سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا

علل و عوامل انقلاب


علل و عوامل انقلاب
شـناخت هـر چیزی از دو طریق میسر است:
۱) اول از طریق شناخت اضداد آن از بـاب((تعرف الاشـیا بـاضدادها)) كـه ایـن نوع شناخت را در اصطلاح شناخت جدلی می نامند.
۲) دوم شـناخت از طـریق علل و اسباب و ریشه های آن و این نوع شناخت رااصـطلاحات شـناخت برهانی می گویند كه بوعلی سینا این نوع شناخت را بهترین نوع شناختها و شناخت تام معرفی كرده است چنان كه گفت: و الـعلم التام فی باب التصدیق ان یعلم الشی باسبابه و در اصطلاح فلاسفه رأج است كه : ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها. از آنـجا كـه هر حادثه و پدیده ای دارای علل و عواملی است كه در پـیدایش آن نقش مستقیم یا غیر مستقیم داشته و انقلاب اسلامی ایران نـیز از ایـن قانون مستثنی نیست اگر بخواهیم شناخت كامل و آگاهی صـحیحی از آن داشـته باشیم باید علل و عواملآن را كه در پیدایش آن نـقش داشـته اند بـشناسیم زیـرا بـدون شناخت ریشه ها شناخت اصل انـقلاب میسر نخواهد بود لذا ما در این درس در صدد آنیم تا آنجا كـه فـرصت اجازه دهد در اطراف علل و ریشه ها آن بحث و بررسی كنیم هـر چـند كه علل وعوامل انقلاب بسیار بوده و ما را در این مختصر فـرصت بـررسی هـمه آنـها نـیست لذابه برخی از آنها كه از اهمیت بـیشتری بـرخوردار بـوده و دخـالت مـستقیم تری درپـیدایش انـقلاب داشته اند می پردازیم. قبل از شروع در بحث تذكر دو نكته لازم است:
۱) از آنجا كه این مباحث و مطالب برای تدریس در دانشكده تنظیم گـردیده است باتوجه به وقت اندك و محدود بودن ساعات درسی در یك تـرم امـكان بـررسی گسترده و همه جانبه علل و عوامل انقلاب اسلامی میسر نیست لذا به بخشی ازعلل آن هم بصورت اختصار پرداخته خواهد شد.
۲) عـللی كـه مورد بررسی قرار می گیرند این چنین نیست كه همگان در یـك سـطح بوده و دارای نقش مساوی باشند بلكه بعضیها نقش عمده را ایـفا كرده و بعضی دیگر در آن حد از نقش و اثر نیستند و مردم جـامعه ما نیز به همه آن علل یكسان معتقد نبوده و بلكه ممكن است عـلتی بـرای عـده ای از آنچنان نقشی برخوردار بوده كه موجب طغیان آنـان می شده ولی در نظر دیگری چنان نبوده باشد ولی در مجموع این عـلل و عوامل زمینه پیدایش این انقلاب را فراهم نموده و مردم را علیه نظام حاكم شورانده است اینك بیان آن علل :
۱) مذهب در ایـران از اوأل قـرن اخـیر ایدئولوژی و مكاتب گوناگون مطرح شـده و مـردم رابـسوی خود فرا می خواندند و آنها عبارت بودند از ((نـاسیونالیسم)) تـحفه غـرب , و((ماركسیسم - لنینیسم)) ارمغان شـرق و ((اسـلام)) كـه از قـبل در ایـن سـرزمین وجودداشته است و مـبلغین هـر كـدام سـعی داشـته اند كـه با نشان دادن جامعه كمال مطلوب پیروان بیشتری را به خود جلب نمایند. امـا آن دو مـكتب هر چند كه در ابتدا طرفدارانی پیدا كرده و با شـعارهای پـر آب ورنگشان عده ای را در اطراف خود جمع كرده و حتی احزاب و گروههأی نیز تشكیل داده و تحت عنوان رهأی بشر از سلطه استعمارگران فعالیتهأی نیز داشته اند اما دراثر بروز جریانهایی در جهان چهره دروغین تبلیغات سیاسی آن دو آشكار گشته وامیدی كه طـبقات روشـنفكر بـه آنـها بـسته بـودند تبدیل به یاس شده و از آن ایدئولوژیها و مكتبها سر خورده و بیزار شدند ولی اسلام همچنان بـه خـاطر حقانیت و صداقت خود جاذبه خود را حفظ كرده و به زندگی خـود ادامـه مـی دهد و مـردم فهمیدند كه تنها راه نجات و تنها ره رهـأی از یـوغ استبداد و استعمار همانا راه اسلام راستین است نه راه شـرق و غـرب زیـرا هـمه جنایتها و اسارتها برای جوامع بشری درجهان كنونی از صاحبان همین مكاتب شرقی و غربی است آنگاه آنان چـگونه می توانند مكتبی در جهان ارأه دهند كه مایه نجات و وسیله رهـأی از زیر سلطه آنان باشد لذا امام خمینی((ره)) در ۲۸ جمادی الـثانی سـال ۱۳۹۲ هـجری قمری در بخشی از پیام خود به دانشجویان مـسلمان مـقیم آمریكا و كانادا چنین فرمود: (...اگر دول اسلامی و مـلل مـسلمان بـه جـای تـكیه بـه بـلوك شرق و غرب به اسلام تكیه می كردندو تعالیم نورانی و رهأی بخش قرآن كریم را نصب عین قرار داده و بـكار مـی بستندامروز اسـیر تجاوزكاران صهیونیزم و مرعوب فانتوم آمریكا و مقهور سیاست سازشكارانه و نیرنگ بازیهای شیطانی شـوروی واقع نمی شدند... تا روزی كه ملت اسلام پایبند این مكتبهای اسـتعماری مـی باشد و یا قوانین الهی را با آن مقایسه می كند و در كـنار هـم قـرار مـی دهد روی آسـایش و آزادی نـخواهد دیـد و این مـكتبهأی كه از چـپ و راسـت بـه مـلت اسلام عرضه می شود فقط برای گـمراهی و انـحراف آنـان است و می خواهند مسلمانان را برای همیشه خوار و ذلیل و عقب مانده و اسیرنگهدارند و از تعالیم رهأی بخش قرآن دور سازند. حـاصل آنـكه نـاسیونالیسم و مـاركسیسم بـخاطر مـاهیت الحادیشان نـتوانتسند دراعماق دلها نفوذ كنند و نتوانستند حمایت توده ملت را به خود جلب نمایند و هرچند كه در ابتدا طرفدارانی پیدا كرده ولی به مرور زمان یكی پس از دیگریطرفدارانشان را از دست داده و خلاصه نتوانستند در این مملكت اسلامی دوام بیاورند.
امـا اسـلام بـعنوان یـك مذهب و مكتب الهی از دیر زمان در اعماق دلهای اقشاروسیعی از مردم جامعه ما نفوذ كرده و مردم را به خود جـلب نـموده بـود اسلام بعنوان یك مذهب حاكم در همه جا (از شهرها گـرفته تا دورترین نقاط مملكت) و در همه اقشار (از غنی و فقیر, كـارگر و كـشاورز, دانـشجو و روشنفكر , مردان و زنان) حضورفعال خود را حفظ نموده و در همه شئون زندگی این ملت حاكمیت داشت لذا بـاهمه تبلیغات مسموم و گسترده ای كه علیه اسلام از ناحیه دشمنان آن مـی شد و بـاهمه سـمپاشیها كه می شد (كه می گفتند اسلام قادر به اداره اجـتماع كنونی نیست وقدرت رهأی بخشی از سلطه استعمار را نـدارد و ...) بالاخره اسلام قدرت خود رانشان داده و كاخ ستمشاهی را درهم فرو ریخته و دست اجانب را از این مملكت كوتاه نموده است و بـه شــرق و غــرب نـشان داد كـه تـنها مـكتبی كـه در بـرابر تـجاوزاتآنان ایستاده و مردم را از زیر سلطه آنان خارج می نماید اسـلام اسـت و به مسلمین نیزفهماند تنها مكتب رهأی بخش اسلام است نـه مـكاتب شـرق و غـرب پـس برایرهأی خود به اسلام و قرآن تمسك نمأید نه به مكاتب دیگر.
۲) اسلام زدأی نظام حاكم جـهان غـرب در جـنگهای صلیبی (كه از قرن ۱۱ تا ۱۳ میلادی به طول انجامید) به قدرت و عظمت اسلام پی برده و فهمید تنها قدرتی كه در برابرش استقامت كرده وقد خم نمی كند اسلام است لذا در صدد برآمده بهر طریق ممكن اسلام را از صحنه روزگار محو نموده و یا اگر نامی از اسـلام باقی مانده از محتوی تهی باشد و دید این نقشه با جنگ و لشكركشی قابل پیاده شدن نیست زیرا مردم مسلمان در اثر جنگ به هم پـیوسته از اسـتحكام بـیشتری بـرخوردار می شوند لذا در صدد نقشه دیـگریبرآمده و آن این بود كه : از طریق عوامل نفوذی كه از خود مـمالك اسلامی انتخاب می شوند و به قدرت می رسند باید از درون اسلام زدأی نمود و آن را از درون پوساند و برای اجرای چنین نقشه ای در كـشورهای اسـلامی مـهره ها انـتخاب كرده ونوكرهای كر و كور و چشم بـسته بـه قـدرت رسـاند لـذا افـرادی هـمانند رضاخان درایران و اتـاتورك در تركیه و آل سعود در حجاز و نوكرهای امثال اینها را در كـشـورهایاسلامی دیـگر بـه قـدرت رسـانده در صـدد مـحو اسـلام بـرآمده اند البته این نقشه از قبل یعنی پس از جنگهای صلیبی بوده ولی در قرن اخیر از شدت بیشتری برخوردارشد. عـلمای اسـلام و پـیشوایان دینی به این مسئله پی برده و در مقام بـیداری مـسلمین برآمده و با استعمار در همه جوانب آن به مبارزه برخاسته اند كه ما در درس سوم به گوشه ای از آنها اشاره كرده ایم. سـید جـمال الدین اسدآبادی در یك قرن قبل چنین می گفت: مسلمانها بـاید بـدانندكه انـگلیس قصد براندازی اسلام را داشته و می خواهد مـسلمانان را در هـر جای كره زمین نابود سازد هر چند كه این كار شدنی نیست.
نـخست وزیـر انـگلستان ((گلادستون)) در سال ۱۸۸۷ میلادی در برابر نمایندگان كشورخود نطق مهیجی ایراد كرده و در ضمن آن یادآور شد كه : تا زمانی كه قرآن خوانده می شود و كعبه طواف و نام محمد صلی الـله عـلیه و آلـه و سـلم در بـالای مـا ذنه هابعظمت برده می شود مـسیحیت در خـطر بزرگ قرار دارد پس بر شما باد كه قرآن راتحریف كـرده و كعبه را تخریب نموده و نام محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ازبالای ما ذنه ها محو نمأید. هـمانگونه كه از عملكرد آنان پیداست تمام هم آنان محو و نابودی اسـلام وبرگرداندن ملت اسلامی به دوران جاهلیت است تا بتوانند به درسـتی و راحـتی آنـان را بـه زیـر سـلطه خود درآورند البته این كارشان هیچگاه بی پاسخ نمانده است. در پـنجاه سال اخیر مبارزه با اسلام و مسلمین و سلب حقوق و بردن امـوال و مـنافعآنان در تركیه و ایران صورت جدیتری به خود گرفت الـبته در ایران تا ۲۵ سال -تقریبا - كارگردان اصلی این مبارزه انگلیس بوده و در ۲۵ سال اخیر آمریكا.
مـسلمانان ایـران در ایـن دوره پـنجاه سـاله در میان اشك و خون روزگار گذراندندمقدسات اسلام همواره هتك شده و حرمت اسلام همواره فراموش گشت علمایاسلام زندانی تبعید یا شهید شدند وعاظ و طلاب به زنـدانها و شـكنجه گاهها افـتادندمجالس عـزاداری حـسین بـن عـلی عـلیه السلام ممنوع گشته و لباس روحانیت قدغن گردید و مدارس اسلامی بسته و چادر كه یك نوع حجاب و پوشش اسلامی است ازسر زنان مسلمان برداشته شد و ... مـا در ایـنجا بعنوان نمونه به گوشه هأی از اسلام زدأی در كشور اسـلامی ایـران اشاره می كنیم تا روشن گردد كه با چه لطأف الحیلی مـی خواستند اسـلام را از مـملكت بیرون كـرده و نظام جاهلی قبل از اسلام و یا فرهنگ شرك آلود غرب ر به جای آن بنشانند:
الف) شعار جدأی دین از سیاست یـكی از كارهأی كه در این راستا انجام می شد دور نگه داشتن دین از صـحنه سـیاست بود تبلیغات وسیعی در رسانه های گروهی دنیا براه انـداخته (و بـه تـبع آنـان رسـانه هایگروهی حكام دست نشانده در داخل) كه دین را با سیاست چه كار و علما دینی مقدس تر از آنند كه خـود را آلـوده بـه سـیاست نـمایند و به این مسئله آنچنان دامن زده مـی شد كـه حـتی بـسیاری از رهبران دینی و ملت اسلامی باورشان آمـده بـود كـه ما را باسیاست چكار؟ ما روحانی هستیم و باید به مـسأل شرعیه خود بپردازیم و حتی وقتی امام خمینی ((ره)) دستگیر شـد به او گفته اند: شما را چه كار با سیاست ,سیاست یعنی دروغ و مـكر و پـدرسوختگی امـام در جـوابشان فـرمود: این نوع سیاست مال شـمـاها اسـت ولـی دیـن از سـیاست واقـعی جـدا نـیست و شـاه در پـاسخ تلگراف مـراجع تـقلید قم (كه او را در جنایات و جنایتهایش سـرزنش كـرده و بـه حـكم واقعی اسـلام دعـوت كـرده بودند و مسئله انـجمنهای ایـالتی و ولایـتی را خـلاف دستوراسلام دانسته اند) گفته بـود: (تــوفیقات جـناب مـستطاب عـالی را در هـدایت افـكارعوام خـواهانیم) یعنی وظیفه شما هدایت و ارشاد عوام است نه دخالت در امورسیاسی كشور. وقـتی كـه از سال ۴۱ روحانیت وارد صحنه مبارزه با شاه شد و عملا جدأی دین ازسیاست را رد كرد رسانه های گروهی وابسته با تبلیغات وسـیعی وارد مـعركه گشته وقلمهای مسموم و خریداری شده در مقالات روزنـامه های آن روز بـرای قداست دین از سیاست و اینكه نباید دین را بـا سـیاست آمیخت قلم فرسأیها می كردند كه ما به یك نمونه از آن از روزنـامه اطـلاعات ۱۵ اسـفند سـال ۴۱ اشاره می كنیم از باب مشت نمونه خروار مطلب روشن می گردد كه قضیه چه بود: (...مـذهب امـری اسـت جـدا از سـیاست سیاست سخن روز است و مذهب سـخن ازلی و بـدی سیاست امروز یك چیز می گوید فردا چیز دیگر مذهب فـردا و امـروز ودیـروز یـك چـیز مـی گوید و لاغیر سیاست مئاثر و مـظاهری دارد كـه بـا تغییر زمان تغییرمی كند ولی مئاثر و مظاهر مذهب لایتغیر است برای اینكه مذهب محیط است برزمان و سیاست محاط اسـت در زمـان امـروز شـما مـی بینید كـه مـردم اروپـا و آمریكا بـه رفیع ترین قـلل تـمدن رسـیده اند و از نـظر معارف و علم تا به مـرحله تـسخیر فضاپیشرفته اند اما مذهب بزرگترین تكیه گاه روحی و مـعنوی ایـن مردم است كلیسامحترم ترین و عزیزترین اماكن نزد این قوم است...) هـمانگونه كـه ملاحظه می كنید این آقایان می خواستند همان بلأی را كه در اروپا بسرمذهب و دین و كلیسا آمده بود بسر مذهب و اسلام و مساجد بیاورند و بعد از آن به عزیزترین اماكن نیز نام ببرند.
ب) بازگشت به دوران جاهلیت یـكی از كـارهأی كـه در راسـتای اسـلام زدأی انجام می شد موضوع بـازگرداندن ایـران به جـاهلیت قبل از اسلام بود میراندن شعارهای اصـیل اسـلامی احیا شعارهایمجوسی كه تغییر تاریخ هجری محمدی صلی الله علیه و آله و سلم به تاریخ مجوسی ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی نمونه بارز آن است. الـبته این تغییر تاریخ اسلامی به تاریخ مسیحی میلادی در كشورهای اسـلامی دیگراز سالهای خیلی پیش انجام شده و تاریخ رسمی كشورهای اسـلامی تـاریخ مـیلادیاست ولـی در هـمان زمـان بـكارگیری تـاریخ شـاهنشاهی را تـحریم فـرموده بودند لذاشاه در این مساله نیز از موفقیت چشمگیری برخوردار نشده بود.
ج) تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمان یـكی از كـارهأی كـه در ایـن راسـتا انجام می گرفت تسلط كفار و افراد غیر مسلمان برمسلمانها بود سپردن مقام نخست وزیری در كشور اسـلامی شـیعی ایـران به هویدایبهأی و سپردن چرخ اقتصادی مملكت بدست امثال ثابت پاسالهای بهأی والقانیانهای صهیونیست و سپردن ارتـش و نـظام بدست مستشاران خارجی و امثال اینها نمونه بارز آن است.
د) قـطع رابطه با كشورهای اسلامی و پیوند با كشورهای غیر اسلامی و احـیاناضداسلامی همانند اسرأیل یكی دیگر از كارهای مبارزه با اسلام بود.
و) نقض قوانین اسلامی نـقض آشـكار قوانین و مقررات اسلامی چه بصورت مستقیم و چه بصورت تـرویج واشـاعه فـساد در هـمه زمینه های فرهنگی , اجتماعی , تحت عـنوان تـمدن و پـیشرفت!!! یـكی دیگر از كارهای مبارزه با اسلام بود.
هـ) انجمنهای ایالتی و ولایتی یـكی دیـگر از مـظاهر زنـنده و مـصداق نادیده گرفتن اسلام مسئله انـجمنهای ایـالتی وولایتی بود كه خشم ملت اسلامی را برانگیخته و فـریاد رهـبران دیـنی و بخصوص امام خمینی را بلند كرد و علما از حـوزه های علمیه قم و مشهد و دیگر شهرها به نزدیك شدن خطر پی برده و به قیام وادار گشتند. در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۴۱ جرأe عصر تهران با تیتر درشت منعكس كرده بودند كه : طـبق لایـحه انـجمنهای ایالتی و ولایتی كه در هیئتe ولت به تصویب رسیده و امروزمنتشر گردید: به زنان حق را ی داده شد. از جـمله مـسأل تـصویبی در ایـن قانون این بود كه قید اسلام از شـرأط انتخاب شوندگان و انتخاب كنندگان برداشته شد تا اقلیت های مذهبی هم بتوانند شركت فعال داشته باشند. و مـوضوع سـومی كـه مـطرح بـود این بود كه : در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جای قرآن (كتاب آسمانی) آورده شود. غرض اصلی شاه از این قانون ,
▪ اولا: تست كردن جامعه بود كه ببیند واكـنش مردم مسلمان و روحانیت در برابر این تجاوز آشكار به حریم قـرآن چـه مقدار است؟ اگرزمینه فراهم است در گامهای بعدی اساسا قـرآن و مـذهب را در كشور الغا نماید كه شاه و پدرش سالیان دراز در آرزوی این جهت نشسته بودند.
▪ ثـانیا: فـراهم آوردن زمـینه بـه منظور سپردن پستهای كلیدی و حـساس به دست اقلیتهای مذهبی كه عمدتا نقش ستون پنجم را در كشور اسـلامـی ایـران بـازیمی كردند و پـیوسته در خـدمت امـپریالیسم و صهیونیسم قرار داشته و هنوز هم دارند. ولـی رژیـم شاه برای پیاده كردند این نقشه های شوم شوم استعماری به نظر خوددست آویز خوبی به چنگ آورده بود بنام ((آزادی زنان)) كـه مـی دانست از طـرف روحانیت و مسلمانها این قانون مورد اعتراض قـرار مـی گیرد تـا بگوید: این اسلام وآخوندها هستند كه با آزادی زنـان مـخالفند بـا تـوجه به اینكه همه می دانستند كه وضع اسف بار زنـان ایـرانی همانند مردان نتیجه سیاستهای غلط و ضد مردمی شاه بود. لـذا امام خمینی ((ره)) در همان نطق تاریخی خود اعلام فرمود: ما بـا تـرقی زنـان مخالف نـیستیم, اما با این فحشا مخالفیم با این كارهای غلط مخالفین مگر مردها دراین مملكت آزادی دارند كه زنها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست می شود؟ بـنابراین ایـن قانون نیز یكی دیگر از نمونه های مبارزه با اسلام رژیم بود.
ی) جشن واهی ۲۵۰۰ ساله یـكی دیـگر از مـظاهر مـبارزه با اسلام و احیا كفر باستان مسئله جـشنهای ۲۵۰۰ ساله بود كه در ان هزینه های هنگفت به مصرف رسیده و اوقـات بـسیاری بـه هـدر رفـته تالحظاتی چند اشخاصی با لباسهای موهوم دوره های قدیم بیایند و از جلو جمعی بگذرند. در عـین حـال كه وطن دربست در اختیار آمریكا و جنایتكاران دیگر بـود و حـتی خـودشخص شاه اختیار یك مسافرت را بدون اجازه ارباب نـداشت بـه كـوروش خـاطرجمعی می داد كه تو بخواب ما بیداریم !!! دانـایان بـه ایـن سخن می خندیدند كه بیداربرای چه ؟ وطنی كه یك گـروهبان آمـریكأی بـر ارتـشبد تو حكومت كرده و فرمان می دهد چه وطنی ؟ و چه محافظتی از وطن ؟ در اینجا نیز علما اسلام و ملت اسلامی نارضأی خود را به این جشن اعـلام داشـته و مـخصوصا امـام خمینی در یكی از اعلامیه های تاریخی بیدارگر خود در رابطه بااین جشن و مخارج ناروای آن موضع خود را در قـبال آن مـشخص كرده و این عمل مبتذل و اسرافی را تحریم كرده بود.
۳) سلطه بیگانگان با توجه به مطالبی كه در درس سوم در بررسی تاریخ معاصر بیان شد و آگـاهی برسلطه اجانب و بخصوص در نیم قرن اخیر بر مملكت اسلامی ایـران وeبـه تعبیر بهترسلطه كامل استعمار نو به شكل خطرناك آن وضـدیت كـامل آن بـا مـظاهر دینی و ملی و كوشش آن (البته با دست یـاری نـوكران داخـلی) بـرای بـه عـقب بـرگرداندن مـردم درتمام زمـینه های سیاسی , فرهنگی , دینی , اجتماعی و اقتصادی ... و به غـارت بـردن ثروتها و ازبـین بـردن آثـار مـلی و هـنری و تـحمیل قراردادهای ننگین و ... همه و همه می توانستند علتی بزرگ و محركی نیرومند باشند برای ایجاد یك نهضت و انقلاب زیرا همه اینها حكایت از سـلطه كـامل بـیگانه بـر مسلمین دات و حال آنكه در بینش الهی سـلطه كـفار و بـیگانگان بـر مـسلمین حـرام و مبارزه با آن لازم دانسته شده چرا كه؟ لن یجعل الله للكافرین علی المومنین سبیلا , و چـون سـلطه اجانب منافی بامذهب و آزادی و ملیت و همه چیز است هـمه اقـشار مـردم عـلیه این سلطه به مخالفت برخاسته اند مذهبیها بخاطر مذهبشان ملیون بخاطر حس ناسیونالیستی وملیتشان و سیاسیون بخاطر آزادی و ...
۴) بیگانه بودن نظام حاكم بامردم دوئیـت و تـضاد نظام با رعیت از شرأط اساسی هر انقلاب است زیرا اگـر طـبقه حاكم و سیاستمداران و كارگزاران نظام با مردم هماهنگ بـوده و خواسته های مشروع و به حق مذهبی , سیاسی و اجتماعی و ... مـردم را بـرآورده نموده و بدلخواه رعیت حركت نمایند و به تعبیر دیگر قدرت سیاسی با قدرت اجتماعی هماهنگ بوده ودوشادوش هم حركت نـمایند عملا نارضأی تحقق پیدا نمی كند تاموجب انقلاب گردد (البته در هـر جــامـعه ای حـكومت هـر چـند كـه مـردمی بـاشد عـده ای از آن نـاراضی اند ولـی بـا طـرفداری اكثریت قاطع از حكومت از اقلیت كاری ساخته نیست). امـا اگر جامعه بصورت دوقطبی در آید مسیر طبقه حاكم غی از مسیر طبقه رعیت ومردم باشد آنهم در حدی كه امكان التیام و نزدیكی آن دو از بـین بـرود ایجاد یك تحول سیاسی , بصورت اجتناب ناپذیری , خودنمأی كرده و ضروری احساس می گردد. همانگونه كه بر كسی مخفی نیست در سالهای اخیر و بخصوص در دوران سـلطنت پهلوی (پـدر و پـسر) قـدرت سیاسی حاكم آنچنان از جامعه و مـردم خـود جـدا شده وراه جدأی در پیش گرفته بود كه دیگر برای كـسی جای تردید باقی نگذاشته بود كه نظام حاكم با تركیب خاص خود ابدا امكان بقا و حیات نداشت زیرا نه رژیم قدرت توانأی تغییر و بـالا بردن كارآئی خود را داشته و نه مردم آمادگی تمكین و پذیرش باآنها را. بـنابراین جامعه ایرانی به مرحله ای انفجارآمیز رسیده بود كه هر حـادثه و حـركتی می توانست وضع موجود را به هم ریخته و حركت عادی جـامعه را مـتوقف و مـختل نماید و هر تلاشی هم كه نظام حاكم برای مـرحم گـذاردن بـر زخـمهای موجود و ترمیم شكاف میان مردم و نظام انـجام می داد بیهوده بود و از نظر آگاهی نیز مردم به سطحی رسیده بـودند كـه دیـگر امكان فریب آنان نبود لذا مردم دنبال بهانه و سـوژه ایمی گشتند و بـا كـمترین بهانه به خیابانها ریخته و فریاد مرگ بر شاه سر می دادند.
۵) استبداد خشن از آنجا كه حكومتهای دست نشانده ابرقدرتها پایگاه مردمی نداشته و از پـشتوانه ملی و میهنی برخوردار نبوده بلكه همواره مردم را در مـقابل خـود می بینند رفتارشان در عین اینكه در مقابل اربابان ذلـیلانه و زبـونانه اسـت در بـرابر مردم ژست قدرت گرفته و نهایت خشونت وحشی گری را از خود نشان می دهند تا بدینوسیله زهرچشمی از مـردم گرفته باشند تا مبادا آنان به فكر حركتی افتاده و دست به نـهضت وقـیام بـزنند و آنـان را از اریـكه قـدرت به زمین آورند كـشتارهای بی رحمانه و ارزش قأل نبودن برای خون مردم و زندانهای مـخوف و شكنجه های كذأی سیاسیون همه وهمه شاهد بر این مدعا است معلوم است كه چنین وضعی نمی تواند دوام داشته باشد و بالاخره روزی مردم به تنگ آمده و به زندگی ننگین چنین حكومتی خاتمه می دهند.
۶) تحقیر شخصیت انسانی یـكی دیـگر از مظاهر ستمشاهی و انحطاط دوره ۵۰ ساله و بخصوص در ۲۵ سال اخیر رفتاری بود كه در مورد شخصیت انسانی فرد فرد ایرانی انجام می یافت. در ایـن نظام بی ارزش ترین چیز انسان و شخصیت انسانی بود صرف نظر از ایـنكهآزادی هـمه را سـلب كـرده و همگان را بصورت برده خویش درآورده بـودند در هـمان بردگی نـیز برای كسی به اندازه یك برده ارزش و شخصیت و اظهار وجود قأل نبودند. ایـن رفـتار از شخص شاه نمودار بود دروغهأی كه می گفت كسانی را كـه بـرای پـستهایكلیدی و حـساس هـمچون نخست وزیری انتخاب می كرد (هـویدای بـهأی حـدودچهارده سـال) حزب واحد اجباری كه پیشنهاد می نمود (حزب رستاخیز) كه هر كسآن را نپذیرد باید از مملكت خارج شـود ژسـتهأی كـه در وسأل ارتباطی در برابرمردم می گرفت سخنان بـی ادبانه و خارج از نزاكتی كه در مناسبات مختلف درباره رهبران دیـنی و مـذهبی می گفت تناقضاتی كه در رفتارش پیدا می شد از سوئی بـه مساجد حـمله می كرد و قرآنها را می سوزاند و از سوی دیگر قرآن چـاپ كـرده و درحـرمها و امـاكن مقدسه ظاهر می شد و اظهار قداست می كرد از سوئی دم از احترام به علم و دین می زد از سوی دیگر علما دین را در زیر شكنجه ها می كشت و ... هـمه ایـنها نمودارهأی بود كه ما از آن به تحقیر شخصیت انسانی یاد كردیم یعنیآنان مردم را همچون مرده متحرك می پنداشتند كه سر از هـیچ چـیز در نـیاورده و همه برده آنان بوده و هر چه كه آنان كـرده و گـفته اند باید بی چون و چرا مورد پحیرش قراردهند لذا به نـصـیحت و مـوعـظه خـیرخواهانه احـدی حـتی مـراجع تـقلید شـیعه گـوش نمی دادند و نـه تـنها گوش نمی دادند بلكه اجازه نصیحت و سخن نـمی دادند و هـر كه سخنی می گفت سرنوشتش زندان شكنجه تبعید و قتل بود ... معلوم است كه چنین وضعی دوام نخواهد آورد و بالاخره مردم به حركت آمده و دست به قیام می زنند وبساط شان را جمع می كنند.
۷) كاپیتولاسیون كـاپیتولاسیون یـا قـضاوت كـنسولی مسئله ای است كه بیش از یك قرن اسـتقلال وحـاكمیت ایـن سرزمین اسلامی را متزلزل ساخته بود و دست اجـانب و بـیگانگان راسـالها در ایـن كـشور برای جنایاتشان باز گـذاشته بـود و كـردند آنچه كه كرده اند كه قلم ازوصف آن عاجز و شرمنده است و بالاخره در سال ۱۳۰۶ شمسی این قرارداد ننگین از طرف مـجلس شورای ملی ایران لغو و بی اعتبار اعلام شده و به همه دولی كـه حـق استفاده از ایـن قـانون را داشته اند ابلاغ شد ولی در سال ۱۳۴۳ شـمسی دولـت كـاملاوابسته ایـران در صـدد احیا كاپیتولاسیون بـرآمده و قـانونی را از مـجلس گـذراند كـه مستشاران آمریكأی و نظامیان وابسته و اعضا خانواده و خدمه آنها اعم از نظامی وغیره از امتیازات و مصونیتهای مامورین سیاسی پیش بینی شده در قرارداد ویـن برخوردار بـوده و از شمول قوانین قضأی ایران معاف باشند و در صـورت نـقضآشكار قـوانین و ارتـكاب جرم هم امكان تعقیب آنان نبوده و از هرگونه احتمال مجازات مصون بمانند... و ایـن هـمان موضوعی است كه امام خمینی((ره)) علیه آن در چهارم آبـان ۴۳ آن سـخنرانی تـاریخی خـود را خـطاب بـه مـراجع تقلید و ارتـشیان و هـمه طبقات مردم درشهر مقدس قم ایراد فرموده و همین سخنرانی باعث تبعید امام به تركیه شد لذا امام در شب ۱۳ آبان در مـنزلش دسـتگیر شده و به تهران و از آنجا به تركیه انتقال داده شـدو ایـن قانون كاپیتولاسیون بحق خشم امام وامت را برافروخته و یـكی از عـوامل محرك انـقلاب بود یعنی مردم دیگر بطور جدی حس خطر كـرده بـودند و امام این خطر را به همه اعلام كرده بود كه هستی و عزت و عظمت این ملت پایكوب شده است.
۸) روحانیت در بـین علل و عوامل انقلاب نقش روحانیون و علما مذهبی در رهبری وسازماندهی حركتهای انقلابی بیش از عوامل دیگر به چشم می خورد هر چند كه روحانیون بخشی از ملت اسلامی و طبقه ای از همین مردمند ولی بـخاطر نـقش اساسی كه در انقلاب داشتند و بخاطر ویژگیهای خاصی كه در روحـانیت شـیعه وجود داشـته و آنـان را از بقیه رهبران مذهبی دیـگر مـمتاز می سازد در رابطه با آنان دراینجا بطور اختصار بحث می شود و در رابطه با نقش مردم در آینده در یك درس جداگانه بررسی بعمل خواهیم آورد. روحـانیت شـیعه دارای ویـژگیهأی اسـت كه در بقیه رهبران مذهبی وجـود ندارد وهمان ویژگیهایشان باعث استقلالشان بوده و در نتیجه هـرگاه خـواسته اند عـلیه حاكم جباری وارد عمل شوند به راحتی دست بـكار شـده و از تـهدید حـكام ستمگرنمی هراسیدند و ما اینك بطور اختصار به آن ویژگیها اشاره می كنیم:
الف) جایگاه اجتماعی روحانیون اكثر قریب به اتفاق روحانیون از میان طبقات فقیر و محروم جامعه و اغـلب ازروستاها برخاسته و درد و رنج توده های اجتماعی را لمس كـرده و بـا آن بزرگ شده اند درحالی كه طبقات تحصیل كرده روشنفكر كـه در بـسیاری از حركتهایسیاسی , اجتماعی , رهبری مبارزات ملی را بـعهده مـی گیرند خود طبقه ممتایزی رابا فرهنگ خاص خود تشكیل مـی دهند كـه از توده مردم جدا شده و حتی ارتباطمعنوی خود را با آنـهـا از دسـت مــی دهـند و روحـانیون بـه عـكس آنـان از مـیان مردم برخاسته و در میان مردم و همانند آنها رشد و نمو كرده و با درد آنـها آشـنایند و هرگزرابطه فرهنگی و معنوی خود را با آنها از دست نمی دهند.
ب) استقلال اقتصادی بـرخلاف رهبران مذهبی جهان اعم از رهبران مذهبی مسیحی و كلیمی و روحـانیون اهل سـنت كـه مـعمولا بـه استخدام دولت درآمده و امرار معاششان به حقوق ومزایأی بستگی دارد كه از دولت دریافت می كنند روحـانیون شـیعه دارای استقلال مالی از سیستم سیاسی بوده و تامین مـعاش آنان به كمك های مختلفی بستگی داردكه از طریق وجوهات شرعی دریافتی از مردم مسلمان و معتقد تامین می گردد بطورطبیعی استقلال مـالی از سیستم سیاسی و تامین معاش بوسیله مردم به روحانیت شیعه كـمك كـرده اسـت كـه بـتواند فـارغ از هر نوع نگرانی و دغدغه ای فـعالیت هایسیاسی مـذهبی خـود را بـر پایه خواسته های مرم مسلمان انجام دهد و آنچه خودبعنوان وظیفه الهی تشخیص داده عمل نماید و در جـهت گـیریهایش جهت مردم و پابرهنگان جامعه را انتخاب نماید بـر خلاف روحانیونی كه حقوق بگیر نظام حاكمنداین كارها به آسانی برای آنان میسر نبوده و عملا نیز چنین نشده است.
ج) ارتباط با مردم از آنـجا كـه در مـكتب تـشیع باب اجتهاد باز بوده و این خود نه تـنها موجب رشد وشكوفأی دأمی فقه شیعه شده است بلكه به مسئله اجتهاد و تقلید در مكتب تشیع ضرورت و اهمیت خاصی بخشیده است. انـسانهای مسلمان یا باید خود مجتهد و آگاه به تمام مسأل فقهی بـاشند و یـا ایـنكه ازمـجتهد جـامع الـشرأط كه به مرجع تقلید معروفند و صاحب رساله عملیه می باشندتقلید نمایند.
بـخاطر عـدم دسترسی همه مردم در نقاط مختلف كشور به مرجع تقلید طبیعی است روحانیون نقش رابط و منتقل كننده افكار و نظریات آنها را داشـته و بـدون آنـكه سلسله مراتبی خاص بوجود آورند به عنوان واسـطه مـیان رهـبران مذهبی و مردم نقش مهمی را بر عهده می گیرند نـظرات و فـتاوای مـراجع را در مـساجد و منابر درهمه نقاط كشور بـرای مـردم بـازگو كـرده و در مـقابل مـسأل و مـشكلات مردم را به رهبران مذهبی منتقل می كنند. بـا تـوجه بـه مراتب فوق روحانیون شیعه توانسته اند با كسب قدرت ویـژه نـقش حساس و مهمی را در حركتهای سیاسی , اجتماعی قرن اخیر بـازی نمایند و به همین دلیل است كه هر زمان روحانیت شیعه ایران بـا قـدرت سـیاسی حاكم به مبارزه پرداخته اند قدرت سیاسی حاكم به مـبارزه پـرداخته اند قـدرت سـیاسی نـبرد را بـاخته است لذا قدرت روحـانیون هـیچگاه قـابل مقایسه با قدرت رهبران سیاسی غیرمذهبی نـیست و هـمین امـر مـوجبات برانگیختن رشك و حسد آنها شده و در عـین نیازی كـه بـه آنها داشته اند هر زمان كه توانسته اند در حذف آنها و خیانت به آنها دریغ نكرده اند. بـه هـر حـال بـخاطر همین امتیازات كه برشمرده شد روحانیت شیعه حركتها آفریده وحماسه ها رقم زده و در صحنه سیاست در هر زمان كه خـواسته وارد شـده و بـخوبی از عـهده آن بـرآمده است ولی به قول اسـتاد شـهید مـرتضی مـطهری روحـانیت اهـل سنت بخاطر وابستگی شان نـتوانستند چـنین حماسه ها بیافرینند و در تاریخ جهان تسنن جنبشی مـانند جـنبش ضـد استعماری تنباكو به رهبری رهبران دین كه منجر بـه لغو امـتیاز انـحصار تـنابكو در ایران شد و استبداد داخلی و اسـتعمار خارجی هر دو به زانو درآمدند و یا انقلابی همانند انقلاب عراق كه علیه قیمومت انگلستان بر كشوراسلامی عراق بود و منجر به اسـتقلال عـراق شـد و یا قیامی مانند قیام مشروطیت ایران كه رژیم سـلطنتی اسـتبداد وی را بـه مشروطه تبدیل كرد و با نهضتی اسلامی بـه رهبری رهـبران دیـنی مـانند آنـچه كه امروز در ایران می گذرد (انقلاب اسلامی)مشاهده نمی كنیم. ایـنجاست كه ما روحانیت شیعه را یكی از برجسته ترین علل و عوامل انقلاب وپیروزی انقلاب می دانیم.
۹) دستگیری رهبر انقلاب و دیگر سران نهضت پـس از شـروع نـهضت و مـخالفت امـام بـا شـاه و رژیم و سخن رانی شـدیداللحن امـام وحمله به شخص شاه در عاشورای سال ۴۲ و رساندن روحـانیون پـیام امام را درهمان عاشورا (بر اساس نقشه قبلی) به مـردم در سـراسر كـشور رژیـم دسـتوردستگیری امـام و بـسیاری از روحانیون طرفدار نهضت را صادر می كند و امام در شب۱۲ محرم مصادف بـا ۱۵ خــرداد ۴۲ در قـم نـیمه شـب دسـتگیر شـده و بـه تـهران بـاشگاه افسران و سـپس در غـروب ۱۵ خـرداد خـونین به پادگان قصر مـنتقل مـی شود كه حدود۱۹ روز یعنی تا ۴ تیر ماه ۴۲ در آن زندان بسر می برد و با این عمل شنیع و تجاوزآشكار به حریم مقدس مرجعیت (كـه طـبق قـانون اسـاسی نـظام طـاغوت نیز مرجع تقلید از مصونیت قانونی برخوردار بوده است) و دستگیری بسیاری از روحانیون سرشناس در قـم و تـهران و طـلاب جوان و گسیل داشتن آنان به زندان مراجع تقلیدقم و مشهد و تهران به حركت درآمده و در تهران تجمع كرده و خواستار آزادیبی قید و شرط امام شده بودند.
مـردم نـیز در قم و تهران هرجا كه دستگیری امام را شنیده بودند دسـت به تظاهرات وتحصن علیه رژیم زده هر چند كه آن روز در اكثر شهرها به خاك خون كشیده شده بودند در مجموع این دستگیری به نوبه خود در به حركت درآوردن مردم نقش بسزأی داشته و در تشدید انقلاب نقش مهمی را ایفا كرده است. بـه هـر حـال ایـنها و ده ها علل و عوامل دیگر كه در اصل پیدایش انقلاب و اوج وپیروزی آن سهیم بوده و نقش داشته اند.
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان