دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

بازگشت به بودنها


بازگشت به بودنها
ارائه تعریف و توصیفی از همه مکاتب مختلف فلسفی، دشوار است. نمی توان به دقت و به صراحت در مورد مکاتبی مانند:
پراگماتیسم، ایده آلیسم، رئالیسم، پدیدارشناسی، شالودهشکنی و... سخن گفت. با این همه، هنگامی که سخن در مورد تعاریفی است که از مفهوم اگزیستانسیالیسم صورت می گیرند، این تنوع و به تعبیر دیگر تشتت آرا بیشتر خود را نشان می دهد. بی تردید، پیشینه و تاریخچه این مکتب فلسفی مهم در سده بیستم به افرادی چون «نیچه» و «کی یرکه گور» برمی گردد. این دو نفر رهبران و معلمان فکری افرادی چون «هایدگر»، «سارتر»، «کامو»، «گاست»، «بوبر» و «مارسل» بودند. البته این مفهوم برای اولین بار از سوی «سارتر» مطرح شد و فردی چون «هایدگر» معتقد بود نمی فهمد این اصطلاح چه معنایی دارد.
● شورش فیلسوفان اگزیستانس علیه عقل و مدرنیته
این فیلسوفان اگزیستانس بودند که با توجه به حوادث دردناکی که بشر غربی را در اواخر سده نوزدهم و ابتدای سده بیستم می آزردند، به کارکرد عام و جهانشمول عقل مدرن شک کردند. بشر جدید با آرزو و آمال بسیار به عقل جدی توسل جسته بود. از قرون هفدهم تا نوزدهم، اعتقاد بر این بود که اگر انسان بتواند کاملاً به عقل و مهمترین محصول آن یعنی علم دست یابد، سعادت دنیوی و اخروی خود را تأمین نموده است. گونه ای پیشرفت گرایی و ترقی خواهی هم در این دوره رایج شده بود که معتقد بود انسان جدید هر لحظه که پشت سر می گذارد، یک گام به سعادت و پیشرفت و خوشبختی خود نزدیکتر می شود. در این دوره، حتی برخی از عالمان و دانشمندان، پایان علم و به صورت خاص فیزیک را نیز اعلام کردند و معتقد بودند زمان چندانی تا آن لحظه باقی نیست که بشر بتواند به همه گنجینه های معرفت و دانش دست یابد.
همچنین در این زمانه است که تصویری بسیار مثبت به فناوری به عنوان محصول علم ارائه می گردد. به نظر اکثریت انسانها، در این دوره، علم به بهترین نحوه، خود را در فناوری نشان می دهد و توفیقهای فناوری، نشانگر پیشرفت و سعادت بیشتر ما هستند. «اگزیستانسیالیسم» را می توان در مقابل این مدعیات شناخت. فیلسوفان اگزیستانس واکنشی را در برابر این مدعیات از خود نشان دادند. مهمترین نماد عصر مدرن را شعار معروف دکارت دانسته اند که وی تصریح می کند: «من می اندیشم، پس هستم». فیلسوفان اگزیستانس با تغییر این شعار و طرح آن به صورت «من هستم پس می اندیشم» نشان دادند که هرچند برای عقل ارزش و اهمیت قایلند، آن را به اندازه فیلسوفان مدرن جدی نمی گیرند. برخی مانند «هایدگر» که اصلاً با کل دوره مدرن، چالشی اساسی را آغاز می کنند و فیلسوفان معتدل تر این جریان چون «یاسپرس»، «سارتر»، «بوبر» و «مارسل» هرچند ایرادهایی به عقل مدرن دارند، بیشتر در صدد هستند جایگاه آن را در وجود انسانی مشخص کنند. حتی عده ای از مفسران، هایدگر را نیز با توجه به این هدف می شناسند. یعنی او هم به نوعی در صدد است جایگاه و موقعیت عقل مدرن را تعین بخشد و محدود کند.
● دلیل مخالفت اگزیستانس با علم جدید
تمثیلی از «سارتر» هست که به خوبی مدعیات مهم فیلسوفان اگزیستانس در مقابل عقل را نشان می دهد. او تصریح می کند، اگر ما بدانیم چند روز دیگر از دنیا می رویم، چه کار می کنیم. آیا در این وضعیت، دنبال علم و فلسفه جدید بودن، موضوع مهمی خواهد بود و یا اینکه سعی می کنیم وجوه و جنبه های دیگری از وجودمان را توسعه دهیم و برجسته سازیم. به تعبیر دیگر، فیلسوفان اگزیستانس، فیلسوفان شرایط مرزی و بحرانی وجود آدمی هستند. سخن بر سر این است که می توان زندگی انسانی را به دو بخش تقسیم کرد؛ بخشی از این زندگی را کارهای مشخص و عادی زندگی در بر می گیرد. ما هر روز از خواب برمی خیزیم، به سر کار می رویم، درس می خوانیم وعاقبت هنگام شب به استراحت می پردازیم. اما لحظات دیگری در زندگی وجود دارند که «یاسپرس» به آنها «موقعیتهای مرزی» می گوید. همه ما بیماریهای مختلف را در زندگی تجربه می کنیم، اطرافیان ما هم بیمار می شوند و حتی از دنیا می روند، دردهای روحی مختلفی را در زندگی شخصی احساس می کنیم. حتی لحظاتی از زندگی ما هستند که از جهت شخصیتی، افول و پسرفتی را تجربه می نماییم و همچنین به انواع اضطراب- از اضطراب عادی تا اضطراب مرگ - دچار می شویم.
این موارد را نمی توان لحظات عادی زندگی قلمداد کرد. در این موقعیتها، آنچه به کار ما می آید، معارف متعارف دنیای جدید نیست. نه اینکه علم جدید و دیگر معارف دنیای جدید کاربردی در زندگی ما نداشته باشند، بلکه سخن همه بر سر این است که این لحظات هم بخش مهمی از زندگی ما را شامل می شوند. در این لحظات، چه باید بکنیم. آیا علم جدید در برابر این پرسش پاسخی دارد؟
به نظر فیلسوفان اگزیستانس، این اضطرابها با علم قابل پی جویی نیستند و حتی پرداختن به کار عقلی و علمی در این لحظات و زمانها، امری مضحک و خنده آور به شمار می آید. فیلسوفان اگزیستانس را می توان فیلسوفان این لحظات دانست. آن گونه که ذکر شد، شرایط حاد دوره جدید چون دو جنگ جهانی مهیب، فیلسوفان اگزیستانس را بدان سمت سوق داد که در برخی از مدعیات عقل و علم جدید، تردید نشان دهند.
● شناختن فلسفه اگزیستانس با برخی دوگانگی ها
فیلسوفان اگزیستانس با برخی از دوگانگی ها مشخص می شوند. این دوگانگی ها از یک سو نشانگر وضعیت دنیای جدید است و از سوی دیگر وضعیت آرمانی و ایده آل را به تصویر می کشند. یکی از این دوگانگی ها، دوگانگی داشتن و بودن است. فیلسوفان اگزیستانس معتقدند در دنیای مدرن، بودن آدمیان به داشته هایشان فرو کاسته شده است. در این جهان، مهم نیست که شما چه هویت و چه شخصیتی دارید؛ آنچه اهمیت دارد، میزان داراییهای شماست. گونه ای رقابت سرسام آور در این جهان برای دست یافتن به دارایی بیشتر در جریان است.
این دارایی هم صرفاً ثروت بیشتر نیست، بلکه قدرت بیشتر، شهرت بیشتر و حیثیت بیشتر را هم شامل می شود. اینها هستند که به نظر فیلسوفان اگزیستانس در جهان جدید، هویت ساز و شخصیت ساز قلمداد می شوند. این در حالی است که آنها شعار «بازگشت به بودنها» را سر می دهند و تأکید بر داشتنها را برای ساختن شخصیت، گونه ای ازخودبیگانگی و فاصله گرفتن از زندگی اصیل و حقیقی قلمداد می کنند.
به عقیده فیلسوفان اگزیستانس، تمایز دیگری بین «داشتن» و «بودن» وجود دارد که این تمایز، تمایز میان زندگی اصیل و غیراصیل است. گفتیم که یکی از شاخصهایی که زندگی اصیل را از زندگی غیراصیل جدا می کند، بحث «داشتنها» و تفاوت آن با «بودنها»ست. اما این تنها شاخص نیست و ما می توانیم مؤلفه هایی دیگر را هم ذکر کنیم. یکی از این تمایزها، تمایز میان زیستن در زمان حال و به تعبیری زیستن در «آن» و زیستن در آینده است. به نظر فیلسوفان اگزیستانس، ساختار و شاخصهای دنیای جدید به گونه ای هستند که انسانها را از زندگی در زمان حال و «آن» غافل و به آینده ای که وجود ندارد، سرگرم می کند.
به نظر این متفکران، نظام وام دهی در جهان جدید، دقیقاً چیزی است که باعث می شود انسان در «آن» زندگی نکند و انتظار لحظه هایی را بکشد که وجود ندارند و به همین جهت از زندگی اصیل دور می افتد. همچنین در این جهان، ما به سمتی می رویم که درون و برونمان به دو نوع متفاوت باشند و همین، اصالت را از زندگی می گیرد.
به عقیده این متفکران، زندگی اصیل بدان معناست که انسان «مرگ آگاه» باشد. به نظر «هایدگر» انسانیت انسان، با این مرگ آگاهی شکل می گیرد. هیچ موجودی جز انسان نمی تواند مرگ آگاه باشد. اما بشر جدید به روشهای مختلف در صدد است مرگ را به فراموشی بسپارد. مرگ در جهان جدید پدیده ای است که به انحای مختلف باید آن را به حاشیه راند، مانند قرار دادن قبرستانها بیرون از شهر، تأکید بسیار بر زندگی به عنوان امر اصلی، در نظرگرفتن بیماری و مرگ به عنوان اموری غیرمترقبه و استثنایی و ایجاد راههای مختلف برای فراموش کردن مرگ.
فیلسوفان اگزیستانس همچنین با قرار دادن زندگی توده وار در مقابل زندگی فردی، خواهان نشان دادن این نکته هستند که زندگی دنیای مدرن با وسایل ارتباطی و تبلیغاتی جدید، به زندگی توده وار تبدیل شده که ما در آن تصمیمی نمی گیریم و این دیگران هستند که زندگی ما را شکل می دهند و برایمان انتخاب می کنند. این در حالی است که در زندگی اصیل، این تک تک افراد هستند که برای خود و سرنوشتشان تصمیم می گیرند. البته این موارد معدودی از شاخصهایی هستند که فیلسوفان اگزیستانس برای تمایز برقرار کردن میان زندگی اصیل و غیراصیل به آنها اشاره می کنند.
● تمایز میان «وجود» و «ماهیت»
تمایز دیگری که فیلسوفان اگزیستانس بسیار روی آن تأکید می کنند و در خیلی مواقع اصلاً با این تمایز شناخته می شوند، تمایز میان «وجود» و «ماهیت» است. فیلسوفان اگزیستانس که «فیلسوفان وجودی» هم نام گرفته اند، به دلیل رجحان و برتری دادن وجود نسبت به ماهیت است که شناخته می شوند. به نظر آنها، در همه موجودات، این ماهیت است که بر وجود مقدم است؛ یعنی همه اشیا در این جهان ماهیتی ثابت دارند که با آن ماهیت شناخته می شوند. اما در مورد انسان، این وجود است که بر ماهیت تقدم دارد.
یعنی انسان باید به دنیا بیاید، زندگی کند و بمیرد و این وجود و زندگی عین ماهیت اوست. ما در مورد انسان تا قبل از به وجود آمدن نمی توانیم بگوییم که ماهیتش چیست، زیرا در انسان عنصرهای گزینش و انتخاب حضور دارند که ممکن است به کلی زندگی وی را از آنچه پیش بینی می کنیم، متفاوت کنند. به همین دلیل، در مورد انسان حتی می توانیم بگوییم انسان موجودی است که وجودش همان ماهیت وی است. این تعبیر به نوع دیگری هم بیان شده و آن اینکه انسان با هر تعریف از خود در ستیز است. شما هیچ وقت نمی توانید تعریفی از انسان صورت دهید، زیرا تعریف از آن موجوداتی است که ماهیتی داشته باشند و در مورد انسان نمی توانیم به چنین ماهیتی برسیم. ماهیت انسان، همان وجود اوست و وجود وی باید پس از زندگی اش مشخص شود.
تمایز میان «زندگی» و «اندیشه» هم برای فیلسوفان اگزیستانس بسیار جدی است. گفتیم که فیلسوفان اگزیستانس شعار دکارت را که می گفت «من می اندیشم، پس هستم» وارونه مطرح می کنند و این گونه تأکید کردند که «من هستم، پس می اندیشم». به تعبیر دیگر، اندیشه تنها بخشی از وجود انسان است و نه همه وجوه وجود انسان. به نظر فیلسوفان اگزیستانس، متفکران دنیای جدید این مغالطه را انجام داده و وجود آدمی را در عقل و آن هم تعریف خاص و محدودی از عقل کاسته اند.
به نظر این متفکران، ما زندگی نمی کنیم که اندیشه کنیم بلکه اندیشه می کنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم. به تعبیر دیگر، فیلسوفان اگزیستانس میان گونه ای اندیشه که اندیشه را برای خود اندیشه می خواهد و اندیشه ای که معطوف به زندگی انضمامی و عینی است، تمایز قایل می شوند. همین تمایز است که آنها را به سمت ایجاد تمایز میان امر انضمامی و امر انتزاعی سوق می دهد. آنها به هر چیز که از زندگی عینی و فردی فاصله دارد و تنها به امر مفهوم سازی و تحلیل کردن به دور از زندگی حقیقی می اندازد، می تازند و آن را در خور پرداختن نمی دانند. تمایز میان امر انضمامی و امر انتزاعی هم با همان شعار معروفشان که از آن سخن به میان آمد، شناخته می شود؛ یعنی این اندیشه است که باید در خدمت زندگی باشد و نه آنکه زندگی صرفاً برای اندیشه کردن صرف باشد.
حسین فرزانه
منبع : روزنامه قدس



پرنده لای کاغذ و زیتون: مجموعه شعر

پرنده لای کاغذ و زیتون: مجموعه شعر

  ◊ نویسنده : رضوانی، اباصلت
کتاب حاضر حاوي سروده‌هايي از اباصلت رضواني است، که به دو شيوه کلاسيک و آزاد و عمدتاً با مضامين عرفاني ـ مذهبي به طبع رسيده‌اند. براي نمونه: زير سايه‌ي زمين کسي، دل به آسمان نمي‌دهد خواب باستاني مرا لحظه‌اي تکان نمي‌دهد مي‌روم به سمت فهم مرگ، رو به يک تلاطم غريب …