برسم. اگر هم نرسم، خوشبختی را با خود به گور می برم...
●یك قدم تا مرگ
فاطمه حقیقت پژوه زن ۳۵ ساله ای است كه به اتهام قتل همسر صیغه ای اش در زندان به سر می برد.
وی چهار سال است كه پشت میله های زندان است و تا به حال چندین بار لحظات پیش از مرگ را تجربه كرده اما بنابه دلایلی حكم اعدام وی متوقف شد.
▪چرا همسرت را كشتی
چند سال پیش به خاطر اختلافاتی از شوهر اولم جدا شدم و با وجود داشتن فرزند، مرد جوانی به نام بهمن مرا صیغه كرد. سال ۸۰ بود كه با بهمن آشنا شدم. او قرار بود مرا عقد دائم كند. بهمن سه چهار سالی از من كوچك تر بود. در هفته چند روز به خانه ام می آمد. از طرفی اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت. خیلی او را دوست داشتم. اما بعد از مدتی متوجه شدم به دختر بزرگم كه ۱۵ساله بود نظر دارد. خیلی نگران این موضوع بودم تا اینكه یك شب بهمن به من گفت دخترت را در قمار باخته ام و باید او را پیش دوستم ببرم. از این حرفش بسیار ناراحت و عصبی شدم و دعوای سختی با او كردم. دو شب بعد وقتی به خانه آمدم متوجه شدم بهمن در اتاق خواب به جان دخترم افتاده و به او تعرض كرده است. وقتی دخترم موضوع را به من گفت نفرت عجیبی در قلبم نسبت به بهمن ایجاد شد و تصمیم به انتقام گرفتم و او را كشتم.
▪انگیزه ات فقط انتقام جویی از شوهرت بود
او به دختر من تجاوز كرده بود. این موضوع كوچكی نیست. شاید اگر بهمن آن شب و بعد از آن اقدام هولناك علیه دخترم، از خانه ام می رفت عصبانیت و كینه ام كم كم از بین می رفت اما آن شب وقتی دیدم بهمن با خیال راحت و خونسرد به اتاق دیگری رفته تا مواد مخدر مصرف كند خشمم دو چندان شد.
▪چطور او را كشتی
روسری ام را برداشتم و دور گردنش انداختم و آنقدر فشار دادم تا جانش درآمد. بعد هم با چاقو او را تكه تكه كردم و هر تكه را جایی از كوچه و خیابان انداختم.
با توجه به این كه حكم اعدامت تائید شد و قابل اجرا بود، به چه علت متوقف شد
درست شبی كه قرار بود سحرگاه برای اعدام به پای چوبه دار بروم، دخترم نامه ای به شاهرودی رئیس قوه قضائیه فرستاد و خواهان دستور توقف اجرای حكم مرگ شد. آیت الله شاهرودی بعد از خواندن این نامه دستور توقف اجرای حكم اعدامم را صادر كرد و دستور داد بار دیگر به پرونده ام رسیدگی كنند. با گذشت بیش از یك سال از دستور توقف اجرای حكم اعدام فاطمه، سرانجام در اسفند ماه سال گذشته مجازات اعدام این زن مجددا تائید شد و این حكم به دایره اجرا سپرده شد كه بار دیگر فاطمه یك قدم به مرگ نزدیك تر شد. اما باز هم به دستور رئیس قوه قضائیه روزنه امیدی به روی فاطمه باز شد و پرونده به شعبه تشخیص دیوان عالی كشور ارجاع یافت.فاطمه حقیقت پژوه اكنون پشت میله های زندان در انتظار تعیین سرنوشت خود روزشماری می كند.
●فرجام اعتیاد مرد
مهری زن ۳۰ساله متهم است كه با همدستی پسر ۱۹ساله ای شوهرش را به قتل رسانده است.
از او می پرسم: چرا شوهرت را كشتی
می گوید: چون معتاد بود، برای همین كشتمش.
ماجرای قبل را شرح بده.
من با همسرم مهدی كه ۳۲ سال سن داشت از مدت ها قبل اختلاف داشتم. او فردی معتاد و خوشگذران بود و هیچ مسئولیتی در قبل خانواده قبول نمی كرد. مدتی پیش با پسری به نام محمد كه با ما همسایه بود و به واسطه پسرم و رفت وآمدهایش به خانه مان با او آشنا شده بودم، رابطه برقرار كرده و زمانی كه در خانه تنها بودم با وی مراوده داشتم. محمد از مشكلات زندگی ما باخبر بود. برای همین تصمیم گرفتم به اتفاق او شوهرم را به قتل برسانم و نقشه كشتن او را طراحی كردم. بر اساس این نقشه شب قتل دو بسته قرص دیازپام را كه از قبل تهیه كرده بودم در غذای شوهرم ریختم و مقداری تریاك را نیز در چایش حل كردم. او پس از خوردن غذا و چای تعادلش را از دست داد و به خواب رفت. سپس من با تلفن همراه محمد تماس گرفتم و از او خواستم برای اجرای نقشه به خانه مان بیاید. نیم ساعت بعد محمد خودش را رساند. من با پیچاندن روسری او را خفه كردم و سپس با كمك یكدیگر جسد را به بیابانی منتقل كردیم و محمد با چاقو سر شوهرم را برید تا ماموران فكر كنند سارقی با چاقو او را به قتل رسانده و...●شوهرم را دار زدم
این زن ۲۵ سال بیشتر ندارد و یك سال است كه پشت میله های زندان به سر می برد.
▪چطور شد تصمیم به قتل شوهرت گرفتی
می گوید: شوهرم اذیتم می كرد. هر شب مرا به باد كتك می گرفت. بعد از مدتی متوجه شدم كه با زن جوانی ارتباط پنهانی دارد. به او اعتراض كردم اما گفت كه قصد دارد آن زن را صیغه كند. دنیا دور سرم چرخید، تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم. روز حادثه ابتدا او را خفه كردم. سپس با چاقو چند ضربه به بدنش زدم. بعد از قتل هم جنازه اش را با زنجیر از سقف آشپزخانه آویزان كردم و او را دار زدم.
▪پشیمان نیستی
نه، من از او انتقام گرفتم. او به من خیانت می كرد...
●شوهرم مرا می فروخت
این زن ۳۱ساله هم با همدستی مردی بیگانه شوهرش را كشت.
ماجرای زندگی ات را شرح بده.
این زن ۳۱ ساله در شرح ماجرای زندگی اش می گوید: من هفتمین فرزند خانواده هستم. پدرم فردی معتاد و بداخلاق و عیاش بود. او اجازه ادامه تحصیل به فرزندانش را نمی داد. حتی برادرهایم به پیروی از پدرم به دام اعتیاد كشیده شدند. سرانجام در ۱۷سالگی با زور و كتك پدرم مجبور به ازدواج با پسرعمه ام شدم. شوهر من هم مانند پدر و برادرانم فردی معتاد و بی مسئولیت بود. هر شب دوستانش را به خانه مان دعوت می كرد و بساط عیش و نوش راه می انداختند. كم كم از من خواست كه دراختیار دوستانش باشم تا خرج اعتیادش تامین شود. تحمل این وضعیت برایم غیرممكن بود. اما مجبور بودم برای تامین مواد مخدر شوهرم، مدت یك ماه دراختیار یك مشتری قرار بگیرم. مدتی گذشت و من با مردی به نام عباس آشنا شدم. عباس مرد بسیار خوبی بود و من به او علاقه مند شدم. چند ماه از آشنایی من و عباس گذشت. به دادگاه خانواده رفتم و درخواست طلاق دادم. اما شوهرم حاضر نمی شد مرا طلاق بدهد. سرانجام همراه عباس و دو فرزندم از خانه فرار كردیم و در یكی از مناطق جنوبی تهران خانه ای خریدیم و با هم زندگی دیگری را شروع كردیم. یك روز تصمیم گرفتم شوهرم را به خانه مان دعوت كنم و به او بگویم كه ازدواج كرده ام تا حاضر شود مرا طلاق بدهد.
آن روز شوهرم به خانه من و عباس آمد. از او خواستم مرا طلاق بدهد. او قبول نمی كرد. با هم درگیر شدیم. من هم با چوب ضربه ای به او زدم و عباس شوهرم را خفه كرد. سپس به همراه عباس، جسد شوهرم را داخل كانال آبی انداختیم... با نگاه كلی به زندگی این زنان متوجه می شویم كه این زنان خیانتكار در سختی و فشار بودند كه حاضر شدند با یك فرد بیگانه رابطه برقرار كنند و سرانجام با همدستی آنها، شوهرشان را بكشند. به راستی چرا
چرا یك مرد كه باید تكیه گاه زن باشد و خرج زندگی اش را با زحمت تامین كند، حاضر می شود زنش را مجبور به تن فروشی كند در خصوص این گونه حوادث و جنایات چه می توان گفت آیا جامعه مقصر است یا تربیت خانواده شاید هم قانون. چون حق طلاق با زن نیست و اگر شوهر رضایت ندهد، زن نمی تواند به راحتی از شوهرش جدا شود. وجود این مشكلات عرصه را به زندگی این زنان تنگ می كند و دستشان به جنایت آلوده می شود.
●●تحلیل كارشناسان بر زندگی زنان شوهركش
طبق آمارهای گرفته شده بیشتر زنانی كه به جرم شوهركشی در زندان به سر می برند با كمك مردی بیگانه دست به قتل همسر زده اند. این زنان كه با آزار و شكنجه شوهر روبه رو بوده اند برای انتقامجویی با رسیدن به آرزوهای سركوب شده خود با مرد بیگانه رابطه برقرار كرده اند و چون شوهر برایشان مانع بزرگی است كمر به قتل او می بندند و معمولا مرد بیگانه هم با زن همدست شده و شوهر را از بین می برند، بدون اینكه بدانند چه آینده ای در انتظارشان است. در بررسی زندگی این زنان مشخص شده كه اغلب این زنان خیانتكار از دست شوهر بی بندوبار و بیكاره های معتاد كه آنها را مجبور به تن فروشی می كنند به ستوه آمده و با همدستی مردی دیگر مرتكب قتل می شوند.
●افزایش شوهركشی
صفحه حوادث روزنامه ها نشان می دهد كه در چند سال اخیر خشونت در میان تمام اقشار جامعه افزایش پیدا كرده و كسی تاكنون برای این معضل چاره ای نیندیشیده است. همسركشی نوع شدید خشونت است. معمولا كسانی كه دست به خشونت می زنند در تداوم نارضایتی مزمنی عمل می كنند كه این نیز معلول عوامل مختلفی است. ناتوانی و محدودیت در احقاق حقوق زن از راه های قانونی در جامعه ما برخی زنان را مجبور می كند كه خود وارد عمل شوند و برای از بین بردن شوهرشان نقشه قتل بكشند و تصمیم شان را عملی كنند. اما برخی مردان به سبب ساختار مردانه و آزاد بودنشان با كوچك ترین نارضایتی و نامرادی در روابط مرتكب خشونت می شوند و در اثر جنون آنی در یك لحظه تصمیم به قتل همسر خود می گیرند. بر اساس یك پژوهش میدانی كه از بند قتل زنان در زندان اوین به عمل آمده است، ۸۰ درصد قتل های انجام گرفته توسط زنان به خاطر ترس از شوهر، تحقیر شدن مكرر و آزار جنسی بوده است. زنان همسركش با نقشه قبلی و در پی مدت ها تحمل شرایط خانوادگی، همسران خود را شخصا و یا با كمك مرد دیگری به قتل رسانده اند. فقر، بیكاری، اعتیاد و خیانت نیز از مواردی است كه همواره در ایران باعث شوهركشی می شود. بر اساس تحقیقات بیشتر زنان شوهركش از كمبود محبت در رنج بوده اند. ۹۵ درصد زنان پس از قتل همسرانشان نه تنها پشیمان نبودند، بلكه در بازجویی ها اعلام كرده اند اگر زمان باز می گشت باز هم اقدام به قتل همسرشان می كردند، در حالی كه بسیاری از مردان بعد از قتل ابراز پشیمانی كرده اند.نتایج بررسی پدیده همسركشی در ۱۵ استان كشور نیز نشان می دهد ۶۷ درصد قتل مردان به دست همسرشان به علت خیانت خیانت مرد یا رابطه نامشروع زن با مرد بیگانه و ۳۳ درصد واكنش در برابر خشونت مرد، حمله ناگهانی یا تهدید از سوی او بوده است.
●چگونه تفكر ارتكاب جنایت بر احساسات عاطفی زن غلبه می كند
در ریشه یابی های صورت گرفته در این رابطه، اصلی ترین علل عمده ارتكاب شوهركشی با قتل هایی روبه رو هستیم كه زن به نوعی در جریان نارضایتی مستمر از زندگی با همسر به دلایلی همچون ضرب و شتم، اعتیاد شوهر، ناكامی در طلاق، گاه وجود خلٲهای قانونی و... نسبت به شرایط موجود كم تحمل شده و تحت شرایط غیرعقلانی، مرتكب جنایت می شود.
همچنین نتایج این بررسی ها نشان می دهد یكی دیگر از عوامل قتل شوهر نشات گرفته از حس انتقامجویی است كه در جریان مواجهه زن با خیانت شوهر و برقراری روابط نامشروع او با زن دیگری ایجاد شده است. آخرین شكل بروز خشونت از سوی زنان همسركش مربوط به روابط نامشروع زن به دلایل مختلف و از جمله كمبودهای عاطفی و روانی او در زندگی زناشویی اش است كه در پی آن روابط پنهانی با غیر شكل می گیرد و بدین ترتیب زن به خاطر ادامه این گونه روابط كه خلاف شرع و قانون بوده و با عرف جامعه نیز در تضاد است با تفكرات شوم، نقشه قتل شوهرش را طراحی و عمدتا با معاونت دیگری اجرا می كند.
●كالبدشكافی شوهركشی
كالبدشكافی چنین ماجراهایی تصویری از بیماری های یك جامعه در حال گذار را به نمایش می گذارد كه در آن مغایرت و تضاد «باید ذهنی و فراگرفته» با واقعیات موجود عرصه را آن قدر تنگ می كند كه گاه به زعم متهمان، ارتكاب جنایت در دستیابی به هدف، آسان تر از پیگیری قانونی است. منصوری كارشناس آسیب شناسی در خصوص پدیده شوهركشی می گوید: در كل زنان در برزخ تضادهای سنت های دیروز و آزادی های تعریف نشده امروز گرفتار شده اند. وی در توضیح این موضوع می گوید: افزایش میزان تضادها و مرز آزادی افراد گاه به سطحی از اختلاف تبدیل می شود كه هر یك از زوجین به دنبال راه حلی برای خلاصی از وضع موجود و رسیدن به خواسته های خود بوده و در شرایطی كه راه های متعددی برای خروج مردان از بن بست های متصور وجود دارد، زنان گرفتار در برزخ تضادها و محدودیت ها در پی تخلیه احساسات شدید علیه شوهرانشان، به فكر راهی برای نجات خود از جمله از میان برداشتن همسر خود می افتند. این كارشناس در ادامه آسیب شناسی پدیده شوهركشی درمیان زنان با اشاره به كمرنگ شدن عواطف درون خانواده و مشكلات بی شمار اقتصادی، اجتماعی پیش روی زن و مرد كه موجب بی توجهی به شرایط روحی و روانی افراد می شود، می گوید: در این شرایط ظهور «عشق جایگزین» برای پر كردن خلٲهای عاطفی و شكل گیری روابط نامشروعی كه همراه با عذاب وجدان است، مسیر این افراد را به جایی می رساند كه به طراحی نقشه قتل روی می آورند. همچنین هیچ سیستم حمایتی از این گونه زنان شكنجه شده در خانه شوهر وجود ندارد. چون ما در این مورد ضعف قانون داریم و در ایران همه موارد به نفع مردان است، زنان دچار تعارض شده و دستشان به جنایت آلوده می شود.
الهه فراهانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید