پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


فقر و خشونت؛ رابطه از کدام طرف است؟


فقر و خشونت؛ رابطه از کدام طرف است؟
این مقاله، حاکی از آن است که با وجودی که کاهش ۵درصدی درآمدها وخامتی بزرگ در شرایط اقتصادی محسوب می‌شود، اما در آفریقا این موضوع امری عادی به حساب می‌آید، منتها خطر ستیزها و درگیری‌های داخلی را در سال بعد از آن، تقریبا به میزان ۳۰درصد بالا می‌برد.
این امر نشانگر آن است که بنگاه‌های خیریه می‌توانند با هدف‌گذاری در کمک‌های اضطراری کوتاه مدت به کشورهایی که در معرض تغییرات قیمتی نامطلوب در کالاها یا شوک‌های‌ آب و هوایی قرار دارند، از وقوع جنگ پیشگیری ‌کنند.
درک شبکه آشفته و مغشوش دلایل و آثاری که به صورت بالقوه، فقر و خشونت را با یکدیگر پیوند می‌دهند، مساله‌ای است که مدت‌های طولانی، دانشمندان علوم اجتماعی را به شدت به خود مشغول و گرفتار مخمصه کرده است. آیا جنگ‌ها عامل فقر هستند یا این که وضعیت، وارونه است؟ و یا اینکه احتمالا عوامل دیگری، مثل دشمنی‌ها یا دو دستگی‌های اجتماعی، هم رکودهای اقتصادی و هم جنگ‌ها را به وجود می‌آورند.
شاید هر سه عامل فوق، به طور همزمان عمل می‌کنند. البته پاسخ این سوال در اولویت‌بندی کمک‌های خارجی فانتزی که تنها برای گذران وقت انجام می‌شوند، اهمیتی ندارند. سیمون دژانکوف، اقتصاددان بانک جهانی و مارتارینال کوئرول از در گزارش اولیه خود، چنین اعلام کردند که شواهد حاکی از آن است که خشونت‌ها و درگیری‌ها ناشی از فقر نیستند، اما در بررسی‌های آنها، نتایج تحقیقات اخیر- که به طرز قانع‌کننده‌ای این مساله را برای تعیین روابط اساسی میان خشونت و محرومیت‌های اقتصادی بررسی نموده‌اند- به حساب نیامده است. نکته اصلی در تحقیقات اخیر آن است که فقر قطعا سبب بروز خشونت و درگیری می‌شود.
همان‌گونه که دژانکوف و رینال کوئرول اظهار کرده‌اند، اولین کسانی که روش‌های اقتصادسنجی را در مطالعه فقر و خشونت به کار گرفتند، دو نفر از نویسندگان همکار به نام‌های کولیرو هافلر (۲۰۰۴) و فیرون ولایتین (۲۰۰۳) بودند. هر دوی این افراد، وجود همبستگی مثبت میان رشد اقتصادی و خشونت را در برشی از چند کشور گزارش کرده‌اند. در عین حال، این محققین اولین کسانی بودند که پذیرفتند تحلیل‌هایشان، بیانگر نتیجه‌ای کاملا صحیح و قاطع در رابطه با این موضوع نیست. (دوباره این سوال مطرح می‌شود که آیا در کشورهای فقیر، خشونت رواج می‌یابد یا کشورهایی که در آن‌ها خشونت زیاد است، فقیر می‌شوند یا هر دو مورد صحیح است؟)
دژانکوف و رینال کوئرول، هشدار می‌دهند که در نتیجه‌گیری از این تحلیل‌ها باید هوشیار بود. چرا که روش‌هایی که اینها ادعاهایشان را بر آن مبنا قرار می‌دهند، خود بر اساس پایه‌های آماری ضعیفی بنا شده‌اند. اولا آن‌ها به جای این که ارتباط میان فقر و خشونت را در بین کشورهای مختلف بررسی کنند، بر روی این رابطه درون خود کشورها متمرکز می‌شوند (در این بین، از یک روش آماری موسوم به اثرات ثابت استفاده می‌کنند): آیا کشورهایی که فقیرتر می‌شوند، در طول زمان، به طور متقارن و همزمان خشونت بیشتری در آن‌ها رواج می‌یابد؟ آن‌ها به این نتیجه می‌رسند که پاسخ این سوال، منفی است. اما تحلیل آن‌ها در رابطه با داخل کشورها، کماکان از همان مساله پیش‌بینی نشده «تسلسل»- فقر، سبب خشونت شده و خشونت، فقر را به وجود می‌آورد- که در بالا به آن اشاره شد، رنج می‌برد و حتی بدتر از آن، این نکته است که آشوب‌های اجتماعی، هم جنگ‌های داخلی و هم فعالیت‌های اقتصادی کمتری را سبب می‌شوند، به‌گونه‌ای که ارتباط میان فقر و خشونت تحت‌شعاع آن قرار گرفته و مبهم می‌شود.
دژانکوف و رینال کرئرول، متغیرهای موسوم به «تاریخی»- به ویژه میزان مرگ و میر در میان مهاجران اروپایی در اوایل دوره استعمار- را به رگرسیون‌های محققین اولیه اضافه کرده و نتیجه گرفتند که این متغیرها نیز با درگیری‌های داخلی ارتباط دارند. در عین حال، این ارتباط‌های مقطعی، دوباره سوال‌های دیگر را مطرح می‌سازند که آن‌ها، پاسخ‌شان را داده‌اند: آیا در کشورهایی که میزان مرگ و میر مهاجران بیشتر بوده است، نهایتا نهادهای سیاسی‌ای به وجود آمده‌اند که مسوولیت فقر امروزه، به دوش آن‌ها است و نیز احتمال بروز درگیری‌های خشونت‌بار مدرن را افزایش داده‌اند؟ آیا میزان تلفات بیشتر مهاجرین منجر به سیاست‌های استعماری شده است که سبب ضعیف‌تر شدن این کشورها گردیده و بذر اختلافات مسلحانه آتی را در آن‌ها پاشیده است؟
اقتصاددانان، متغیرهای اصطلاحا ابزاری را برای بررسی این نوع مسائل بغرنج و پیش‌بینی نشده مرغ و تخم‌مرغ به کار گرفته‌اند. ما نیاز داریم که به جای آن که همبستگی‌ها – چه به صورت مقطعی و چه به صورت سری زمانی – را مطالعه کنیم،‌ به بررسی این فرایند بپردازیم که چرا برخی کشورها تنها به دلیل شانس و تصادف، ثروتمندتر می‌شوند و برخی تنها به دلیل بدشانسی، فقیرتر می‌شوند. سپس خواهیم دید که آیا این تغییرات غیرمنتظره در شرایط اقتصادی کشورها هستند که از آسمان، نازل شده و منجر به خشونت در کشورهای فقیرتر و صلح و آرامش در کشورهای ثروتمندتر می‌شوند.
از آن‌جا که کشورها ظروف آزمایشگاهی نیستند و نمی‌توانیم از کامپیوترهای محل کارمان، سطوح فقر جهانی را تغییر دهیم، لذا باید صبر کنیم تا طبیعت، تغییراتی را به وجود آورد تا بتوانیم به مطالعه آن‌ها بپردازیم، گویی که آزمایش‌های تجربی واقعی را انجام می‌دهیم. در این صورت، مشخص می‌شود که استعاره نازل‌شدن از آسمان که به کار می‌بریم، در واقع به هیچ‌وجه استعاره نیست. برای اقتصادهای کشاورزی صحرای آفریقا، فقر به معنای واقعی کلمه، از آسمان و به شکل (کمبود) باران نازل می‌شود. اگر باران نبارد، محصول پژمرده شده و خشک می‌شود و سبب می‌گردد که افراد بسیاری، چیزی برای خوردن یا به عنوان وسیله‌ای برای خرید دیگر نیازهای اولیه و ضروری نداشته باشند.
اگر معتقد به وجود رابطه مستقیمی میان فقر و خشونت باشیم، آن‌گاه اگر کمبود باران سبب بروز مشکلات اقتصادی شود، باید در ادامه شاهد وقوع جنگ باشیم. در این حالت، با جدا کردن اثرات ریزش باران، واقعا متوجه می‌شویم که فقر سبب ایجاد خشونت شده است. خشکسالی و مشکلات اقتصادی ناشی از آن، برای درک درگیری‌ها در آفریقا بسیار با اهمیت خواهند بود. در کاری مشترک با شانکار سایتانات و ارنست سرجنتی از دانشگاه نیویورک، به این نتیجه رسیدیم که یک درصد کاهش در GDP در یک کشور، احتمال جنگ‌های داخلی را در حدود ۲درصد افزایش می‌دهد. لذا کاهش ۵درصدی درآمدها – که مقدار بزرگی است، اما روی هم رفته به ویژه در هنگام خشکسالی، عادی به حساب می‌آید – خطر بروز درگیری‌های داخلی را در سال پس از آن، تقریبا به میزان ۳۰درصد افزایش می‌دهد.
این میزان از احتمال متوسط درگیری در آفریقا که در سال‌های خشکسالی طبیعی، برابر ۲۰درصد می‌باشد، بالاتر است. لذا مشخص می‌شود که شوک‌های کوتاه‌مدت درآمدی – دقیقا همان نوعی که دژانکوف و رینال کوئرول، ادعای مطالعه آن را دارند – مسلما باعث بروز درگیری‌های خشونت‌بار در قاره مستعد جنگ در دنیا می‌شود.
تعداد فزاینده‌ای از دیگر مطالعات انجام شده که از روش‌های دقیق و منسجم متغیرهای ابزاری استفاده کرده‌اند، به نتایج مشابهی رسیده‌اند. آنجالی بولکن و سرجنتی، همچنین از شوک‌های مرتبط با میزان ریزش باران استفاده می‌کنند تا نشان‌دهند که در هند، درپی رکودهای اقتصادی، آشوب‌ها و ناآرامی‌های عمومی روی می‌دهد. دو اقتصاددان با نام‌های اونیدریلادوب و خوان وارگاس، با به کارگیری تغییرات قیمت قهوه، به صورت شوک اقتصادی برای مناطق پرورش‌دهنده قهوه در کلمبیا، نتایج مشابهی را گزارش می‌کنند: درپی کاهش شدید درآمدهای کشاورزان به خاطر کاهش جهانی قیمت قهوه، درگیری‌های داخلی و محلی در آن کشور به شدت افزایش می‌یابند.
علاوه بر این، آنتونیو کیکونه و مارکوس براکنر، در یک تحقیق مرتبط که در نمونه‌ای از کشورهای آفریقایی به انجام رساندند، چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که به ویژه در کشورهای کمتر دموکراتیک آفریقا، کاهش شدید قیمت کالاهای صادراتی، احتمال بروز درگیری‌های مسلحانه را نیز افزایش می‌دهد.
این حقیقت مسلم در توسعه اقتصادی، یعنی بروز درگیری‌های خشونت‌بار در اثر شوک‌های کوتاه‌مدت درآمدی، کاربردهای اساسی و حساسی در رابطه با چگونگی طراحی کمک‌های خارجی دارد. ما در کتابی که اخیرا با عنوان «تبهکاری اقتصادی: فساد، خشونت و فقر کشورها» به نگارش درآورده‌ایم، مدلی را برای این‌گونه کمک‌ها ارائه کرده‌ایم که طبق آن، نشانه‌ها و علایم اقتصادی درگیری‌ها، یعنی شوک‌های منفی در درآمد افراد فقیر، قبل از وقوع بیماری جنگ‌های داخلی، معالجه می‌گردند و البته این‌ کار به طریقی صورت می‌گیرد که کارکرد سیستم بازار دچار تزلزل نشود. طبق طرح ما که آن را جلوگیری سریع از بروز درگیری می‌نامیم، سازمان‌هایی مثل بانک جهانی و IMF، به کشورهایی که دچار افزایش نامطلوب قیمت کالاها یا شوک‌های آب و هوایی، مثل خشکسالی شده‌اند، کمک‌های اضطراری کوتاه‌مدت می‌کنند که البته این کمک بایستی قبل از وقوع قحطی یا جنگ صورت گیرد. با ثابت شدن قیمت‌ها یا افزایش میزان باران، مقدار این بودجه‌های اضطراری کاهش می‌یابد.
با این تفاسیر در این راه ،تحقیقات اقتصادی می‌توانند ابزار ارزش‌مندی برای هدایت تصمیم‌گیری درباره کمک‌های خارجی باشند.
ریموند فیسمان، ادوارد میگل
ریموند فیسمان (Raymond Fisman) استاد و مدیر تحقیقات برنامه Social Enterprise در دانشکده اقتصاد کلمبیا و ادوارد میگل (Edward Miguel) دانشیار علوم اقتصادی و مدیر مرکز بررسی‌های Global Action در دانشگاه برکلی است.
مترجمان: محسن رنجبر- مریم کاظمی
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد