جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سی خرداد، آغاز انزوای سیاسی مجاهدین خلق


سی خرداد، آغاز انزوای سیاسی مجاهدین خلق
دهه شصت همواره در تاریخ انقلاب اسلامی مقطعی حساس و چالش بر انگیز به شمار می‌آید. تحولات سیاسی درونی و فشارهای سیاسی و نظامی (جنگ تحمیلی) از عمده‌ترین شاخص‌های حساسیت این دوره از حیات انقلاب اسلامی است و به همین جهت بیراهه نیست که این مقطع را دهه بحران در جمهوری اسلامی توصیف کنیم. این دهه اساسا شروع به کار رسمی گروه‌ها و حضور آنها در فضای سیاسی کشور بود؛ چرا که تا پیش از آن، کشور در مراحل ساماندهی سیاسی برای تشکیل دولت به سر می‌برد.
در این میان فقدان چارچوب حقوقی برای محدوده فعالیت سیاسی از آسیب‌هایی بود که می‌توانست به بدنه حاکمیت نظام ضرباتی وارد سازد. در همین راستا می‌توانیم آغاز دهه شصت را با بیانیه معروف ۱۰ ماده‌ای دادستانی به سطح تحلیل سیاسی نزدیک سازیم. این بیانیه چند کارکردی اولا در پی مرزبندی فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی با جریان‌های خارج از نظام بود و ثانیا رسمی سازی و به ثبت رساندن کنش‌های سیاسی در قالب احزاب که این بیانیه توانست فصل جدیدی را در از سرگیری فعالیت حزبی در ایران به فراروی سپهر سیاسی موجود بگشاید.
اما بحثی که آن سال‌ها در حاشیه این بیانیه مطرح بود توجه اساسی به بندهای چهارم، پنجم و ششم این اطلاعیه مبنی بر خلع سلاح و کنار گذاشتن ابزارهای نظامی برخی گروه‌ها که در راس آن سازمان مجاهدین خلق قرار می‌گرفت، به شمار می‌آمد. این هشدار رسمی سیاسی تقریبا یک ماه پس از صدور اطلاعیه مذکور توسط حضرت امام تکرار شد و ایشان صراحتا با مخاطب قرار دادن سازمان، آنها را به خلع سلاح و خروج از درگیری و تشنج آفرینی دعوت نمودند. اما پس از مدتی کوتاه سازمان با استنکاف و سرباز زدن از نصایح سیاسی امام چرخشی را در حوزه گفتمان سیاسی‌اش ایجاد نمود و صریح‌تر از سابق در نامه‌ای به بیان کلی اهدافشان پرداختند. پس از این شرایط امام در ۲۱ اردیبهشت سال ۶۰ نامه‌ای را به اعضای سازمان نوشتند که برای تحلیل این کنش سیاسی با قاطعیت می‌توان ادعا نمود که جز با درایت، خردورزی و هوش سیاسی حضرت امام کسی نمی‌توانست ضعف و ناتوانی سیاسی سازمان را در واکنش سیاسی برانگیزد. بعدها رجوی در تحلیلی از وقایع پیش آمده سازمان را تلویحا مغلوب این تاکتیک سیاسی امام دانست.امام در نامه مذکور ضمن اشاره به برخی نکات اساسی فرمودند: «من اگر یک در هزار احتمال می‌دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می‌خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم. لازم هم نبود شما پیش من بیایید و حالا هم به موجب احکام اسلام به شما نصیحت می‌کنم شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمی‌توانید کاری انجام بدهید.»
روزنامه کیهان ـ ۲۲/۲/۶۰
با آغاز زیاده‌طلبی‌های سازمان، رئیس جهور وقت (ابوالحسن بنی صدر) نیز آرام آرام وارد فضای مشاجرات سیاسی شد و ماهیت خود را مبنی بر حمایت از سازمان و حق برخورداری آنها از سلاح نظامی و رویارویی با نظام، افشا نمود و پس از مدتی کوتاه ائتلاف شومی میان وی و سازمان در تقابل با جمهوری اسلامی آغاز شد. فاز بعدی فعالیت سازمان عملا با پروژه ۳۰ خرداد ۶۰ و چالش آشکار با ملت و نظام و همین‌طور آغاز مشی مسلحانه تکمیل و شکاف سیاسی وارد مرحله تازه‌ای شد.
اما مسئله‌ای که در اینجا قابلیت پیگیری دارد به تحلیل جنبه‌های جامعه شناختی و سیاسی این جدایی مربوط می‌شود. سوال اصلی این است که اصرار بیش از اندازه سازمان بر این جدایی ناشی از چه دلایلی بوده است که مشارکت حزبی و رسمی در عرصه سیاست به پای آن قربانی شد . در این نوشته در صددیم تا به شکلی منطقی پاسخی را برای موارد مطرح شده بیابیم.
سازمان پس از سی خرداد، استراتژی خود را تماما بر مبارزه مسلحانه و ترور رهبران کلیدی جمهوری اسلامی بنا گذاشت تا به واسطه تحلیل خام رجوی، توانایی این را داشته باشد تا در مدت اندکی سازوکار بر چیدن نظام را فراهم سازند. اما رجوی با توجه به ضعف ایدئولوژیک و در اختیار نداشتن توجیه منطقی برای کاربرد سلاح و همینطور ضعف پایگاه مردمی در فاصله‌ای کمتر از دو ماه پس سی خرداد به همراه بنی صدر از کشور خارج شد. درواقع سازمان پس از انقلاب به دلیل درک واقع بینانه از موقعیت و جایگاه سیاسی خود، حتی زودتر از سی خرداد پیش‌بینی رویارویی بی‌پرده با نظام را داشت و به همین جهت اهداف استراتژیک سازمان پس از انقلاب متمرکز بر سلب ثبات سیاسی و بی‌آینده کردن جمهوری اسلامی طراحی شده بود و نه حرکت در مسیر انقلاب و اطاعت از حضرت امام که این موضوع در این میان اهمیت ویژه‌ای دارد. اگرچه کانون سیاست همواره متوجه کسب مقوله قدرت سیاسی است و گروه‌ها واحزاب در این جهت وارد مبارزه می‌شوند، اما سازمان پیش از توجه به فرمول‌ها و قواعد حزبی و گروهی، به سرنگونی نظام با اتکا به قدرت سلاح و خشونت و مقابله با امام فکر می‌کرد.
سازمان به خوبی می‌دانست که تنها وجه تمایز آنها با سایر گروه‌ها تنها و تنها مربوط به عامل نظامی و قدرت سلاح است. این وجه تمایز هم موجب شناسایی آنها می‌شد و هم برجستگی مبارزاتی علیه جمهوری اسلامی بود و به همین دلیل هیچ‌گاه حاضر به حذف اسلحه در این میان نشدند. از آنجا که فضای سیاسی ایران پس از انقلاب به نوعی حرکت به سمت ثبات و آرامش سیاسی بود، تشکیلات رجوی می‌دانست که پاشنه آشیل فعالیت مبارزاتی، ثبات و تداوم آرامش در عرصه سیاسی کشور است و عملا سازمان در شرایط ثبات، قدرت حضور در این عرصه مسالمت آمیز را ندارد. به تعبیری بهترین بستر برای درگیری، خرابکاری و ضدیت با نظام را در اوضاع بحرانی جستجو می‌کرد.
در پس همین تحلیل است که سازمان حتی تا به امروز در پی بازتولید و تئوریزه کردن بحران‌های کاذب و دشمن سازی‌های ذهنی برای نیرو قدم بر می‌دارد. سی خرداد اگرچه یک حادثه کوتاه مدت بود، اما اثرات آن بر بدنه سازمان تا به امروز ادامه دارد و اهمیت اساسی‌تر آن که این روز ماهیت منافقانه سازمان را صراحتا افشا نمود. بدون وقفه‌ای تردید با توطئه‌های مخفی پیش از سی خرداد و ترور نیروهای کلیدی انقلاب پس از آن، اگرهرحکومتی در معرض چنین حوادثی بود، از پای در می‌آمد و این گزاره اتفاقا بخشی از تحلیل رجوی را نیز در بر می‌گرفت. اما هوشیاری و شناخت و آگاهی سیاسی امام و همراهی ملت، رویای استبداد گستری رجوی را به یاس و ناکامی تبدیل نمود.
سازمان هیچ‌گاه در طول حیات سیاسی خویش دستاورد عینی و ذهنی برای پیشبرد انقلاب اسلامی نداشت که بتواند آن را به عنوان وجه مشترک خود با نظام تلقی و تعریف کند. بلکه جریانی بود که صرفا با موج انقلاب بالا آمد و به سرعت ادعای سهم خواهی کرد.
نکته دیگری که پس از سی خرداد می‌توانیم به آن اشاره کنیم، تغییر در سیاست‌های جذب و حفظ نیروی تشکیلاتی سازمان بوده است. اساسا تغییر فاز گفتمانی به صورت مقطع به مقطع، از ویژگی سازمان‌هایی است که بنیانی در فاشیسم و سانترالیسم دارند. اینها می‌باست نیرو را در هر مقطع در رویارویی با چالش روانی و تشکیلاتی یک مفهوم فرقه‌ای قرار دهند و از این طریق هم به دوام تشکیلات و هم به تقویت کیش شخصیت کمک کنند. مراحل انقلاب ایدئولوژیک سازمان که یکی از محوری‌ترین مفاهیم سازمان در سال‌های اخیر بوده توانست در جهت تثبیت فرقه گرایی و تئوری پردازی‌های وهم‌آلود رجوی به شکل تاکتیکی موقت برای دوام تشکیلات عمل کند.
اینکه سی خرداد چگونه و با چه نسبتی سازمان را به یک دگردیسی سیاسی و تشکیلاتی به سمت فرقه‌ای شدن هدایت کرد، بحثی است که چالش‌های عمیقی را در خود دارد. چالش‌هایی که رجوی همواره در مواجهه با آن طفره رفته است و سازمان به لحاظ درونی در هضم این پرسش مهم در جدال با خویشتن است. بیست و هفت سال است که ذهن نیروهای سازمان در مورد ۳۰ خرداد علامت سوال تولید می‌کند و پاسخی در نمی‌یابد و اگر هم دریابد از تشکیلات بریده و جدا گشته و در نهایت محکوم به خیانت و یا جنون می‌شود. پوچی وعده‌های متعدد مبنی بر براندازی و نابودی قریب الوقوع نظام و ایجاد کانونی کورموسوم به «شورای ملی مقاومت» پس از سی خرداد در پاریس، اولین نشانه‌های تناقض‌گویی و دیکتاتوری‌های رجوی و به بن بست رسیدن اصل مبارزه به شکل عام و مشی مسلحانه سازمان به شکل خاص محسوب می‌شود.
اساسا با تداوم این وضعیت، رجوی می‌بایست تاکتیک‌های خود را برای کنترل و سرگرم سازی نیرو هر چه بیشتر نمایان می‌ساخت. انقلاب و نشست‌های ایدئولوژیک سرآغاز امحای اراده ذهنی و هویت فردی نیرو در سازمان بود که بسیاری معتقدند این واکنش‌ها ناشی از ناکامی استراتژیک رجوی در سی خرداد می‌باشد. در واقع سی خرداد برای سازمان ارمغانی جز هویت‌زدایی، فرقه گرایی، پروسه شستشوی مغزی، تقویت استبداد، توجیه خطاهای استراتژیک، دشمن سازی‌های توهم‌آمیز و سرکوب نیرو در بر نداشته است که این مسائل تا به امروز خود را در قالب فرقه‌ای مخوف باز تولید می‌کند که از برآیند این تشکیلات چیزی جز فاجعه انسانی به بار نخواهد آمد و همین‌طور کارکرد این موارد چیزی نیست جز اینکه به واسطه آنها مسأله در اختیار داشتن سلاح را توجیه کنند.
صالح زمانی