جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا


تغییرات و دگرگونی های اجتماعی - بخش ۳ - انقلاب چیست؟


تغییرات و دگرگونی های اجتماعی - بخش ۳ - انقلاب چیست؟
اصطلاح Revolution که در عصر میانه زبان انگلیسی به کار رفته است، مشتق از واژه فرانسوی Revolution است که خود ماخود ازکلمه لاتینی Revolution –on و ریشه Revolvere می باشد.
واژه Revolution از اصطلاحات اختر شناسی است که درعلوم طبیعی به واسطه اثر کپرنیک به نام:
De Revolutionibus Orbiub Coelestiub
اهمیتی به سزا یافت . این واژه درکاربرد علمی معنای دقیق لاتینی خود را حفظ کرده است. مدلول واژه به وضوح حاکی از حرکتی «مکرر» و«دوری» است، که ریشه آن هم منشا این واژه به طورکلی درطول زمان عبارت است از :
درسده هفدهم واژه Revolution برای نخستین بار به صورت یکی از اصلاحات سیاسی به کار رفت ، واین مضمون استعاری یا مجازی بیش از گذشته به مدلول اصلی نزدیک شد. یعنی«گردش به جای اول » و«بازگشت به نظمی که ازپیش تعیین شده است .»
این اصطلاح هم چنین به «واژگونی تمام عیار حکومت درهر کشور ویا دولت، وجایگزینی حاکم ویا دولت جدید از طرق خشونت» اطلاق گردیده است.
درسال ۱۶۶۰ این اصطلاح پس از فروپاشی «پارلمان طولانی» (Rump Parliament) به کار رتف . {عنوان پارلمانی طولانی (۱۶۶۰-۱۶۴۰) درپی اخراج ۱۲۱ تن از اعضای پارلمان که مورد تایید ارتش انقلابی درسال ۱۶۴۸ نبودند، به پارلمان بریتانیا اطلاق می شد. این ماجرا پس از برکناری ومحاکمه چارلز اول پادشاه انگلستان به اتهام خیانت ، پیش آمد.}
اصطلاح «انقلاب شکوهمند» (۱۶۶۸) به کودتایی اطلاق می شود که درآن جیمز دوم پادشاه انگلستان ازسلطنت خلع گردید وبه جای او خواهرش «ماری» وهمسرش ویلیام سوم ملقب به «اورانژ» برتخت ، سلطنت نشستند . این رویداد منجر به تسلط پارلمان برمقام سلطنت گردید.
«انقلاب شکوهمند» باعث شد که لفظ «انقلاب ، به طورقطعی وارد زبان سیاست شود، ولی کسی این رویداد را انقلاب نمی دانست ، وهمه آن را «بازگشت » حقانیت ومجد پیشین به قدرت سلطنت تلقی می کردند.
اصطلاح انقلاب ، ازسال ۱۷۹۰ میلادی ، به فروپاشی رژیم سلطنتی فرانسه واستقرار حکومت جمهوری درآن کشوراطلاق می شود.(۱۷۹۵-۱۷۸۹)گفته می شود.
درزبان فارسی، لفظ Revolution به «انقلاب » ترجمه میشود، که درلغت به معنای «دور» و«گردش» وازاصطلاحات علم نجوم است . واژه های Revolution و«انقلاب » با این که ازنظر ریشه لغت معادل نیستند ولی وجه تشابهی میانشان موجود است. نخست این که هیچ کدام دراصل برای افاده معنای کنونی وضع نشده بود ولفظ انقلاب هم مثل بسیاری از واژه های مأخوذ از عربی، درزبان فارسی با نادیده گرفتن مفهوم اصلی برای ادای این مقصود به کار می رود. دوم، کلمه انقلاب همچون کلمه Revolution از اصطلاحات اخترشناسی است (انقلاب شتوی وانقلاب صیفی )
انوع انقلاب : بابررسی تاریخ انقلابات ، به قصد شناخت روش های انقلابی ، انقلاب ها را می توان به دو دسته «انقلاب های کلاسیک » و«انقلاب های مدرن» تقسیم کرد.
۱) انقلاب کلاسیک :
عبارت است از : « استفاده از قوه قهریه برای اعمال زور وخشونت به قصد ایجاد تغییرات اساسی درنظام حکومتی یک جامعه ، به منظور برقرار کردن نظامی مبتنی برقانون اساسی متفاوت ویا به طور کلی ایجاد نوع دیگری ازنظام حکومتی » .
انقلاب یک «تحول کیفی وبنیادی ، ویک چرخش عظیم درحیات جامعه » است . انقلاب هم چنین به «سرنگونی یک نظام اجتماعی کهنه وفرسوده وجایگزین کردن آن با نظام اجتماعی نو ومترقی » اطلاق می شود.
▪ انقلاب کبیر فرانسه :
که دویست سال قبل به وقوع پیوست ، یک «انقلاب بورژوایی» بود که نظام فئودالی فرسوده ومظهر آن یعنی رژیم سلطنتی بورین ها را ازمیان برد ونظام سرمایه داری را جایگزین آن ساخت .
▪ انقلاب مشروطه ایران :
یک انقلاب ملی- دینی بودکه از قدرت بی حد وحصرپادشاه خودکامه قاجار کاست وآنها را تابع نظام پارلمانی (مجلس شورای ملی ) کرد. عمر این انقلاب کوتاه بود وبا سلطنت رضا شاه پهلوی مجددا به قدرت نظام پارلمانی خاتمه داده شد وشاه به صورت یک قدرت خودکامه درآمد.
نویسندگان غربی درتحلیل های خود از انقلاب مشروطه ایران ، از آن به عنوان یک انقلاب بورژوایی ملی وضد فئودالیسم یاد می کنند.
▪ انقلاب کبیر:
یک انقلاب اجتماعی بود ونظام کهنه وفرسوده فئودالی وسرمایه داری روسیه رامنهدم کرد.
درانقلاب های کلاسیک ، قدرت از دست طبقه حاکمه کهن، به دست طبقه یاطبقات پیشرو منتقل می شود واگر طبقه ای منحط وارتجاعی بخواهد طبقه مترقی را منکوب کند وخود به حکومت برسد، این طبقه را«ضدانقلاب » می نامند.
۲) انقلاب مدرن:
عبارت است از ایجاد اصلاحات اساسی درزمینه های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، آموزشی وپرورشی ، اداری وسیاسی با استفاده از روشهای علمی وتکنولوژزیکی .
● دگرگونی اجتماعی
اصطلاحی است که گاه درکنار تطور اجتماعی وزمانی درمقابل آن به کار رفته است . منظور از طرح آن رها کردن دورنمای وسیع نظریه تطورگرایی و پرداختن به تغییرات قابل مشاهده وکوتاه مدت است .
گی روشه جامعه شناس فرانسوی دراین باره می نویسد: «دگرگونی اجتماعی بیشتر تغییرات قابل مشاهده وقابل بررسی درزمان کوتاه راشامل می شود. چنانکه یک مشاهده گر می تواند درطول حیات یا حتی دردوره کوتاهی اززندگی خویش نحوه رشد آن راملاحظه کند وسیر یا فرجام آن را ببیند.» اما «تطوراجتماعی»مجموعه تغییراتی است که یک جامعه درطول یک دوره طولانی به خود می بیند، یعنی در دوره ای که اززندگی یک نسل یا حتی چند نسل فراتر می رود. معلوم است که دراین سطح از تحول ، تغییرات جزئی وکوچک مستهلک می شود وجزتغییر تراکمی تعداد زیادی ازدگرگونیها ، اثری مشهود نیست. وقتی آن تغییرات را به صورت خط یا منحنی ترسیم کنند جهت یا گرایش کلی یک حرکت عمومی نمایان میشود.
«پس تطور اجتماعی جز از فراز یک قله مرتفع که جزئیات منظره درتصور کلی محو می شود قابل مشاهده نیست. تطور اجتماعی یک حادثه نیست بلکه پدیده ای جمعی است که بیشتر تغییرات تعادلی وتحول درطول زمان معین راشامل می شود. »
● تعابیرانقلاب
اکثر نویسندگان جدید اصطلاح انقلاب را در اشاره به معانی زیر به کار برده اند : الف ) تغییرات ناگهانی و بنیادینی که در اوضاع و احوال سیاسی و و اجتماعی روی می دهد ، یعنی زمانی وقوع می یابد که حکومتی «مستقر» (و نیز یک نظام اجتماعی و حقوقی ) به طور ناگهانی ، و گاه به طرزی خشونت آمیز به وسیله حکومت یا نظام جدیدی کنار زده می شود ؛ ب)تغییراتی از نوع بنیادی و غیر سیاسی ، هرچند که تغییرات مورد بحث به کندی و بی خشونت روی داده باشد (اصطلاح هائی مانند انقلب علمی ، انفلاب هنری ، انقلاب فرهنگی و حتی انقلاب جنسی ، در قرن ما غالبا برای توصیف دگرگونی های همه جانبه در حوزه های مختلف زندگی فرهنگی به کار برده میشوند .
متداول ترین تعبیرهای جدید انقلاب را می توان به قرار زیر جمع بندی کرد .
۱) تعبیر خوش بینانه ی پیشرونده ـ تکاملی ـ در خلال سده نوزدهم در میان احزاب و اندیشمندان جناح چپ حکم فرما بود و امروزه هنوز هم بر نظریه دموکراتیک افراطی و نظریه مارکسیستی تسلط دارد . بر طبق این نظر ، انقلابهای بزرگ سیاسی و اجتماعی ابزارهایی برای پیشرفت اجتناب ناپذیر بشریت به سوی جامعه ئی هستند که در آن آزادی ، خود مختاری ، هماهنگی اجتماعی ، و برابری حکم فرما خواهد شد . اما مکتبهای فکری پیشرو مختلف تقسیم می شوندبه آنهایی که اصرار دارند که تساوی طلبی برترین نشانه پیشرفت است ( لنینیسم ) ، و مکتب اندیشمندان لیبرال دموکراتیک که فقط آن خیزش های توده ئی را انقلابهای مترقی و اصیل می انگارند که علیه ستمگران رهبری شوند و هدفشان برقرار ساختن آزادی و حکومت و دموکراتیک باشد . البته ، کسان بسیاری هستند که می کوشند هم به آزادی و هم به برابری دست یابند ( مثلا سوسیالیستهای دموکرلاتیک ).
۲) مکتب فکری محاقظ کارانه و بد بینانه ئی نیز وجود دارد که در دوره انقلاب فرانسه و پس از آن از جانب اندیشمندانی سیاسی بازمینه فکری فئودالی ، سنت گرا ، «خدا سالارانه » ، یا سلطنت طلب ، و در نیمه دوم سده ی نوزدهم از طرف مردانی که داری دیدگاه سیاسی یا روان شناختی سرخورده ئی داشته اند ، نظیر نیچه یا لوبون ، معرفی شد . این اندیشمندان بر آنند که انقلابها فوران های عواطف نیمه وحشیانه ، لگام گسیخته ، و ویرانگر مردم عامی است . دانشمندان جدید روان شناسی پویا گاهی اوقات با توسل به همین تعبیر انقلابها را جلوه هائی از «روان شناسی توده »تلقی می کنند و آنها را با « گرایشهای قهقرائی » به ذهنیت ابتدائی که در آشفتگی های ذهنی مشهود است مقایسه می نمایند .
۳) در نظریه « علمی » ، جامعه شناختی ، یا تحقق گرا ( پوزیتیویستی )در این عقیده مندرج است که اصطلاح انقلاب معنایی توصیفی دارد و فاقد اشاره های ارزشی است. برطبق این نظر ، همه ی تغییر های ناگهانی ، ریشه ئی ، و کم و بیش خشونت آمیز ، در نظام حکومت و جامعه انقلابهای اصیل به شمار می روند به شرطی که بتوان ثابت کرد که جنبش سیاسی ئی که این تغییر را به بارآورده از حمایت قشر وسیعی از جمعیت برخوردار بوده است .
۴) نظریه متعادلی که هم به نظریه خوش بینانه ـ پیشرونده و هم با نظریه بد بینانه ـ محافظه کارانه ـ مخالفت دارد از جانب ف . فجتو بیان شده است که عقیده دارد انقلاب « همیشه امر پیچیده پر تضادی است ، سرشار از حوادث نا منتظر ، که نیمه هشیاری یک قوم در آن فوران می کند ، فورانی که گاه جنبه ارتجاعی دارد ، و گاه جنبه مترقی .... همه چیز ، خواه باشکوه و خواه خشونت آمیز ،... در آن درهم و بر هم است » .
۱) هیجان انقلابی اواخر سده ئی هیجدهم بر بنیاد نظریه ی « برابری طبیعی » همة انسانها و بر اساس نظریه « حاکمیت خلق » استوار بود ـ نظریه ئی که هم مرجعیت حکومتهای پادشاهی سنتی و مطلقه و هم مشروعیت امتیازها یطبقه اشراف را نفی می کرد . م . بلوف مدعی است که « اعلامیه استقلال »۱۷۷۶ امریکا یک سند انقلابی بود و اکنون نیز هست ،زیرا برابری طبیعی همة آدمها و نیز حق حکومت شوندگان در تغییر حکومتشان از طریق مسالمت آمیز ، یا ـ در صورت مقاومت سران حکومت ـ با توسل به زور ، را اعلام می دارد . البته همین نکته در مورد « اعلامیه حقوق بشر » ۱۷۸۹ فرانسه نیز صادق است .
برجسته ترین مبلغ نظریة «لیبرال دموکراتیک » انقلاب پین بود و او پیامبر « دوران جدید » بود که « ریشه استبداد را از زمین برخواهد کند » و « جمهوری عظیم انسان » را بر قرار خواهد ساخت .
۲) سن سیمون ، کنت ، و مارکس نظریة سیاسی « حقوق طبیعی » را به صورت نظریه ئی « غیر علمی » به مسخره می گرفتند . مارکس روی سرشت اجتناب ناپذیر انقلابها که ، به عقیدة او در اثر ضرورتهای اقتصادی پدید می آیند ، با حرارت تکیه می کرد . او مدعی بود که نیروهای تولیدی جامعه در مرحلة معینی از سیر تکاملی خود با روابط مالکیت و چارچوب اجتماعی و سیاسی موجود در تعارض قرار می گیرد . هنگامی که روابط مالکیت به صورت قید و بندهای تولید در آیند بحرانی به ظهور می رسد و عصر انقلابهای اجتماعی آغاز می گردد . طبقات حاکم نمی توانند بخواهند ، و طبقات ستمکش و استثمار شده نمی خواهند ، که بیش از این تحت شرائط موجود به سر برند و این تعارض طبقات اقتصادی به انقلابی خشونت بار می انجامد . مارکس انقلابها را عوامل ضروری پیشرفت می انگاشت و مدعی بود که آن ها نیروهای محرک تاریخ اند . برای آگاهی از دیدگاه مارکس دربارة بنیاد اقتصادی انقلابها رجوع کنید به نوشته او مقدمه بر مقاله ئی در باب نقد اقتصادی سیاسی.
لنین این نظریة جبر گرایانه و اقتصاد گرایانة انقلاب را تا حدی تعدیل کرد . در ۱۹۱۶ و ۱۹۱۷ به تشریح این نظر پرداخت که جنگ چپاولگرانه و ستم ملی ممکن است نقطه آغاز انقلابها و فرو پاشی نظم کهن واقع شوند . وی معتقد بود که دوران جهانجوئی ( امپر یالیستی ) ، یعنی دوران جنگ جهانی اول ، « نیز لزوما باید زمینه ساز و مشوق سیاست مبارزه بر ضد ستم ملی و سیاست مبارزة رنجبران علیه سرمایه داران باشد » او « اولا ، اجتناب ناپذیری شورش ها و جنگ های ملی و انقلابی ؛ ثانیا ؛ اجتنابناپذیری جنگ های رنجبران و شورش « برضد » سرمایه داران ؛ و ثالثا ، اجتناب ناپذیری تلفیقی از هر نوع جنگ انقلابی ... » را مشاهده می کرد .
وی همچنین ، بیش از مارکسیست های دیگر ، بر نیاز به داشتن سازمانی مخفی ، منضبط ، متمرکز ، متشکل از انقلابیان حرفه ئی تعلیم دیده و کار آزموده به منظور تدارک قیام های مسلحانه و هدایت جنبش های انقلابی توده ها تاکید کرد .
۳) برخلاف نویسندگان مارکسیست ، مدافعان نظریة ( آنارشیسم ) از قبیل پرودون وپ . کروپوتکین خاطر نشان می کنند که همه انقلابها سعی داشته اند که عدالت را با زور تحقق بخشند اما ، در عمل ، یک جباریت جانشین جباریتی دیگر شده است . با این حال ، همه انقلابها ـ هر قدر هم که منحرف و تباه شده باشند ـ باز درجه ئی از عدالت را ، دست کم تاحدی ، وارد جامعه کرده اندو همین تحقق های جزئی ، به گمان پرودون و کروپوتکین ، « به پیروزی کامل عدالت در زمین » خواهد انجامید . البته منظور آنان از انقلاب ها دگرگونی های بزرگ سیاسی و اجتماعی بود که از ۱۷۷۵ در اروپا و امریکای شمالی روی دادند .
۴) تعریف های جامعه شناختی و غیر ارزشی متعددی درباره اصطلاح انقلاب از طرف جامعه شناسان و اندیشمندان سیاسی سدة بیستم عرضه شده است . ک مانهایم مدعی است که در دوره انقلاب هیچ دولت خالصی وجود ندارد زیرا تنها در صورتی می توانیم از وجود یک دولت سخن بگوئیم که « گروه مبنا » ئی وجود داشته باشد که از انحصار اعمال فشارهای قانونی برخوردار باشد . در طی انقلاب ها « هیات های پراکنده بخشهائی از قدرت دولت برای اعمال فشار را تحصیل می کنند » پ . سوروکین تغییر انقلابی را « تغییر نسبتا ناگهانی ، سریع ، و خشونت بار رسمی منسوخ گروه یا تغییر نهادها و نظام ارزش هائی که این گروه معرف آن ها است » تعریف می کرد ، و آن را در مقابل تغییر منظم قرار می داد . تغییر انقلابی نتیجه گسترش یافتن اختلاف میان قانون رسمی گروه و الزامات قانون غیر رسمی برخی اعضای آن و نیز نتیجه تضاد سازش ناپذیر در رعایت ارزشهای اصلی گروه است . چنین تغییر ی مشارکت بخش قابل ملاحظه ای از اعضای گروه را ایجاب می کند . او انقلاب سیاسی را ، که طبقه حاکم و حکومت را تغییر می دهد ، از انقلاب اقتصادی ، که به منظور تغییر شدیدی در نظام اقتصادی می کوشد ، و نیز از انقلاب دینی ، نژادی ، یا ناسیو نالیستی متمایز می کند . وی انقلابی را که در صدد تغییر دادن همه نهادها و ارزشهای مهم گروه است یک انقلاب تام می نامد. باید این نکته را تذکر داد که تاریخ نگاران و جامعه شناسانی که از انقلاب به مفهوم وسیع آن سخن می گویند (آن گونه که بر حوادثی قابل اطلاق باشد که در دهه ۱۷۹۰ در فرانسه یا پس از ۱۹۱۷ در روسیه روی دادن ) معمولا منظورشان همان چیزی است که سوروکین انقلاب تام اصطلاح می کند . اصطلاحی که پذیرش همگانی کسب نکرد .
برینتون اصطلاح انقلاب را ـ بر حسب کاربرد عمومی جدید ـ به مفهوم « واژگونیهای بزرگ در جوامع سیاسی قبلا استوار » بکار می برد او مدعی است که انقلاب عبارت است از « کنار زده شدن شدید و ناگهانی یک گروه که تصدی اداره قلمروی سیاسی را برعهده دارند از سوی گروهی دیگر ...»
د . و .بروگان انقلاب را « سرنگونی یک نظام مستقر کار آمد ، نه صرفا به منظور نشاندن یک قاعده به جای قاعده دیگر، بلکه برای جانشینی ساختن یک نظام اجتماعی ، دینی ،سیاسی به جای نظام دیگر » تعریف می کند . بر طبق نظر بروگان ، مساله انقلاب برای اندیشمندان قدیم کاملا شناخته شده بود با وجود این فقط انقلاب امریکا است که انقلاب به صورت « داروئی قوی برای بیماران کشور » مقام یک نهاد را کسب کرد . با اینکه اعلامیه ی استقلال امریکا مبنای نظریة جدید انقلابی گردید ، اما نمونه و سرمشق موثربرای رویه های انقلابی با انقلاب فرانسه فراهم آمد .
● ما از روند انقلابی چه معنایی را در نظر می گیریم؟
درمعنایی که این اصطلاح رابه کار می بریم، انقلاب عبارت از عصیان جمعی ناگهانی وشدید ی است که قصد آن واژگونی قدرت یا رژیمی ودگرگونی وضعیت معینی است .
بدین ترتیب، انقلاب حقیقتا لحظه ای تاریخی است که حالت انفجار اجتماعی ودرعین حال حالت هیجان انفرادی مشخصه آن است. بنابراین حادثه ای است که می توان زمان آن را مشخص نمود،گواینکه درعمل انجام دادن این کار بسیار مشکل است، خصوصا درلحظه وقوع . حتی گاهی تاریخ نویسان برسرتعیین تاریخ شروع وخاتمه انقلاب معینی به توافق نمی رسند. انقلاب را لحظه ای پرهیجان وداغ درتاریخ نام می برند که ، لزوما محدود است یعنی ابتدایی دارد وانتهایی ، علاوه برتعریفی که دربالا ارائه گردید، بعضی ازپدیده ها رانیز به انقلاب منتسب می سازند ، مثل اصطلاح انقلاب صنعتی یا انقلاب تکنولوژیک . درعنوان نمودن این اصطلاحات بیشتر تکیه برتغییرات قابل ملاحظه وطولانی است که به دنبال بعضی از تحولات تکنیکی به وجود آمده است وروشن است که تعریف ما از آنچه که تحت عنوان «روند انقلابی» نام می بریم شامل این نوع انقلاب نمی گردد.
علاوه براین روند انقلابی طرحی از دگرگونی رژیم را دربردارد، یعنی سعی در زیر و رو کردن رژیم به نفع قدرت جدیدی می کند وبه همین علت انقلاب از نهضتی که ناشی از نارضایی است وهدفش برطرف کردن بعضی نارضاییها ونارساییهاست ، متفاوت می باشد، درحالی که روند انقلابی فراتر از این می رود وهدف آن نفی قدرت یک رژیم است . البته گاهی هم اتفاق می افتد که نهضت ناشی از نارضایی به روند انقلابی تبدیل شودومابعدا از آن سخن خواهیم گفت ، ولی لزوما چنین نیست. بالاخره ماحالت «انقلاب دایم» یا «جامعه انقلابی » رانیز مشمول تعریف خود نمی کنیم. ما تصور می کنیم که این اصطلاحات بیشتر از ایدئولوژی مایه می گیرند تا جامعه شناسی وچنین مفاهیمی مربوط به جامعه بعد از انقلاب می گردد، بدین معنی که جامعه ای را عنوان «جامعه انقلابی » می دهند که در مقابل روند انقلابی جدیدی، (اعم از چپ یا راست) ، سعی درحفظ ونگهداری دستاورهای انقلاب دارد.
علیرضا غفاری