پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مانی و شاپور (تجربه ای تاریخی از پلورالیزم التقاطی)


مانی و شاپور (تجربه ای تاریخی از پلورالیزم التقاطی)
در این مقاله، دانشمندی گرانمایه چند مسئله مهم مربوط به اوایل عصر ساسانی را بررسی كرده است: نخست، علل نزدیكی شاهنشاه بزرگ ساسانی شاپور اول، و مدعی پیامبری عصر وی، مانی را به یكدیگر تجزیه و تحلیل نموده است. بر این مبنا، شاپور قصد ایجاد یك شاهنشاهی جهانی را داشته است، در حالی كه مانی هم كوشیده بود ضمن اقتباس برخی از عناصر ادیان پیشین، دینی به وجود آورد كه بتواند جای تمامی آن ها را بگیرد و به عنوان دین واحد جهانی پذیرفته شود. بنابراین، دین او بهترین گزینه در راه نیل شاپور به اهداف جهانگیرانه اش به شمار آمد. در عین حال، بنابر نظر نویسنده، مانویت در اصل فرقه ای مزدایی بوده است و به همین سبب مانی را زندیك خوانده، زیرا اساس اندیشه وی بر زند یا تفسیر اوستا قرار داشته و یا به تفسیر تازه ای از اوستا قائل بوده است. و سرانجام، برخلاف نظر برخی محققان خارجی، مانویت اصولاً دینی ایرانی بوده و این نكته روشنی است كه در ایران و جهان معاصر مانی به آن اذعان شده است.
درباره مانی، مانویت، رابطه مانی با شاپور اول شاهنشاه مقتدر ساسانی و دیگر مسائل و پیامدهای آیین نامبرده، تاكنون اظهارنظرهای متعدد، مختلف و حتی گاه متضادی، به ویژه توسط نویسندگان و صاحب نظران خارجی صورت گرفته و ظاهراً اهمیت و پیچیدگی موضوع مورد بحث به اندازه ای است كه باز برخی محققان مشهور بیگانه را هم چنان به خود مشغول داشته است، تا آن جا كه هر بار كتاب یا مقاله جدیدی در این باره به زیور طبع آراسته می گردد و برخی از این آثار جدید نیز در سال های اخیر به زبان فارسی ترجمه شده اند. پا به پای آن، محققان داخلی نیز گه گاهی به این مسئله پرداخته اند.
اهمیت موضوع، مترجم را بر آن داشت كه متن سخنرانی یكی از دانشمندان و صاحب نظران گران قدر ایرانی را كه سال ها پیش در خارج از كشور به زبان انگلیسی ایراد شده است، به فارسی برگرداند تا خوانندگان ایرانی هم از دیدگاه های قابل توجه این استاد گرامی مطلع و بهره مند گردند، زیرا ایشان با تسلط خاصی كه در زمینه "ملل و نحل" دارند، از زاویه تازه ای به مسئله نگریسته و نكته های پراهمیتی در این باره، بیان داشته اند كه بی شك خواننده علاقه مند را مفید خواهد افتاد.
● گذشته، رؤیای شاهنشاهی و چالش های پیش رو
بنیان گذاری شاهنشاهی ساسانی در شماری از جنبه های اساسی حیات ملی ایرانیان، رنسانسی با خویش به ارمغان آورد. پادشاهان ساسانی خود را از نسل هخامنشیان می دانستند و اردشیر و فرزند و جانشینش، شاپور، كوشیدند ضمن نادیده انگاشتن پنج قرن ونیم سلطه بیگانگان و حكومت غیر متمركز فئودالی، گذشته ایران را به زمان خویش پیوند دهند.
در دهه های اولیه حكومت ساسانی روح تازه ای در سرتاسر كشور عیان شد، همان گونه كه رمن گیرشمن اظهار می دارد: «در همه جنبه های زندگی به ملی گرایی توجه شد.»۴ این روح تازه در حكومت، سازمان های دولتی، هنرها و بهویژه در نهضت های دینی و سیاست خارجی متجلی شد.
هدف فعالیت های سیاسی پادشاهان بزرگ هخامنشی آن بود كه جهان شرق و غرب را تحت حكومتی واحد درآورند. در نمایشنامه مشهور آشیل، پارسیان (سطرهای ۱۹۰ ـ ۱۸۰) ، آتوسا یونان و ایران را همچون "دو خواهر در سرایی واحد "به خواب می بیند كه به سبب نوعی نزاع دو جانبه، با یكدیگر بیگانه شده اند و خشایارشا بینشان صلح برقرار می سازد و بار دیگر آنان را با یكدیگر متحد می نماید، اما خواهری كه "جامه دوریایی برتن دارد" نافرمانی اختیار می كند و از دیگری جدا می شود. بنا بر گفته هرودوت (كتاب ۱، ص ۲۰۹) ، كوروش، ضمن لشكركشی خود علیه ماساگت ها، شبی داریوش جوان را در حالی كه جفتی بال بر شانه هایش داشت، در خواب می بیند كه با یك بال بر آسیا و با بال دیگر بر اروپا سایه گسترده بود.۵
برای شاپور كه اقدامات و سیاست های كوروش و داریوش را سرمشق خود می دانست فكر ایجاد شاهنشاهی ای جهانی، امری طبیعی بود. وضعیت جهانی در زمان او به گونه ای استثنایی با اهداف وی موافق می نمود. حكومت كوشانی در شرق ایران انسجام خود را از دست داده بود، و بنا به گفته فرانتس كومون، امپراتوری روم به علت دسته بندی ها از هم گسیخته، تنها به صدور بیانیه ها دل خوش كرده و از لحاظ مادی و معنوی مضمحل شده بود.۶ فتوحات مسلم شاپور در قلمروهای كوشانی و پیروزی های چشم گیرش برگردین، فیلیپ و والرین، آشكار نمود كه آرمان های او رؤیای صرف نبود. وی به شاهنشاهی ای جهانی می اندیشید و در این جهت، دستاوردهای سیاسی و نظامی او قابل توجه بود، لكن، در همان زمان در اثر مسئله ای كه دو رویه داشت آرامش خود را از دست داده بود.
سلطنت شاپور یا به تعبیری شاهنشاهی جهانی تازه تأسیس او، تركیبی از ایرانیان و غیرایرانیان به شمار می آمد و تقریباً كلیه جوامع دینی (بوداییان و هندوها در شرق; مسیحیان، یهودیان و گنوسیان در غرب و همه ادیان و فرقه های ایرانی واقع در بین آنان) را در بر می گرفت. شاپور دریافته بود كه سلطنت وی به سختی می تواند بیش از یك واحد سیاسی لرزان باشد و آگاه بود كه یك شاهنشاهی با سنن متعدد و عقاید دینی مستقل، رقابت جو و ستیزه طلب، امكان بسیار اندكی برای وحدتی پابرجا دارد. این یك رویه مسئله محسوب می شد. رویه دیگر، این حقیقت بود كه آیین مزدایی كهن در اشكال گوناگونش توان خود را از دست داده و در اثر نیروهای در حال گسترش ادیان بودایی و مسیحی در خطر نابودی قرار گرفته بود.
● جانب داری از مانویت
شاپور به خاندانی تعلق داشت كه نمی توانست به امور دینی بی اعتنا باقی بماند. نیاكانش متولیان معبد آناهیتا در شهر استخر بودند و تعلق خاطر این خاندان به آیین باستانی یاد شده، طی حكومت شاپور ادامه یافت. كتیبه او در كعبه زردشت وی را پرستنده پرشور اهورامزدا معرفی می كند،۷ و شمار مؤسسات دینیی كه در بخش های مختلف كشور بنیاد نهاد، حاكی از دلبستگی عمیق وی به آیین كهن ملی است. واضح است كه شاپور نمی توانست حكومتی ایرانی با محتوایی غیر ایرانی تصور نماید.
در این جا پرسشی منطقی خودنمایی می كند; چگونه شاپور، با وجود تمام آگاهی ملی و عواطف دینی خود توانست رفتاری دوستانه و موافق با مانی داشته باشد; بدعت گذاری سخت گیر كه با دینی نو نزد او آمده بود و ادعا می كرد كه رسول خداوند است؟
برای توضیح این وضعیت توجه به این موضوع اهمیت دارد كه آیین مانی از نخستین مراحل تاریخی خود نه تنها در سرزمین خاستگاهش، بلكه در جهان رومی نیز آیینی ایرانی به حساب می آمد. در حقیقت، نه شاپور و نه كرتیر، روحانی عالی رتبه درباری، آیین مانی را دینی بیگانه یا غیر ایرانی نمی دانستند.
شاپور به مانی آزادی دینی و پشتیبانی كامل برای تبلیغ آیینش در سراسر كشور و تغییر كیش دیگران، حتی در درون خاندان سلطنتی اعطا نمود، در حالی كه او هرگز به مبلغان بودایی و مسیحی اجازه نمی داد در قلمرو وی به چنین فعالیت های تبلیغی بپردازند.
مانی در آغاز كفالایا از روابطش با پادشاه سخن می گوید و اظهار می دارد، هنگامی كه شاپور بر تخت نشست، «من به حضور پادشاه رفتم، آن كه مرا با احترام بسیار پذیرفت. او به من اجازه داد در قلمروش سفر كنم و كلمه حیات را تبلیغ نمایم. من چندین سال را با او و به دنبالش درایران، سرزمین پارتیان، و تا آدیابنه و مرزهای امپراتوری روم گذراندم».
و این گفته ها با اظهارات نویسندگان و مورخان متأخر، مانند الكساندر لیكوپولیسی،۸ابن ندیم۹ و بیرونی۱۰ مطابقت دارد.
● مانویت ایرانی و موانع داخلی
در كتیبه كرتیر، واقع در كعبه زردشت، مانویان «زندیك» (زندیق) خوانده می شوند; عنوانی كه در روزگاران پس از پیروزی مسلمانان هم به آنان داده می شد. به گفته زنر، این اصطلاح «برای متمایز ساختن تمامی كسانی وضع شد كه پایه تعالیم خود را به جای اوستا بر زند یا تفسیر اوستا نهاده بودند».۱۱ از این رو قاعدتاً گروه یا فرقه مزدایی به شمار می آمدند كه اوستا را به صورت خاص خود تأویل و تفسیر می كرده اند.
در حقیقت، ساختار دوبنی (ثنوی) مانویت، كه تمام این نظام بر پایه آن بنا شده است و بسیاری از اساطیر، مفاهیم و اعتقادات، بهویژه آن ها كه به جامه زبان های ایرانی میانه درآمده اند، بر ویژگی اساساً ایرانی خود دلالتی آشكار دارند، و شماری از مهم ترین اسامی و اشخاص موجود در متون مقدس مزدایی، مانند زروان، اهرمزد، اهریمن، میترا، وهمن، اسپندارمذ، نیریوسنگ و برخی اسامی دیگر، به گونه ای كاملاً برجسته و با نقش هایی همسان، در نوشته مانوی ظاهر می شوند.
هم چنین توجه به این نكته دارای اهمیت است كه مانی برای زردشت احترامی عمیق از خود نشان داد و ادعا نمود كه وحیی مشابه آن چه به این سلف والا مقام او نازل شده بود، دریافت كرده است. او اظهار داشت مأموریتش كامل نمودن و جهانی ساختن معرفتی است همانند آن چه پیش از آن به گروه های معینی از مردم در برخی نقاط جهان ابلاغ شده بود.
در بررسی مسئله تبلیغ مانویت در محیط ایرانی آن نیز باید به خاطر داشت كه در سده سوم میلادی هنوز «راست دینی زردشتی»۱۲ با مجموعه ای از اصول آیینیِ مشخص و احكامی ثابت و مكتب تفسیری مقبول عامی پا به عرصه وجود ننهاده بود و طبعاً كشمكش های عقیدتی بین كلیسای مانوی و روحانیان مزدایی، پیش از آن كه گروه اخیر سازمان دهی خود را آغاز نماید و به دفاع از وضعیت مخاطره آمیز خویش در برابر تبلیغات مانوی و فعالیت های تبلیغی مسیحیان بپردازد و از روی اجبار اصول و عقاید و احكام خود را قاعده مند و مشخص سازد، نمی توانست به طور جدی و آشتی ناپذیر وجود داشته باشد، هرچند بذرهای شكل گیری یك راست دینی كاملا تعریف شده، در آگاهی ملی ساسانیان اولیه وجود داشت. آن گونه كه از یك قطعه معروف دینكرت (چاپ مدن،ص۴۱۵ ـ ۴۱۲) استنباط می شود، این جریان در اقدامات ستیزه جویانه كرتیر، موبد عالی مقام، در زمان بهرام اول و بهرام دوم آغاز به مطرح ساختن خود كرد و طی سلطنت خسرو اول در سده ششم میلادی هم چنان در حال پیشرفت بود. گرچه در زمان شاپور دوم بود كه آتورپات مهرسپندان به این حركت، جهتی روشن و قطعی بخشید. در حقیقت، آن گونه كه از قطعه ای در كتاب سوم دینكرت استنباط می شود،۱۳ نخستین مورد از ابطال تعالیم مانوی از دیدگاه آیین زردشتی كه به دست ما رسیده، برپایه دریافت آتورپات از آیین مزدایی بنا شده است و نظر وی آن بود كه از دین در برابر تبلیغات مانوی دفاع شود.
با توجه به مطالب مذكور، واضح است هنگامی كه مانی به تبلیغ كیش خود در شهرهای ایران آغاز نمود، نه مردم به چشم آیینی كفرآمیز یا بیگانه به آن نگریستند، نه شاپور در آیین او امری یافت كه با دین و احساسات ملی وی مغایرت عمده ای داشته باشد. این نكته، تقریباً قطعی است كه مرگ فجیع مانی به فرمان بهرام اول بیشتر به سبب سوءظن های
سیاسی بود، نه اختلافات دینی. گرچه به طور مشخص ـ و كاملاً طبیعی ـ برخی روحانیان درباری مسئول آن بودند و به گونه ای مؤثر آن را طرح ریزی كردند.● مخالفت خارجی
همین طور خارج از ایران، در قلمروهای امپراتوری روم نیز آیین مانوی، مسلكی ایرانی به شمار می آمد. امپراتور دیوكلسین در سال۲۹۷م حكمی خطاب به فرماندار افریقا جولیانوس علیه مانویان صادر نمود كه در آن بدعت گذاران و عقایدشان را ایرانی و نشأت گرفته از ایران قلمداد می كند. بنابر قول گئو ویدنگرن آن فرمان تصریح می كرد:
«او (امپراتور) آگاه شده بود كه اخیراً مانویان همچون طاعونی جدید و ناگهانی از سوی ایرانیان متخاصم فرا رسیده، در سرزمین های رومیان رخنه كرده و فجایع بسیاری مرتكب شده بودند. آنان جوامع صلح جو را بر می انگیختند و این خود دلیلی بود برای هراس از ایشان كه به علت عادت های حیوانی آنان و سنن دیوانهوار ایرانیان امكان داشت مانند زهری شیطانی، مردم دارای طبع بی آلایش تر، توده آسوده روم و به واقع سراسر دنیا را آلوده سازند. بنابراین، وی به شدیدترین وجه ممكن اقداماتی مقرر داشت: رساله ها و نویسندگانش همراه سران گروه می بایستی در آتش سوزانده می شدند، پیروانشان به هلاكت می رسیدند و دارایی ایشان توسط دولت مصادره می شد. آنان كه در اجتماع منصبی در اختیار داشتند، در صورت تعلق به این فرقه ننگین یا تسلیم در برابر این عقیده ایرانی به بیگاری در معادن و مصادره اموال محكوم می شدند».۱۴
ویدنگرن در تفسیر مدرك فوق می افزاید:
«چگونگی برخورد دیوكلسین با آیین مانوی، باتوجه به خصومت سیاسی ـ نظامی او با ایران ساسانی به دلیل نبردهای وی با نرسی ساسانی و اعتقاد به این كه در این مورد با فرقه ای ایرانی سر و كار دارد، قابل درك است. با وجود این، جالب توجه آن است كه رومیان ویژگی ایرانی نظام مانی را به روشنی دریافته بودند. بهواقع، در غرب، مانویت دینی از آنِ مردم ایران به شمار می آمد كه خصم همیشگی رومیان بود، چنان كه دیوكلسین از آن به عنوان «ملتی كه با ما دشمن است» یاد كرده است. بدین گونه، خاستگاه ایرانی كیش نو به تنهایی برای مبدّل ساختن آن به تهدیدی علیه امنیت امپراتوری كفایت می نمود.
از دید ما فرمان دیوكلسین نه تنها بدان سبب اهمیت دارد كه این حقیقت را می نمایاند كه در جهان رومی دین مانوی فرقه ای ایرانی به حساب می آمد، بلكه از این نظر هم شایان توجه است كه نشان می دهد كیش نو تا كجا، در چه گستره و با چه سرعتی از سرزمین بومیِ خود فراتر رفته و نفوذش بر مردم تحت تأثیر آن تا چه حد عمیق بوده است. علاوه بر این، موضوع جالب توجه آن است كه حمله های نخستین به آیین مانی و پیروان آن بر زمینه های سیاسی، و نه دینی، استوار بود.
● انگیزه ها و اهداف مشترك
شاپور و مانی مشتركات بسیاری داشتند، در رگ های هر دو خون ایرانی جریان داشت (و این واقعیتی است كه نباید آن را نادیده یا دست كم گرفت)،۱۵ هر دو به خاندان های سلطنتی متعلق بودند و ریشه در فرهنگ مشتركشان داشتند و از میراثی مشترك سهم می بردند. آنان توسط روح زمانه برانگیخته شده و به خوبی از مقام و موقعیت خویش در تاریخ، مطلع بودند.
درباره روابط این دو شخصیت می توان مطالعه زیادی به عمل آورد. هنگامی كه شاپور خود را برای تاج گذاری آماده می كرد، مانی به نوشتن كتاب مشهورش شاپورگان به زبان خاندان ساسانی اشتغال داشت. آن گاه كه شاپور در نخستین روز نیسان سال ۲۴۳م در تیسفون تاج گذاری نمود، مانی كه به تازگی از ایالات شرقی شاهنشاهی بازگشته بود، خود را رسول خدا معرفی كرد.۱۶
او در همان روز به دیدار رسمی با پادشاه مفتخر شد. در آن جا او كتاب شاپورگان خود را به شاپور تقدیم نمود،۱۷ و شاپور او را گرامی داشت و به تمام بزرگان نامه هایی به شرح زیر نوشت: «با او باشید و از وی حمایت كنید تا مبادا كسی به او تعدّی نماید یا حریم او را بشكند».۱۸ مانی سال های بسیاری را در معیت پادشاه گذراند، در ركابش سفر كرد، حتی، آن گونه كه الكساندر لیكوپولیسی می نویسد: «دركنارش جنگید».۱۹
مانی و حامی سلطنتی او در رؤیاهای جهانی وسیع تر بودند كه ایران و ماورای آن را شامل می شد. شاپور«شاهنشاهی ای جهانی» را در نظر داشت و مانی در فكر «آیینی جهانی» بود كه بدان یگانگی معنوی ببخشد.
● ویژگی های مانویت
بسیاری از پژوهشگران، آیین مانی را «التقاطی» خوانده اند ]كه البته مطلب درستی است، لكن[ این واژه صفات ویژه آیین مانوی را به درستی بیان نمی كند. بسیاری از ادیان بزرگ ]در شكل موجودشان، از جمله آیین زرتشت، مسیحیت و حنیفیتِ مقارن ظهور اسلام[ التقاطی هستند. آن چه به آیین مانوی كیفیت ویژه می بخشد، هوشیاری و تلاش آگاهانه مؤسس آن در طول حیات خود به منظور بنیان گذاری آیینی با جاذبه جهانی بود تا اقوام گوناگون داخل و خارج شاهنشاهی ساسانی را متحد سازد. بنا بر نظر مانی تمام آیین های پیشین در معرفتی كه وی مبلغ آن بود به كمال خویش نایل می شدند:
«یكی آیین خود را در غرب بنیان نهاد، اما دینش در شرق گسترش نیافت; دیگری كیش خود را در شرق به وجود آورد، ولی در غرب به هیچ نتیجه ای نرسید. این، سرگذشت تمامی كسانی است كه نامشان در شهرهای دیگر ناشناخته مانده است. امیدی كه من موعظه می كنم، در غرب گسترش خواهد یافت، در شرق نیز پیروز خواهد شد و به همه زبان ها و در تمام شهرها موعظه خواهد شد. لذا آیین من در مرتبه ای بالاتر از همه ادیان پیشین قرار دارد، زیرا تمامی آن ها فقط در برخی نواحی و شهرها برقرار شدند، اما كیش من در همه شهرها گسترش خواهد یافت و پیامش به همه كشورها خواهد رسید» (كفالایا، كلیو).
جكسن حق دارد كه می گوید: «مانی... كوشید دینی نو پدید آورد... كه بایستی مقبولیت جهانی می یافت، بی آن كه توسط مرزهای ملی محدود شود. به بیان امروزی، آرمان مانی عبارت بود از ایجاد یگانگی بیشتر در دنیا، شرق و غرب، از طریق آیینی تركیبی كه بر پایه آیین های شناخته شده آن روزگار قرار داشت».۲۰
دین مانی التقاطی است، لكن در مسیری سنجیده و هدف مند و برای آرمانی دست یافتنی. مانی كوشید عناصر بودایی، زردشتی، مسیحی و گنوسی را در ساختار بنیادی دین خویش با هم تلفیق نماید و بدین گونه از آن، زمینه ای مشترك پدید آورد تا به اقوام پیرو ادیان مختلف امكان دهد به یكدیگر بپیوندند و زیر پرچمی واحد گرد آیند. با بیانی بسیار روشن و ساده و بی ذره ای خام اندیشی، او آیین خود را جامع ترین معرفت تبلیغ شده تا آن زمان، و مكمل تمامیِ الهامات پیشین معرفی نمود:
«نوشته ها، معرفت، مكاشفه ها، تمثیل ها و سرودهای دینیِ همه ادیان پیشین از همه مكان ها گردآوری شده و در آیین من; معرفتی كه از آن پرده برداشته ام، با یكدیگر جمع شده اند. همان گونه كه رودی به دیگری می پیوندد و جریانی عظیم می آفریند، كتاب های كهن نیز در نوشته های من به هم آمیخته و بدین سان معرفتی عظیم پدید آورده اند كه هیچ یك از آیین هایی كه به نسل های گذشته موعظه می شد، با آن قیاس پذیر نتواند بود» (كفالایا، كلیو).
● رابطه مانویت با ادیان پیشین
دین جهانی مانی توانست به خوبی پادشاهی جهانی ای را كه شاپور برای برپا ساختنش می كوشید، كامل نماید.گرچه در تاریخ جهانی این اولین بار نبود كه یك مدعی فرمانروایی بر جهان، در صدد بر آمد با عقیده ای جهانی به حكومت خویش استحكام بخشد. در پایان قرن چهارم ق.م بطلمیوس اول، بنیان گذار سلسله مقدونی در مصر، بنا به توصیه مانتو، كاهن مصری، و تیموتئوس الوسیسی، آیین دینی جدید سراپیس را در امپراتوری یونانی ـ مصری خود ایجاد نمود. سراپیس كه آیین دینی اش در هیئت یونانی آن در غرب طی قرون متمادی به حیات خود ادامه داد، توسط مصریان به عنوان رب النوعی مصری، و به وسیله یونانیان به عنوان خدایی یونانی پرستش شد، و این گونه، زمینه ای برای امكان اتحاد این دو قوم مختلف فراهم ساخت. مانویت، مانند آن، اقدامی متهورانه به نظر می رسد كه در عین حال به گونه ای چشم گیر از مقیاسی وسیع تر و آرمانی متعالی تر برخوردار بود. رقبایی كه مانویت می بایستی با آن ها به چالش برخیزد، فرقه های رازآمیز محلی یا مكاتب فكری اخلاقی ـ سنتی نبودند. مانویت از همان آغاز كار در تلاش بود جای سه دین بزرگ آن روزگار، مسیحیت در غرب، آیین بودایی در شرق و دین زردشتی كهن در زاد بوم خود را بگیرد. همانند عیسی كه فرمود: «مپندارید كه من برای تباه نمودن اصول رسولان آمده ام، من برای كامل ساختن، نه ویران سازی، برخاسته ام»، مانی زردشت، بودا و عیسی را «برادران»۲۱ خویش خواند و ادعا كرد كه آخرین رسول۲۲همان پروردگاری است كه زردشت، بودا و عیسی مسیح را در اعصار پیشین فرستاده بود. در قطعه ای كه بیرونی از شاپورگان مانی نقل می كند، آمده است:
«اصول عقاید و اعمال، همان است كه پیامبران خدا در هر زمان آورده اند و در بعضی از قرن ها به دست بودا به شهرهای هند فرستاده شده و در بعضی دیگر به دست زردشت به ایران و در پاره ای از قرن ها به دست عیسی به مغرب زمین، سپس دوره این نبوت شد و به دست من كه مانی هستم در این قرن اخیر به زمین بابل این دین و این شریعت آمد».۲۳
● شیوه های تبلیغ و سازگاری با محیط های مختلف
این نگرشِ جهان شمول كه مانویت اتخاذ كرده بود، خود را در كوشش هایی نمایان ساخت كه مبلغان اولیه آن به منظور وفق دادن و هماهنگ نمودن دیدگاه های دینی شان با عقاید كسانی كه قصد جذب شان داشتند، به عمل آوردند. مانویت، به سبب انعطاف در اعتقادات دینی و از آن جا كه از همان آغاز خود را به زبان خاصی محدود نكرد، توانست به سهولت سیمای ظاهری دیگر ادیان را به خود گیرد و اصطلاحات خویش را با زبان دینی ـ محلی كه در آن جا عرضه می شد، هماهنگ سازد. پیروان مانی در ایران ـ همان گونه كه پیش از این ذكر شد ـ زندیك (زندیق) شناخته می شدند، زیرا آنان پیرو «زند»، یعنی تفسیر اوستا، نه احكام خود اوستا، به شمار می آمدند، یا شاید بدان سبب كه ایشان از این كتاب مقدس تفسیری خاص خود داشتند. به همین سبب، آنان در بین مسیحیان نیز ادعا می كردند كه مانی همان فارقلیطی است كه برای كامل نمودن و به سرانجام رساندن رسالت مسیح، وعده آمدنش را داده بودند. شیوه ای را كه ایشان برای استدلال در برابر مخالفان مسیحی خود به آن توسل می جستند، می توان از طریق مباحثه ای روشن ساخت كه بین فائوستوس، سركرده مانوی، و قدیس آگوستین كه خود پیش از آن به مدت نه سال مانوی بود، روی داده است. هرگاه از فائوستوس سؤال می شد كه آیا وی انجیل را باور دارد یا نه، وی به گونه ای پاسخ می داد كه با آرمان های اخلاقی مسیحیت و آیین بودایی هماهنگی كامل داشته باشد:
«اطاعت من از فرامین آن نشان می دهد كه باور دارم. این من هستم كه باید از تو بپرسم آیا به آن اعتقاد داری یا نه، چرا كه تو هیچ برهانی برای ایمان خود ارائه نمی دهی. من پدر، برادر، همسر و فرزندانم و هر چیز دیگری را كه انجیل مقرر داشته، ترك گفته ام، و تو از من می پرسی آیا به انجیل اعتقاد دارم؟ شاید تو نمی دانی كه انجیل چیست. انجیل چیزی جز تعالیم و مواعظ مسیح نیست. من از هر طلا و نقره ای دل كنده ام. دیگر در كیسه ام پولی حمل نمی كنم، به غذایی یك روزه قناعت میورزم، بی هیچ دغدغه ای برای فردا و پروایی از آن كه چگونه گرسنگی خویش را برطرف سازم، یا به چه وسیله ای پیكرم را بپوشانم، و تو می پرسی انجیل را باور دارم؟ تو بركات انجیل را در من مشاهده می كنی و باز می پرسی آیا من به انجیل معتقدم؟ تو مرا تهی دست، فروتن، صلح جو، پاك دل، مغموم، گرسنه، تشنه، تحت ایذا، مطرود از بهرنكوكاری می بینی، و باز آیا شك داری كه من به انجیل اعتقاد دارم؟»۲۴
مانی سفرهای دور و درازی كرده و از گونه گونی فرهنگ ها، سنت ها و زبان های اقوام داخل و خارج شاهنشاهی ساسانی نیك آگاه بود. بنابراین، هنگامی كه وی طرح كلی آیین خود را پی می افكند، كوشید تا به بهترین وجه ممكن، توانایی سازگاری با شرایط مختلف را به آن ببخشد و آن را نه تنها از لحاظ تعالیم اخلاقی و شرح اصول عقاید، بلكه از نظر زبان و بیان نیز انعطاف پذیر سازد. همین امر روشن می نماید از چه رو متون مانوی شرقی و غربی از لحاظ لحن و حالت، استعاره ها، اصطلاح های دینی و اسامی اشخاص تا به این حد با یكدیگر تفاوت دارند. شدر اظهار می دارد كه «اختلاف انكارناپذیر بین ادبیات مشرق زمین و مغرب زمین در سنت مانوی از آن جا ناشی می شود كه مانی نظام دینی خود را در هر دو قالب ایرانی و مسیحی بیان كرده بود. مانی هنگام نشر عقاید خویش لازم دید نه تنها آن ها را به زبان های ایرانی و غربی بیان كند، بلكه در نقل اصطلاح ها و مفاهیم دینی به اصطلاح ها و عقاید بومی همانند، از تعابیر مشترك نیز استفاده كند».۲۵در قطعه ای از سرود ۲۲۵ زبور مانوی قبطی۲۶ نكته جالبی وجود دارد. بر مبنای ترجمه نسخه قبطی، هنگامی كه مانی به نزد بهرام شاه برده شد:
«او (پادشاه) خشماگین و مقتدر به او گفت:
چه كس بدین كرده ها فرمان داد، كیستی تو؟
با چنین كرده های زیان بار ]برای[ تمامی آدمیان
اندیشه (خرد) به شكوه بی ریا پاسخ داد و به او گفت:
همانا بدان ای شهریار كه خداوند ... تو را (؟) ،
تو را ای انسان به قانون حیات
... فرامین كامل مسیح،
آموزه هایم...
...نسبت به تو».
این كه مانی در چنان لحظه حساسی عبارت «فرامین كامل مسیح، آموزه هایم...» را به زبان آورده باشد، باورش بسیار دشوار می نماید. بی تردید، او تا بدان حد دانایی و بصیرت داشت كه در دربار و در حضور یك پادشاه مزداپرست ساسانی كه بی شك زیر نفوذ طبقه روحانیان بود، به ستایش «فرامین كامل مسیح» نپردازد. در باب این واقعه و گفتوگوی بین مانی و پادشاه، قطعه های دیگری در متون شرقی و غربی (قطعات تورفان، چاپ مولر، ص۳، مواعظ مانوی، چاپ پولوتسكی، ص۴۹ ـ ۴۵، ۹۳) وجود دارد كه هیچ گونه مشابهتی با این عبارت ها ندارند.
● اساس، آرایه ها و برداشت های نادرست
مانی و پیروانش در مغرب زمین، دیدگاه های خود را با زبان گنوسیان و مسیحیان بیان می كردند و می كوشیدند عقاید دینی خویش را با اصطلاح ها و عقاید دینی دو گروه اخیر سازگار كنند. دستاوردهای آنان در ایجاد سازگاری ظاهری با دین های مسیحی و گنوسی چنان چشم گیر بوده است كه آیین مانی تا سده های اخیر، بدعتی مسیحی به شمار می آمد و تاكنون هم پژوهشگرانی یافت می شوند كه آن را فرقه ای گنوسی می دانند یا می كوشند عناصر پایه ای آن را بر اصول مسیحیت استوار سازند. لكن در این مورد كیش مانوی یك پیروزی و در همان حال، شكستی اجتناب ناپذیر محسوب می شد. آیین مانی سعی داشت نزد مسیحیان، مسیحیت محقق; نزد مزداپرستان، شكل متعالی مزداپرستی; و شاید نزد بوداییان كمال تعالیم بودا به حساب آید، اما بلافاصله پس از آن كه پا به عرصه وجود نهاد، مسیحیان با آن به عنوان بدعتی مسیحی رفتار كردند، و مزداپرستان پیروانش را كسانی به شمار آوردند كه از كتاب مقدس مزدایی تفسیری خاص خود داشتند و آن گونه كه ما می توانیم حدس بزنیم، احتمالاً بوداییان نیز نسبت به آن، نظر مشابهی داشته اند. اگرچه موضوعِ جالب توجه این است كه دیوكلسین امپراتور روم كه نه مسیحی بود، نه مزداپرست، و نه بودایی، آن را فرقه ای ایرانی نامید.
آیین مانی تا آن جا كه صورت ظاهر آن می توانست نشان دهد، نوعی نظام ثنوی ایرانی بود و اصل و خصلت ایرانی داشت. در حقیقت، ساختار دوبنی (ثنوی) و آموزه های آن در باب «دو اصل» و «سه دور» به وضوح زروانی هستند; و این ها عناصری بنیادی ای می باشند كه تمام نظام بر پایه آن بنا شده است. ویدنگرن می گوید:
«در حالی كه عناصر مسیحی و بودایی تنها "آرایه هایی" به نظر می آیند كه می توانند به آسانی و بی هیچ لطمه ای به نظام این آیین از آن جدا گردند، چنین عملی در مورد عناصر ایرانی امكان پذیر نیست، زیرا آن ها در حقیقت قسمت های اصلی محسوب می شوند كه با حذف شان عملاً چیزی از پیكره عقاید مانی باقی نخواهد ماند...».
شاید پوئش حق دارد كه می گوید عناصر هندی، ایرانی، مسیحی ـ و ما می توانیم بیفزاییم، بین النهرینی ـ اكثراً از آغاز، عوامل مؤثر تشكیل دهنده این نظام نبودند، بلكه بعدها در نتیجه كوشش آگاهانه بنیان گذارش برای اقتباس آن ها، به عنوان تركیبات تكمیل كننده تر خارجی، ضمیمه آن شدند.
این مطلب، با در نظر گرفتن آن كه تمام نظام اساساً ایرانی، بهویژه زروانی است، می تواند با اطمینان بیشتری بیان شود. فكر «منجی نجات یافته» كه مانند همه آیین های گنوسی بر مانویت نیز غلبه دارد، ایرانی است; این تصور كه منجی خود مجموع كلیه ارواحی است كه باید نجات یابند، مفهومی است كه با فكر یكسانی نفس متعالی انسان و منجی آسمانی او مرتبط است. در مانویت، این رشته دیدگاه ها در مجموعه ای از عقاید منعكس می شود كه حول محور شخصیتی به نام «وهمن بزرگ» دور می زند; مجموعه ای كه قرابتش با فكر «آتمن ـ برهمن» هندی اصل هندو ـ ایرانی این عقاید را تأیید می كند.
تمام همانندی های موجود بین مانویت و تفكر گنوسی را نباید به عنوان اقتباس های یكی از دیگری دانست تحقیقات اخیر هانس یوناس، ج.دورس وگ. ویدنگرن در باب وابستگی مذاهب اولیه گنوسی به تفكر دینی ایران باستان، مدارك نسبتاً زیادی به دست داده است. هانس یوناس درباره روابط مانویت با عقاید گنوسی می گوید:
«مانویت یك قرن دیرتر (از نظام والنتینی) ایجاد شد، اما در محتوای نظریش سطح كهن تری از تفكر گنوسی را ارائه می دهد... زردشتی گری رسمی نمونه اصلی را عرضه داشت، و نمونه ایرانی دست كم یك قرن پیش از مانی برای اهداف گنوسی اقتباس شده بود».۲۷
آن گونه كه مری بویس می نویسد،۲۸ ممكن است در مانویت برخی آثار، آرایه ها و نظریه ها از عهد جدید اقتباس شده باشد، اما باید در نظر داشت كه ساختار بنیادی نظام مانوی و عقاید آن درباره پروردگار، آدمی و جهان، با عقاید مسیحیت در این زمینه ها اساساً متفاوت است. پروردگاری از نور، كه خود از نور است، نمی تواند همان خدایی باشد كه از تاریكی بیرون آمد، نور را آفرید و برای نخستین بار مشاهده نمود كه «روشنایی نیكو بود» (سفر پیدایش، ۱، ۴) . قطعه زیر از كتاب اسكولیای تئودورباركونای، این تفاوت را بیان می كند:
«او (مانی) می گوید كه او (مسیح) وی (آدم) را برانگیخت و به چشیدن از درخت حیاتش واداشت و سپس آدم چشم برگشود و گریست، و نعره بلندی سرداد، همچون شیری كه می غرد و به نخجیر می رود، (گریبانش) را چاك داد و (بر سینه اش) كوبید و نالید: نفرین، نفرین! بر سازنده كالبدم و به بند كشنده روحم و طاغیانی كه برده ام ساخته اند».۲۹
در این جا این عیسی است كه طعم میوه درخت حیات را به آدم می چشاند. مبادله نقش ها بین عیسی و شیطان امر جالب توجهی است.۳۰ نفرین آدم بر آفریننده
خویش نیز تقریباً به همان اندازه جلب نظر می كند. در این جا آفریننده، كه خود اهریمن می باشد، نقش پروردگار را در ادیان یهود، مسیحی و اسلام ایفا می كند. چنین به نظر می رسد كه نه بویس و نه بوركیت كه می كوشد مانویت را به دین مسیحی مربوط سازد، به تفاوت بنیادی بین ساختار و شرایط زمانی ـ مكانی آن دو پی نبرده اند. در چنین موردی، اقتباس یك نظام از دیگری نمی تواند از جایگاه درخور توجهی برخوردار شود و فراتر از یك نام، یك استعاره یا شكلی سطحی از یك اسطوره نیست. حق با ویدنگرن است كه می گوید: بدین ترتیب در مانویت ممكن بود به جای عیسی نام دیگری وجود داشته باشد.۳۱
● داوری نهایی
یك بار دیگر می توانیم بگوییم كه خط مشی مانی تلاش آگاهانه و به دقت برنامه ریزی شده به منظور خلق آیینی جهانی، سازمان یافته، روش مند توسط وی در زمان حیات خودش بود و هدفی كه او در نظر داشت، در رابطه آن با آرمان های شاپور برای ایجاد پادشاهی ای جهانی، بهتر درك می شود.
این خصلت ویژه نهضت مانوی كه آن را از همه ادیان پیش از خود متمایز می سازد و سرشت هدف مند و سنجیده شكل و محتوای آن، توسط ویلفرد كنتول اسمیت در پس زمینه تاریخی اش ارزیابی شده است، در پایان قطعه ای مناسب از كتاب او، مفهوم و خاتمه دین، نقل می گردد:
«سنن یهودیان، مسیحیان، زردشتیان و بوداییان از مضمون واحدی سرچشمه گرفته بود و به تدریج، شكل واحدی را بسط می داد. مانی آن شكل را دریافت، از آن خود كرد و درصدد برآمد این شكل را با محتوایی نو كامل نماید.
دیگران در باب آن چه سرانجام به صورت كتاب های مقدس درآمدند یا در شرف درآمدن بودند، سخن گفته اند. مانی كارش را با صورتی عقلانی از كتاب مقدس آغاز نمود و برای به انجام رساندن این نقش كتاب هایی نوشت. شاید در تاریخ بشر او نخستین شخصی بوده كه آگاهانه نقش پیامبری جهانی را ایفا كرده است.
دیگران ابتدا پیروان بسیاری جذب كردند، سپس سازمان هایی تشكیل دادند. مانی برای نظام بخشیدن به جامعه دینی، سازمانی اجرایی بنیاد نهاد. در تاریخ بشر او اولین فردی بود كه این كار را انجام داد، در حالی كه به آن چه انجام می داد، آگاهی داشت».۳۲
با دقت در مطالبی كه در صفحه های پیشین ارائه شد، شاید لازم آید كه از زاویه ای دیگر نیز به مانی و آیین او بنگریم و این پرسش اساسی را مطرح نماییم كه با تمام این تفاصیل، چرا مانی در رسیدن به اهداف اصلی موردنظر خویش و در رابطه اش با شاپور اول ناكام ماند و نتوانست آیین خود را در ایران اوایل عصر ساسانی رسمیت بخشد؟ گذشته از موارد بسیار مهمی كه نویسنده محترم در بحث دقیق خود یادآور شده، و نگارنده نیز از آن ها الهام فراوان گرفته است، احتمالاً ذكر چند نكته دیگر نیز به روشن شدن مسئله یاری خواهد رسانید: نخست، آن كه شاپور اول با تمام جهدی كه در راه نیل به تشكیل شاهنشاهی جهانی موردنظر خود ـ البته به كمك مانی ـ متحمل شد، سرانجام از دست یابی به چنین هدفی باز ماند، مخصوصاً كه جانشینان بلافصل شاپور اول ـ از زمان هرمزد اول تا نرسی ـ نتوانستند در پیگیری آن هدف ها بكوشند و چنان كه وقایع تاریخی به روشنی نمایان می سازد، در مقابل دشمن اصلی ایران، یعنی دولت روم، از خویش ضعف شدید نشان دادند. به بیان واضح تر، پس از سلطنت شاپور اول، به خودی خود و در عمل ضرورتی برای رسمیت یافتن مانویت پدید نیامد، چرا كه این آیین در حقیقت برای شاهنشاهی ای جهانی با اقوام، ملل و ادیان متنوع طراحی شده بود.
از سوی دیگر، آیین مزدایی (دین سنتی زردشتی) نیز كه در مراحل نخست از توش و توان و آمادگی كافی برای مقابله با مانویت، برخوردار نبود، با گسترش مانویت درایران و فراسوی مرزهای آن، و نفوذش در دستگاه رهبری ساسانیان، ناگزیر یكباره به خود آمد و طی زمانی نسبتاً كوتاه ـ تا مقطع زمانی حكومت بهرام اول و بهرام دوم ـ به تجدید قوای خود پرداخت و چون اساساً بر نیروهای ملی و داخلی اتكا داشت توانست با تمهیدات گونه گون، رقیب پیش افتاده را از میدان به در كند.
علاوه بر این، آیین ها و ادیان مختلف دیگر حاضر در جامعه ایران، از بودایی تا مسیحیت و یهودیت و غیره، نیز به خطیر بودن موقعیت خویش در رویارویی با مانویت پی بردند و در برانداختن آن بسیار كوشیدند.
مجموعه این عوامل عرصه را بر مانویت تنگ كرد و فرصت فعالیت آشكار را از آن گرفت تا آن جا كه مانویت را یا به خارج از ایران راند و یا آن را در كشور به صورت جنبشی ضعیف و زیر زمینی درآورد.
دیگر آن كه، مانویت اساساً دین و آیین زندگانی طبیعی، پرتحرك و واقع گرا نبود; دنیای مادی را یك جانبه می كوبید و نفی می نمود و به تمجید یك سویه از دنیای روحانی می پرداخت. به بیان درست تر، ثنویت آن، ماهیتی غیرعادی داشت و ماده و روح را كاملاً و به طور مطلق در برابر هم می نهاد، روح را به طور مطلق می پذیرفت و به همان سان به نفی صد در صد ماده معتقد بود. از این رو، نتوانست برای زندگانی این جهانی انسان راه حل مناسبی ارائه دهد. شاید اگر مانویت، دین و دنیا یا روح و ماده را در ارتباط ناگزیر آن دو با یكدیگر و با نظری یكسان می نگریست و در بین آن دو به رابطه ای هماهنگ و متعادل قائل می شد، می توانست در نیل به اهدافش موفقیت بیشتری به دست آورد و احتمالاً به عنوان آیین رسمی حكومت ساسانی مجال پذیرش بیابد.
نكته پایانی این كه، چنان چه التقاط در اندیشه های فلسفی امری مطلوب و منطقی باشد و دست كم منفی تلقّی نشود، اما بی تردید، اندیشه های دینی چارچوب و لوازم خاص خود را دارند و التقاط در اندیشه های دینی، بهویژه در شكل پلورالیزم و تكثرگرایی و رسمیّت بخشیدن به مجموعه ای از اندیشه های نامنسجم و گاه متضاد، آن هم به صورت آشكار و رسمی، راه به جایی نمی برد و در نهایت با واكنش منفی پیروان ادیان دیگر روبه رو می شود. آیین التقاطی مانی نیز به عنوان تجربه ای تاریخی از پلورالیزم التقاطی، به همین علت شكست خورد.
نویسنده: فتح الله مجتبایی
۱. مشخصات كتاب شناسی این مقاله به شرح زیر است:
Fathulla Mojtabai, Mani and Shapour, Journal of the Cama Oriental Institue, No.۴۶, Bombay, ۱۹۷۸, p.۹۳ - ۱۰۶
۲. استاد تاریخ ادیان در دانشگاه های ایران.
۳. دانشجوی دكتری رشته تاریخ و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری.
۴. R.Ghirshman, Iran, Pelican Books, ۱۹۵۴, p.۳۴۷.
۵. همین سیاست اختلاط بود كه بعدها توسط اسكندر و جانشینانش، سلوكیان و بطلمیوس اول دنبال شد.
۶. F.Cumont, Oriental Religions in Roman Paganism, New York, ۱۹۵۶, p.۱۴; M.Sprengling, Third Century Iran, Sapor and Kartir, Univ. of Chicago, ۱۹۵۳, p.۲ - ۳; Ghirshman, op. cit.,p. ۳۴۶ - ۷.
۷. Cf. Sprengling, op. cit., p.۱۴ - ۲۰.
۸. Contra Manichaeum, ۴. ۲۰.
۹. اماس ندیم، الفهرست، به نقل از: احمد افشار شیرازی، مانی و دین او، تهران، ۱۳۳۵، ص ۱۵۰.
۱۰. بیرونی، آثار الباقیه، همان، ص ۲۰۴ و نیز ر.ك: ص ۵ به بعد.
۱۱. R.C Zaehner, The Dawn and Twilight of Zaroastrianism, London, ۱۹۶۱, p.۱۷۶.
۱۲. راست دینی یا پاكدینی عبارت بود از قرائت رسمی و مورد حمایت دولت ساسانی از آیین زرتشتی در برابر دیگر قرائت ها و تفسیرها از آن آیین كه بد دینی تلقی می شد.
۱۳. Translated by A.V.W. Jackson In Researches in Manichaeism, Columbia Univ. Press, New York, ۱۹۳۲,p.۲۳۰ - ۸.
۱۴. Geo Widengren, Mani and Maichaeism, NewYork, ۱۹۶۵, p.۱۱۸.
۱۵. این احساس در سرتاسر تاریخ این قوم همواره با ایشان همراه بوده است. گیرشمن می نویسد: «روح قوم ایرانی سرشار از این عشق به وطن بود. این مطلب توسط هرودوت نیز بیان شده كه تأكید كرده است: هیچ فرد ایرانی هرگز خدایش را برای نفع شخصی عبادت نمی كرد، بلكه برای توفیق پادشاه و تمام مردم ایران كه خود ناگزیر جزئی از آنان محسوب می شد، به چنین كاری دست می یازید. این آرمان میهن پرستانه، وجدان ملی را قوت و تكامل بخشید تا وظیفه خطیر پادشاهی كه خود بخشی از سرنوشت ملی به حساب می آمد، جامه عمل به خود پوشد» (,p.۱۵۴ - ۵ Iran).
این شور میهنی و جلوه های آن همچون عنصری تعیین كننده در تاریخ اجتماعی ـ سیاسی و فرهنگی ایران به بقای خود ادامه داد و در اسطوره های كهن ملی،نوشته های دینی (مقایسه شود با Jackson, Zoroastrian studies, p.۱۳۷)، كتیبه های سلطنتی و به ویژه پس از حمله اعراب، به مدت چند قرن تقریباً در هر زمینه ای اززندگی مردم خود را نشان داد. در دوره اخیرالذكر اشكال ظریف و هوش مندانه فراوانی به خود گرفت و در دربار خلفا و در بین مردم عادی، به كارش ادامه داد و موفق شد بقای ملی را استحكام بخشد.
۱۶. مقایسه شود با p.۱۵, ۲۷-۳۱ Kephalaia,،ابن ندیم، همان، به نقل از: احمد افشار شیرازی، همان، ص ۱۵۰.
۱۷. آثار الباقیه، همان، ص ۲۰۴.
۱۸. Kephalaia, p.۱۶. f
۱۹. Contra Manichaeum, ۴.۲۰.
۲۰. A.V.W Jackson, Zorastrian Studies, p.۱۸۷-۸.
۲۱. Kephalaia, Cliv.
۲۲. اینكه مانی ادعا نمود «خاتم پیامبران» است، توسط مورخان مسلمان گزارش شده و به وسیله قطعات تورفان و نوشته های مانوی قبطی تایید شده است (ر.ك: احمد افشار شیرازی، همان، ص ۴۹۲ و ۵۱).(:ر.ك G.Widengren, Mani and Manichaism, p.۷۷; C.R.C. Alberry, A Manichaean Psalm Book, vol._II, pt. ۲, p.۱۶).
۲۳. بیرونی، آثار الباقیه، به نقل از: احمد افشار شیرازی، همان، ص ۲۰۴.
۲۴. Contra Faustum. Book V, ch.۱, quoted in Francis Legge, Forerunners and Rivals of Christianity, New York, ۱۹۶۴ (reprint), ch.xiii, p.۳۱۷.
۲۵. Quoted in Geo Widengren, Mani and Manichaeism. p.۱۱.
۲۶. C.R.C. Alberry, A Manichaean Psalm Book, Stuttgart, ۱۹۳۹, vol.II, part۲, p.۱۵ - ۱۶.
۲۷. The Gnostic Religions, Boston, ۱۹۶۳, p.۲۰۶ and ۲۱۴.
۲۸. Indo - Iranian Journal, vol.vii, ۱۹۶۳, NR. ۱, p.۷۳.
۲۹.Translated in Jackson, Researches in Manichaeism, Columbia Univ. Press, New York, ۱۹۳۲, p.۲۵۳ - ۴.
۳۰. نیز ابن ندیم، الفهرست، به نقل از: احمد افشار شیرازی، همان، ص ۱۵۹.
۳۱. همان كتاب، ص ۱۵۸.
۳۲. The Meaning and End of Religion, Mentor Books, ۱۹۴۶, p.۸۸.
مترجم: غلامرضا برهمند
منبع:فصلنامه تاریخ درآینه پژوهش ، شماره چهارم
منبع : خبرگزاری فارس