پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


پیامد های پیوستن ایران به شبکه جهانی اینترنت


پیامد های پیوستن ایران به شبکه جهانی اینترنت
علم جامعه شناسی با اتكا به مبادی بینشی - روشی و مبانی نظری خود، توصیف، توضیح و تبیین انواع مسائل اجتماعی را در دستور كار قرار می دهد. به نظر می رسد كه جهانشمول نبودن مسائل و تغییر پذیری آنها بر حسب بافت و بستره های خاص جوامع، جامعه شناسی را به رغم دارا بودن بسیاری از ویژگی های عام و مشترك، در هر جامعه به خصوص از كیفیتی منحصر به فرد و مختص متن و زمینه خاص اجتماعی برخوردار سازد، لذا آشنایی كامل و عمیق تحلیل گر اجتماعی با فرهنگ جامعه مورد مطالعه و وجوه فرهنگی - اجتماعی تعین و تاریخیت یافته متن و زمینه مزبور از لوازم و شرایط تحلیل های جامعه شناختی است. از جمله ویژگی های برخی از رویكردهای جامعه شناختی این است كه آنها می توانند درك و دریافتی از هستی اجتماعی را (براساس نظریه ها) به دست دهند كه كنشگران اجتماعی درگیر در پدیده مورد تحلیل چنین معنایی را از كنش خود درنیافته و بدان نسبت ندهند و حتی در پاره ای مواقع در برابر تلقی های مزبور موضع گرفته و ایستادگی كنند. نوشتار حاضر نیز احتمالاً از این مشخصه عاری نخواهد بود.
از زمان پیوستن ایران به شبكه جهانی اینترنت و پیامدهای ناشی از آن چندسالی می گذرد. بدیهی است كه چگونگی مواجهه كاربران ایرانی اینترنت با این پدیده از وضعیت تاریخی، سیاسی و اجتماعی خاصی نشأت گرفته كه مختص همین زیست بوم و سپهر فرهنگی است. برای نمونه، استقبال چشمگیر جوانان ایرانی از چت (گپ) اینترنتی بسیار تأمل برانگیز است. یكی از نقش هایی كه اینترنت در سطحی گسترده در ایران ایفا كرده عبارت است از اشاعه فزاینده و رو به گسترش فعالیت شركت هایی نظیر گلدكوئیست، گلد مایند، ایی بی ال و نظایر این ها. نكته جالب توجه این كه در عرصه عمومی عمدتاً از قانونی بودن یا نبودن این قبیل فعالیت ها سخن به میان می آید و از ژرف كاوی های نقادانه در این زمینه چندان نمی توان در گفت وگوی عمومی سراغ گرفت. (بگذریم از این كه این واقعیت از متكی و مبتنی نبودن نظام حقوقی جامعه بر یافته های موثق علمی - پژوهشی حكایت می كند.) البته در این مجال مختصر، نگارنده به دنبال شرح و بسط كاملی از موضوع نبوده بلكه بیشتر در پی طرح مسأله و گشودن باب نقد و مباحثه به منظور روشن شدن ابعاد آن می باشد كه به همت صاحبنظران و تحلیلگران باید تحقق پذیرد.
به نظر می رسد كه تصور بسیاری از اعضای جامعه ما از كار و شغل عبارت است از فعالیتی كه به منظور كسب درآمد و تأمین نیازهای زندگی روزانه صورت می گیرد. هم از این روست كه بسیاری از افرادی كه از طریق شركت های تجاری الكترونیكی بر مزایایی مطمئن و مكفی دست یافته اند كار خود را به سهولت رها می كنند. شاید تنبلی خاص ایرانی و بدل نشدن كار و تلاش به ارزشی اجتماعی كه در تناسب و تلازم تام با نهادینه نشدن تولید سازمان جامعه است در این گونه واكنش ها دخیل باشند. یعنی در فقدان سازمان عقلانی كار در جامعه (كه خود ناشی از علل و عوامل متنوعی است) و ناپایدار و نامطلوب بودن وضعیتهای شغلی، چنین اقداماتی بهتر و بیشتر نضج می گیرند. غیر از مشكلات و نارضایتی های گسترده ای كه میان شاغلان رسمی وجود دارد، شیوه های غیررسمی كسب درآمد در ایران نیز بسیار اشاعه یافته اند. واقعیت این است كه بسیاری از شبه كارهای رایج در جامعه هیچ گونه تعلق خاطری را در افراد شاغل در آن صور كاذب ایجاد نمی كند و تزلزل حاكم بر آنها چنان است كه افراد حاضرند در عضویت شركتی درآیند كه (به جز مواد و مصالحی كه ارزشی نمادین دارند) در اغلب موارد تولیدگر هیچ هستند، یعنی نه تولید كالا، نه خدمت و نه دانش. این در حالی است كه ما در كار و باكار به خلق و بازخلق خود مشغولیم (یا باید باشیم.) كار شكوفا كننده انسانیت انسان و از راه های تحقق خویشتن است. نه صرفاً راهی برای تأمین نیازهای نازل زندگی روزانه (كه گویا دغدغه بسیاری از هموطنان ماست). به هر روی، فقدان هویت حرفه ای در ایران (كه با مغشوش بودن نظام طبقاتی و اقتصاد نفتی - فلاحتی تولید ستیز در رابطه است) در چنین برهه ها و هنگامه هایی خود را بهتر از پیش به رخ می كشد. شایان ذكر است كه در صورت برآورده نشدن نیازهای اساسی، نمی توان از مردم انتظار داشت كه دلواپس خروج سرمایه از كشور باشند. با رها كردن قشر آسیب پذیر با انواع مشكلات (و عدم تلاش برای حل نظام مند، علمی، اندیشیده، واقع گرا، غیرفرمایشی و غیر شعاری آن مشكلات) این توقع كه مردم همواره چونان شهروندانی مسؤول بیندیشند و عمل كنند و در هر گزینش خرد و كلان خودمنافع و مصلحت های كشور و منویات نظام متمركز قدرت ملی را لحاظ كنند؛ بسیار گزاف و نامعقول است.
نكته دیگری كه قابل توجه می نماید این است كه به همراه فرسایش هویت های دینی سنتی و كمرنگ شدن و رو به افول رفتن مدل رسمی از دیانت میان بخشی از اعضای جامعه (وضعیتی كه در آن دین دیگر منبع اصلی كسب معنی در زندگی نبوده و در كوچك ترین تصمیم گیری های فرد حضور و نقشی پررنگ ندارد)، گویی نظام اجتماعی هنور نتوانسته است اهداف والا و هدایتگر بدیعی را برای درونی سازی، در معرض اعضایش قرار دهد ( این سخن درباره همگان و به یك نسبت البته صادق نیست). در واقع این یكی از ویژگی های جامعه در حال گذار نیمه سنتی نیمه مدرن ایران است كه ارزش های جدید اجتماعی در آن پابه پای تحولات وجودی - واقعی جهان متعین بیرونی پیش نرفته اند و البته اجزای این هستی اجتماعی نیز الزاماً رشد و تكوینی متناسب را از سر نگذرانده اند. جای دارد كه نخبگان عرصه نظر و عمل اعتنای بیشتری به این مسائل داشته باشند.
از آن جایی كه ساخت قدرت متمركز در ایران از تن دادن به تحدید، توزیع و تكثر، گریزان است، شیوه های متعدد و متنوعی را برای بازیگری شهروندان در حوزه عمومی به رسمیت نمی شناسد. در ضمن به نظر می رسد كه دستیابی به اهداف معقول با روش متعادل و منطقی به راحتی برای آحاد جامعه قابل حصول نیست. در چنین متن و زمینه ای افراد هر فرصتی را برای دور زدن قدرت مزبور مغتنم می شمرند. البته چنین اقداماتی عمدتاً از شیوه های غیرروشنفكرانه، دلبخواهی، ابداعی و در سطحی ناخودآگاه (یا نیمه آگاه) به وقوع می پیوندند. اگر گرایش مزبور را در كنار عدم قانونمندی و اشاعه روحیه دیرینه قانون گریزی قرار دهید، آشفته بازار جامعه ایران بهتر از پرده برون خواهد آمد. یعنی در بیشتر موارد و مواقع اگر اطمینان داشته باشیم با قدرت قانون روبرو نخواهیم شد، احتمال رفتن به سوی تخریب بسیار بیشتر از حركت به سمت سازندگی خواهد بود و این ها همه نابسامانی های متعدد موجود را تشدید و باز تولید می كند. به نظر می رسد كه در صورتی كه نظام قدرت ملی خواست ها و نیازهای واقعی جامعه یا بخش بزرگی از آن را نمایندگی نكند، آنها جدای از هم و به طور موازی تداوم خواهند یافت و نتیجه عبارت از چندشخصیتی شدن افراد (در سطح خرد) و انواع اتلاف ها و ناكارایی های ساختاری (در سطح كلان) است.
واقعیت این است كه رشد كمی و كیفی تشكل های غیردولتی و عضویت افراد در حلقه های اجتماعی گوناگون از ملزومات اجتناب ناپذیر زیستن (فعالانه) در عصر اطلاعات و جهانی شدن است. اگر این گونه نهادها به خوبی رشد نكنند و فردیت (از رهگذر مشاركت فعالانه در آنها) حدود و ثغور معین و محترمی نیابد، روی آوردن به روابط غیرشخصی و تؤام با گمنامی (كه در اجتماع تحقق پذیر نیست) هر چه قدر كه مخرب و مذموم باشد، حتمی الوقوع خواهد بود. تعلق داشتن به مجموعه ای كه فرد را فقط با یك شماره می شناسد و به جز رعایت ضوابطی سهل، توقع چندانی از فرد ندارد برای خلاص شدن از انواع نظارت های فرهنگی- سیاسی بسیار وسوسه كننده است.
نفس دور هم جمع شدن آدمیان از این طریق هم قابل تأمل است، شیوه ای جدید برای دوست یابی و منبعی نو برای بر ساختن هویت كه بار دیگر امكان نادیده گرفتن ساختاری را به فرد می دهد كه بارها و بارها فرد را نادیده گرفته است. می توان گفت كه پیچیدگی پویش های جامعه امروزین ایران، به دقت نظرهای موشكافانه بسیاری حاجت دارد، در غیر این صورت با جاماندن از تحلیل تحولات فزاینده دركی نزدیك به واقع نیز ممكن نخواهد بود.
در خاتمه خاطرنشان می شود كه اگر برنامه ریزان، سیاستگذاران و مسؤولان بدون شناخت كامل و كافی از واقعیت ها، نیازها و اولویت های جامعه و با پندارهایی انتزاعی - متافیزیكی از واقعیت به پیش روند، راه برون رفت از بن بست ها و بحران هایی كه دست به گریبانمان است بسیار بعید و بیرون از دسترس می نماید.

محمدرضا زمردی