شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


فحاشی به سینما گران ، چرا؟


فحاشی به سینما گران ، چرا؟
شاید اگر جریانات لیبرال و رویزیونیست های انقلاب در تحلیل های خود پیش بینی برگزاری جشن چنین باشکوه و جریان سازی را توسط شورای مرکزی جوان انجمن منتقدان می کردند، دست به کار می شدند تاچاره ی کار را قبل از وقوع آن بیندیشند، ...
... اما اکنون آب به جوی رفته را چون نمی توانند برگردانند، لذا بهترین گزینه گل آلود کردن آب است، تا شاید قلاب هایشان خالی از ماهی نماند.
حال پرسش این است که مرز بی انضباطی کجاست؟ گروهی صاحب تریبون به منظور تامین اهداف سیاسی حزبی خود برای حمله به مخالفان، پای سینماگران و هنرمندان نجیب، کم ادعا و محجوب و یا منتقدان جوان و زحمت کش عرصه رسانه را به میان کشیده و هر چه فحش و بد بیراه بلدند، نثار آنان می کنند، این رویکرد آیا در ترازوی وجدان جایی دارد؟
بعید است که وجدانی آگاه و تفکری متعهد پیدا شود و آنوقت در برابر توهین به "هوش منتقدان" و نسبت های القایی مانند پوپولیست، میانمایه، ‌عامی، سطحی، جاهل و غیره به سینماگران پرتلاش کشورمان سکوت پیشه کند.
نگارنده در جایگاه یکی از رای دهندگان - نمی گویم برگزیده ها- در جشن منتقدان و کسی که در طول حداقل دو دهه فعالیت مستمر نویسندگی، بیش از ۱۰۰۰ عنوان مطلب مرتبط با سینما و دیگر فعالیت های این حوزه نگاشته است، وظیفه ی خود می داند که در این اتفاق سکوت نکند، چرا که توهین به هنرمندان، غیر قابل تحمل و نیازمند پاسخ است، حمله به دولت و حکومت بماند تا خود مسئولین جوابگو باشند.
آیا انتخاب بزرگوارانی مانند حاتمی کیا، انتظامی، تبریزی، صدرعاملی، کیانیان، پرستویی، پوراحمد، مجیدی، میر کریمی و تقریبا ۳۰ نفر چهره برتر ۳۰ سال سینمای ایران، پوپولیستی و از روی سطحی نگری و بر اساس اندیشه ای جاهلانه بوده است که روزنامه ها و رسانه هایی چند خصوصا کارگزاران به بهانه عدم حضور فقط چند نام یعنی کیارستمی، ‌مهرجویی و مخملباف و یک مجله خاص و مدیر مسئول آن تا توانسته اند در روزهای اخیر القابی به ظاهر روشنفکرانه و کافی شاپی، اما بشدت دستمالی شده و کلیشه ای را به انجمن منتقدان و ۲۰۰ رای دهنده و رای آورنده منتسب و متاسفانه اینها را قربانی حمله به دولت و حکومت و مخالفان خود کرده اند.
بی اغراق، در همه ی مقاله ها و یادداشت های طویل روزنامه های حزبی، فقط به چند نام خاص اشاره شده که نبودشان باعث رویکرد پوپولیستی جشن منتقدان شده، آنهم به زعم اینان با نفوذ حکومت، که اگر این چند نفر بودند حتما جشن روشنفکرانه بود. حالا اگر بود، چه می شد؟ متاسفانه محصور بودن در دایره تنگ گروهی و گرفتار دگماتیسم حزبی شدن، عاملی گردیده تا این جریان نام های مطرح و شاخصی همچون آقای بازیگر ایران، گل سرسبد سینمای دفاع مقدس و نمونه های مهم و ارزشمند دیگری که در جشن، برتر اعلام شدند، دیده نشوند، چرا که اساسا حمله کنندگان از جمله روزنامه حزبی کارگزاران، حرفش چیز دیگری است، اما در لوای دفاع از چند نفر، انتخاب هنرمندان عزیز دیگری را حاصل پوپولیسم غالب بر دولت و حکومت می دانند و آنان را در نوک حمله پیکان خود، به هر جا که می خواهند پرتاب می کنند، وگرنه چطور ممکن است که اینها اهل رسانه باشند و ندانند که در سال گذشته و در اولین جشن منتقدان، از همین مجله مورد اشاره آنها تقدیر شد. قرار نیست که هر ساله و هرجا که مراسمی و جشنی بود ضرب المثل یاران گرمابه و گلستان مصداق پیدا کند.
در واقع، همه اینها بهانه است تا اهداف سیاسی خود را تعقیب کنند، مانند همین مخملبافی که امروز صحبت از آن می کنند. مخملباف تا وقتی که فیلم های نزدیک به فرهنگ و باورهای دینی این کشور را می ساخت، ‌امثال همین نویسنده کارگزاران می نوشت: " آثار بسیار ضعیف مخملباف، توبه نصوح، استعاذه و دو چشم بی سو به نحو متظاهرانه ای دین پرورانه و اما سطحی و فاقد فضای سینمایی بودند"، تا بالاخره وقتی مخلمباف را مصادره کردند، حالا دایه مهربان تر از مادر شده اند. و یا در ایامی که در این دیار ، قحطی تحلیلگر و منتقد فیلم بود و ایشان برای هر شماره فصلنامه دولتی بیش از یک ماه سفارش می گرفتند، در ظاهر با حمله به حاتمی کیا – اما در واقع برای محو سینمای دفاع مقدس – و درباره ارتفاع پست با یک حکم کلی "پراز خطاهای کودکانه"، اقلیت اسپیلبرگر را "ستودنی" اعلام می فرمودند تا بشود آنچه بر سر سینما آمد.
البته این حق ایشان بوده که درباره یک فیلم حتی بدون اشاره به جزیبات، اعلام نظر قطعی کنند، اما این دیگر دردناک است که تئوری پرداز دولت دیروز و تحلیلگر امروز حزب کارگزاران، انتخاب های منتقدان را در حالی پوپولیستی می دانند که در دوره دولت تساهل و تسامح، آشکارا برای کوبیدن سینمای نوین ایران، در کنار دیگر کسانی که ساختار معروف به "فیلمفارسی" را دموکراتیک معرفی می نمودند، می نوشتند: " مهمترین ویژگی ژانر کلاه مخملی، تناسب آن با عناصر بومی ایرانی بود. اگر وسترن، ژانر کاملا آمریکایی سینمای غرب وحشی است، فیلم جاهلی، ژانر کاملا جنوب شهر تهرانی سینمای ایران است" و یا حکم می فرمودند که "نباید انکار کرد که این ژانر با دعوت عامه به دوساعت تفریح و دیدار از کاباره های تهران و رقص و آواز، سرگرمی بزرگی بود که در ضمن با شعارهای غلیظ اخلاقی اش، با مفاسد زمانه مقابله می کرد و درس جوانمردی، انسانیت، معرفت، ظلم ستیزی و بی طمعی می داد."
جل الخالق! ارزیابی فیلمفارسی به عنوان یک ژانر، قابل تحمل است، چرا که می شود گفت نشانه شناسی نویسنده در این حد است، اما اینکه فیلمفارسی ها را واجد عناصر مبارزاتی دانستن و ظلم ستیزی ارزیابی کردن، پوپولیستی، عامی گرایانه و جاهلانه نیست؟ اما انتخاب بهترین های سینمای ایران توسط رای ۲۰۰ منتقد، پوپولیستی و میانمایه است!! (ضمنا آنهایی که بدنبال پیدا کردن عامل اسطوره شدن فردین هستند – بهتر است در فیلم هایش جستجو نکنند، بلکه نشریات دولتی و غیر دولتی تخصصی و نظرات تحلیلگران در راس نشسته آن دوره و انصافا الان را - مطالعه فرمایند، همه چیز معلوم می شود.)
بگذاریم و برگردیم به بحث اصلی: فکر می کنید اگر بحث آسیب شناسی جدی سینمای ایران توسط همین انجمن منتقدان صورت گیرد، چه حاصلی خواهد داشت؟ البته اگر این پرسش مطرح شود که "چرا سینمای ایران در طی کمتر از یک دهه، مخاطبانش به یک دهم تقلیل پیدا کرد" و کسانی حاضر باشند که بدون رودربایستی وارد این چالش شوند، خواهند دید که نظریه پردازنی مانند نویسنده دیروز دولت و امروز حزب کارگزاران، وقتی در آن مقطع با هدف فید کردن سینمای دفاع مقدس، حاتمی کیا را بی رحمانه تضعیف می کردند، آیا نباید سینما منجر به تک ژانری و در نهایت سیر نزولی رونق آن آغاز می شد؟ همان قلمی که امروز جماعت فعال در بدنه تولید سینمای خوب را عامیانه و جاهلانه می شناسد، آنهم به بهانه نبودن مخلمبافی که سالهاست دیگر ایران برایش افغانستان هم نیست و عجب اینکه مخلمباف هم متاثر از همان حمله های متشکل وقت، به دگردیسی دچار و آواره دامن بیگانگان گردید، همان حمله هایی که از چنان قدرت آشکاری برخوردار بود و هست که در روزهای اخیر یک سخن و چند نام از چندین تریبون تا حتی روزنامه ارگان دولت هم منتشر و پیرامونش هیاهو و جنجال به پا شده است.
واقعا که شگفت انگیز است. نگارنده نیز معتقد است که این جشن نقایص اجرایی داشت و چهره های انقلابی در آن کم بودند، اما یک جشن صنفی را بهانه قرار دادن و این همه از موضع سیاسی به آن حمله کردن، باید آسیب شناسی شود.
مثلا ببینید ارگان حزب کارگزاران در حالی "شرایط کنونی را فرمانفرمایی، مسلکی، سلیقه ای و سایه ایدئولوژیک و انواع مداخلات مستقیم و غیر مستقیم دولت" می داند، که علنا بر اساس نگره های حاکم بر فعالین سیاسی، اعلام موضع می کند، به این شکل که " مهمترین علت فروپاشی بلوک شرق، همین فضای بسته و ناممکن بودن گفت و گوی آزاد و موثر در زمینه تصحیح نهادهای مستبد قدرت خودسر و خودمحور بوده است."
خواننده این مطلب حتما شگفت زده شده که آیا این نظریه در تحلیل پیرامون یک جشن صنفی و درباره ایرانی است که همین نویسنده و دیگر هم حزبی هایش به همین راحتی دارند روزنامه منتشر می کنند و سخن می گویند و سپس اتهام و هشدار می دهند که فلان و بهمان، پس این حرفها در کجا عنوان می شود؟ یا بر همین حکم نویسنده مذکور تامل کنید که به زعم ایشان "به بهانه دشمن خارجی، همه امور را بدون نقد واگذارید"!
واقعا که از این بی انصافی، انسان باید به کجا باید پناه ببرد؟ دشمن خارجی بهانه است. خیلی خوب، اما این همه مطلب در چند نشریه مختلف در باره یک جشن صنفی و حمله به دولت و حکومت، اگر نقد نیست، پس چیست؟ از نقد گذشته، آقایان! کار به فحاشی کشیده است. مگر پوپولیست خطاب کردن ۲۰۰ عضو و رای دهنده یک صنف و حاصل رای آنها را که جمعی از بهترین فرزندان هنرمند این دیار است میانمایه، عامی، جاهل و ... خواندن فحش نیست، پس چیست؟
جای این پرسش جدی وجود دارد که آیا ما به عنوان صاحبان تریبون و قلم، حق داریم به صرف نبودن نام چند تن از دوستانمان در لیست انتخابی یک رویداد، همه ی دیگران انتخاب کننده و انتخاب شونده را آنهم با ادبیاتی کاملا سیاسی در زمره میان مایگان، سطحی نگر، جاهل و پوپولیست قلمداد کنیم و یا به همین راحتی هوش منتقدان را زیر سوال ببریم؟ چه کسی این حق را به ما داده است؟ آیا این درست است که رسالت یک رسانه (که حالا دست برقضا دست ما است) را به بازی بگیریم؟ آیا حداقلی از این مسایل مربوط به آموزه های اخلاقی رسانه ای و اسلامی و ایرانی نیست؟
این گونه مخالف را ایزوله کردن فقط در دایره آموزه های لیبرال دموکراسی می گنجد، جریانی که امروزه در سطح جهان برای انسان عراقی و افغانی و کرواسی فقط حق سکوت قائل است و اگر فعلی انجام داد که مغایر با گرایش مستبدانه و دیکتاتور منشانه آنها بود، فریاد وادموکراسی سر می دهند و شعار می دهند که دیدید بلوک شرق چه بلایی بر سرش خراب شد و قس علی هذا.
در پایان، وجدان های نگران از روز داوری و اندیشه های آزادی خواه را ارجاع می دهم به لیست هنرمندان انتخاب شده توسط ۲۰۰ منتقد و نویسنده سینمایی و سپس کمبود چند نامی که از سوی گروهی از نشریات حزبی که روی آنها جنجال شده است، تا قضاوت شود که آیا این همه القاب برازنده رای دهندگان و جماعت دعوت شده به روی صحنه تالار وحدت هست یا نه؟ شاید این گونه رسوا شود هر آنکه در او غش باشد.
محمد تقی فهیم
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی


همچنین مشاهده کنید