پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


نقد سینمایی به درد کجای آدمیزاد می خورد؟


نقد سینمایی به درد کجای آدمیزاد می خورد؟
لیوتار به نقل از ویتگنشتاین می گوید: سخن گفتن مبارزه است. و فوکو معتقد است هر نوع آفرینش هنری یک کوشش ضدگفتمانی است. با این دو پیش زمینه موجز ودرخشان بخش بزرگی از راه این نوشته را در همین آغاز پیمودم.آیا نفد یک جور آفرینش است؟
نقد هنری و به شکل خاص تر نقد سینمایی، در شکل مطلوبش قطعا یک آفرینش هنری است.آفرینشی از جنس نگارش.آنچه در این فرض تشکیک میکند نوشته هایی است به نام نقد سینمایی که به انگیزه ژورنالیستی نوشته می شوند و ناگزیر به اطاله کلام اند. بگذارید صریح تر بگویم: نوشتن برای کسب حق التحریر یا کسب نام برای سودجویی ،وقتی که ایده وحرف واقعا تازه ای وجود ندارد حتما نویسنده را ناگزیر به قدم گذاشتن در چند بیراهه میکند.
یکی اینکه برای نقد یک فیلم ناچار می شود یک دور(!) داستان فیلم را بازگو کند تا بخشی از فضای نوشته را پرکند.بعد مجبور می شود همچون گزارشگران فوتبال اطلاعاتی از فرامتن ارائه دهد که چندان بستگی و بایدی در تحلیل آن فیلم ندارند و با عرض معذرت گاهی درمورد فیلمهای خارجی مجبور می شود از میان خیل اطلاعات اینترنتی کمی را کش برود و ترجمه کند و لای متنش بچپاند.!!!
باید توجه داشت که بهره گیری درست از فرامتن در یک تحلیل سینمایی و کاربست موشکافانه بینامتنیت و ارجاع های تصویری – ادبی – اجتماعی قطعا به نتایج درخشانی منجر خواهد شد. حتی بازگویی خط روایت فیلم هم به نوع نقد بستگی دارد. برای نمونه: خیلی نابکارانه و ساده گیرانه است که داستان فیلمی را که روی پرده است و هرکس بخواهد می تواند ببیند در نقد برای دیگران بازگو کنی (اصلا کارکرد خلاصه داستان فیلم که نشریات سینمایی جدا از متن منتقد در آغاز نوشته او منتشر می کنند همین است) این فرق دارد با تحلیل فیلمی از چند دهه قبل یا فیلمی ناشناخته که احتمالا خیلی ها یا کسانی آن را ندیده اند و نوشته شما یک جور پیشنهاد برای تماشای آن تلقی می شود. اصلا گاهی کارکرد نقد این است که کسانی که فیلم را ندیده اند با خواندن چند خط از نقد به دیدن آن ترغیب می شوند.
یک اصل هم در موارد مجاز تعریف داستان وجود دارد و اینکه گره های اساسی داستان را نباید هدر داد و لذت دیدن فیلم را از خواننده گرفت.مورد استثناء باز هم فیلمهای چندین سال پیش است که احتمالا بیشتر سینمادوستان دیده اند .
در این جور مواقع توصیه من به خواننده نقد این است که روی جمله ها تاکید نکند و خواندن با دقت نقد را به بعد از تماشای فیلم موکول کند. خود من همیشه نقدها را این گونه می خواندم: از سر و وسط و ته نقد منتقد مورد علاقه ام چند خط می خواندم و اگر حس می کردم با فیلم خوبی روبرو خواهم شد یا حتی فیلمی که محل مناقشه های اساسی است حتما به تماشای فیلم می رفتم و بعد همه نقد را از اول تا به آخر می خواندم و دیدگاهم را با نویسنده نقد مقایسه می کردم.
اینجا با مهمترین حلقه این زنجیره روبرو می شویم:واقعیت این است که خواننده های نقدهای سینمایی به مرور به نامهای خاصی در منتقدان گرایش پیدا می کنند و این کاملا سلیقه ای است. پس از مدتی مخاطب برای تسهیل گزینش فیلم دیدن خود به سلیقه منتقد مطلوبش اعتماد می کند.بگذارید یک نمونه خیلی اخیر و ساده اش را مثال بزنم: من با خواندن سرسری نقد هوشنگ گلمکانی درباره فیلم الکساندرا این فیلم را در جشنواره دیدم و کاملا به این اعتمادم پاسخ مثبت داده شد.نمونه دیگرش فیلم شما زندگان روی اندرشن سوئدی است که به پیشنهاد مطلبی از گلمکانی دیدم و با افتخار می گویم که این فیلم بهترین فیلمی است که این چند وقت دیده ام. یک تجربه شگفت و بی بدیل.بگذارید باز هم در این دوران سروری خفه خون بگیرها از خودم مایه بگذارم: من فیلم سایکلو ساخته تران آن هونگ را با خواندن نوشته ارزشمند و عالی مجید اسلامی دیدم و فیلم بسیار بدی بود. همین طور با خواندن نقدهای ستایشگرانه ایشان بر فیلمهای هال هارتلی چند فیلمش را دیدم و بسیار سرخورده شدم.ولی مثلا مرد مرده جیم جارموش موردی بود که از اعتمادم پاسخ درخور گرفتم.یا دو فیلم به پیشنهاد امیر قادری دیدم : یکی Hot rock و دیگری هرولد و ماد که هردو فیلم های ارزشمندی بودند یا دست کم ارزش دیدن داشتند. البته فیلم محشر و خارق العاده هفتاد و یک قطعه از کرونولوژی شانس میشائیل هانکه را به پیشنهاد یک آقای کارگردان دنبالش رفتم و به سختی پیدا کردم که از این بابت سپاسگذارش هستم.
وقتی بخش مهمی از مخاطبان نشریات سینمایی برخی گزینشهای خود را به سلیقه های منتقدان خاصی نزدیک میکنند چگونه میشود از کنار تاثیر نام ها گذشت؟
خیلی ساده است :منتقدان سینمایی ست کم بر سلیقه فیلم دیدن گروهی از سینماروها تاثیر می گذارند و سینماروها با گزینشهایشان تهیه کننده ها را تشویق یا تنبیه میکنند.و تهیه کننده یک فیلم فرهنگی ارزشمند که ریسک بزرگی مرتکب شده با دیدن بازخورد اقتصادی اثرش جرات پیدا می کند که باز هم از این جور فیلمها تهیه کند و …
منتقد سینمایی یک کارکرد دیگر هم دارد. اگر سینما کاملترین هنر روزگار ما و برآیندی از رویاها و لطایف انسان است قطعا برآمده از درونی ترین لایه های اجتماعی و فرهنگی سرزمنیهای مختلف است.با آنالیز و تشریح بسیاری از آثار سینمایی می توان به عمیق ترین خواسته ها و سرکوفتگی های ملت ها رسید.می توان دیدگاه های جامعه شناسانه و هستی شناسانه و فلسفی مردم آن سرزمین را بازخوانی کرد و… این ها همه کار نقد سینمایی است و اگر جایی جامعه شناس ،فلسفه دان، حقوق دان یا ادیب به قلمرو نقدسینمایی پا بگذارد حاصل کار درخشان خواهد بود.
نقد فیلم نقد احوالات و جریانهای اجتماعی – فرهنگی - سیاسی و باورمندی و کلیشه های رفتاری مردم است. نقد فیلم در کلیتش دقیقا نقدی سیاسی- اجتماعی است. مهم نیست که خود منتقد سینما بینش اجتماعی و سیاسی نداشته باشد. مهم این است که نوشته ها این بینش را دارند. پس جای شگفتی نیست که مثلا جایی که نقدهای سینمایی را مخالف امیال خودش می بیند بارها و بارها و از پشت نامهای ساختگی و جعلی و حتی اگر واقعی ولی کاملا بی ارزش ،با هتاکانه ترین و نامردانه ترین شیوه به تخریب شخصیت منتقدان سینمایی می نشیند و البته همواره در این میان ناکام می ماند. چون ساحت نقد ناب سینمایی برتر از ساحت کثیف لجن پراکنی است و البته در کشوری جهان سومی چه انتظاری می شود داشت. آن قدر در این سالها چهره های فرهیخته فرهنگی در نقد سینمایی ما با اتهام های ناجوانمردانه روبرو می شوند که نمی توان در ماهیت رسواگر و ضد گفتمانی نقد شک کرد. بر گردیم به آغاز این نوشته: سخن گفتن مبارزه است. آیا کسی را سراغ دارید که به جرم سخن گفتن از روی زمین نابود شده باشد؟ من که ابدا سراغ ندارم. مگر می شود؟
رضا کاظمی
منبع : ماهنامه آدم برفی‌ها