شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سیری در مفاهیم اسلام


سیری در مفاهیم اسلام
وقتی که به این فکــــر فرو رفتم که آیا مسلمانی من از کجـــا سرچشمه گرفته است و در این تحقیق با خود گفتم : آیا اگر در کشوری دیگـــر یا قومی دیگر به دنیــا آمده بودم اکنون من مسـلمان بودم یا نه ؟ و درست که تحقیق کـــــردم دیدم که اگر در هر قومی بودم تا آن وقت که به تفــــــکر و تحقـــیق نمی پرداختم مطمئناً من هــم یکی از افراد آن قوم و در مذهب همان قوم بودم ، خواه آن قوم ، شیعه یا سنی باشد حال از هر فرقه یا حتی از هر دین و مذهب و مرامی که بودند ، مثلاً یهودی یا مسیحی یا هر دین دیگر هم که آن قوم بودند یقیناً من هم یکی از آنها بودم ، ولی بعضی در جواب گفتند : که برای آنهایی که دین اســلام به گوش آنها نرسیده و مخصوصاً حرف اهل تشیــع را نشنیده اند عذر آنها پذیرفته است ، ولی وقتی که گفتاراهل تشیع را شنیدند دیگر عذر و بهانه ای ندارند جز اینکه دین اسلام را به پذیرند وشیعه شوند .
باز هم فکر کردم فعـــلاً که من در این قوم که شیــعه هستند می باشم و حـــــرف این قوم هم بتبع غیـــر از این نمی تواند باشد و در این صورت من به نتایج مطلوب نرسیده ام و باز در این فـــــــــکر فرو رفتم که حـالا باید چه کرد و بالاخره باید حقیقت را با دلایل و برهـان قاطـــع کشف نمود و صرفاً از گفتۀ دیگــران نمی توان به حقیقت اصل دیــن رسید . چون که هم عقــــل این را نمی پذیرد و هم اینکه مـــذهب ما هم می گوید اصـــول دین تقــــلیدی نیست و با دلایل و برهان مــشهود ما هم از گفتۀ دیگران ، نمی توان به یقیــن رسیـد .خواه عامـۀ مـردم باشند و یا از عـلمــا ، مقــدسین ، استــادان دانشگاه ، دکتــرها و خلاصه از هر قـشر و طبقه که باشند از گفته فرد یا گروه نمی توان به حقیقت دین دست یافت .
به دلیل اینکه هر قوم و مذهبی هم ، همه این اشخاص و افراد را دارند و آنها هم به همین صورت تبلیغات دارند و هم علما و مردم بتبع ، باورهایشان را به مردم می گویند .
پس در نتیجه مـن باید به تحـقیقم ادامـه می دادم . مـدتی در این تفکــر بودم تا به این نتیجه رسیـدم که بایـد با معانی کلمات آشنـــا شوم تا بتوانم تحقیق کنــم . بعد از آن شـــروع کردم به خواندن قرآن از روی تحقیق و نشانه هایی که در قــرآن آمــده و با تعـمق در این نشانه ها اول از اسم اســلام شــروع کردم که ببیـنم اســـلام به چه معانی و مفاهیمی می باشد . و از آیات قرآن فهمیدم که اسلام یعنی : تسلیم در برابر امر حق و در واقع تسلیـم به دارالســلام می باشد . پـس در نتیجه در این که نام من مسلمـــان می باشد از نظر نامـگذاری هیچ مشکلی ندارم بلکه کاملاً خواستـار آن می باشم ، ولی تا اینجا فقط اسم دینم را فهمیدم و اکنون باید ببینم که مسلمــانی چه شرایط و دستوراتی دارد و در همـین راستا گفتم : باید ببینم چگونه باید تسلیـم به دارالســلام شــد و اگر تسلیم در حقیقــت صورت گرفت ، چه نتایجی در بر دارد و قرآن چه دلایلی را اعـــلام می کند که بتوانم برای تسلیم شدن خود ، بدون شک و تردید باشم . چونکه اگر تردید باشد تســلیم شدنی که ثابت و استـوار باشد ممکن نیست . اگر چه به زبان آن را بگویم ولی قـلباً تا برهان، قاطع نباشد تسـلیم هـم با شک همراه می باشد .
باز در این موضوع فکرکردم که باید اول تســـلیم شد و بعد به نتایج حاصــل از آن رسید ، و باز بفـــکرم رسید که روزی چند نفر با هم مباحثه داشتند . هر کس می خواست حرف خودش را که باور کرده بود ، حق است ، ولی این باورها با تحقیق و دلیل نبودند یا اینکه قسمتی از بـاورهایشان حقیقت نداشت ولی در عین حال می خواستند هر کدام حـــرف خودشان را که باورشـــان شده بود ، به دیگران تفهیم کنند . در جواب به آنها گفتم : لازمۀ این مباحثه این است که ما نباید هر کدام حــرف خودمان را که باور کرده ایم و یقیناً ندانسته ایم که حرف ما حق باشد ، آن را مـلاک قرار دهیم . چونکه اگر باورها را بخواهیم ملاک قراردهیم محال است به اتحاد و حق بودن باورها برسیم .
در این زمینه قرآن هم در ســـورۀ نســـاء آیۀ ۸۱ می فــرماید : آیا تدبّر نمی کنید در قرآن اگر این کلمات از نزد غیر خدا بود در آن اختلاف زیاد می یافتند .
بازبا دلایل مبرهن برایم روشن شد که تنها راه این است که باید از خـود و منیت ، و در واقع از خودخواهی باید گذشت تا به حقیقت دست یافت . یعنی : آن کسی که استـاد دانشگاه است نگوید من چون استــادم حرف من درست است یا آنکه دکتــر یا مهنـدس می با شد نگوید من همه چیز را فهمیده ام و حرف من درست است و یـا آنکه روحانی یا طلبه است نگوید حق با من است چونکه من عــالم می باشم و یا هر کس از هر رشته که باشـد اگر بخواهد تسلیم امر حق باشد از خود بگذرد و پیــرو حـــق باشد نه اینکه حــرف خود را بخواهد به جای منطق و برهان به ثبت برساند .
باز در سورۀ بـقره آیۀ ۱۳۰ دربارۀ حضرت ابراهـیم می فرماید : هـنگامی که مـربی ایشان (پدر یا عـمو یا هر کـس دیگر ) می خواسـت مــطابق با باور خودش او را امر و نهی کنـد حضرت ابراهــیم می گفت : من تسلیم امر پروردگارم می باشم یعنی اینکه نه حرف خود را در نظر می گیرم نه حرف هیچ کس دیگر را فقط مــطیع امر پروردگـــار می باشــم ، و باز در سورۀ صف آیۀ ۹ تا آخر می فرماید : هنگامی که پیامـــبر به مردم توصـــیه می کند که : بیایـیـد تجارتی بکنید که شما را از عــذاب نجات می دهد . ایـنکه جهــــاد کنید در راه خدا با مال و فرزند که این بهتر است برای شمـا و بعد در آیۀ ۱۳ هــمین سوره می فرماید : شما یاوران خدا باشید همچنانکه عیسـی بن مـــریم به حواریین خود گفت : آیا شما یاوران من هـستید ؟ حــــواریین گفتند : ما یاوران خــــدا هستیم و آن وقت بعضی ایمـان آوردند و بعضی کافر شدند و در سورۀ آل عمران آیۀ ۵۱ توضیحات بیشتر داده شده ، در واقع از همین جاهاست که خدایان دیگری، با خدا، برای مردم خـود خواه پـدید می آینـــــد یعنی : که بعضی می گوینـد ما یاوران خدائیــــم و بعضی دنبال شخـص پیامبــــرانشان هستند و به تبع کسانیکه دنباله رو اشــخاص هستند با اطمینان کامل پیرو حق نیستند بلکه بطریقی خود را راضی می کنند که ما هم پـیرو کدام شخص هـستیم و از همین جاهـاست که اختلافات شروع مـی شود . چونکه دنباله روی یک شخص را با حرف انتخاب کردن کار آسان و بدون مشکلات می باشد . ولــی در واقع تســلیم شدن در برابر امر حق کار بسیار مشکلی است . ولی اگر صبــــور باشد و تسلیم شدن، واقعی باشد، کارها پـس از مشکلات ، آسـان و نتـــــایج حاصل از آن برای تســلم شونده معلوم و مشهود می شود و اگــــر باز هم بخواهیم بگو یـیم که ما باید پیرو شخـص پیامبـــر یا امام باشیم در خطبه ۱۵۹ نهج البلاغه که شروع آن "فرمان خــداوند حکـم لازمست" به نحوی بیان می شود که تو می خواهی پیــــــرو کـدام پیامبر باشی و هر کدام از پیامبــــران صفاتشان را بیان می فرماید و از پیامـبر خودمان و صـــفات عـــالی ایشان شــروع می کنـد و صفات حضرت موسی را بیان می فــرمــاید و باز صفات حضرت داوود و حضرت عیســـی را بیان می فرماید که در واقع اگر ما بخواهیم از اشخاص هم پیروی کنیم جــز تســلیم در برابر حق راه دیگری نداریم . که آنهم از خود گذشتن و تسلیم امر حق شدن و به دستورات قرآن خوب عمـل کردن است .در آن صورت است که هر تســــلیم شونده ای خود مـتــوجه می شود که از جایی یــاری و هـدایت می شود البته با چشم ظاهر نه ، بلکه قلباً مـتوجه این موضوع خواهد شد و دیگر با اطمینان می تواند بگوید خود ، قدمی به سوی خالق و حقیقت ، برداشته است و در واقع نوری را و چراغ راهنما را هر چنـــد اندک باشد می بیند .در این صــورت می تواند بگوید این مشتی است نمونۀ خروار و در این سیر با اطمــینان خاطر می تواند به حــــرکت خود ادامه دهد یعنی : از خــــود پـرستـــی به خـــــدا پرستی سفرش را آغاز کند ودر واقع می بیند که تاکنون دنبال هر چیز از این متاع دنیا بوده ، وقتی که به آن رسیده ، متوجه شده است که آن چیزی که فکر می کرد ، نبوده ، هر چند در نظر بعضی از آنهائیکه به این متاع نرسیده اند جلوه گر و مهم به حساب آید .
در سوره نور قسمتی از آیۀ ۳۸ می فرماید : کار ایشان ( دنیا طلبان ) به سرابی در بیابان مانند است ، که تشنه خـــیال می کند ، آب است ولی وقتی به آن رسید حساب کار خود را دریافت می کند . یعنی : در حقیقت متذکر برنامه های پروردگار خود می شود.
باز در سـورۀ قصص آیه ۷۵ می فـرماید : قارون از قوم موسی بود ولی او سـرکشی و زیاده خواهی کرد در این قوم و او دارای گنج ها شد که کلیدهایش برای ثروـتمندان دیگر مهم به حساب می آمد و قـوم مـوسی به قارون گفتند : زیاد در این مال و اموال دل آسوده مکن که خدا دوست ندارد آنان را که به مال و اموال خود شادمانند و بدست آر در آنچه خدا به تو داده است سـرای آخرت را و فـراموش مکن نصیب خودت را از دنیا ، یعنی : تا وقتی که به این مال و امـوال دلبسته باشی از اینها چیزی نصیب تو نمی تواند بشود جز زحمت و رنج آن و در ادامه می فرمایـد : خوبی کن چـنانکه خدا به تو خوبی نموده یعنی : این مال و دارایی که خدا به تو عطا فرموده ، نداده است که تنها خودت استفاده کنی بلکه به تـو بخـشیده که بخـشنـده بودن را به تو بیامـوزد ولـی تو بـواسطـه عدم تسـلیم خود در برابر امر حق آنهـا را نمی بخشی و در این رابطه ، ادامۀ آیه می فرماید : و فساد مکن در زمین که خدا دوست ندارد فساد کنندگان را و در آیۀ بعد باز قارون می گوید : این ثروت را بواسطۀ علم خود بدست آورده ام و در ادامه آیه به او گفته شد : که خدا هلاک کرد پـیش از تو را در قرن های گذشته کسانیکـه خیلی بیشتر از تو توانا بودند و بیشـتر در جمـع کردن برای خود. وآیا سؤال نمی شود از گناه مجرمین و باز در آیۀ بعد می فرماید : پس قارون بیرون آمد در قوم خود با ظواهر آراسته ، آن وقت آنهائیکــه خواستار مــتاع دنیا بودند می گفتند : ای کاش ما هـم از دنیا مثل قارون بهـره منـد می شدیــم که او بهـره اش از دنیا بسیار بزرگ است ، بازهـم آیۀ بعـد می فـرماید : آنهائیکه علم به آنها داده شد ، گفـتند وای بر شما مردم دنیا پرست . آن نعمـات و برکاتی که خدا به آنهائیکه ایمان آوردند و عمـل صالـح انجام دادند می دهد ، خیلی بهتر است از اینکه شما به ظاهر می بینید و این فهم و ادراک القـا نمی شود جـز به صابـرین و باز در ادامه می فرماید : پس فرو برده شد ، به آنچـه که خواستارش بود و خانه زمـین ، یعنی : که در این مـال و ثروتی که بـرای خود جــمع آوری کرده غـرق شـده بود که دیگر هم خود را فــراموش کرده و هـم نعمت ها و برکات پروردگارش را از یاد بـرده بود و به اشیائی دل بسته بود که هیچ سودی به حال او نداشت جـز پریشان حالی و افـسـردگی و دید یاری کـننده ای از غیر خدا نـدارد و از پیـروزشدگـان نیست و حالا مـا می توانیم از این نشانـه ها استفـاده کــنیم و ببینیم آیا از کدام گــروه هــستیم ، اگــر از قارونیان باشیــم خود را می توانیم ببینیـم که ما هم به زیر زمین و آنچه خواسـتارش بوده ایم گــرفتار شــده ایم و اگر از تسلیم شـدگان بـه پروردگار بوده ایـم آثار آن را در زندگی خود شاهد می باشیم و اگر با دقــت آیات بعد را مطالعه بفــرما یید ، بیشتر متوجه نشانه ها می شوید. در صورت تسلیم شدن ، خود شاهد تمام این نشانه ها خــواهـیم بود و مـتوجه می شویم که در بخشش است ، که ما بهره مند می شویم حتی از همین دنیا ، و در آخرت که آن چگونه است هم به یقین می رسیم . باز هم در سورۀ آل عـمران آیۀ ۹ و ۱۰ می فرماید : آنانکه کافر شدند بی نیاز نکندشان اموالشان و فرزندانشان و این چیز ها که به آن دل بستند هیزم آتــش آنها می شود . همچنان که آل فرعون و آنان که پیش از فرعون بودند و تکـذیب کردند آیات خدا را پس خدا گرفتشان به گناهانشان و خدا سخت است عقوبتش. و البته در همه جا می بینم که عقوبت خدا برای مـجازات نیست، بلکه بـرای آموزش ما و برای تسلیم شــدن به دارالسلام است چون که در همه جای قرآن رحمانیت خدا به نحوی روشن و آشکار می باشد ، مثلاً در سـورۀ زمر آیات ۵۲- ۴۶ بعد از اینکه بواسطه اعمال خود مردم و نتیجه کارهایشان که به آنها رسید و نمودار شـد بر ایشان گناهانشان، می فرماید : بگو ای بندگان من که اسراف کردید بر نفس خود نا امید از رحمت من نباشید ، خدا همه گناهان شما را می بخشد و باز در سورۀ فرقان آیۀ ۶۹ بعــد از آنکه بعضی از گـناهان مردم را می شمرد و برای آن دسته که گناهان بزرگتر دارند عذاب مضاعف را بیان می فرماید آنها را بشارت می دهد که اگر توبه کردید و عمل صالح بجا آوردید نه تنها بخشیده می شوید بلکه گناهان شما تبدیل به ثواب می شود و در چند آیه بعد نشانه آن گروه از مردم را که گناهانشان به ثواب مبدل میگردد را بیان می فرماید.
باز در سوره یوسف آیۀ ۹۱ حضرت یوسف درباره برادران خود و رفتارشان می فرماید : که سرزنش و مجازاتی برای شما نیست امروز می بخشد خدا شما را و او بالاترین بخشندگان می باشد .(داستان حضرت یوسف وبرادرانش مفصل در این سوره بیان شده) در نتیجه ما می توانیم بگوییم که اصلاً خدا نه غضب دارد نه عذاب بلکه خود ما باعـث مشکلات و گرفـتاری هایمان می شـویم. اینها نه تنها بد نیست بلکه برای ما بسـیار خوب و ضـروری می باشد به دلیـل اینکه در سورۀ یوسف آیۀ ۴۱ بعـد از اینکه حضرت یوسف به دو نفـر که با هــم در زندان بـودند تعبیر خواب آنهـا را می گویــد و به آن کــسی که از زندان نجات می یابد یادآوری می کند که نزد شـاه ، بی گناهی اش را بگوید در واقع به غیر از خدا متوسل شد در اینجا قرآن می فرماید : چندین سال باز در زندان ماند برای اینکه به غیر خدا متوسل شد و در اینجا می فهمیم که در واقع حضرت یوسف هیچ گناهـی را مرتکــب نشد ولی هنوز نیاز به آمــوزش دارد به خاطــر یک نقــص کوچکی که هــنوز دارد ، خدا می خواهـد این نقـص هم بر طرف شود تا اینکه پاک و خالص باشد و در واقع تا برای بندگی خدا خالص نشود به او مأموریت هم داده نمی شود چون که نمی تواند بعهده بگیرد و ما اکنون می توانیم از همۀ این نشانه ها که در قـرآن آمده و در اعــمال و رفتار خودمـان هم ببینیم که این مشکلات و نارسایی ها یی که داریـم اینها از کجا و برای چه هدفی می باشـند . اگر خوب توجه کنیم می بینیم که همۀ این مـشکلات که برای ما پیش می آید اینها درسها و آموزش هایی برای ما دارند و هیج کدام بد نیست، مجازات و عذاب هم نیستند بلکه برای برطرف شدن نقص های ما پدید می آیند و اگر ما توانستیم نقص هایمان را پیدا کنیم و آنها را از خود دور کنیم مشکلات هم به طبع برطرف خواهـند شـد ، چونکه این را من خودم به تجربه به آن رسیده ام و در این مسأله هـیچ شکی ندارم ، ولی نه اینکـه بگویم من همۀ نقص هایم را بر طرف کرده ام بلکه تا آن مقداری که توانسته ام نقصی را بر طرف کنم ، نتایج حاصـل از آن را هم دیده ام و هر فرد دیگر هم می تواند تجـربه کند و ببیند تا اطـمینان حاصل کند و ما اکـنون می توانیم از این الگوها که در قرآن زیاد تذکر داده شده استفاده کنیم و به حقیقت کتاب آسمانی پی ببریم . همچنان کـه حضرت ابراهیم از خود و خود خواهـی های دیگران گذشت و تسلیم امر حق شد و در نتیجه به امـنیت رسید ، هر کس دیگر هم چنانچه واقعاً تسلیم امر حق شود به امنیت خواهد رسید ، امنیتی که دیگر هیج فرد یا گروهی و یا شیئی نتواند آن را ناامن کند یعنی : اگر من می گویم مسلمان هستم نادانسته یا دروغی و فریبکارانه نباشـد تا به نتایج حاصل از تسلیم شدنم برسم.
ودرخطبه ۱۷۸ نهج البلاغه حضرت علی علیه السلام چگونگی دیدن خدا را بیان می فرمایند : و به خوبی روشن می کنند که دیدن خدا با چشم و دل و در آثار و افعال ما دیده می شود و دیگر اینکه بدانیم که هر کس در هر گوشه کره زمین که باشد خواه از هر قوم و مذهب یا نژادی که باشد اگـر تسلیم امر خدا باشد آن هم مـسلمان است یعنی : به محـل امن تسلیم شده که هیـچ بیم و هــراسی و ناامنی در آن نیست و باز در سورۀ حج آیۀ ۷۷ می فــرماید : که شما کوششـتان این باشد مطیع فرمان خدا باشید و حقیـقـتاً کوششتان این باشد و ننهاد خدا بر شما دردیـن رنجی بلکه شما از ملـت پدرتان ابراهــیم هستید ، او شمــا را مسلمان نام گذاشت از قبل و درحال حاضر ، پس وقتی که ما ملت او باشیم بقیه ادیان آسمانی هم ملــت او هستند چونکه او قبل از همۀ پیامبران این ادیان فعلی بوده است و باز در سوره بقره آیۀ ۱۲۹ می فـرمایـد : و کسی که رو بگرداند از ملت ابراهیم جز این است که سفـیه یا نادان است ؟چون که خدا او را در دنیا برگـزید و در آخرت هم از شایستگان می باشد و در اینجا به خوبی برای ما مـعلوم می شود که هر کس ( کلمه هــر کس یعنی خدا افراد خاصی را مشخص نکرده ) می تواند در این گروه که ملت ابراهیم است ، قرار گیرد وفقط تنها مسأله تسلیم شدن در برابرامر خدای متعال می باشــد واگر هــر کس در دنیا حاصل عمل خود را ببیند ، اطمینان حاصل می کند که در آخرت هم به نتایج اعمال خود خواهد رسید .
باز در سوره بقره آیۀ ۶۱ می فــرماید : آنـانکه ایمان آورند و آنانکه از دین یهــود می باشند یا از نصارا می باشند و صابیان یعنی کسی که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد و عمل صالح انجام دهد پــس برای ایشان است مزدشان نزد پروردگار و دیگر برایشان خوف و اندوهی نمی باشد .
باز در سورۀ بقره آیۀ ۱۱۱ – ۱۱۰ می فرماید : گفتند داخل نمی شود به بهشت جز اینکه باشد یهودی و یا از نصاری و اینست آرزوهایشان ، بگو بیاورید برهان خود را اگر راست می گویید ، بلکه هر کس تسلــیم خدا شود و نیکو کار باشد پــس برای اوست مزدش نـــزد پروردگار و دیگر برای او خوف و اندوهی نــمی باشد .
باز در سورۀ بقره آیۀ ۱۱۲ می فرماید : و گفتند یهود : نیستند نصاری بر چیزی ( یعنی دارای حقیقــتی نمی باشند ) ، و گفتند : نصاری : یهود بر چیزی نیستند . در صورتی که هر دو کتاب را می خوانند . چونکه در هـــیچ کدام از کتاب های آسمانی دین را مخـصوص به یک پیامبر و یک قـــوم نکرده است و در ادامه آیه می فرماید : و این چنین گفتند آنانکه نمی دانند مثل گفتن ایشان را پس خدا حکم می کند بین ایشان روز قیامت در آنچه اختلاف داشتند و در واقع اگر خوب ببینیم قیامت هم هر روز هست .
باز برای آنها که می گویند آنها قبله دیگری دارند و ما قبله دیگر در آیۀ ۱۱۴ همین سوره می فرماید: و برای خدا مشرق و مغرب هر کجا رو آورید روی خــدا است و خدا هم وسیع است و هم دانا یعنی اینکه خـدا محدود به جایی و مکانی نیست و ناآگاه هم ، از اعمال و رفتار ما نیست .
باز در سوره بقره آیۀ ۱۷۶ می فـــرماید: خوبی این نیست که شما رو به ســوی قبله مشرق بنمایید و یـا مـغرب ، بلکـه خوبی اینست که ایمان بیاورید به خدا ، روز آخرت ، ملائکه ، کتاب و پیامبـران و اینکه مـال خود را به دوستی و مهربانی به نزدیکان ، یتیمان ، نیازمندان ، درماندگان و سؤال کنندگان بدهید و آنهایی که گرفتار در بند هستند و به پا دارید نماز را و زکات بدهید و به عهد و پیمان خود زمانی که عهد بستید وفا کنید و در سختی ها و هنگام ترس از جنگ صبر کنید و در ادامه می فرماید : که اینها هستند که راست گفتند و اینها هستند که از پرهیزکارانند .
ودر نتیجه ما مـــتذکر می شویم که نیکوکاران چه کسانی هستند ، یعنی ما تــنها به اینکه ، به سوی قبلۀ ابراهیم نماز می خوانیم دل آسوده نکنیم و بگوییم دیگر کار درست است. بلکه در آیات ، خوب دقت کنیم و ببینیم چه دستوراتی به ما داده شده یعنی وقـــتی که اول آیه می فرماید: ایمان به خدا، یعنی درست توجه کنید و ببینم ایمان به خدا یعنی چه ؟ فقط با ورد زبان نباشد بلکه اسلام ابراهیمی باشد که تسلیم شد ، و در امنیت قرار گرفت. این می شود ایمان .
و یوم الا خر هم یعنی به چیز زود گذر مـادی دل نبنــدیم وملائکه یعنی : بداند همه اشیاء وافراد ملائک خدا هستند که مأمور به انجام وظیفه می باشــند وبه ظاهردر دست ما هــــستند ودر باطن، کارها طور دیگری انجام می شود وپیامبران را الگوی خود قرار دهیم یعنی : صفاتشان رابکار گیریم نه فقط اسمی از آنها را به خود ببندیم .
دیگر اینکه مالی که خــدا به ماعطا فرموده ، نداده است که ذخیره کنیم بلکه داده است تا ما هم ببخشــیم وبخشش رایاد بگیریم وبا مهربانی. یعنی اینکه همچنانکه خدا از روی مهربانی می بخشد ونه بخاطر خود نمایی و یا عوض و پاداشی می بخشد ما هم هـــمانطور ببخشیم وآنها را مال خود ندانیم بلکه بدانیم که اینها تنهـا برای آموزش وامتحان به ما داده شده وما باید بیشتر دردادن آنها خوشحال باشیم نه گرفتن و ذخیره کردن آنها وبعد از آن در بخشیدن آنها به چه کسانی در آیه توضیح داده می شود وبعد نماز بپا داشتن را می فرماید ونماز هم همین طور که از اسم آن مشخص است در اصل صلات می باشد یعنی : ارتباط تنگاتنگ یعنی : وصل شدن با خالق ودر واقع بر پاداشتن این اتصال یعنی : هم اتصال با اوبر قرار نماییم وهم این اتصال را گسترش دهیم وباز در سوره معارج در آیه ۱۷ می فــرماید : جمع آورد وذخــیره کرد که همانا انسان طبعاً حریص است واگر بـرسد به او شری جـزع می کند واگــر برسد به او خیری آنرا منع می کند و همین طور که از ظاهر آیه مــشخص است چون حریص می باشد اگر در جمع آوری بیشـتر به دست آورد، هــم اینکه بخل می ورزد ونمی دهد وهم آن را خیر می داند وبه هــمین جهت موقعی که از او چیزی گرفته شود آن را شر می داند وناراحت می شود وجزع می کند وباز در ادامه آن می فرماید الا المصلّین : نماز گذاران یعنی آنهائیکه ارتباط با خدا دارند وباز دنباله آن می فرماید : آنهائیکه دائم درنماز هستند یعنی : دائم در ارتباط با خدامی باشند وباز در سوره ماعون تمام سوره مــشخص می کند که نماز یعنی چه ؟ می فــــــرماید : آیا دیدی چه کسی دین را تکذیب نمود آن کـــس که یتیم را از خود می راند وبرای طعام دادن مسکین چاره جویی نمی کند ودر ادامه می فرماید : پس وای برنماز گذاران و در اینجا مشخص می شود که نمازگذاران حقیقی چه کسانی هــــستند یعنی : کسی که یتیم را می راند وکسی که برای طعــام دادن مسکین چاره جویی نمی کند هم تکذیب کنندهْ دین می باشد وهم نماز گذاری او ریائی وفریب کارانه می باشد . ودر ادامهْ آن می فرماید : آنها از نماز شان بی خبر می باشند یعنی : نماز را اصلاً نفهمیده اند چیست ودر ادامه برای تایید بیشتر
می فرماید : کارهایشان ریائی وخودنمایی است وحقوق نیازمند را نمی دهـند و باز در سوره مدثر آیه ۴۰تا ۴۷ می فرماید : پرسیده می شود از مجرمین که چه راهی شما را بدین مکان عذاب کشاند؟ آنان می گویند : ما نبودیم ازنمازگـذاران ونبودیم از آنهائیکــه طعام به مسکین می دهند وبودیم از آنها که عــمر خود را در سرگرمی دنیا به سر می بردند و بودیم از آنهائیکه دین را تکذیب می کردند وباز در اینجا هــم معلوم می شود که نماز، این کلمات که با زبان می گوییم نیست بلکه اصل نماز حقوق نیازمند را اداکردن ،عمر را به بازیچه نگذراندن ودر بندگی خدا به سر بردن است یعنی : فرمان اورا اطاعت کردن وبا او ارتباط داشتن وخدا را همه جا حاضر وناظــــر دانستن وباز در سورهْ عــــنکبوت آیهْ ۴۴ می فرماید تلاوت کن آنچه که به تووحی می شود از کتاب وبه پا دارنماز را که اهل نماز از بدکاری ومنکر بازداشته می شوند ودر این نشانه ها هم باز مشخص می شود که اگر ارتباط با خدا باشـد وانسان خدا را همه جا شاهد وناظر بداند همهْ زشتـی هـــا از او دور می شود یعـــنی : هم حقوق همه مردم را رعـــایت می کند وهــم از کــارهای زشت جــدا می شود ودر ادامــه می فرماید ویاد خدا بزرگتر است یعنی : یاد خدا را فراموش نکنیم وخدا را در همه جا حاضر وناظر بدانیم این از نماز هم بالاتر است ودر ادامهْ آیه می فرماید : وخدا می داند آنچه شما می سازید یعنی : خدا از کارهای ما آگاه است که چه چیزی را به اسم نماز بــرای خود می سازیم و باز در سورهْ مریــم آیهْ ۳۱ وقتی که حضــرت مسیح در کودکی با مردم سخن می گوید ، می فرماید : او گفت : من بنده خدا هستم وداده شده است به من کتاب وعطا شده است به من نبوت وقرار داده است مرا مبارک هر کجا باشم وسفارش کرده است مرا به نماز و زکات تا زمانی که زنده هستم پس در نتیجه معلوم می شود که نماز در هر دینی بوده هست و این صورتها که هردینی به صورتی نمازمی گذارد مقصد واصل نیست بلکه منظور از نماز همان ارتباط واتصال با خالق است ودر نتیجـــه او را در هـــمه جا به یــاد داشــتن وحاضر دانستن است .
پس به این نتیجه می رسیم که مــا در صورت ظاهر ونامگذاری آن با کسی ویا گروه وملتی اختلاف نداریم بلکه منظور ازاصل نماز ارتباط با خالق است وآن هم هر کس خودش بهــتر می داند که آیا از نماز گــذاران می باشد یا نه .
باز در سوره طه آیــه ۱۳۰ می فــرماید چشــمانت را ندوز به ســوی آنهائیکه ما بهره مند شان کردیم از شکوفه این دنیا تا آنها را در آزمایش قرار دهیم از آنها که همانند تو هستند و رزق پروردگار تو بهتر است وپایدارتر و در ادامه می فرماید : وامر کن اهلت را به نماز وصبور باش برآن ما از تو روزی نمی خواهیم بلکه ما به تو روزی می دهیم و باز هم در این آیه وهمهْ آیات دیگر خوب روشن است که اولاْ نماز این صورت ظاهر نیست ودوم اینکه اصل نماز از همه چیز گذشتن وبه او تسلیم شدن وبه فکر آینده اهل وفرزند نبودن وذخیره نساختن است واهتمام داشتن به امورجمیع مردم است چونکه ما همه یکی هـــستیم وبه نظر ما می آید که جدا از همدیگر هــستیم ما اگر بــرای دیگران خوبی وسلامتی بخواهیم و از خود بگذریم آن نتیجه اش به خــود ما بر می گردد واگر تنها برای خــود وفرزندان خود بخوا هــیم وجمـع آوری کنیم غیرممکن است که از جمع آوری این اموال ، آن بهــرهْ دلخواه به خــود وفرزندانمان برسد چونکه خــدای متعال برعـــکس این ظاهر که ما می بینیم عمل می کند وفقــط ما در صورت از خود گذشتن وتسلیم او شدن است که می توانیم به آرزوی خود برسیم حتی در همین دنیا ودر سوره آل عمران آیهْ ۱۲ می فرماید : همانا نشانه ای است یرای شما در دو سپاه که روبه رو شدند با هم که یکی درراه خدا مــبارزه می کرد ودیگری که کافر بود ، می دیدنــد نشان دو برابر به چـــشم خود وخدا است که تاییـد می کند به یاری خود هرکه را بخواهد ودر این است عبرت برای صاحبان بصیرت ودر اینجا مثال دنیا وزینت آن وفرمان خداست چونکه درادامه آن می فرماید : زینت داده شـــد برای مردم دوستی شهوات (امیال نفسانی ) اززنان وفرزندان وذخایر طلا ونقره و مرکب های نشاندار وچهارپایان وکشت و زرع و اینها متاع زندگی دنیا می باشد وحال آنکه نزد خداست بهترین پاداش وبازگشت ودر ادامه خیلی توضیحات بیشتری در همین سـوره داده شده ودر آیه ۱۸ همین سوره باز می فرماید:" همانا دین نزد خـدا،اسلام است واختلاف نکردند در آن آنـانکه داده شدند کتاب را الا بعد از آنکه آمد برایشان عــلم واختلافات به واسطه خود خواهی وستمگری بین خودشان و هرکس که کافر شود به آیات خدا ، پس خدا زود حساب رسی می کند " ودر این آیه هم خوب معلوم می شود که کلاْ دین نزد خدا تسلیم شدن است و وقتی که برای مردم معلوم می شود آنها اختلافاتشان معلوم می شود ودر نتیجه بعضی کافر وبعضی تسلیم خواهند شد.
باز در سورهْ آل عمران آیه ۸۲ می فرماید : آیا غیراز دین خدا را می طلبید وحال آنکه هرچه در آسمانها وزمین است تسلیم او هستند چه بخواهند چه نخواهند وبازگشتشان به سوی او می باشد باز در این آیه می بینیم وقتی که تمام مــــوجودات تسلیم او می باشند خواه یا ناخواه واین انسان که اشرف مخلوقات می باشد بواسطه روح خود خدا که به او داده شده یـــعنی :عقل واز این جهت به او اختیار داده شده اگر بخواهد اطاعت امر نکند وسرکشی کند چه ظلم بزرگی به این روح خدایی کـــه به او داده شده کرده است چون که در سورهْ بقره آیهْ ۵۳ می فرماید : وهنگامی که گفت مــــوسی به قوم خود که ای مردم همانا شما ظـلم کردید به نفــس خود به واسطه گرفـــتنتان گوساله را پس بازگشت کنید به آفریدگار خود وبکشید نفس های خود را ،این بهتر است برای شما نزد آفریدگارتان و بازگشت شما را پذیرفـته است که او بازگشت کننده مهربان می باشد یعنی : شما بواسطه دنباله روی کردنتان از گوساله که همان گوساله سامـــری و زر و زیور دنیا می باشد خود را در ظلمت وگمراهی گرفتار کردید پس اکنون بکشید آن نفس خودبین و فریب کار را تا از ظلمت وجهل بــــیرون بیایید ودر واقــع تا انسان دنبال امیال نفسانی وشهوات باشد در چاه ظلمــت گرفتار و گمراه است .
و بازگشت به خـــدا در واقع بازگشت به عقل سلیم وروح منفوخ می باشد که او هـــمیشه در انتظار بازگشت ما می باشد چون که در سوره ْ بقره آیه ۲۸ دربارهْ بشر ، خدا می فرماید : هنگامی که او را در اعتدال قرار دادمش ودمیدم درآن از روح خودم پــس براو سجـــده کنید، یعنی : اگر انسان مطیع پروردگار خود شد و از نفس طغیان گر ، خود را آزاد ساخت به آن روح منفوخ ملحق می شود و در واقع به نفس مطمئنه خواهـد رسید که دیگر گمراهی در آن نخواهد بود ودر هـــمین رابطه در ســورهْ فجر آیه ۲۶ تا آخر مـــی فرماید : ای کسانی که به نفس مطمئنه رسیده اید بیایید بسـوی پروردگار خود که هم خود خـــشنود گشتید وهم خــدا ازشمــا راضی وخشنود گشت .
در حقیقت ما تا از خواسته های نفسانی جدا نگردیم محال است به خــشنودی ورضایت خاطر برسیم چون که نفس طغیانگروفریبکار جز گمراهی چیز دیگری به همراه ندارد چون که در سوره بقــره آیه ۲۶۷ می فرماید : شیطان به شما وعده فقر می دهد وامر می کند به زشتی ولی خدا وعده می دهــد به شمـا به آمرزش از نزد خود وفضیلت وخدا دارای وسعت بسیار ودانا می باشد یعنی : تاوقتی که ما دنبال جمع آوری مال وثروت واشیاء بیرون از خود می باشیم هیچ وقت احساس بی نیازی و سعادت نمی کنیم چون که دنبال هـوای نفس وشیطان بوده ایم ولی وقتی که ازاین خواهش ها خود را بی نیاز دانستیم وخود را آزاد کــردیم آن وقـت احساس سعادت وخوشبختی می کنیم وهیچ موقع هم فقیر ومحتاج به غیر نمی شویم ودرتمام امـور زندگی حـتی در همین دنیا هم سعادتمند وبی نیازخواهیم بود .البته آنهم نه به ظاهر بلکه ظاهرهمیشه فریبنده است ولی هرکس به نعمت وسعادت رسید خود متوجه خواهد شد .
باز در سورهْ آل عمران آیۀ ۸۳ می فرماید : بگو ایمان آوردیم به خدا وآنچه نازل شده برما وآنچه نازل شد بر ابراهیم و اسماعیل واسحاق و یعقوب وفرزندان آنــها و آنچــــه داده شد به مــوسی وعــیسی وانبیای دیگرپروردگار وتفـرقه ای بین هـــیچ کدام از آنهـا نیست و آنها همه تسلیم خدا می باشند و باز آیۀ بعد می فـــرما ید : وهرکس غیر اسلام دینی داشته باشد پس از او پذیرفته نخواهد شد ودر آخرت از زیانکاران می باشد و در ایـن آیه به خوبی معلوم می شود که دین اسلام یعنی تسلیم دربرابر امرحق ، نه اینکه تنها به نام گذاری آن دل آسوده کنیم .
باز در آیه ۹۱ همین سوره می فرماید : هرگز به مقام نیکوکاران نخواهید رسید مگــر ببخشید آنچه دوست دارید وآنچه ببخشید خدا به آن آگاه است و در واقع علت نبخشیدن ما آن است که یقین نداریم و یاری خدا را که از جایی ناپیدا است نمی بینیم ولی اگر مدتی این بخشش را امتحان کنیم دیگر خدا را همه جا حاضر و ناظر می بینیم با چشم عقل ، ودیگـــر در شک بسر نمی بریم بلکه با یقین قــلبی و اطمینان خاطر می باشیم واین یکی از اصــولی ترین برنامه های هردین و روش هر پیامبری بوده و خواهـــد بود و پایه نماز هم بر هــمین اصل استوار مــی باشــد .
دیگــر اینکه مـا در نامگذاری با کسی محاجه ومجادله نداشتـــه باشیم وببینیم اصل دین چیست و راه و روش و صفات پیامبران چگونه بوده وخواهد بود وباز اگر از اول سورهْ بقره باتوجه به این آیات با دقت شـروع بــه تلاوت قرآن از روی تدبر وتعمق نماییم خیلی بیشتر برایمان روشن می شود که حقیــقت چیست وراه و رســم دین حق کدامست مثلا آیه اول می فرماید : اینســـت کتاب وهـــــیچ شــکی در آن نیست و هـــدایت اســـت برای پرهیزکاران. حال ما ببینیم ما موقعی که این کتاب را تلاوت می کنیم قبول داریم که شکی در آن نیست و تـلاوت می کنیم یا با تردید و شک هــمراه است ؟واگر یقین داریم و تلاوت می کنیم ،می فـــرماید : هــدایت است بــرای پرهــــیزکاران .
حال ببینیم پرهـــیزکاران چه کسانی هستند . و اگر خواستیم قـــرآن برای هـــدایت ما باشد باید از کارهائیکه خدا امر فرموده پیروی کنیم واز کارهائیکه نهی فرموده دوری کنیم و الّا هدایت این قرآن بـــرای ما نیست ودر آیۀ بعد می فــرماید : چه کسانی هــــستند آنها ، آن کسانی که ایمان به غـــــیب دارند واقامه صلوات می کنند واز آنچه روزیشان دادیم انفــاق می کنند .
حال ببینیم چه کسانی ایمان به غـــیب دارند یعنی ببینیم که آیا اینکه می گویم کارها دست خــــداست یقینا" می گوییم یا حرف است واین که چشم به ظواهر ندوزیم وبدانیم که سعادت وخوشبختی بطریق دیگـــر است ،نه به این ظواهر فریبنده . اقامه صلوات هم اتصال با خالق برقـــرار کردن وایـن اتصال را حفظ کردن است واز آنچـــه روزی ما قرار داده بخشیدن ، یــعنی : اولاً ببینیم که ما چــه چیزی از خود داریم آیا این من که می گویم وفکر می کنم این بدن مال من است یا این چشم وگوش ودســت و پا وهمه اعضای دیگر اینها مال من است ؟اگر از من است از کجا آورده ام ؟و در این، فکر بسیار باید نمود وبالاخره به این نتیجه خواهیم رسید که مال ما نیست وبعد اشیاء واموال دیگر که به دست آورده ایم با چه ابزاری بوده است؟ اولاً که آن اشیاء را هم اگر ایمان به غیب داشته باشیم می دانیم که آنها هم برای آموزش و آزمایش ما قرار داده شده نه اینکه ما چون توانا بوده ایم برای جمع آوری آنها این چیزها را بدست آورده ایم بلکه این به طــریقی دیگــر وبرای آموزش، به ما رو آورد ه است . بدانیم که در بخشیدن آنها سود ماست نه در جمع آوری وذخیره سازی و آیه بعد می فرماید : وآنا نکه ایمان آوردند به آنچــــه به تو نازل شده وآنچه پیش از تو نازل شده وبه آخــرت ایشان یقین دارند یعنی : ما به همه ادیان آسمانی وهمه پیامبران خـدا باید ایمان داشته باشیم واز تفرقه وجدایـــی پرهیز نماییم بلکه ببینیم اصل چیست وصفات پیامبران چگونه بوده؟و چگونه زیستن را یاد بگیریم ، نه اینکه به اسم گذاری تنها دل آسوده ودیگر کاری به اصل مطلب نداشته باشیم و به پایان کار هم فکر کنیم وببینیم اگر هــم در این مدت کوتاه دنیا خود را راضی نگهداریم وبه ظواهر دل ببندیم در آخرت بالاخره گرفتار هستیم. چونکــه این مدت دنیا خیلی کوتاه است و به نظر ما زیاد می آید. چنانکه در قرآن سوره یونس آیه ۴۴ می فرماید : روزی که محشور می شوید متوجه می شوید انگار نبودیم در این دنیا مگر ساعتی از روز و این برنامه آشکار می شــود بین شما که زیان کردند آنانکه تکذیب نمودند ملاقات خالق خود را ونبودند ازهدایت یافتگان واگر هم اکنون دقــت کنیم می بینیم که این مدت عمر که تاکنون گذرانیده ایم مثلاً ۶۰ سال یا کمتر یا بیشتـر که از عمر ما گـــذشته در واقع چیزی نبود انگار همین دیروز بود که بچه بودیم وچه بازی هایی می کردیم و کم کم خود را در آرزوهایـی انداختیم وهیچ ازاین آرزوها هم کاسته نشده بلکه هر روز بیشتر شده ولی خوشا به حال آن افـرادی که توانستــند در جوانی خود را بشناسنــد وخود را از اسارت این دیونفس طغیانگــر رها سازند که درواقــع تا انسان به خود شناسی نرسد غیر ممکن است که حس آزادی واعتماد به نفس پیدا کند .
اکنون این جانب خواستم این نوشته رابه بزرگان ، علما ، دانشمندان وهمچنین به جــناب عالی تقـــــدیم واز پیشنهاد ات و راهنمایی ها یا انتقادات شما با دلایل مبرهن ومنطقی که در حــقیقت حجت و نور راه باشد استفاده و در آینده کتابی را در این زمینه با توکل به خدای متعال به چاپ برسانیم .
ما اکنون می توانیم از نشانه هائی که در قرآن داده شده و در تمام امور زندگی استفاده درست ولازم را به عمل بیاوریم و ازنتایج حاصل از آنها سفر خود را به سوی خود شناسی و خود آگاهی آغازودر واقع بخداشناسی برسیم .
حال اگر بخواهیم چنین سفری را آغاز کنیم به چه ابزارهائی نیاز داریم ؟
وبه این فکر خود را مشغول نمائیم و بب ینیم در این دنیا ابزارها ووسایل نقلیّه فوق العاده ای ساخته شده و انسان برای سیر در زمین بسیار کوشش نموده و خود را به این ابزارها مشغول نموده ، ولی در سفر به سوی خود شناسی بازمانده و کوشش لازم را ننموده و در نتیجه با مشکلاتی و نارسایی هایی خود را گرفتار نموده است .
کم کم دارد این کمبود ونقصان را ، که در حقیقت از خود فاصله گرفته را احساس می کند . فعلاً ما باید ببینیم که برای این سفر خود شناسی به چه علومی باید برسیم وبه چه معادن و منابعی باید دسترسی وبه چه طریقی باید آنها را استخراج و به استفاده برسانیم . آن وقت به این نتیجه می رسیم که باید اول معلّم این علوم را بشناسیم و استفاده لازم را از معلّم ببریم و انجام وّظیفه نمائیم تا به هدف خود نائل گردیم .
حال ببینیم معلّم چه کسی است ؟ و کلاس درس کجاست ؟
تا ما در آن کلاس حضور پیدا کنیم و تدریجاً آن علوم را فراگیریم و به کار ببندیم .و باز از نشانه هائی که در قرآن آمده ، متوجه می شویم که معلم ، همان روح عالم هستی یا عقل کل عالم، پروردگار یا خالق هستی ، خدای متعال می باشد
در نام گذاری معلم با کسی مجادله نداریم .چون همۀ مردم جهان به نوعی و به اسمی خدا را می خوانند .حال ببینیم اینکه می گوئیم : خدا معلّم است ، به چه دلیل و برها ن می گوئیم .
اولاًاینکه ما دائم در سجده های نماز اورا به نام « رب اعلی و عظیم » یاد می کنیم .
و دیگر اینکه در سورۀ حجر آیۀ ۲۷ می فرماید :
« هنگامی که پروردگارت به ملائکه گفت : من خلق می کنم از گل چیزی ، پس وقتی که بیاراستمش واز روح خود در آن دمیدم : پس آن وقت براو سجده کنید . »
یعنی اینکه این انسان اگر از خود خواهی و منیّت خود رارهاساخت ، دیگر این آب و گل نیست .بلکه خود او جزء روح خدایی خود می باشد . و درنتیجه می شود مسجود فرشتگان ودر واقع خود ، جزء وجود خدای متعال می باشد .
یعنی تازمانی که ما خود را جدای از خداوند متعال می دانیم و فکری می کنیم که هرکدام ما برای خود کسی هستیم وبه روح خدائی خود توجه نداشته باشیم ، در گمراهی و ضلالت می باشیم . ولی وقتی که از خود خواهی ، خود را رها ساختیم و تسلیم به عقل کل شدیم ، دیگر درظلمت نیستیم ودرنور قرار خواهیم گرفت .
چونکه در آیۀ بعد می فرماید : « همۀ فرشتگان به این روح منفوخ خدائی سجده کردند ، جز ابلیس ! که سرپیچی نمودو تسلیم حق نشد . »
یعنی اینکه همه موجودات تسلیم امر پروردگار هستند و در واقع همین دست ، پا ، چشم ، گوش ، و حواس پنج گانه که ما فکر می کنیم در اختیار ماست ، از آن خداست .
ولی این انسان به واسطۀ اختیاری که به او داده شده ، فکر می کند که خودش همه کاره است و درمعنا خود را خدای خود می پندارد . یعنی این خود خواهی و منیّت خود را به جای عقل قرار داده و درواقع تا انسان ،این خود خواهی و منیّت رااز خود دور نکند عقل از او گریزان می شود . یعنی خود را در ظلمت خود بینی گرفتار کرده واز عقل دور می شود . چونکه ما در پرتو آن نور خدایی و عقل هستیم ، و به واسطۀ حجابها ئی که از خود می سازیم خود را محبوس می سازیم و نور عقل را در خود نمی یابیم ، ولی او از هر چیز به ما نزدیکتر می باشد ، چونکه در سورۀ ق آیه ۱۵ می فرماید : « من از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم .»
یعنی او از این شریان حیاتی که در واقع زندگی حیوانی و طبیعی ما به واسطۀ این رگ گردن پایدار است ،او قبل از این وجود داشته و در واقع آن وجود حقیقی ما ازلی بوده و ابدی هم خواهد بود . و ما اندک زمان محدودی با این بدن زندگی می کنیم و بعد این بدن را رها می کنیم .ولی هستیم و دوباره در آزمونی دیگر خواهیم بود . و در سورۀ ق آیۀ ۳ می فرماید :
« همانا ما میدانیم که زمین چه چیزی از ایشان می کاهد »
یعنی اینکه ما به خیال خود می گوییم : فلانی مرد و تمام شد . ولی خداوند می داند که این بدن اوست که در زیر خاک پنهان می شود ولی خود او نه مردن برای اوست و نه زمان و مکان برای او می باشد و نه خواب دارد .
در سورۀ سجده آیۀ ۱۰ می فرماید :
« بگو آن ملکی که مأمور مرگ شما می باشد ، شما را دریافت می نماید و سپس به سوی پروردگارتان رجوع خواهید نمود »
و ما از همۀ این نشانه ها در می یابیم که این ما و من که می گوییم ، دروغی بیش نیست . بلکه به واسطۀ اختیاری که به ما داده شده ، سوء استفاده کرده ایم . و این لباس به نام بدن را خود پنداشته ایم . ولی حقیقتی پنهان در این لباس (به نام بدن) وجود حقیقی دارد که زنده بوده و خواهد بود و نه مرگی دارد و نه خواب . چونکه ما در خودمان هم با همین بدن مشاهده می کنیم . که بدن اینجا افتاده و به خواب رفته و می گوید : من دیدم در خواب کجا رفتم و آمدم و چه کار هایی انجام دادم . و عجیبتر آنکه بعضی مواقع در خواب کارهایی انجام می دهد که بعد از مدتی دقیقاً همان در زمین اتفاق می افتد و یا تعبیر کارهای انجام شده در خواب در زمین اتفاق می افتد . و باز در سورۀ حدید آیۀ ۲۱ می فرماید : « آنچه در زمین برای شما به وقوع می پیوندد ، در کتابی نوشته شده ، قبل از آنکه به وقوع بپیوندد .»
که در واقع همه چیز را خدای متعال برا ی ما به خوبی روشن نموده ولی ما به واسطۀ خود خواهی در غفلت و ناباوری خود را گرفتار آمال و آرزوهایی نموده ایم که هیچ سودی برای ما نخواهد داشت و به خیال باطل خود اینها را عقل می پنداریم و باز در دنبالۀ آیات که با تأمل مرور کنیم ، می بینیم که انسان در اوائل امر دچار این مشکل خودپرستی و امیال نفسانی می باشد ، ولی به تدریج متوجه می شود که این خود خواهی ها نه تنها او را گمراه کرده و هیچ سودی به حال او نداشته ، بلکه او را در ظلمت و تاریکی قرار داده که دیگر نوری را مشاهده نمی کند . البته اگر ساعتی را با خود در تفکر و اندیشه باشد و متوجه شود و بازگشت نماید و از مخلصین شود به صراط مستقیم خواهد رسید و معلم را در درون خود پیدا خواهد کرد و کلاس درس را هم، زمان عمر خود می یابد و کتاب را هم، تمام هستی می یابدو در مورد کتاب که می گوییم : همۀ هستی ، کتاب خداست . بعضی می گویند در اینکه کتاب ما قرآن است ، گفتگویی نداریم ، خیلی واضح و روشن است . ولی در این مسئله هم ظاهراً همین طور است ولی در قرآن که وارد می شویم ، می بینیم که قرآن فقط این نوشته به نام قرآن نیست ، بلکه این نوشته ها متذکر و یاد آور می شوند نشانه هایی را که در کل خلقت پدیدار شده و می شوند ودر واقع قرآن یعنی خواندن حقیقت و درستی و راستی است که دربارۀ قرآن در سورۀ آل عمران آیۀ ۲ می فرماید : " ما نازل کردیم کتاب را به حق و تصدیق کننده ، بین دستهایتان ، و نازل کردیم تورات و انجیل را قبل از شما و هدایت برای مردم و نازل کردیم فرقان را" پس در این آیه روشن می شود که این کتاب حقیقت است ، که هم کتابهای آسمانی قبل را قبول دارد و هم کارهای خودمان را که انجام می دهیم . در آیه دست ها ( اَیدیهِم ) نام برده شده و در واقع کارهایی که انجام می دهیم و خیر خود را در آنها می جوییم ،ولی نمی دانیم که خیر ما در آن است که به دیگران خیر برسانیم و اگر تنها برای خود خوبی خواستیم از آن به ما خیری نخواهد رسید -آن وقت یادآوری اینها یعنی : تمیز حق و باطل -در صورتی که چشم ظاهر بین ما خلاف آن را می بیند و فرقان به همین معنا است (یعنی حق را از باطل جدا ساختن) . در واقع یادآور چیز هایی که به خیال و وهم خود آنها را خیر خود می دانیم ، ولی از اشتباهات ماست که به واسطۀ خود خواهی یعنی فریب نفس طغیانگر انجام می شود با آنهایی که حقیقتاَ خیر ماست ، جدا کننده می باشد که به معنای فرقان است ودر واقع کتابی که به نام کتاب آسمانی خود می شناسیم ، فرقان می باشد که قرآن می نامیم یعنی خواندن حقیقت و در سورۀ جاثیه آیۀ ۴ می فرماید : در اختلاف شب وروز و آنچه نازل می شود از آسمان برای روزی شما . که زنده می شود زمین به واسطۀ آن ، و باد ها نشانه هایی است برای آنهائیکه تعقل می کنند و از این آیه هم معلوم می شود که تنها این نوشته ها نیست که آن را آیات کتاب خدا بدانیم ، بلکه در همه زمین وآسمان و گردش شب و روز و آنچه پدیدار می شود ، برای ما آیات و نشانه هایی است که برای آموزش ما پدیدار شده ومی شود . و در نتیجه می توانیم بگوئیم : همۀ هستی ، کتاب خداست ، آموزگار هم همان ربّ اعلی است ، که همیشه در سجده ها از آن یاد می کنیم و آن را ستایش می کنیم و دیگر اینکه اصلاً برای چه هدفی مارا آموزش می دهد ؟ و چه آموزشی را باید شروع کنیم ؟
در سورۀ بقره آیۀ ۲۹ می فرماید : و هنگامی که پروردگارت به ملائکه گفت : همانا من قرار دادم در زمین جانشین . فرشتگان گفتند : آیا می خواهی قرار دهی در زمین کسی را که فساد کند و خون بریزد . ما خود تورا ستایش می کنیم و تورا مقدس می شماریم . خدا در جواب می فرماید : من می دانم چیزی که شما نمی دانید و در واقع منظور ، آن آدمی است که از قوه به فعل رسیده باشد . چون که همۀ ما انسانها بالقوه آدم هستیم . ولی کم هستند آنهایی که به فعلیت و کمال خود نائل شده اند یعنی جانشینی خدای متعال را یاد گرفته باشند که آن مهربان بودن و بخشنده بودن و دوستی و در واقع رنگ خدایی گرفتن است و اکنون ما به این نتیجه می رسیم که ببینیم آیا ما ربوبیت پروردگار خود را قبول کرده ایم ؟ یا اینکه تنها به حرف اکتفا کرده ایم که در این صورت قرآن در سورۀ حج آیۀ ۱۰ می فرماید :
« از مردم هستند کسی که خدا را عبادت و بندگی می کند با حرف ، و اگر برسد به او خیری اطمینان می کند و اگر برسد به او سختی رو برگرداند ، پس ایشانند از آنهایی که در دنیا زیان کردند و در آخرت هم اینها در زیانکاری آشکار می باشند . پس معلوم می شود که اگر انسان با حرف خدا را قبول کرده باشد آن وقت اگر مطابق امیال نفسانی او از دنیا چیزی به او برسد ، خوشحال می شود و خدا را سپاس گزار است ، و اگر در آزمایش قرار بگیرد ناسپاس و غمگین می باشد و در نتیجه از زیانکاران خواهد شد و ما در همین دنیا هم نتایج راستگویی و دروغگویی را به خوبی می بینیم . البته اگر عبرت بگیریم از رفتار و اعمال خود ، پس ما می توانیم از این آیات و نشانه ها آموزش لازم را بگیریم و پیرو هدف باشیم نه پیرو امیال نفسانی و در صورت پیروی از هدف ، کم کم یادآور می شویم که هر چه برای ما پیش می آید خیر محض است و هیچ شر و بدی در آن نمی باشد . یعنی هر چه پیش می آید آموزش و آزمایش را در بر دارد . واگر ما بخواهیم هدف خود را دنبال کنیم باید از هر پیش آمد و پدیده ای آموزش لازم را بگیریم ، نه اینکه ناسپاس و ناراحت باشیم . و اگر در زندگی ما مشکلاتی پیش آمد ، در این مشکلات درس هایی وجود دارد که اگر ما آن درسها را خوب یاد بگیریم ، می بینیم که این مشکلات چقدر برای آموزش ما لازم بوده است .در آن صورت نه تنها ناراحت نمی شویم بلکه خشنود هم می شویم و سپاسگزار پروردگار خود خواهیم بود که این درس را به ما آموخت .
ودر سورۀ والزاریات آیه ۱۹ و۲۰ می فرماید : « در زمین نشانه هایی است برای کسانی که یقین می کنند . »
اگر ما یقین به ربوبیت پروردگار خود داشته باشیم ، از همۀ پدیده ها که در زمین به ظاهر اتفاق یا تصادف می نامیم
درسها وآزمایشهایی را فرا می گیریم وبه تدریج به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ چیز تصادفی وبدونه حساب پیش نمی آید و همه آنها برای آموزش ما پدید می آیند . همچنین در خودمان وحالات وافعالمان ودر مواقعی که دنبال نفس شیطانی یا طغیانگر می رویم ونتایج آن را می بینیم و یاد آور می شویم که این نفس شیطانی جز فریب ،چیز دیگری به همراه ندارد . و اگر خود را از نفس فریب کاررها سازیم به تدریج هدف از خلقت خود را درمی یابیم ، و می فهمیم که اگر انسان خود را از امیال نفسانی رها ساخت ، دیگر این لذت های ظاهری وزود گذر را لذت نمی داند و تنها دنبال هدف خود می رود . که آن هم رنگ خدایی گرفتن می باشد .و اگر خدا را با اسم رحمن و رحیم می خوانیم ، بگوئیم ما هم جانشین خدا هستیم در زمین ، باید این صفات عالی را پیدا کنیم و بگوئیم ما هم باید مهربان باشیم با تمام موجودات ، اعم از انسان یا حیوان یا نباتات و حتی جمادات . این هم نه به خاطر عوض یا پاداش ، بلکه باید مهربانی جزء وجود ما باشد . اگر می گوییم خدای متعال، بخشنده است ، آن هم جزء وجود ما بشود ، نه اینکه هر کس را امیال نفسانی ما اجازه داد ببخشیم وهر که نخواستیم ، نتوانیم ببخشیم . و بالاخره همۀ خوبیهای اورا که جزخوبی چیز دیگری در وجود خدای متعال یافت نمی شود را ما هم به تدریج یاد بگیریم وبه کار بگیریم ، نه فقط حرفش را به زبان بیاوریم ، بلکه عملاً این کاررا انجام دهیم . حال تجسم انسانی که خودرا فراموش کرده و در واقع خود را در ظلمت گرفتار کرده ببینیم چگونه می باشد . کسی که خودرا فراموش کرده باشد ، همچون فردی می باشد که خود را در محفظۀ تاریک قرار داده که دیگر هیچ نوری نمی بیند . یعنی خود را از عقل کل هستی جدا به حساب آورده و در خود بینی و منیت به سر می برد . ودر واقع خود را در ظلمت جهل وخود پرستی گرفتار کرده که حتی فکر آن را نمی کند که نور همه جارا فرا گرفته و او خود را در ظلمت قرار داده است . مثلاً فردی که از روی خود خواهی خود را دانا وتوانا می داند و دست آورد هایش را حاصل قدرت و توان مند بودن خود می داند و فکر می کند همۀ کارها به دست خود اوست . آنوقت باید برای حفظ دستاوردهای خود دائم در ترس و حراص و احساس نا امنی بکند که مبادا آنها را از دست بدهد .
مثلاً اگر در بورس اوراق سرمایه گزاری کرده ، هر روز غمگین و ناراحت است که مبادا فردا این بورس با کاهش روبه رو شود . یا اگر طلا و جواهری ذخیره نموده ، دائماً در فکر آنهاست که نکند کسی از جای آنها با خبر شود ، و آنها را بردارد . یا آنکه پول زیادی در بانک انباشته کرده و ترس آن را دارد که تورم چقدر است و از پولهایش کاسته خواهد شد . وخلاصه به هر صورت که باشد یا هر ارز دیگری هم که ذخیره کرده باشد نگرانی مشابهی در خصوص آن را دارد . یا آنکه نگران فرزندان خود می باشد که مبادا روزی فقیر شوند و فکر می کند که باید همیشه در تلاش برای آینده آنها باشد که مال وثروتی برای آنها ذخیره کند ، آنوقت دائماً در تلاش برای این مشکل خود می باشد ، و برای جمع آوری بیشتر ، همیشه در تلاش است و هیچ وقت احساس آزادی از این مشکل خود را ندارد ، چون آنها را وابسته به دست آوردخود می داند و پایانی برای این حراصت خود نمی یابد .
یا آنکه برای پیری و از کار افتادگی خود تلاش می کند ، آنهم هیچ وقت احساس اینکه دیگر کافی است ، نمی کند و راضی نمی شود که بگوید کافی است و من دیگر نیازندارم و دائم حرص آن را دارد که مبادا کم بشود ونمی تواند از تلاش بیشتر شدن دست بکشد و خود را آزاد کند ، چونکه از اول روزی دهنده را نشناخته و فکر کرده روزی دست خود اوست ، غافل از آنکه تمام این مال وثروت که به او رو می آورد ، برای آموزش و در سهائی است که پروردگار به او می دهد و نتایج حاصل از آنها را می آموزد .
مثلاً آنکه برای آینده فرزندان خود دائم در تلاش است ، حتی فرصتی برای نشستن و مصاحبت با آنها را پیدا نمی کند . یا آنکه دائم برای پیری خود تلاش می کند ، حتی در دوران پیری هم در این تلاش باقی می ماند و هیچ وقت احساس آرامش و بی نیازی نمی کند . و آنکه دائم به دکتر مراجعه می کند و در حراص است که مبادا بیمار شود ، بیماری خیلی زود تر سراغ او می آید . وهمۀ اینها به دلیل آن است که ربوبّیت پروردگار خودرا فراموش کرده و همیشه در ظاهر بینی به سر می برد و از کارهای غیبی خداوند در غفلت است .
ولی اگر در این آزمون و نشانه ها مقداری فکرکند ودر اتفاقات اطراف خود و در کارهای خود تدّبرو تأمل کند ، کم کم متوجه می شود که کارها به دست او نیست و اودر آزمون به سر می برد و ربوبیّت پروردگار خود را در همه جا وهمۀ پدیدها درک می نماید و کم کم به هدف خود نزدیک می شود . ولی اگر در این فکر خود را مشغول نکند ، عمر را به بازیچه گذرانده و مقصد را فراموش کرده است . و دردنیا هم حاصلی نمی بیند جز رنج و درد ، ولی اگربه اندازۀ توان خود هدف را دنبال نمود تدریجاً متوجه می شود که باید از این راه خود بینی، به در آید. و متوجّه می شود که اگر برای دیگران خیر خواه بود ، آن خیر به او می رسد و اگر برای خود تنها خواست، برنامه پروردگار عکس آن را عمل می کند . چونکه آن ربّ است و آموزش ربوبیت هم می دهد . یعنی می خواهد بخشیدن و مهربان بودن و کلاً خیر دیگران خواستن را بیاموزد . البته اگر انسان در تفکر و تعمق این مسائل باشد ، متوجه ربوبیّت پروردگار خود می شود ، نه اینکه بخواهد دیگران به جای او فکر کنند ، یا بگوید من عقلم به این چیزها نمی رسد و خدا هم بیشتر از این از من نخواسته ، یا آنکه بگوید آنها : آدم های استثنائی هستند و من از آنها نیستم . که در این صورت بیشتر به خود ظلم روا داشته و به روح منفوخ که خدای متعال به او عطا فرموده ، بی احترامی وناسپاسی کرده است .
و دیگر اینکه انسان دنیا طلب ، نتیجه کارهایش به تشتت و تفرقه می انجامد ، چونکه انسان دنیا طلب و حریص دائم در ترس و حرا ست از مال و منال خود می باشد و نمی تواند با کسی که فقر مالی دارد، دوستی واقعی باشد ، ترس آن را دارد که در اثر دوستی با او و آگاه شدن از مشکلات مالی او مجبور شود که مقداری از مال خود را به او بدهد و در این صورت نمی تواند با او دوستی صمیمی و یک رنگ با شد و در نتیجه به مصلحت خود نمی داند که با چنین شخصی دوست حقیقی و صمیمی باشد . ولی دوستی از روی مصلحت و نیازهای اجتماعی ممکن است ولی دوستی حقیقی و با صمیمیت نمی تواند باشد و در نتیجه ریشۀ تفرقه از همین جاها آغاز می شود و در این راستا اول تفرقه از اشخاص شروع می شود و بعد هم در طوایف مختلف بروز می نماید .
مثلاً آن کسی که از طایفۀ ثروتمندان می باشد با کسی که مال و ثروت ندارد نمی تواندوصلت وازدواج داشته باشد.
و اگر هم وصلت کند با مشکلاتی همراه خواهد شد . مثلاً آنها دارای تجملات زیادی هستند و دیگری نمی تواند ، این تجملات را فراهم نماید . پس باز هم نتیجه این می شود که جدایی بهتر است از وصلت و دیگر اینکه آنکس که در مال و ثروت بیش از اندازه غوطه ور است ، همیشه خود را بالاتر از دیگران به حساب می آورد . و این باعث اختلافات گوناگونی می شود . و خلاصه این من و خواهشهای نفسانی همه جا مشکل ساز می شود .
مثلاً من عرب هستم و دیگری فارس است . یا من فارس و دیگری ترک می باشد . و امثال اینها . یا اینکه من سفید پوست هستم و دیگری سیاه است . یا من شرقی و دیگری غربی است . یا مشکل تر از همه من اسم مسلمان بر خود گذاشته ام و دیگری اسم دین دیگری دارد . و متأسفانه این مسئله مشکل ساز ترین و اختلاف برانگیز ترین مسأله جوامع بشر امروز شده ، در صورتی که قرآن آمده اختلافات را برطرف نماید .
مثلاً در زمان بعثت پیامبر اکرم (ص) اختلافات ادیان و مذاهب برطرف می شود و جنگهایی که درآن روزگار مردم به واسطۀ اختلافات دینی و مذهبی با هم داشتند برطرف می شود چونکه : در سورۀ آل عمران آیۀ ۱۰۲ می فرماید :
« چنگ بزنید به دستگیره ای استوار ، از خدا متفرق نباشید و یاد کنید آن نعمت خدارا که برای شما آمد ، هنگامی که دشمن یکدیگر بودید ، پس الفت بین قلبهای شما ایجاد نموده و شما بواسطۀ این نعمت گشتید برادران و بودید بر لبۀ پرتگاهی که شمارا در آتش می افکند : پس شمارا نجات داد واین چنین بیان روشن را خدا برای شما نشانه قرار داد، باشد که شما هدایت یابید .»
ولی متأ سفانه از همان اوائل رحلت پیامبر اکرم (ص) دوباره اختلافات شروع شد و امروز می بینیم که به جای اینکه مذهب اختلافات را برطرف کند ، تازه خودش اختلاف برانگیز شده است .حال ببینیم چه چیز تغییرکرده است ؟ اگر بگوییم مردم امروز از مردم قبل از بعثت پیامبر اکرم (ص ) فرهنگشان پایین تر است کسی این را نمی پذیرد . چونکه مردم آن روز این طوری که موّرخین گفته اند : خیلی فرهنگشان پایین تر از فرهنگ امروز بوده است . آنوقت می گوئیم پس چه چیزی تغییر کرده و باعث این اختلافات و جنگهای بین الملل و مذاهب شده است ؟
بعد به این نتیجه می رسیم که این مذاهبی که امروز در دنیا پدیدار گشته ، نه تنها دین پیامبران خدا نیستند بلکه برعکس در مقابل دین حق قرار دارند . و آن پیشگویی های حضرت علی (ع) که در آخر زمان دین را به پوستین وارونه تشبیه کرده ، این مسئله عملاً اتفاق افتاده است .
حال آنکه هر کدام از مذاهب بدون استثناء می گویند : دیگران راه را کج رفته اند و هیچ مذهبی حاضر نیست ، خود را در این مسئله شریک بداند و به اشتباه خود پی ببرد و هر کس گناه را به دیگری نسبت می دهد .
و ما از این همه دلیل روشن و مبرهن به این نتیجه می رسیم که هیچ راهی نداریم جز اینکه به قرآن برگردیم و قرآن را عملاً در زندگی به کار ببندیم . و الا جز پشیمانی و زیانکاری چیزی نصیب ما نخواهد شد . و دیگر اینکه ما نه تنها به خود ظلم روا داشته ایم ( به واسطۀ تفرقه و خود خواهی ) بلکه به کتاب خدا هم خیانت کرده ایم . چون که بواسطۀ تعبیر های بیجایی که از قرآن داشته ایم و منیتهای ماو در نتیجه تفرقه افکنی و دشمن تراشی را باعث شده ایم ، که قرآن در بعضی کشورها به عنوان کتابی که نژاد پرستی و جنگ جویی را آموزش می دهد ، شناخته شده و در نتیجه با آن به مقابله برخواسته اند . در صورتی که قرآن اگر درست تعبیر و تفسیر شود ، جز صلح و امنیت و برادری و برابری و رعایت حقوق دیگران ( یعنی همۀ انسانها را بدون استثناء محترم شمردن ) چیز دیگر نیست . و اگر از دین هم سخن به میان می آورد ، آن را با اکراه و اجبار نمی داند ، بلکه با اختیار و آزادانه و با دلایل و برهان چونکه :
در سورۀ بقره آیۀ ۲۵۵ می فرماید :
« نیست اکراهی در دین ، بلکه برای رشد شماست از طغیانگری و گمراهی .»
پس کسی که کافر شود به طاغوت و ایمان بیاورد به خدای متعال ، در حقیقت به دستگیرۀ استواری چنگ زده که هرگز گسیخته و جدا نمی شود .
خدا هم سمیع است و هم دانا ، یعنی اینکه خدا نخواسته برای شما چیزی را که برای شما ناپسند و اجباری باشد ، بلکه نشانه هایی را در قرآن به شما یادآور می شود که برای رشد شماست و در واقع از قوه به فعل رسیدن ماست که به عقل سلیم برسیم ، نه اینکه خدای متعال برای ما چیزی خواسته که باعث رنجش و آزار ما باشد .
ودر اینکه می فرماید : هر کس کافر شود به طاغوت( یعنی اینکه خواسته های خودخواهانۀ ما )، جز اینکه ما را به ظلمات ببرد چیز دیگری در پی نخواهد داشت و اگر ما او را یعنی امیال نفسانی را سرکوب کنیم در امنیت خدای متعال ، که همان عقل سلیم باشد ،پناه می گیریم.آنوقت به جایی پناه آورده ایم که هرگز نا امنی درآن نخواهد بود .
و خدا شنوا و داناست .
یعنی اینکه او حاضر و ناظر بر کارهاو اعمال و رفتارها می باشد و در آیه بعد باز در ظلمت قرار گرفتن ما راکه به واسطۀ خود خواهی انجام می شود و نور که به واسطۀ پناه بردن به خدای متعال میسر می شود ، بیان می فرماید :
حال ما باید ببینیم که کدام راه را می خواهیم انتخاب کنیم ، نور یا ظلمت ، دانائی یا جهل ، عقل یا خود خواهی و بالاخره برادری و صلح و امنیت یا تفرقه و جدائی و جنگ و نابودی را ، کدام راه را ؟
چونکه در این دنیا ما در ظواهر و مثال زندگی می کنیم .
و اگر خود را از ظواهر رها کنیم و عقل را فرمانده قرار دهیم از همه مشکلات آزاد خواهیم شد .
و در سورۀ اسراء آیه ۷۱ می فرماید :
« آنکس که در دنیا کور است ، در آخرت هم کور می باشد و در ظلالت بیشتر قرار می گیرد .»
یعنی کسی که در دنیا پیرو عقل نبوده ، در آخرت هم توان آنکه متصل به عقل باشد ، برای او میسر نیست و در واقع در گمراهی بیشتری قرار می گیرد . و در این که دیگران تسلیم امر خدا نمی شوند باز در همین سوره آیه ۸۳ می فرماید :
« بگو هر کدام شما به شکل و برنامه ای عمل می کنید و پروردگار شما می داندکه کدام برهدایت بیشتروبهترهستید »
ودرواقع اگر ما ربوبیّت و نظارت خدای متعال را یقین داشته باشیم ، دیگر توجّه به دیگران که چه می کنند نداریم بلکه به خود مشغول می شویم ،که چه راهی را انتخاب کنیم ، که سلامت وامنیت همه برادران را در پی داشته باشد . خواه ازهرکشور یا قوم و دین ومذهبی که باشند . و اکنون ما در سلامت و امنیت ونعمت کامل هستیم .
اگر مشکلات می بینیم و گرفتاریهایی که داریم ، اینها به واسطۀ امیال نفسانی ما پیش آمده و این مشکلات نه تنها عذاب نیست ، بلکه دوای درد های درون ما می باشد .
و اگر توجه نماییم و آن دردهای درون را بشناسیم ، این مشکلات برطرف خواهد شد . واین مشکلات را علائم خطر سقوط انسانی خود می یابیم . اگر بر آنها آگاهی پیداکنیم ، در ساحل امنیت و صلح و برادری و برابری و آزادگی خواهیم بود .
و دیگر بار اینجانب خواستم این نوشته را به بزرگان وعلما ودانشمندان و همچنین به جنابعالی تقدیم و از پیشنهادات و راهنمائی ها یا انتقادات شما با دلایل مبرهن و منطقی که در حقیقت حجت ونور راه باشد ، استفاده ودرآینده کتابی رادر این زمینه با توکل به خدای متعال به چاپ برسانیم .
منبع : بانک مقالات فارسی


همچنین مشاهده کنید