سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


تلاش آمریکابرای حذف ایران از مسیر انتقال انرژی خزر


به عبارت روشن تر، آیا علاوه بر عامل جغرافیا، عوامل دیگری وجود دارند كه همكاریهای استراتژیك بین كشورها را توجیه عقلایی كنند؟ این موضوع از زوایای متفاوتی قابل بحث است. می توان آن را از بعد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اشتراكاتی كه ملت ها و كشورها با هم دارند، به بحث گذاشت. اما در این جا فقط روی یك عامل ملموس تر، یعنی انرژی تمركز شده است.رؤسای كشورهای منطقه معمولاً بر ضرورت همكاریها تأكید ویژه ای دارند اما كمتر روشن می كنند كه این همكاریها را چگونه می توان بر بسترهای واقعی و قابل دوام سازماندهی كرد. در جریان سفر كرزای به هند، این موضوع مورد بحث قرار گرفت و به نظر می رسد به یك عامل همگرایی واقعی تر توجه شده و آن هم مسأله انرژی و به طور مشخص تر، گاز است. پروژه ترانس افغان كه از قبل مطرح بود و در دوره حكومت طالبان در افغانستان شركتهای نفتی «یونیكال» آمریكا و «بریداس» آرژانتین و «دلتای» عربستان سعودی تا سطح امضای قرارداد پیش رفتند و قرار بود كه گاز تركمنستان از طریق افغانستان به پاكستان برسد و در بندر «گوادر» به صورت گاز مایع به هند، چین و شرق آسیا ارسال شود، در مذاكرات اخیر كرزای و سینگ احیا شد و طرفین تمایل خود را برای فعال كردن این پروژه ابراز كردند. منتها بدون آنكه مجموعه واقعیت های منطقه ای را در نظر بگیریم، پروژه «ترانس افغان» به تنهایی قابل فهم نخواهد شد. مجموعه واقعیاتی كه صرفاً اقتصادی نیستند و رنگ و لعاب سیاسی آنها قوی تر از وجه اقتصادی آنها است. این واقعیات را می توان چنین خلاصه كرد:
۱- پروژه های موجود انتقال گاز
۲- موقعیت كشورهای صاحب گاز و خریدار گاز
۳- عوامل بازدارنده یا تقویت كننده سیاسی
۴- منافع استراتژیك منطقه ای.
در ارتباط با پروژه های موجود انتقال گاز از منطقه به بازارهای مصرف جهانی چند پروژه مهم مطرح شده است كه دو منطقه اصلی ذخایر گاز را در برمی گیرد، منطقه حوزه دریای خزر و منطقه خلیج فارس كه ایران در میانه هر دو، از موقعیت استراتژیك ویژه ای برخوردار است. پروژه ها عبارتند از:
۱- ترانس خزر از بستر دریا
۲- ترانس افغان از تركمنستان به پاكستان
۳- خط لوله ایران - پاكستان - هند
۴- خط لوله قطر - عمان - پاكستان - هند از بستر دریا.
واقعیت آن است كه اگر عامل سیاست دخالت نداشت و تنها صرفه اقتصادی مطرح بود، ارزانترین، كوتاهترین و امن ترین مسیر انتقال نفت وگاز حوزه خزر به بازارهای مصرف جهانی از طریق ایران در اولویت قرار می گرفت، اما عامل سیاست و مشخصاً تمایل آمریكا به انزوای سیاسی و اقتصادی ایران بر دامنه بحث ها و اختلاف نظرها به نحو محسوسی افزوده است. سیاست آمریكا، دور نگهداشتن ایران و روسیه از مسیر انتقال انرژی خزر به بازارهای مصرف است. آمریكا، ایران را به لحاظ سیاسی در محاصره كشورهای دوست تركیه،جمهوری آذربایجان، كشورهای عرب حوزه خلیج فارس، پاكستان و یا دوكشور در حال اشغال افغانستان در شرق و عراق در غرب نگه داشته است.ادامه این سیاست تحمیل انزوا به صحنه اقتصادی ،جلوگیری از انتقال انرژی خزر از ایران است دو پروژه «ترانس خزر» كه نفت وگاز قزاقستان و تركمنستان را از طریق احداث خط لوله در بستر دریای خزر به باكو و از آنجا تا «جیحان» تركیه می رساند ونیز «ترانس افغان» كه گاز تركمنستان را به پاكستان از طریق افغانستان خواهدرساند، ماهیت سیاسی دارند.هدف آمریكا آن است كه ایران و روسیه از این مسیر حذف شوند. در مورد گاز حوزه خلیج فارس به دلیل هزینه های انتقال، موانع اجرایی واقتصادی را می توان جداگانه در نظر گرفت. با این حال، واقعیت مهم آن است كه نوعی رقابت پنهانی در هر دو جهت تولید و فروش گاز و مسیر انتقال آن بین ایران، قطر،عمان و تركمنستان وجود دارد. البته این برداشت در ایران وجود دارد كه به دلیل بازار رو به رشد مصرف جهانی و گستردگی ذخایر گاز شناخته شده همه مسیرها و همه كشورهای صاحب گاز می توانند بازار خاص خود را داشته باشند و علی القاعده ، نباید رقابتی شكل بگیرد.منتها این برداشت برخی از واقعیات رقابت آمیز را نادیده می گیرد. براین اساس، می توان دو استراتژی در مقابل هم درارتباط با انرژی گاز را جدی تر گرفت:
۱- استراتژی آمریكا محاصره و حذف ایران
۲- استراتژی ایران - خروج از انزوای تحمیلی آمریكا
در این باره كه جمهوری اسلامی ایران چگونه در عمل قادر به خنثی كردن تلاش های آمریكا برای تحمیل انزوای سیاسی و اقتصادی خواهد بود، بحث های متفاوت تری وجود دارد. از نقطه نظر استراتژیك ، ایران فرصت ها و محدودیت های خاص خود را دارد و می تواند تلاش كند كه فرصت ها را به موقع دریابد و تهدیدها را به حداقل ممكن برساند. هندوستان ، چین و روسیه فرصت هایی هستند كه ایران می تواند انزوای سیاسی و اقتصادی خود را بشكند. بخصوص هندوستان و چین در حال شكوفایی اقتصادی وفاقد ذخایر شناخته شده انرژی به شدت در پی دریافت انرژی تضمین شده به بلندمدت و با قیمت مناسب هستند. گاز به صورت «ال.ان.جی» و انتقال از طریق خطوط لوله برای هند در اولویت قرار دارد، ولی این موضوع را باید پذیرفت كه هند با گزینه های متنوع تری روبرو است. حوزه عربی خلیج فارس و ترانس افغان ، رقیب ایران و مسیر پاكستان به حساب می آیند، بنابراین در عالم واقع، قدرت مانور هند بیشتر است. گذشته از این، واقعیت مهم تر آن است كه ماهیت گاز برخلاف نفت از قابلیت ذخیره سازی برخوردار نیست و به همین دلیل، قدرت مانور مشتری زیاد است.
درعین حال، این موضوع كه چین و هندوستان در جهت گیریهای سیاسی شان منافع ملی خودرا در اولویت قرار می دهند و كمتر از سیاست های آمریكا متأثر می شوند فرصتی به دست می دهد كه می توان روی آن حساب كرد. درتقابل سیاسی - اقتصادی ایران و آمریكا روشن است كه آمریكا از همه امكانات خود علیه ایران بهره خواهد گرفت.حذف ایران از مسیرهای انتقال گاز صرفاً اقتصادی نیست ، بلكه جنبه های سیاسی آن بویژه در حوزه خزر مهمتر است و از همگرایی ایران در حوزه تمدنی ایرانی اسلامی در آسیای مركزی نیز جلوگیری می كند. در پاسخ به این سیاست ، ایران باید از عامل انرژی برای همگرایی منطقه ای استفاده كند. تردیدی وجود ندارد كه انرژی درسالهای آتی ، حرف اول را در رقابت های جهانی تجاری و اقتصادی خواهد زد. چین و هندوستان قابل توجه ترین بازارهای مصرف نفت وگاز خواهند بود.اگر ایران، افغانستان، پاكستان و هند در راستای منافع جمعی حركت كنند، ظرفیت ذخایر گاز و بازار مصرف به اندازه كافی پاسخگو خواهد بود و رقابت های احتمالی ناسالم را به مشاركت سازنده تبدیل خواهد كرد. با احتساب روسیه، می توان به محور شرق اندیشید تا نه تنها ایران خود را از انزوای تحمیلی آمریكا رها كند، بلكه پاسخی به استعمار نو قدرت های مسلط جهانی خواهد بود. گمان می رود كه اگر انرژی محور همكاریهای منطقه ای قرار گیرد، همگرایی منطقه ای را تقویت كند و پاسخگوی مشكلاتی نظیر اختلافات هند و پاكستان و یا پاكستان و افغانستان باشد كه به نوبه خود، باقی مانده از دوران استعماری هستند. از طریق ایجاد وابستگی متقابل حول محور انرژی می توان تجارت منطقه ای را رونق داد و بازار مصرف یكپارچه تری بوجود آورد كه اقتصادها به صورت مكمل یكدیگر عمل كنند. سیكل انرژی تولید اقتصادی به مصرف می تواند كشورهای منطقه را در كل مجموعه ذینفع قرار دهد و اگر این استراتژی آگاهانه انتخاب شود و به پیش برود، بسیاری از اختلافات بازدارنده محلی قابل رفع خواهند شد. بنابراین در یك جمع بندی كلی تر می توان گفت كه پروژه های انتقال گاز نظیر ترانس افغان و خط لوله گاز ایران به هند از طریق پاكستان علاوه بر منافع روشن وقابل شمارش اقتصادی آن به لحاظ منافع سیاسی اش از اهمیت فوق العاده ای برخوردارند و انرژی می تواند محور توسعه و همگرایی در منطقه قرار گیرد. تجربه جهانی حكایت از آن دارد كه اتحادیه های كارآمد منطقه ای حول یك یا چند محور مشترك كشورها شكل گرفته اند. فرهنگ، جغرافیا، سیاست و اقتصاد هر كدام در گوشه ای از جهان معاصر محور اتحاد بوده اند.دلیلی وجود ندارد كه انرژی در دو حوزه نسبتاً همگن اسلامی - هنری محور قرار نگیرد.