شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


سایه سوداگری: بحثی پیرامون دیالکتیک فقر و رشد


سایه سوداگری: بحثی پیرامون دیالکتیک فقر و رشد
تا این اواخر نظر فراگیری وجود داشت که می‌گفت نرخ رشد بالا، فقر را پایین خواهد آورد. اخیراً برداشت‌ها کمی تغییر کرده است و اکنون نظر رسمی غالب این است که نرخ رشد بالا، گرچه فی‌نفسه فقر را پایین نمی‌آورد، اما برای پایین آوردن فقر ضروری است، بدین معنا که محیطی را ایجاد می‌کند که در آن فقر می‌تواند پایین آید. احتمالاً منظور «چیدامبارام» وزیر مالیه از نقل این جملۀ محمد یونس برنده جایزه نوبل که «نرخ سریع‌تر رشد برای کاهش سریع‌تر فقر اساسی است»، همین بود. و «گزارش راهبردی پیرامون یازدهمین برنامه پنج‌ساله» گرچه می‌پذیرد که یک نرخ رشد بالا، شرط کافی برای کاهش فقر نیست، اما می‌گوید یک شرط لازم است.
اشتباه تاریخی این حکم روشن است. درواقع، رشد بالا برای کاهش فقر نه شرط لازم است و نه شرط کافی. کافی نبودن آن، همانطور که دیده می‌شود، از جانب «کمیسیون برنامه» پذیرفته شده است. و برای شاهد لازم نیست راه دور برویم: مورد خود هند این نکته را ثابت می‌کند. فقر در هند به وسیله یک معیار تغذیه‌ای، ٢۴٠٠ کالری در روز برای هر نفر در مناطق روستایی و ٢١٠٠ کالری در روز برای هر نفر در مناطق شهری، تعریف می‌شود. با وجود نرخ رشد بالای دهه ۱٩٩٠، طی ۲٠٠٠- ۱٩٩٩، هفتاد و پنج درصد جمعیت روستایی به ٢۴٠٠ کالری دسترسی نداشت، حتا یک درصد هم از ۱٩٧۴- ۱٩٧٣کم‌تر نه. این‌ها، فاکت‌های غیرقابل انکاری هستند، و هیچ مقدار مستمسک هم نمی‌تواند این نظر را نفی کند که رشد بالا شرط کافی برای کاهش فقر نیست. همین طور هم، این واقعیت که چین قبل از «دنگ»، به رغم نرخ رشد بسیار کم‌تر از آنچه امروزه چین یا هند تجربه می‌کنند، عمدتاً بر فقر غلبه کرده بود، غیرقابل انکار است؛ و این در مورد کوبای معاصر نیز صادق است. حتا تحت سرمایه‌داری، انگلیس زمان جنگ، با کمبودهای باور نکردنی‌اش، از برکت جیره‌بندی عمومی، هنوز جمعیت خود را بهتر از هر دوره پیش از آن تغذیه می‌کرد. به عبارت دیگر، در انگلیس زمان جنگ، که بدون تردید نمونه‌ای از رشد بالا نبود، فقر تعریف شده براساس معیار غذایی کم‌تر از گذشته بود.
مهم‌تر این‌که، تمایز بین شرایط لازم و کافی، یک تمایز غیر- دیالکتیکی است. گفتن این‌که رشد بالا برای کاهش فقر لازم است، به طور ضمنی اصل را بر این قرار می‌دهد که نهادی برای تبدیل این رشد بالا به کاهش فقر وجود دارد، حتا اگر چنان کاهشی به‌خودی‌ خود صورت نگیرد (چون اگر چنین شود، آن موقع رشد بالا یک شرط کافی خواهد بود). این نهاد تنها می‌تواند دولت باشد (که همان چیزی است که هم «چیدامبارام» و هم «کمیسیون برنامه» به طور ضمنی قبول دارند). اما، این‌که دولت از رشد بالا برای پایین آوردن فقر استفاده کند به رابطه مشخص نیروهای طبقاتی که [دولت] بر آن قرار دارد، بستگی دارد. به این دلیل که در پی این رشد بالا، رابطه نیروهای طبقاتی شکل‌دهنده به رشد بالا به دولت اجازه مداخله برای پایین آوردن فقر نخواهد داد، در نتیجه هر صحبتی از رشد بالا به عنوان یک شرط لازم برای کاهش فقر، بی‌معنی و غیر- دیالکتیکی خواهد بود.
● نظر دیالکتیکی
به عبارت دیگر، یک نظر دیالکتیکی باید به جنبه ارتباطی نگاه کند. فقر، یک نشانه از روابط اجتماعی است. رشد، میزان افزایش در کمیت چیزها را اندازه می‌گیرد. بنابراین، صحبت از رابطه مستقیم بین رشد و فقر، یعنی قاطی کردن مقولات. چنین اغتشاشی، خاص اقتصاد عامیانه است. کارل مارکس از نرخ رشد صحبت نمی‌کرد. اصطلاحی که او به جای آن به کار می‌برد، یعنی «نرخ انباشت» یک بعد ارتباطی دارد. و «قانون عمومی انباشت سرمایه‌داری» که مارکس آن را فرموله کرد چنین می‌گوید: «بنابراین، انباشت ثروت در یک قطب، در همان زمان انباشت بینوایی، درد جانکاه زحمت، بردگی، جهالت، سبعیت، تنزل روانی در قطب مقابل است، یعنی در سمت طبقه‌ای که محصول خود را در شکل سرمایه تولید می‌کند.»
این نه یک اغراق‌گویی، بلکه یک نظر علمی مبتنی براین فاکت بود که ارتش ذخیره کار، که بدون آن اقتصاد سرمایه‌داری نمی‌تواند دوام بیاورد، نه تنها خودش انبار بینوایی است، بلکه در واقع مکانیسمی است برای پایین نگاه داشتن نرخ دستمزد ارتش فعال کار، نزدیک به یک سطح (از نظر تایخی تعیین‌شده) امرار معاش؛ و نگاه داشتن شرایط کار در یک وضع وحشتناک، حتا در حالی که افزایش بازدهی کار نرخ ارزش اضافی را دایماً بالا می‌برد؛ و همراه با آن، حفظ انبوه کالاها در دست سرمایه‌داران (و در دست کسانی که دور و بر سرمایه‌داران می‌پلکند). بدین طریق، رشد بینوایی و تنزل، که ارتش ذخیره و ارتش فعال را در سطح معیشتی نگه می‌دارد، همراه بود با رشد ثروت در قطب دیگر، زیرا سرمایه‌داران و کسانی که دور و بر آن‌ها می‌پلکند، افزایش عظیم در انبوه کالاهایی را که بازدهی فزاینده کار به اقتصاد ارزانی داشته بود برای خود انباشت می‌کردند.
درست است که حتا در «قانون عمومی انباشت سرمایه‌داری» ممکن است تنوع وجود داشته باشد، فازهایی که در آن‌ها جمعیت زحمتکش، بهبود در شرایط مادی زندگی خود را تجربه کند. اما این‌که چنان بهبودی اتفاق خواهد افتاد یا نه، در میان چیزهای دیگر، به این بستگی دارد که بر سر اندازه ارتش ذخیره کار نسبت به ارتش فعال، چه خواهد آمد؛ و حجم نرخ رشد به‌خودی خود تأثیری بر آن ندارد. حتا می‌توان استدلال کرد چون هر نوع گرایشی به سمت به کار گرفتن کامل ارتش ذخیره در روند رشد، موجب محدود کردن نرخ رشد خواهد شد، یک فاز رشد بالا باید در ذات خود فازی باشد که در آن ارتش ذخیره به طور کامل به کار گرفته نشود، و از اینرو، بینوایی و خفت افزایش خواهد یافت.
● این همه غوغا در باره رشد، چرا؟
اما اگر خود نرخ رشد تأثیر چندانی بر شرایط زندگی توده جمعیت زحمتکش ندارد، می‌توان پرسید پس چرا این همه غوغا پیرامون آن وجود دارد؟ درست است که سرمایه‌دارانی که نرخ ارزش اضافی‌شان در دوره‌های رشد بالا- به دلایلی که ذکر شد- افزایش می‌یابد، مایلند وانمود کنند که وضع همه بهتر از پیش است. ما در هند از این دست ادعاها مانند «اثرات رشد بالا، کم‌کم به پایین می‌رسد»، «فقر دارد ریشه‌کن می‌شود» و «هند می‌درخشد» زیاد شنیده ام. اما دلیل ژرف‌تری برای این غوغا وجود دارد، که از تبلیغات طبقاتی محض فراتر می‌رود و به این واقعیت برمی‌گردد که در جهان‌بینی سرمایه‌داری، نرخ بالای رشد به ملت، مقام یک قدرت بزرگ را اعطا می‌کند. این در اساس یک میراث نظام سوداگری (Mercantilism) است که اقتصادیات بورژوایی هیچ‌گاه بر آن غلبه نکرده است، و این سایه نظام سوداگری تا به امروز ادامه یافته است. به طور خلاصه، غوغا پیرامون نرخ بالای رشد بر یک برداشت سوداگرانه قرار دارد.
لازم به یادآوری است که سوداگران به ملت استناد می‌کردند و خود را با چگونه ثروتمند کردن ملت مشغول می‌داشتند. برداشت آن‌ها از ثروت به فلزات قیمتی محدود می‌شد. به این دلیل، آن‌ها نتیجه می‌گرفتند که ملت از طریق گردآوردن فلزات قیمتی ثروتمند می‌شود. چون فلزات قیمتی تنها از طریق تجارت با کشورهای دیگر می‌توانست به دست آید، به نظر آن‌ها ثروت یک ملت تنها می‌توانست با دنبال کردن سیاست تجاری مناسب در برابر کشورهای دیگر، رشد کند. ( این تعجب‌برانگیز نیست که در میان نویسندگان مرکانتالیست، برخی از چهره‌های اصلی کمپانی هند شرقی قرار داشتند).
آدام اسمیت، چهره برجسته اقتصاد سیاسی کلاسیک «انگلیسی» به این موضع سوادگران حمله کرد. او در مقابل استدلال کرد که ثروت یک ملت از ظرفیت تولیدی آن تشکیل می‌شود، که به نوبه خود می‌تواند از طریق انباشت سرمایه، و نه از طریق مصادره کشورهای دیگر، افزایش یابد. (او، همان‌طور که مارکس بعداً استدلال کرد، منشاء ارزش اضافی را در حوزه تولید و نه در حوزه مبادله، یافت). اگرچه این یک تحول تئوریک انقلابی بود، اما، کانون توجه اسمیت ثروت ملل بود و نه رفاه مردم یک ملت. به عبارت دیگر، اسمیت گرچه از سوداگران جدا شد، اما هم‌چنان در دام مشکل آن‌ها گرفتار ماند. این درست است که اسمیت بر این نظر بود که دستمزدها در جامعه‌ای که انباشت سرمایه را تجربه می‌کند، بالاتر است؛ اما در کمال انصاف می‌توان گفت که این موضوع در کانون توجه او قرار نداشت، و جانشینان اسمیت حتا این موضوع را تأیید نکردند. به طور خلاصه، گرچه کشف بزرگ تئوریک اسمیت هدف انباشت سرمایه را به جای انباشت طلا و نقره از طریق تجارت قرار داد، معهذا، منطق انباشت سرمایه هم‌چنان تحت تأثیر مفهوم سوداگرانه ثروت ملی، که به قدرت ملی منتهی می‌شود، قرار دارد.
امروزه اوضاع هنوز بر آن منوال است. واضح‌ترین بیان آن را در کشور ما در تبلیغات «بی جی پی» تحت عنوان «هند می‌درخشد»، می‌شد دید، که در آن، ذخیره ارزی قابل توجه، به نحو بارزی در میان اقلام تابناک گنجانده می‌شد؛ درست همان‌طور که سوداگران، احتکار فلزات قیمتی را جشن می‌گرفتند. «ائتلاف ترقی‌خواه متحد» نیز احساسات مشابهی را ابراز می‌کند. و به طور کلی، هر وقت یک تحلیل‌گر بورژوایی به نرخ رشد بالای هند افتخار می‌کند، نمی‌توان احساس شوونیسم قدرت بزرگ را ندید.
به همین دلیل، نیروهای مترقی نمی‌توانند چنان رشد بالایی را، هر قدر هم که ارزش داشته باشد، جشن بگیرند، در حالی که روند انباشت در کشوری که چنان رشد بالایی را نشان می‌دهد، روزانه بر بینوایی و تنزل میلیون‌ها کارگر و دهقان می‌افزاید.
البته این نکته را نباید نادیده گرفت، که پدیده رشد بالا که منعکس‌کننده رشد نیروهای مولده است، زمانی که نظام کنونی جای خود را به سوسیالیسم بدهد، شرایط را برای بهبود زندگی توده‌های زحمتکش فراهم می‌کند. اما اگر فضیلت یک پدیده موقعی واقعیت پیدا کند که شرایط موجد آن نفی شود، بنابراین بزرگداشت آن پدیده مطمئناً زیانبخش خواهد بود.
نحست‌وزیر چین، در نشست جاری «کنگره ملی خلق» از احتراز از دنبال کردن چشم‌بسته رشد، از افزایش مصرف داخلی در جهت کاهش مازاد تجاری عظیم چین، و از افزایش تولید غلات و هم‌چنین بهبود خدمات آموزشی و درمانی در مناطق روستایی، که جملگی به از بین بردن سایه سوداگری منجر خواهند شد، سخن گفته است. زمان آن رسیده است که این سایه از تمام گفتمان‌های مترقی ناپدید شود.
نویسنده: پرابهات پاتنایک
منبع: دمکراسی مردم
برگردان: ع. سهند
منبع : دنیای ما


همچنین مشاهده کنید