چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا
اعتیاد؛ چشمها را باید شست...
رابطه تنگاتنگ و دو سویه انحرافات اجتماعی با یكدیگر، آدمی را برای مهار بحرانهای اجتماعی، با تردید بزرگی روبهرو میسازد كه بهصورت یكی از معضلات راهبردی جامعه ما درآمده و بسیار نگرانكننده شده است. شاید بسیاری از نخبگان و نظریهپردازان مشكلات اجتماعی بارها از خود پرسیده باشند كه از كجا باید آغاز كنیم. آیا مهار این معضلات در توان دولت است یا مشاركت مردم نیز میتواند به حل آنها كمك كند و این مشاركت چگونه میتواند انجام گیرد؟
●یكی از مشكلات مهم كشور، موضوع اعتیاد و معتادان است. لطفاً دیدگاه خود را در اینباره، بیان كنید؟
▪اعتیاد هم یكی از انحرافات اجتماعی است و یك قاعده در مورد انحرافات و فراتر از آن در مورد همه مشكلات اجتماعی وجوددارد و آن این است كه ارتباط خوشهای با یكدیگر دارند. بیتردید نمیتوان اعتیاد را جدا از فقر، روسپیگری و نابرابری دید. نمیشود این ناهنجاریها را جدا از دیگر بحرانها در نهادهای اجتماعی مانند نهاد آموزش و پرورش و نهاد بهداشت و درمان بررسی كرد. اگر در نظام آموزش و پرورش ما مشكلی وجود داشته باشد، دهسال بعد باید منتظر افزایش انحرافات اجتماعی باشیم. اگر نظام بهداشتی مشكلی داشته باشد، بیست سال بعد باید این انتظار را داشته باشیم كه سطح سلامت جسم و روان دچار اختلالهای مختلف و ازجمله اعتیاد شود.
البته این "ارتباط خوشهای" ما را فریب ندهد و گمان نكنیم حالا با این درگیری زنجیروار دیگر نمیتوانیم كاری بكنیم و دست روی دست بگذاریم تا یك تحول عظیم اجتماعی بهوجود بیاید و همه مشكلات را حل كند. واقعیت این است كه بنا به تجربههای گوناگون بشر، دخالتها و اصلاحات كوچك نیز خالی از تأثیر نبودهاند.
اما مجموعه اقداماتی كه در برخورد با موضوع و انحرافات اجتماعی پدیده اعتیاد صورت گرفته است، در چهار شكل دیده میشود. از نخستین كارهایی كه در همه جوامع انجام شده، كاهش عرضه موادمخدر بوده است تا دسترسی افراد به مواد اعتیادآور دشوار شود. موفقیتهایی هم با این راهبرد بهدست آمده، اما چون احتمال ورود هیچگاه به صفر نرسیده و مواد همچنان وجود دارد، حالا به راهكارهای دیگری هم میاندیشند.
برخورد دوم عبارت است از درمان؛ ماهیت اعتیاد اقتضا میكند كه درمان این بیماری طولانی مدت باشد. با یك بار ترك در موارد نادری توفیق پایدار بهدست میآید و معمولاً بازگشت به سوی موادمخدر وجود دارد. بر اثر این ناتوانی نسبتاً قابل توجه در درمان به این نتیجه رسیدند كه بهتر است به مداخلات پیشگیرانه بیندیشند. ولی مداخلات پیشگیرانه ویژگیهایی دارند كه مانع از توسعه لازم آنها شدهاند. مثلاً ضرورت این مداخلات به راحتی درك نمیشود. همانطور كه تا در خانوادهای فرد معتادی نباشد، كسی به فكر پیشگیری نمیافتد، اما اگر كسی معتاد شد همه به فكر درمان یا مجازات او میافتند، در جوامع و نظامهای تصمیمگیری دولتها نیز وضع بر همین منوال است و كارشناسان پیشگیری همواره باید برای افراد، خانوادهها، جوامع و دولتها ضرورت برنامههای خود را تشریح و آنها را به صرف وقت و نیرو و هزینه برای این برنامهها ترغیب كنند. ویژگی دوم پیشگیری این است كه دیر به بار مینشیند. گرچه درمان هم طولانی است اما مثلاً دوره سمزدایی دو سه هفته بیشتر طول نمیكشد و بعد همه بهعینه میبینند كه فرد دیگر لااقل مصرف نمیكند. درحالیكه برای پیشگیری باید از كودكی شروع كنید تا در نوجوانی و جوانی فرد مبتلا نشود. تازه بعد از این همه سال هم اگر فرد معتاد نشد، كسی نمیتواند قسم بخورد كه درنتیجه كار او معتاد نشده؛ خواهند گفت از اول زمینهاش را نداشته است. سومین ویژگی پیشگیری این است كه با آن نمیتوان بهخوبی درمان و كاهش عرضه را نمایش داد. مسئولان میبینند اگر پول دستگاه خود را صرف پیشگیری كنند، نه كسی از كشفیات آنها عكس و فیلم و خبر تهیه میكند، نه درمانگاهی باید تأسیس كرد كه بتوان نوارش را پاره كرد. خلاصه كسی برایشان كف نمیزند.
مجموعه این سه ویژگی كافی است تا هر مسئول دولتی را مجاب كند كه در دوره كوتاه مدیریتش سراغ پیشگیری نرود. این وضع بخش دولتی است كه ظاهراً غیرانتفاعی است. بخش خصوصی دیگر تكلیفش معلوم است: بازار و خریداری برای خدمات پیشگیرانه در كار نیست و سرمایهگذاری در این خدمات هیچگونه توجیه اقتصادی برای بخش خصوصی ندارد.
ولی در یكی دو دهه اخیر، كه "كاهش خسارت" نام گرفته، بهویژه از زمانیكه جوامع با پدیده ایدز روبهرو شدهاند و با توجه به ارتباطی كه ایدز با اعتیاد دارد راهبرد دیگری هم مطرح شده است.
ارتباط ایدز با اعتیاد در كشور ما بهطور خاصی زیاد شده است بهطوریكه طبق آمار دو سال گذشته ۶۴% افراد مبتلا به ایدز، سابقه اعتیاد به شكل تزریقی داشتهاند. هماكنون این رقم، قدری كم شده و به ۵۷% رسیده است، اما همچنان سهم قابل توجهی را به خودش اختصاص داده است. در كاهش خسارت فرض را بر این میگذارند كه فرد معتاد ممكن است الزاماً درمان نشود یا دوره درمانش خیلی طولانی باشد و بازگشتهای مكرر به مواد داشته باشد، یا اصلاً به درمان تن ندهد و دشواری و سختی درمان را نپذیرد و بخواهد به مصرفش ادامه دهد. با این پیشفرضها، در این راهبرد سعی بر آن است كه مصرف فرد معتاد دستكم به صورت تزریقی نباشد یا اگر هم تزریق میكند، تزریق مشترك نكند، یا اگر تزریق مشترك هم میكند، در ارتباط جنسیاش، آلودگی را منتقل نكند.
به این مجموعه اقدامات كه با هدف پیشگیری از ایدز و هپاتیتC و بعضاً هپاتیتB در معتادان تزریقی انجام میشود، "كاهش خسارت" میگویند. پس "كاهش عرضه"، "درمان"، "پیشگیری" و "كاهش خسارت" چهار راهبردی هستند كه با همین ترتیب تاریخی پدید آمدند و هركدام هم ملاحظاتی دارند.
●تا آنجایی كه اطلاعات من اجازه میدهد، ردپای افسردگی و سایر اختلالات روانی در هر حوزهای از انحرافهای اجتماعی دیده میشود. اختلالات روانی در اعتیاد چه نقشی دارند؟
اول آنكه حدود ۶۰% معتادان دچار یك اختلال روانی دیگر نیز هستند.
●آیا اختلال روانی اولیه میتواند به معتادشدن فرد بینجامد؟
▪این ارتباط دو سویه است، یعنی هم افسردگی و اضطراب و انواع و اقسام اختلالات كنترل تكانه و انواع خاصی از اختلالات شخصیت میتواند زمینهساز اعتیاد افراد شود و هم اعتیاد میتواند زمینهای برای برخی اختلالات روانی مثل افسردگی شود. مصرف مواد، دستگاه عصبی را ویران میسازد. این تأثیر به چند شكل اتفاق میافتد: اولین تأثیر آن وابستگی به مواد است كه مردم و غیرمتخصصان به آن اعتیاد میگویند. ما در بدن دستگاهی داریم كه در پاسخ به درد یا فشار روانی مادهای آزاد میكند كه این دو را كاهش میدهد. به این ماده، تریاك یا مرفین داخلی میگویند.
سازوكار معتاد یا وابستهشدن تدریجی فرد بر اثر مصرف مواد به زبان ساده به این صورت است كه وقتی به هر دلیلی فرد از بیرون تریاك خارجی به بدن برساند، این دستگاه دیگر نیازی به فعالیت نمیبیند، با گذشت زمان از كار میافتد و تعطیل میشود. به این ترتیب فرد به آن منبع خارجی وابسته میشود. مواد دیگر به شكلهای دیگری فرد را وابسته میكنند. مثلاً ماده معروف به X كه دستگاه عصبی را به نحو مخربی تحریك میكند، از طریق تخریب غشای حبابچههای حاوی سروتونین در انتهای سلولهای عصبی مغز عمل میكند و این تخریب بازگشتناپذیر است یعنی پس از مدتی سلولهای عصبی مغز كوتاهتر و كوتاهتر میشوند و دیگر حبابچههای مذكور در آنها تشكیل نمیشود. با هر بار مصرف اكس تعدادی از سلولها تخریب میشوند و فرد برای رفع نیاز خود به سروتونین مجبور به مصرف دوباره اكس میشود. به این ترتیب سیر تخریبی مزبور ادامه مییابد و نهایتاً به مرحلهای میرسد كه كمبود شدید سروتونین فرد را دچار افسردگی شدیدی میكند كه دیگر به داروهای ضدافسردگی معمول هم جواب نمیدهد. چون آنها هم در صورت وجود حداقلی از سروتونین است كه میتوانند اثر ضدافسردگی داشته باشند. وقتی پایانههای سروتونینی از بین رفته باشند، كاری از آنها برنمیآید.
●اگر مصرف این ماده مخدر قطع بشود، این سلول قابل ترمیم نیست؟
ترمیم دستگاه عصبی كلاً بسیار بسیار كند انجام میگیرد. خود آن سلول دیگر ترمیم نمیشود. اما ممكن است بخش دیگری از دستگاه عصبی بهدلیل نیازش بهتدریج شروع به كار كند.
آیا اولویتبندی در هر جامعهای فرق دارد؟
▪دقیقاً همینطور است. برای نمونه اگر هنوز پای ماده مخدری به جامعهای باز نشده باشد، صحبت از آن ماده باعث تحریك كنجكاوی عدهای برای مصرف و تجربه آن مواد میشود. كشور ژاپن خود را در مرحله نخست رویارویی قرار داده است، كاهش عرضه را جدی گرفته و هنوز هم جدی میگیرد و با عاملان قاچاق موادمخدر برخورد خیلی شدید میكند. درنتیجه مواد مخدر زیادی وارد ژاپن نشده و كارهای دیگر را هم خیلی انجام نمیدهد. اما شرایط ما متفاوت است. ما با ورود موادمخدر نمیتوانستیم مانند برخی كشورها برخورد كنیم، زیرا قبل از آنكه مواد از خارج وارد شود، آن را در داخل داشتیم. یعنی تریاك در رفتار روزمره ایرانیان شبیه الكل در روسیه بوده است و به نظر میرسد كاهش عرضه كار چندانی بیش از كشف همان ۱۰% مواد ورودی از پیش نمیبرد.
هماكنون بهزیستی به پیشگیری، بیش از درمان و كاهش خسارت اعتقاد دارد و به كاهش تقاضا بیش از كاهش عرضه، میاندیشد. اما وزارت بهداشت به كاهش خسارت اولویت بیشتری میدهد و دلیلش هم این است كه با پدیدهای مانند ایدز روبهروست.
ازسویی نیز برخی تشكلهای مردمی مانند تشكل غیردولتی "معتادان گمنام"، اصلاً كارش درمان است. درمانش هم "درمان پرهیزمدار" است، یعنی هدفش این است كه فرد كاملاً ترك كند. بنابراین با كاهش خسارت و فعالیتهایی كه در چارچوب آن راهبرد انجام میشود، ماهیتاً سنخیتی ندارد. اما برخی تشكلهای غیردولتی هستند كه آنها با هدف كاهش خسارت تشكیل شدهاند و كارشان را مشخصاً روی این راهبرد متمركز كردهاند، مانند تشكل پرسپولیس.
من شخصاً فكر میكنم دستگاههایی كه به پیشگیری اولویت دادهاند، راه درستتری را در پیش گرفتهاند. دلایلم برای این موضع روشن است: اولاً پیشگیری جمعیت هدف بسیار بزرگتری دارد. اگر ۲ میلیون معتاد داریم كه باید درمانشان كنیم و اگر ۱۵% آنها تزریقیاند كه باید اقدامات كاهش خسارت را برایشان انجام دهیم، بقیه جمعیت كشور (حدود ۶۵ میلیوننفر) سالماند و هر آن ممكن است معتاد شوند و لذا همگی نیازمند خدمات پیشگیرانهاند. ثانیاً درمان و حتی بخشهایی از كاهش خسارت را بخش خصوصی راغب است كه انجام دهد و دارد انجام هم میدهد. درحالیكه این فرصت برای خدمات پیشگیری به این زودیها فراهم نمیشود. سومین دلیل برای اولویت پیشگیری مقرون به صرفه بودن آن است: منابع معتبر گفتهاند با هر یك دلار صرف هزینه در پیشگیری، از ۴ تا ۷ دلار هزینه در بخش درمان جلوگیری میشود و چهارمین دلیل انسانیتر بودن و عقلانیتر بودن پیشگیری است. چرا باید بگذاریم فردی و خانوادهای از اعتیاد آسیب ببیند و بعد آن زخمها را مرهم بگذاریم؟ و آیا همه آن زخمها را اساساً خواهیم دید كه مرهم بگذاریم؟ و آیا مرهمی كه میگذاریم، اثر خواهد داشت؟ مثلاً با درمانهای فعلی فرد در ۹۵% موارد یكسال پس از سمزدایی دوباره به مصرف روی میآورد. با این وصف اولویت را باید به پیشگیری داد یا به درمان؟
نكته راهبردی دیگر این است كه بفهمیم مبارزه با اعتیاد كار كیست؟ همانطور كه گفتم اولین برخوردها كاهش عرضه بود كه اقدامی انتظامی، نظامی و قضایی و كاملاً دولتی است. بعد هم كه بهتدریج راهبردهای دیگر مطرح شد این نگاه همچنان حاكم بود و همه ـ حتی مردم ـ خیال میكردند و هنوز هم خیال میكنند كه همه مبارزه با اعتیاد باید به عهده بخش دولتی باشد. زمانیكه این مبارزه را امنیتی و كاملاً دولتی كردیم، هم اطلاعات آن بستهتر میشود و هم خود را از توانمندیهای مردمی محروم میكنید. توانمندی جامعه مدنی دو بخش كلی دارد، اولاً بخش خصوصی كه در این سالها در درمان اعتیاد كمابیش فعال شدهاند، اما هنوز در فعالیتهای پیشگیری و كاهش خسارت فعالیتی ندارند، چون بدون كمك دولت این نوع اقدامات خود به خود سود اقتصادی ندارد. ولی اگر توان بخش خصوصی در پیشگیری و برخی از اقدامات كاهش خسارت بهكار گرفته شود (چون در همه اقدامات به صلاح نیست) مبارزه با كارایی بیشتری انجام میشود.نكته دیگر آنكه اگر بخواهید مثلاً سوءتغذیه را در منطقهای بررسی كنید، میتوانید با مراجعه به تكتك خانوادههای آن منطقه، آنها را مورد مطالعه قرار دهید، ولی در مورد اعتیاد اینگونه نیست. اطلاعات مربوط به اعتیاد كاملاً پنهان و در بطن جامعه است و ناتوانیهای دولت در مورد معتادان صدچندان جلوه میكند. درنتیجه باید بخشی از مهار این بحران جدی را بهدست مردم سپرد و با همیاری آنها به حل این ناهنجاریها اندیشید. بهویژه در راهبرد پیشگیری من فكر میكنم مردم نقش بسیار مفیدی میتوانند داشته باشند. دلایل عینی من برای امكانپذیربودن حضور مردم در این عرصه چندتاست: اولاً جامعهای كه به این شدت درگیر اعتیاد است، خود بهخود انگیزه فعالشدن برای مبارزه با آن و حفظ و حتی ارتقای سلامت خودش در او بیدار میشود. بهویژه خانوادهها برای سالم نگهداشتن فرزندانشان خیلی انگیزه دارند و این پتانسیل را باید جدی گرفت و وارد معادلات كرد. ثانیاً اعتیاد مثل انحرافات اجتماعی دیگر علامتی است از وجود معضلاتی در حركت جامعه و مردم خود بهخود دلشان میخواهد وضع جامعهشان از این كه هست بهتر شود و اگر مبارزه با اعتیاد به یك جنبش اجتماعی برای بهبود كل وضع زندگی مردم تبدیل شود، مردم از آن استقبال بیشتری میكنند. برای سادهترشدن موضوع مثالی میزنم: وقتی در یك محله، پارك و ورزشگاه و تفریحگاه درست و حسابی نباشد و جوانها و نوجوانها جایی برای گذراندن اوقات فراغتشان نداشته باشند، ممكن است به سراغ مواد بروند. این نكته در تحقیقها هم نشان داده شده است. پس جنبش اجتماعی مبارزه با اعتیاد باید به توسعه محله هم بپردازد تا در مبارزه خود موفقتر باشد. اینجاست كه مبارزه با اعتیاد برای مردم جاذبه بیشتری پیدا میكند و خیلیها را به خود جلب میكند. حتی نفس ایفای نقشی مفید برای اجتماعی كه فرد در آن زندگی میكند، یك عامل محافظ در برابر اعتیاد است و در عین حال برای توسعه محله نیز مفید است. خلاصه اینكه اگر مبارزه با اعتیاد به فرایند عامتری بهنام توسعه محله پیوند بخورد، هم موثرتر است و هم پرجاذبهتر. در مورد ضرورت حضور مردم در پیشگیری از اعتیاد هم همین بس كه اعتیاد همانطور كه پیشتر هم گفتم یك مشكل پنهان است و اطلاعاتش هیچوقت بهطور كامل در اختیار بخش دولتی قرار نمیگیرد. علاوه بر این، آنقدر این مشكل در هر نقطه با نقطه دیگر فرق میكند كه یك برنامه متمركز دولتی برای كل نقاط كشور به هیچوجه جواب نمیدهد. پس داشتن برنامهای ویژه هر نقطه هم یك ضرورت دیگر است كه حضور مردم در كل فرایند برنامهریزی (از تحلیل وضعیت تا اجرا و ارزشیابی) این تنوع را هم خودبهخود موجب خواهد شد. سومین ضرورت از آنجا معلوم میشود كه مردم اگر درگیر شوند، درگیر سرنوشت خودشان شدهاند و لذا بیشتر از یك كارمند دولت و حتی بخش خصوصی انگیزه برای كار در این زمینه دارند.
●در سالهای اخیر بسیار شنیده میشود كه سن اعتیاد پایین آمده، شما چه نظری دارید؟
▪ببینید؛ منظور از "پایینآمدن سن اعتیاد" چیست؟ اگر میخواهد به معنای بدترشدن وضع گرفته شود، من فكر میكنم اگرچه وضع بدتر شده (در چین رشد اعتیاد ۸% است و رشد جمعیت یك سوم آن) ولی این به اصطلاح "پایینآمدن سن اعتیاد" دلیل بدترشدن وضع اعتیاد كشور نیست. میانگین سنی معتادان حتماً پایین آمده، ولی دلیلش پایینآمدن میانگین سنی كل جامعه است. تغییرات هرم سنی جمعیت اینطور بود كه سهم سنین پایین در كل جامعه افزایش پیدا كرده است. اگر در گذشته از ۱۰۰نفر معتاد فرضاً ۳۰ نفر زیر ۲۰ سال و بقیه بالای این سن بودهاند و باز فرض كنیم كه در آن زمان كل جمعیت هم همین تركیب سنی را داشته، حال كه زیر ۲۰ سالهها مثلاً شدهاند ۵۰%، طبیعتاً در جمعیت معتادان هم همین اتفاق افتاده و شما ناگهان میبینید زیر ۲۰سالههای معتاد كه قبلاً ۳۰% بودند، حالا شدهاند ۵۰% و این را به معنای پایینآمدن سن اعتیاد و نشانه بدترشدن وضع اعتیاد در جامعه میگیرید. درحالیكه این اتفاق تابع تغییر هرم سنی كل جمعیت بود. به نظر من وقتی میتوانیم بگوییم سن اعتیاد پایین آمده (در این معنا) كه در این مثال، حالا زیر ۲۰سالههای معتاد بهجای ۵۰% مثلاً ۶۰% شده باشند كه من تحقیقی ندیدهام كه این نكته را نشان دهد. حتی برخی شواهد، عكس این را میگویند.
البته وضع اعتیاد بدتر شده، ولی نه به این دلیل، بلكه به این دلیل كه اعتیاد مثلاً "زنانه"تر شده یا دامن برخی گروههای مرجع مثل پزشكان، استادان دانشگاه و... را گرفته است. به اینها باید توجه كرد و در برنامهریزیها لحاظ كرد.
●عدهای از روانشناسان و جامعهشناسان و حتی NGOها بحث جامعه آنومیك را مطرح میكنند، شما در این باره چه نظری دارید؟
▪به نظر من، ما با یك بحران ارزشی حتماً روبهرو هستیم. نخست آنكه هنجارها در حال دگرگونیاند. به این معنا كه خیلی از چیزهایی كه در دوره جوانی ما ناهنجار تلقی میشد، امروز در بخشی از نسل جوان، بهعنوان هنجار مطرح است و در بخشی دیگر، به آن شدت نابهنجار تلقی نمیشود.
این تغییر هنجارها از یكسو طبیعی است، یعنی ما هم خیلی كارها میكردیم كه پدران ما نمیكردند و پدران ما هم خیلی كارها را انجام میدادند كه پدرانشان انجام نمیدادند. پس این دگرگونی هنجارها تا زمانیكه جامعه تحمل كند و مشكلی نبیند طبیعی است. وقتی صدای جامعه درمیآید، معنایش این است كه شدت و سرعتش از حد تحمل جامعه فراتر رفته است. جامعه آنومیك یعنی وضعیتی كه افراد جامعه با سلسله قواعدی كه طی فرایند جامعهپذیری كسب كردند؛ نتوانند یا نخواهند دیگر سازگار باشند. مثلاً شرایط جدیدی در جامعه پدید آمده باشد كه اصلاً هنجاری از قبل برایش تعریف نشده باشد یا هنجارهای رقیبی بهوجود آمده باشد. خلاصه آنكه امروزه ما در شرایطی زندگی میكنیم كه در گذشته وجود نداشته و برای این شرایط آن هنجارها تعریف نشده است و از همه بدتر آنكه منابع هنجاری رقیب، یكدیگر را ویران میسازند. برای نمونه، كودك در میهمانیهای خانوادگی میبیند كه مادرش در مقابل نامحرم حجاب ندارد، درحالیكه طبق هنجارهای رسمی این كار غلط است. این تعارض هنجاری باعث میشود كه كودك در مورد درست و غلط كارها دچار گیجی شود.
ما پس از انقلاب لااقل با سه نظام هنجاری رقیب و گاه متخاصم روبهرو بودیم: ازسویی هنجارهای رسمی كه براساس قرائت خاصی از دین اسلام تنظیم شدهاند و درست یا غلط، اولاً با فشار و اجبار تحمیل شدهاند و ثانیاً با رفتار دینی اكثر مردم تفاوت دارند (و به همین دلیل هم "اجباری" و "تحمیلی" شدهاند.) ثالثاً نظام هنجاری ملی ایرانیان كه متأسفانه هم در اواخر حكومت پهلوی و هم در اوایل انقلاب متعارض با هنجارهای اسلامی معرفی میشدند و اخیراً هم یك نظام هنجاری بسیار بیبندوبار كه از طریق اینترنت و ماهواره وارد خانهها شده است و به غلط "غربی" خوانده میشود. از آن جهت غربی خواندن آن غلط است كه عمده خانوادههای غربی هم بههیچوجه اجازه نمیدهند بچههایشان بدون كنترل در معرض این هنجارها قرار بگیرند. جالب اینجاست كه اینها وقتی "وارد" اینجا میشوند، مثل هر چیز "وارداتی" دیگری بدون آداب خودش (مثل همین كنترل خانوادهها) وارد میشوند و لذا صدمه میزنند. در هر حال امروزه هر كودك ایرانی با سه منبع هنجارساز كاملاً متخاصم روبهروست. در این شرایط ناهمگون، معمولاً رفتاری كه انجام میشود رفتار ضداجتماعی است. بنابراین طبیعی است كه بویژه با ورود هنجارهای موسوم به "غربی" شاهد افزایش رفتارهای ضداجتماعی باشیم.
اگر به این تحلیل رسیدهایم، یكی از مهمترین كارهایی كه برای كاهش رفتارهای ضداجتماعی ازجمله اعتیاد میباید كرد، به مصالحه رساندن این هنجارهاست. اتفاقاً اگر ارتباط ما با جهان غرب، ارتباط آزاد (نه محدود به ماهواره) بود، میفهمیدیم كه جهان غرب، غیر از آن چیزی است كه ما در ماهواره میبینیم. در غرب خیلیها هستند كه زندگیشان كاملاً منطبق بر آن چیزی است كه ما به آن ارزشهای اسلامی میگوییم. مگر كشیشها چطور زندگی میكنند؟ اتفاقاً امریكا یك جامعه بسیار مذهبی است.
خلاصه باید قرائتی از دین و ملیت و ارزشهای جهانی ارائه كنیم كه با هم سازگار باشند. بیتردید، تلاش در این راستا به كاهش رفتارهای ضد اجتماعی مانند اعتیاد خواهد انجامید. البته این فقط یكی از كارهاست و بسیار هم مهم است، ولی جای اقدامات ساختاری مثل كاهش فقر و نابرابری را نمیگیرد.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
رئیس جمهور مجلس شورای اسلامی سید ابراهیم رئیسی قوه قضاییه مجلس دولت سیزدهم رهبر انقلاب شورای نگهبان حسن روحانی صادق زیباکلام مجلس دوازدهم مجلس یازدهم
قوه قضائیه قتل پلیس تهران هواشناسی شهرداری تهران بارش باران دستگیری پلیس راهور سازمان هواشناسی سیل سلامت
یارانه بانک مرکزی مسکن قیمت دلار قیمت خودرو خودرو قیمت طلا سایپا بازار خودرو بورس دلار ایران خودرو
شاهنامه نمایشگاه کتاب همایون شجریان سحر دولتشاهی تلویزیون زبان فارسی نمایشگاه کتاب تهران کتاب سینمای ایران دفاع مقدس سریال تئاتر
دانشگاه تهران وزارت علوم فضا تحقیقات و فناوری آیفون
اسرائیل رژیم صهیونیستی روسیه غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا حماس چین افغانستان ترکیه اوکراین
فوتبال استقلال پرسپولیس لیگ برتر رئال مادرید باشگاه استقلال فولاد خوزستان لیگ برتر ایران مهدی طارمی فولاد بازی لیگ برتر فوتبال ایران
گوگل هوش مصنوعی همراه اول موبایل دوربین تبلیغات هواپیما ناسا نوآوری اپل ایلان ماسک
زوال عقل کاهش وزن ویتامین کودک سلامت روان واکسن بارداری پرستار