دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

نقش ولایت در تاریخ اسلام و جهان


از آنجا كه حق تعالی در مصحف شریف می‏فرماید "به هر طرف رو كنید جلوه خدا را در آن می‏بینید" در واقع جهان با همه موجودات و مقتضیات و مسائلش به مثابه یك سلسله آیات الهی می‏باشند. از اینرو دلالت‏بر یك سلسله حقایق ملكوتی و غیبی دارند. هر چند برخی از این آیات جنبه‏هایی كفرآلود و یا فسادانگیز داشته باشند و یابه عبارت دیگر تحقق آنها در جهان و تاریخ بشری همراه با ظهور یك سلسله حوادث دردناك و ناگوار و توام با انواع خونریزی و یا ظلم و تجاوزات هولناك باشد تا بدانجا كه در نظر بسیاری از افراد آدمی و حتی عده‏ای از متفكران عمیق جهان بشری وقوع این حوادث، خلاف مصلحت و سعادت آدمی توهم شود. اما علیرغم این صورت وهم‏انگیز امروزه می‏بایست در ماهیت و حقیقت این كفر به نحو جدی و عمیقتری‏اندیشید تا در این برهه حساس از تاریخ بشری به فهم بنیادین و ژرف دین نائل آمد. در زمانه ما این كفر پیشرفته و مترقی در واقع جلوه‏هایی از آیات و مظاهر قهری و عدمی حق كه علیرغم ظاهر كفر آمیز خود دربردارنده یك سلسله حقایق بزرگ الهی - انسانی است می‏باشد. اصولا از نظر دین مبین اسلام خلقت‏شیطان و دادن مهلت‏به او تا قیامت از سوی پروردگار، جهت اضلال افراد آدمی ناظر و بر اساس تحقق همین سلسله حقایق و مصالح ربوبی بوده است. لذا وجود شیطان و امكان شیطنت او همه با اذن و صلاحدید حضرت حق بوده و هست و آنچه كه برای آن این اذن و اجازه به شیطان داده شد همچنانكه اشاره گردید وجود و تحقق همین حقایق و مصالح عالیه مذكور بوده است.
با توجه به این حقایق، آدمی بخوبی درمی‏یابد كه وجود شیطان و اضلال او از چه جهت‏بر مبنای حق استوار بوده و هست.
به عبارت دیگر از نظر حكمت و عرفان اسلامی، شیطان خلق شد تا یك سلسله حقایق، تحقق عینی و وجودی بیابد و گروهی از صفات حق عز شانه در عالم تجلی كند. این گروه از صفات همان صفات عدمی و قهرآمیز خداوند هستند در كنار صفات وجودی و جمالی او. لذا با توجه به آنچه ذكر گردید، صورت غیبی شیطان و اضلال او و حتی صورت غیبی دوزخ از آن جهت كه مخلوق و مربوط به علم و اراده خداوند می‏باشند عین جلال و كمال الهی هستند و حب به آن صور جبروتی بر هر مومن عارفی واجب و لازم می‏باشد "عاشقم بر لطف و بر قهرش بجد "لذا تجلی صفات، چه وجودی و چه عدمی، چه لطفی و چه قهری همه برخاسته از یك سلسله حقایق و مقتضیات تجلی صفات ربوبی می‏باشد. در عرفان شامخ اسلامی آمده است كه ذات پروردگار بزرگ، نامتناهی حقیقی و مطلق است. از اینرو ذات الهی حتی بر این نامتناهیت و لاحدی نیز غلبه می‏كند و از آن فراتر می‏رود این فرا روی و غلبه ذات بر هر حدی حتی حد بی حدی كه از نشانه‏های بارز جلال و كمال ذات مقدس است، بصورت صفات قهری و عدمی حق در برابر صفات وجودی و جمالی او تجلی می‏نماید كه از جمله این صفات قهری و عدمی تجلی اسم مبارك و مقدس مضل، در برابر صفات جمالی و وجودی حق می‏باشد. در این میان بسیاری از فرشتگان الهی تنها مظهر صفات و اسماء جمالی می‏باشند و برای هر یك از آنها در این مظهریت، مقامی معین و مشخص است كه عدول از آن حد مشخص و معلوم برای احدی از آنها ابدا ممكن نمی‏باشد و شیطان و اعوان و یاران او نیز مظهر اسم مقدس و مبارك مضل می‏باشند كه تعدی از حدود و لوازم این اسم برای شیطان و اعوان او نیز هرگز مقدور نمی‏باشد و تنها در این میان مقام شامخ انسانیت و آدمیت است كه قبول مظهریت همه اسماء و صفات از جمالیه و جلالیه را بنا بر وسع و اقتضای عین ثابت و یا وجود كامل خویش پذیرا می‏باشد. البته مصداق تام و تمام این موجود الهی، وجود مقدس انسان كامل است. نزد او همه اسماء و صفات متضاد الهی در نهایت استقامت و اعتدال بروز و تجلی می‏كنند و در واقع حقیقت وجود انسانی به واسطه انسان كامل از مقام مظهریت صفات جمال به مقام مظهریت صفات جلال تعدی و تجاوز می‏كند و به تنهایی بار عظیم امانت را كه همان مقام مظهریت كامل از تمامی اسماء و صفات حق تعالی است‏بر دوش می‏كشد و در این باره خداوند متعال در قرآن كریم می‏فرماید همانا آدمی در قبول بار امانت‏بسیار ظالم و جاهل می‏باشد كه مراد از ظلم بسیار در اینجا همان مقام تعدی و تجاوز وجود آدمی از مظهریت صفات جمال به مظهریت صفات جلال است كه تنها خاص وجود آدمی است. از اینرو آدمی معجونی عجیب و شگفت‏انگیز از تمامی صفات حق تعالی می‏باشد كه بنابر مفاد روایتی با دو دست‏خداوند در مدتی كامل پرورده و موجود گردیده است (كه مراد از دو دست در این روایت در اینجا همان مظهریت جامع و كامل انسان از هر دو نوع صفات جمال و جلال الهی است و موجودات دیگر تنها محصول یك دست پروردگار می‏باشند زیرا یا مظهر صفات جمالی‏اند نظیر بسیاری از فرشتگان و یا مظهر برخی از صفات جلالی همانند شیطان و انصار او.) همچنانكه تذكر دادیم فرا روی ذات احدیت از هر حدی حتی از حد بی حدی بصورت تقابل صفات جمال با جلال در عالم ظهور می‏نماید هر چند در عوالم بالا این دو نوع صفات در نهایت‏سازش و بلكه استوای كامل و در صلح با یكدیگر تجلی می‏نمایند.
جنگ اضداد است عمر این جهان صلح اضداد است عمر این جهان
انعكاس این تقابل و تضاد در تاریخ زندگی بشر بصورت جنگ حق و باطل تحقق می‏یابد. به عبارت دیگر تاریخ انسانی از جهتی چیزی جز همین رویارویی و تقابل صفات جمال و جلال در پایین ترین مرتبه هستی و یا عالم طبیعت نمی‏باشد.
با توجه به مطالب مذكور مومنینی كامل در عین سرمستی از اثرات جذبات پی در پی و كلی مقام ذات و در عین استغراق كامل در انوار بی پایان وجه كریم او و در عین بی اعتنایی تام و تمام نسبت‏به وجود ماسوی و علیرغم اینكه در حاق حقیقت همه چیز را از او می‏دانند و می‏بینند و بلكه اساسا چیزی جز او در میان نمی‏بینند و نمی‏یابند اما بنابر رعایت فریضه بزرگ الهی "گر حفظ مراتب نكنی زندیقی" در مقام حفظ مراتب لحظه‏ای از ستیز با كفر و شرك و مظاهر گوناگون آن از طواغیت‏شقاوتمند و جبار در عالم خاكی و تاریخ بشری باز نمی‏مانند زیرا كه آن بزرگواران بخوبی می‏دانند كه هر عالمی را احكام خاص آن عالم است و رعایت آنها از اهم واجبات نزد ایشان است. از سوی دیگر در میان صفات و اسماء الهی دو اسم شریف "ظاهر "و"باطن" در ارتباط با انسان و زندگی او از جهتی به صورتی جامع می‏تواند اشاره به دو مقام "تاریخ" و "تفكر" داشته باشد به نحوی كه "تمدن" و "حكومت" و "سیاست" بشری با تمام ابعاد گوناگون آن خود می‏تواند یكی از مظاهر بارز اسم مبارك "ظاهر" باشد و از سوی دیگر "تفكر" و "عرفان و هنر انسانی" از مظاهر اسم مقدس "باطن" به عبارت دیگر سیاست و حكومت در تاریخ انسانی با اسم "ظاهر "تحقق و ظهور می‏یابد و تفكر و عرفان و فرهنگ با اسم "باطن". و حقیقت كامل و جامع "ولایت" مقام جمع این دو اسم شریف در زندگی اجتماعی و تاریخی آدمیان است. با اجتماع و بلكه اتحاد این دو اسم مقدس در امر ولایت و حكومت، جامعه انسانی صحنه بروز و ظهور همراهی علم و حكمت‏با عدل و سیاست‏خواهد شد و این ممكن نمی‏باشد مگر با تحقق جامعه و امتی بیدار و صالح كه در راس حكومت آن پیشوایی معصوم و محفوظ از خطا و یا فقیهی منتسب و مربوط به او با علم و درایت لازم و نیز برخوردار از صفات عدل و تدبیر و ورع، وجود داشته باشد. زیرا امام معصوم از آنجا كه علم و اراده و بلكه وجود الهی او به اذن و اراده حق فانی در حقیقت موجودات و عوالم هستی و بلكه متحقق به حقیقت آنهامی باشد، برخوردار از علم و معرفتی راستین و همه جانبه نسبت‏به كنه و باطن امور و عوالم هستی است و از طرف دیگر چون در متن هستی و عالم واقعیت هیچگاه اشتباهی رخ نمی‏دهد و بلكه اشتباه همیشه تنها از جدایی و فاصله و در نتیجه محدودیت علم و محاسبات ما نسبت‏به حقیقت و باطن موجودات خارجی سرچشمه می‏گیرد. لذا با توجه به موارد فوق انسان كامل می‏تواند با برخورداری از مقام عصمت در تفكر و بدنبال آن در صحنه عمل و حاكمیتش بر جامعه و جهان بشری به عنوان بنیادی نیرومند وتزلزل ناپذیر و نیز به عنوان میزان و حجت الهی، جهان بشری و بلكه جهان هستی را از تلاطم و تزلزل و اضطراب در فكر و وجود در امان داشته و همانند یك سدی بزرگ ونفوذ ناپذیر در برابر حملات پی در پی امواج سهمگین اوهام و وساوس بشری و بدنبال آن تجاوزات و تعدیات هول‏انگیز نفس اماره با قدرت كامل به نحو شكست ناپذیری ایستاده و با قوت وجودی و الهی روز افزون خود به زندگی پر تلاطم بشریت آرامش و ثبات بخشیده و جامعه را با سلاح منطق و تفكر و نیز معنویت و عشق قوام كامل ببخشد. چیزی كه جهان سرگردان و متناقض و چند پهلوی معاصر بشری سخت‏به وجود آن نیازمند است و تا این میزان و معیار وجود الهی را مبنای تفكر و زندگی مضطرب خویش نسازد هرگز از گزند آفات جانگداز انبوه شك و تردید در عرصه تفكر و نیز شرك و عصیان و ظلم در عرصه عمل و زندگی رهایی نخواهد یافت و هر روز بیش از پیش در تناقض دوار علم و توحش و پیشرفت و طغیان فرو خواهد رفت تا بدانجا كه مشرف بر پرتگاه مخوف نیستی و عدم گردد. و بالعكس چنانكه اشاره شد در سایه اتفاقی خلاق میان تفكر كه اوج آن در معرفت و اعتقاد به جهان غیب و وجود مقدس خداوند به عنوان حقیقت هستی تحقق می‏یابد و تاریخ، پیوندی مقدس میان توده‏های عظیم انسانی با پیكره حكومت الهی - انسانی جامعه بوجود می‏آید و با اعتقاد عمیق افراد امت‏به حقیقت ولایت كه منشا اتحاد و اتفاق مذكور در زندگی اجتماعی انسانی است، نظام سیاسی جامعه اسلامی از مشروعیت و محبوبیت و معنویت عمیقی برخوردار می‏گردد (چنانكه این امر بخوبی در جامعه الهی كنونی ایران بخوبی مشهود است) .از سوی دیگر با جدایی این دو اسم مقدس در عرصه تاریخ بشری تفكر و سیاست از یكدیگر جدا گشته و با این جدایی همه مفاسد هولناك در تاریخ روابط فرهنگی و اجتماعی - سیاسی بشر ظاهر می‏گردد بصورتی كه تبعات و نتایج‏اندوهبار و فجایع عظیم تاریخ آدمی از آن جمله انحاء گوناگون خودكامگی و استبداد و جهل و فساد همه از این جدایی دردناك در زندگی انسانی پدیدار گشته و می‏گردد.
تاریخ گذشته و حال جهان همواره شاهد نمونه‏هایی فراوان از این وضعیت اسفبار و غیر انسانی بوده و هست. زیرا زمانی كه مناسبات و روابط اجتماعی و تاریخی آدمیان عاری از اعتقاد به باطن هستی به عنوان حقیقت عالم گردد ضرورتا تاریخ بشری دچار ظاهر بینی و صورت پرستی بی بنیادی می‏گردد كه ثمره و محصول آن چیزی جز جدایی معنویت از مادیت در زندگی بشر و بدنبال آن استغراق كامل او در تمنیات نفس و خودكامگی در همه ابعاد زندگی اجتماعی و تاریخی نخواهد بود در این صورت بشریت اعتقاد به چیزی جز ظاهر هستی به عنوان حقیقت آن نخواهد داشت و مسلم است از لوازم حتمی و جدایی ناپذیر چنین اعتقادی چنانكه تقریبا تمامی تاریخ گذشته و حال به آن شهادت می‏دهد وجود یك سلسله تعارضات و تناقضات فكری و فرهنگی و نیز بسیاری تجاوزات و تعدیات جابرانه در صحنه عمل و زندگی جوامع و آدمیان خواهد بود. تعدیاتی كه همواره فشارهایی خردكننده و شكننده بر گرده جوامع مظلوم انسانی داشته و دارد. این واقعیت تلخ در زمانه ما بیش از هر زمان دیگر به علت گستردگی و سرعت ارتباطات و روابط جهانی احساس می‏شود. در واقع با جدائی و فاصله میان دو اسم و صفت الهی مذكور در اعتقاد و زندگی مسلمین، تاریخ گذشته این مرز و بوم دچار هولناكترین صدمات و انحرافات و فسادهای فردی و جمعی گردید و از این جهت مظلومیتهای بسیار بزرگی را در ارتباط با امت اسلامی ایران پدید آورد. چنانكه سهروردی‏ها و عین القضاهٔ‏ها را كشتند و توده‏های مردم را به ذلت و انقیاد و تسلیم كشاندند و مصلحانی چون قائم مقام و امیركبیر و بزرگانی چون مدرس و میرزا كوچك خان و انقلابیان بزرگ دیگری را به مسلخ و قربانگاه تاریخ بردند. علت اساسی و بنیادین همه این مظلومیتها و اعوجاجات و مظالم باز می‏گردد به مظلومیت انسانهای كاملی كه در واقع هر یك از آنها مظهر كامل جمیع صفات الهی حق بوده و هستند. بزرگوارانی كه می‏توانستند با این مظهریت تام و تمام از صفات الهی و از آن جمله دو اسم شریف "ظاهر" و "باطن" بنیانگذار و هادی حكومتهایی باشند كه در آن حكومتها تفكر و معنویت‏با تاریخ و سیاست‏به نحو كامل با هم بیامیزند به نحوی كه در عرصه روابط اجتماعی و تاریخی جز رشد و فلاح و حكمت و اعتدال كه همگی معلول پیوند مذكور میان تفكر با تاریخ و جامعه و سیاست در یك حكومت متعادل الهی - انسانی است چیزی تحقق نیابد و بدین وسیله تاریخ بشری از همه انحرافها و جهالتها و جنایتهای چند هزار ساله پاك و مبرا گردد و صورت خلافت آسمانی و الهی آدمیان در تاریخ انسانی تحقق عینی و واقعی یابد. اما جباران تاریخ همچون خلفای بنی امیه و بنی عباس با خلع ید از آن بزرگواران در امر حكومت و سیاست‏به بزرگترین جنایات تاریخ بشر دست‏یازیدند و در نتیجه همه انسانها را در طول تاریخ آینده از آثار و بركات پربار نعمت ولایت كه همان مقام جمع معنویت‏با تاریخ و سیاست است‏شقاوتمندانه محروم ساختند و به این ترتیب سرنوشت هولناك آیندگان را تا زمان ما بدست جباران آینده با بیرحمی و قساوت تمام رقم زدند و در واقع با این تجزیه مظهریت ائمه بزرگوار از صفات الهی در عرصه جامعه و سیاست و با خلع ید از آنها در امر حكومت (هر چند آن بزرگواران در عالم تكوین و وجود همواره و تحت هر شرایطی مظاهر كامل همه صفات الهی هستند اما مراد در اینجا عدم فعلیت ولایت آنها در عرصه حكومت و سیاست است) توده‏های بی پناه مردم را آواره و بسیاری از متفكران و عرفا و صلحا و صاحبان ملل و نحل را سرگردان و متشتت‏ساختند و به این وسیله ستمگر ترین خودكامگان تاریخ را در طول قرنهای سیاه متمادی بر همه حیثیات مسلمین مسلط ساختند. به همین جهت تاریخ گذشته ایران و اسلام را جز در برخی موارد استثنایی می‏توان چیزی جز تحقق دو امر منفی و مخرب ندانست: تسلط همه جانبه حكام و درماندگی كامل عوام و توده‏های مردم و اگر در تاریخ گذشته این مرز و بوم از خلال ظلمات متراكم گذشته انوار تابناكی از علم و حركت و سلوك و عرفان و مبارزه مشاهدهمی شود همه از بركات مشكوهٔ نورانی ولایت است‏یعنی از آثار و تبعات اعتقاد به مظهریت كامل ائمه علیهم السلام از تمامی صفات ظاهری و باطنی حق تعالی است‏به صورتی كه در تاریخ مسلمین هر چه از نیكی‏ها و كمالات است از اعتقاد به همین مظهریت از كمال مطلق سرچشمه می‏گیرد و اگر اكثر ادوار و ازمنه تاریخ را مملو از فساد و تیرگی و ظلمات جهل و فساد و طغیان و جنایت می‏یابیم همه از تجزیه این مظهریت در اعتقادات و روابط حكومتها با توده‏های امت اسلامی است‏یعنی ناشی از جدایی فضیلت و تفكر و معنویت از امر حكومت و اداره جامعه مسلمین و بلكه تمامی انسانها. با این تجزیه یعنی با خلع ید ازائمه بزرگوار در امر حكومت تاریخ به بدترین اعوجاجات تا زمان ما دچار آمده است.به عبارت دیگر اثرات ضایعه و فاجعه بزرگ جدایی معنویت از مادیت و یا تجزیه مظهریت كامل امامان بزرگوار و انسان‏های كامل از صفات حق تعالی را در زمان كنونی در عرصه تاریخ و جامعه بخوبی می‏توان مشاهده كرد. چنانكه امروزه انواع بحرانها و فشار و ستمگریهای فرهنگی و جهانی در سطح عالم بدست قدرتهای بزرگ همه از همان عدم اعتقاد آنها به مظهریت انسان كامل از صفات و كمالات ربوبی و یا از همان اعتقاد به عدم ارتباط تفكر صحیح و عقلانی با تاریخ و یا عدم ارتباط معنویت‏با مادیت در عرصه سیاست و جامعه سرچشمه می‏گیرد. از جانب دیگر نیاز جهان و مسئله لزوم ارتباط معنویت‏با مسائل مادی در حیات فردی و جمعی بشر كه تنها راه رهایی و نجات بشر معاصر از تنگناهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جهان كنونی است همان بازگشت و اعتقاد كامل به پذیرش مسئله ولایت و یا مقام عصمت در علم و عمل كه امامان بزرگوار ما را از هر نوع خطا و خودكامگی كاملا محفوظ می‏دارد به عنوان هماهنگ كننده ابعاد معنوی و فكری بشر با همه جنبه‏های اجتماعی، سیاسی و مادی زندگی اوست و البته این امر مهم ممكن نمی‏گردد مگر با اعتقاد حقیقی و متعادل نسبت‏به وجود مبداء هستی. در واقع رمز و راز موفقیت و رستگاری انسان در هر دو نشئه عالم و بلكه بسیاری از موجودات چیزی جز در ارتباط و اعتقاد و توسل همه جانبه وجودی به این حقیقت‏بنیادین یعنی خداوند بزرگ ممكن نمی‏باشد. البته تجلی كامل صفات و اسماء این حقیقت‏بزرگ در زندگی و تاریخ انسانی همانا با واسطه وجود انسان كامل در میان امت انسانی صورت می‏پذیرد و در واقع نجات و رهایی جهان معاصر از بن بست تاریخ كنونی خود چنانكه اشاره شد جز با توسل به این پیشوایان عظیم الشان و مصون از خطا و لغزش در ابعاد علمی و عملی كه واسطه فیض و مرور مشیت الهی بر موجودات و جهان هستی هستند هرگز میسر نمی‏گردد. حقیقتا آنچه در عرصه روابط اجتماعی و بین المللی بر سر انسان امروز جهان خصوصا انسانهای مظلوم جهان استضعاف می‏آید از همین عدم اعتقاد و توسل بزرگ وجودی و تاریخی است و اگر در جهان غرب متفكر و یا مبارز و هنرمندی با الهام از ملكوت اعلی به خلق اثر و پدیده‏ای اصیل موفق می‏گردد چون این الهام و تاثر، آلوده و آمیخته با نوعی انانیت و اثبات نفس در مقام مظهریت انسان غربی از جهان غیب و كمال مطلق است لذا این مظهریت ناتمام با اصرار و تعصب به انكار سایر تجلیات و جلوه‏های دیگر حقیقت هستی می‏پردازد. از اینرو انسان متفكر غربی حق را برای خود می‏جوید نه خود را برای حق به همین جهت در گام و مرحله بعد كه هم اكنون جهان شاهد آنست انسان غربی خود را عین حق می‏پندارد و در نتیجه هر نوع تفكر و حقیقتی را فرع بر وجود خود می‏انگارد. لذا هر طائفه و مكتبی خود را محدود به جلوه‏ای از جلوه‏های محدود حق می‏كند و برای اثبات حقانیت این تجلی، سایر جلوه‏ها و تجلیات حق تعالی را بشدت انكار می‏كند و در این ارتباط گروههای دیگر را با تعارض و تقابلی شدید تخطئه می‏نماید و در این میان كسانی كه نظر به همه این اختلافات و جامعیت این تمایزات و تعارضات گروههای معارض دارند در غرب داد از آزادی و لزوم تسامح و در نتیجه دموكراسی سر می‏دهند. و به این طریق مخالفت نامبارك خود را با اعتقاد به جامعیت تجلی صفات الهی و تمامیت مظهریت از آنها توسط انسانهای كامل كه وحدت بخشنده به همه تجلیات و جلوه‏های مذكور حقیقت هستی و تمامی جنبه‏ها و ابعاد گوناگون و حتی متضاد زندگی بشر می‏باشند را تحت عنوان دفاع از دمكراسی و لزوم اختلاف در میان گروهها و احزاب مختلف و همچنین تحت عنوان دفاع از آزادی و حقوق بشر اعلام می‏دارند و به این وسیله جهان انسانی را با هزاران نفوذ و افسون شرك و زیبائی صوری و تاثیر جاذبه‏های سحرانگیز و عقل ربای علم و تجمل و آزادی همراه با فعالیت مجلل و باشكوهترین مجالس و مجامع شبه فرهنگی كه بسیاری از عقول و روشنفكران ضعیف نفس جهان تحت‏سلطه را مجذوب و مرعوب فرهنگ و آزادی‏های حسی و شبه عقلانی و پر جاذبه خود می‏نمایند در اعماق غرقاب اعتقاد به تجزیه و كثرت حقیقت‏با تمام آثار زیانبار آن تحت عنوان دفاع از آزادی در عرصه تفكر و زندگی بشر معاصر فرو می‏برند. به گونه‏ای كه ما، در جهان معاصر و خصوصا تحت‏سلطه غرب شاهد آن هستیم از دل این آزادی و تجزیه و تفرقه در شناخت و عمل به حقیقت كه از عمق عقل پاك الهی و وحی ربوبی ناشی می‏شود بزرگترین استبدادها و نیز هیولای وحشت و سلطه همراه با مدرنترین صورت توحش و خودكامگی و جهل بر می‏خیزد. بصورتی كه موارد بسیاری از این فجایع ضد بشری را می‏توان امروزه در عرصه جهان مدرن و پیشرفته غرب و همچنین در خاورمیانه و افریقا و امریكای لاتین و سایر نقاط جهان بخوبی مشاهده كرد و حتی اثرات مخرب این ترقی و پیشرفت ناموزون و نامتعادل تاریخی و فرهنگی جهان غرب را در دل خود اروپا و مغرب زمین شاهد بود كه قلم از ذكر بسیاری از آن وقایع كه از سوی رسانه‏ها و مراكز گوناگون غربی اعلام می‏شود شرم دارد. وقایع و مسائلی كه حتی شنیدن آنها آدمی را در بهت و وحشتی عمیق فرو می‏برد. زمانی كه انسانهای مسلمان و متعهد در چنین وضعیت و شرایط غیر انسانی فرهنگ و تمدن جهان غرب با بازگشت آگاهانه به‏اندیشه ولایت و تحقق آن در عرصه جامعه و سیاست - آن هم بعد از تحمل چند قرن خسارتهای بزرگ فرهنگی و مادی كه از سوی غربیان مهاجم و به اصطلاح پیشرفته بر حیات معنوی و مادی و تاریخی جوامع اسلامی وارد آمد - به عنوان تنها راه بازگرداندن معنویت و استقلال الهی - انسانی به عرصه مادی حیات خود برای از میان بردن آثار شوم و مخرب‏اندیشه الحادی و شرك آمیز قرن به دفاع و حمایت از اصول اعتقادی خود و به پیروی از تعالیم و شخصیت‏بزرگ اولیای عظیم الشان خویش، تجلیات نامحدود و بیكران حق را در هیچ جلوه‏ای از جلوه‏ها محدود نمی‏كنند و همواره متذكر مقام احدیت جمع حقائق بوده و بلكه بزرگانی از آنها از این مقام نیز فراتر رفته و حقیقت آدمی را فانی و مندك در حقیقت ذات می‏بینند. غربی‏ها با جهلی مركب این جامعیت‏بی پایان و نامحدود و این ژرفای نورانی و بی حد الهی را كه می‏تواند تفكر و تمدنی بسیار پیشرفته و الهی - انسانی را بنیاد نهد با غفلت و وقاحت تمام نشانه اعتقاد به تعصب و استبداد نظر و یا توحش و مخالفت‏با حقوق بشر واندیشه آزادی و دمكراسی غربی معرفی می‏نمایند. در حالی كه متفكران آن سرزمین خود به وحشیانه ترین و جاهلانه ترین صورت ممكن به محدود كردن تجلیات بی پایان حقیقت هستی تحت عنوان مكاتب گوناگون و مختلف فكری و تاریخی مبادرت می‏جویند و با این تحدید موحش ترین صورت استبدادهای جهانی همچون فاشیسم و كمونیسم و یا نظامهایی با نقابی از حیله و فریب همراه با نشراندیشه آزادی و دمكراسی خاص و كاملا بحرانی تحت عنوان لیبرالیسم را با نفوذ احساسات فرهنگ مادینه و مبتنی بر آزادی كامل اخلاقی و جنسی كه از جهتی جوهره تمدن و تفكر تاریخ چند صد ساله عصر جدید غرب بوده است و همراه با تقویت جنبه‏هایی از فرهنگ و هنری شبه متعالی و در عین حال مبتنی بر تفكر و مكاتب اصالت لذت كه ممزوج و آمیخته با جاذبه وانگیزه‏های كاملا ناسوتی می‏باشد به جهان عرضه می‏دارد. به نحوی كه نتیجه نهائی همه آن مكاتب فكری و سیاسی چیزی جز ظهور بسیاری تعارضات و بحرانهای فراگیر و جهانی در مبادی رابطه انسان غربی با هستی، جهان و انسان نمی‏باشد. به نحوی كه امروز جهان غرب در تمام اصول و مبانی هستی شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی خود به بن بستهای بسیار جدی و خطرناك گرفتار آمده است و جهان غرب علیرغم این وقوف و علم به وضعیت‏بحرانی برای نجات خود می‏رود تا جهان تحت‏سلطه خود را كه همان كشورهای دربند غیر غربی باشند با قساوت تمام در عرصه‏های فرهنگ، سیاست، اقتصاد و اخلاق قربانی اشتباهات فكری و تاریخی خود سازد.
البته اگر از این احساسات به حق تاریخی خود بدر آییم و قدری عمیق تر به اعماق مسائل مورد نظر توجه نمائیم در می‏یابیم كه جهان غرب با همه نقاط و جنبه‏های مثبت و منفی و مخرب تفكر و تمدنش و با تمام اشتباهات و جنایاتی كه در طول تاریخ خود خصوصا در عصر جدید نسبت‏به جهان بشری مرتكب شده است در واقع از مظاهر اصیل و بزرگ اضلال حق و در نتیجه گمراهی و سرگردانی فرهنگی و تاریخی و اخلاقی بشر معاصر در اعلام بی نیازی خود از هدایت و دستگیری حقیقت مطلق است. (البته در این میان پیروان غربزده آن در كشورهای تحت‏سلطه از مظاهر مبتذل و كوچك و حقیر این خصیصه و جنبه از تمدن و تفكر غرب می‏باشند كه هیچ رسالت تاریخی جز تحقق ابتذال براندیشه و وجود آنها مترتب نمی‏باشد) .
هم اكنون آنچه در جهان معاصر بخوبی مشهود است افول بسیاری از جنبه‏های قوت و مثبت فرهنگ غربی است و در مقابل آن طلوع آفتاب مشیت الهی از كشورهای شرق و غرب اسلامی است كه در حال عروج و قیام به تمام قامت در آسمان تاریخ انسانی است چنانكه می‏توان ادعا نمود رفته رفته آثار پایانی و بحرانی بسیاری از وجوه تفكر و تمدن پیشرفته غرب بر خلاف سده‏های گذشته در حال ظهور است و غرب می‏رود تا با تشكیل دهكده واحد جهانی با یكی از بزرگترین تناقضات خود و عصر جدید روبرو گردد. و آن تناقض لزوم رعایت‏حقوق برابر و همكاری دمكراتیك میان همه جوامع بشری به جهت ارتباطات سریع جهانی از یك سو و تمرد و طغیان غرب در برابر این واقعیت و ادامه تجاوز به حقوق جهانیان و تحمیل زور و فشار بر گرده جوامع بشری توسط غربیان از سوی دیگر. چنانكه اگر جهان غرب در برابر این واقعیت‏بنیادین تمكین نكند و كماكان به ادامهسلطه گری و چپاول و بی منطقی علیه جهان معاصر ادامه دهد جهان دچار شدیدترین تعارضات و بلكه تصادمات فراگیر خواهد شد. و تاریخ به خوبی نشان داده است كه احترام به حقوق فرهنگی و اخلاقی و مادی انسانها و جوامع مختلف بشری جز با بازگشت‏به‏اندیشه معنویت و پیوند آن با زندگی مادی و تاریخی غیر از شعاری دروغین و متناقض چنانكه امروزه در سطح جهان شاهد آن هستیم چیزی نمی‏باشد و لزوما تحقق این نیاز معنوی و انسانی جهان معاصر تنها بااندیشه و تحقق تاریخی و اجتماعی ولایت كه مبتنی و منتهی به اعتقاد به عالم جاودانگی و ابدیت و در راس آن وجود مقدس حق تعالی است میسر می‏گردد.


نعمت الله باوند
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید