شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


محور افقی و محور عمودی شعر


محور افقی و محور عمودی شعر
یک شعر خوب، از دو جهت کلی بر مخاطب تأثیر می گذارد؛ یکی از جهت وجود آرایه ها و هنرمندیها در تک تک اجزای خویش، یعنی در تک تک بیتهای یک شعر کلاسیک یا سطرهای یک شعر نو. دیگری از جهت هماهنگی و ارتباطی که میان این اجزا وجود دارد.
به بیان دیگر، یک شاعر خوب باید در پی دو چیز باشد؛ کشف تصویرهای تازه، استفاده از تناسبهای لفظی و معنوی و دیگر هنرمندیهایی که کلام را از نثر متمایز می کند و بدان قدرت تأثیر می بخشد. بعضی نظریه پردازان، این جنبه از کار را رعایت محور افقی دانسته اند. اما جنبه دیگر، تناسب و ارتباط معنایی و تصویری میان اجزای مختلف شعر است. یعنی شاعر هم در محتوا و هم در صورت، یک سیر منطقی را دنبال می کند و پاره های شعرش به گونه ای با هم ارتباط دارند که اگر بخشی از آنها را برداریم، شعر ناقص می ماند. این جنبه از شعر را محور عمودی نامیده اند.
بنابراین، ممکن است شعری در پاره های مختلف خود بسیار هم شاعرانه و سرشار از تصویرهای تازه باشد، ولی این پاره ها با هم ارتباطی محکم نداشته باشند و چنین به نظر بیاید که چند شعر مستقل را می خوانیم. برعکس، ممکن است شعری دیگر در طرح کلی یا ساختار، منسجم و مرتبط باشد، ولی اجزایش تازگی و تأثیر عاطفی لازم را نداشته باشند. در هر دو صورت، می توان گفت که شعر نقص دارد.
▪ خانم فرناز افشار:
شعر «معما»ی شما دارای یک طرح کلی روایی است. یعنی می توان گفت محور عمودی دارد. در آن، حکایتی از یک قایقران شکست خورده آمده است. شعر با آمدن دوباره قایقران به دریا شروع می شود. ولی این قایقران ژولیده دیگر گویا آمادگی و امکانات صید را ندارد. در نهایت نیز موجها او را با قایقش در هم می کوبند و آنچه باقی می ماند، کفشهای او در ساحل است.ملاحظه می کنید که ما به واقع با یک جریان پیوسته روبه روییم. اگر هر یک از اجزای این شعر را برداریم، ساختمان آن ناقص می شود. پس از این نظر می توان گفت که شما کمابیش توفیق داشته اید.
ولی وقتی به محور افقی شعر نظر می اندازیم، پاره های آن را چندان بدیع و ابتکاری نمی یابیم. زبان در بعضی جایها بسیار کهن است و بعضی جملات، رسایی لازم را ندارند. کلام قدری بریده بریده به نظر می آید:
«قایق بانی ژولیده، دست به چانه/ در تماشای تجلی ماهی بنشسته/ بادبانی زخم خورده، فروتن به گوشه ای تکیده تن/ پیداست که ز نعره باد نالیده/ موج پارو می زند او را/ تا به ساحل قیرگون شاید/ ساحلی لبالب ز رد پای هزاران دست»
به نظر می رسد زبان قدری کدر است و در جملات، هر کلمه بهترین کلمه ای نیست که می توانست انتخاب شود. مثلاً کلمه «تجلی » چندان با این فضا همخوانی ندارد. کلمه «بنشسته» ساختاری قدیمی دارد. همچنین، کاربرد «ز» به جای «از» هیچ ضروری نیست، چون این کارها اغلب در قالبهای کهن رایج بوده است و برای رعایت وزن و قافیه.
شاید به همین سبب است که هرچند شعر شما یک محور عمودی مشخص دارد، در خوانش اولیه، مسیر روایت به خوبی مشخص نمی شود.با این همه، نباید فراموش کرد که وجود یک طرح یا ساختار مشخص در یک شعر، اهمیتی ویژه دارد و شما این گام را به استواری برداشته اید. حتی شاید بتوان گفت که در شعر امروز، این بخش کار از هنرنمایی در محور افقی اهمیت کمتری ندارد.
▪ جناب سید احمدعلی فاخر:
شعر شما شاید از جهاتی در نقطه مقابل شعر خانم فرناز افشار قرار می گیرد، یعنی در اینجا در محور افقی کشفهای خوبی دیده می شود، ولی اینها با هم یک ارتباط کلی ندارند. به واقع، این شعر هجده سطری شما شباهتی به چند شعر کوتاه مستقل از هم یافته است :
«سپید می پوشم/ چشمهایم را/ برفک/ گرفته است.
بدنم را مومیایی کن/ تا کرمهای خاکی/ انگشتانم را/ نجوند.
هیچ کوهی آغوشش را/ باز نکرد/ روزی دوبیتی هایم/ در قله هایت گل خواهد کرد./ انگشتر لاجوردی/ یادگاری توست/آه ای آینه ها/ بگذارید آرام بگیرم/ تا عنکبوتها/ گرداگردم تار بکشند»
البته، در این تردیدی نیست که بیان شما کاملاً ملموس و عینی است. زبان شفاف است و برشهای خوبی از چشمدیدهایتان از زندگی را بیان کرده اید. فقط سخن این است که این برشها در خدمت یک فضای کلی قرار ندارند. به همین سبب، اگر آنها را جابه جا کنیم یا بخشهایی را برداریم یا بخشهایی دیگر به شعر بیفزاییم، چندان فرقی نخواهد کرد.
اما از این گذشته، اگر قدری جزئی تر به شعر بنگریم، در بعضی پاره ها جای چند و چون هایی می توان یافت. مثلاً «انگشتر لاجوردی/ یادگاری توست » یا «سپید می پوشم/ چشمهایم را/ برفک گرفته است ». البته برفک گرفتن چشم زیباست و برفک گرفتن تلویزیون را یادآوری می کند، ولی ارتباط آن با سطر اول بسیار محکم نیست. شاید بگوییم این «برفک » با «سپید» ارتباط دارد، ولی این صرفاً یک ارتباط صوری است. از نظر محتوایی، روشن نیست چرا کسی که چشمانش را برفک گرفته است، باید سفید بپوشد.ولی سطرهای پایانی شعر، زیباتر از همه جایهای آن است. اینجا تصویر بسیار ملموس است و از حوزه چشمدیدهای عینی ما گرفته شده است.من تصور می کنم اگر شما بتوانید به این کشفهای پراکنده یک ارتباط معنایی بدهید بد نیست، یک ارتباط ظریف، همانند نخ تسبیحی که این دانه ها را به هم بپیوندد، ولی خود دیده نشود.
محمد کاظم کاظمی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید