یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


زندگی در خیابان‌های مصرف‌زده


زندگی در خیابان‌های مصرف‌زده
<خیابان‌های بی‌قاعده> توصیفی از فقدان نظم در رگ‌های حیات شهری است. این خیابان‌ها با انبوه مغازه‌های کوچک و بزرگی که ردیف ردیف به شکل ناهماهنگ در کنار هم قرار گرفته، تبلور تمامی آن چیزی به شمار می‌آیند که در اینجا می‌توان از آن به عنوان بخشی از جهان <مصرف‌زده توسعه‌نیافته> نام برد. تمامی اجزای این خیابان‌ها با آن ساختار توسعه نیافته و بی‌نظم خود در تلا‌ش برای کشف رمز استعدادهای نهفته‌ای به سر می‌برند که انگار در درون همه ما به امانت سپرده شده‌اند. این مجموعه ناهماهنگ با استفاده از منطق <سودآوری به هر قیمت> ما را بیش از پیش به سمت خود جذب می‌کند. اینجاست که خیابان با منظره نازیبای خود در جایگاه اثری هنری به ما معرفی شده تا از این طریق برخورد ناآگاهانه و غیرارادی ما با مجموعه‌ای غیرمنطقی کاملا‌ درونی شده، در نتیجه به آن سمتی که خود منطق خیابان می‌پسندد و دوست دارد هدایت شویم.
به تعبیری دیگر می‌توان گفت خیابان‌های تهران در جدال آهن و ماشین و ترافیک هر روزه، سمبل نازیبای آن دنیای سرمایه پسندی است که اتفاقا از سر تدبیر چنین ساخته و پرداخته شده تا ما را از روی غفلت به دام اندازد.ما در این خیابان‌های طولا‌نی در فرآیند انتقال به حوزه مصرف با ذائقه‌ای تغییر یافته در حالی که از بی‌نظمی شکل گرفته در این خیابان‌ها آگاهی کامل داریم به سمت آنها جذب می‌شویم. اینجاست که در بخشی از ساعات روز اغذیه‌فروشی‌های تهران پذیرای تجمع آدم‌هایی است که در کنار مغازه‌ها ردیف می‌شوند. انبوه ساختمان‌های تجاری، مغازه‌های بی‌شمار، انواع خودرو، جمعیت، موتورهایی که بی‌محابا از لا‌به‌لا‌ی آدم‌ها و ماشین‌ها دیوانه‌وار می‌گذرند، حجم انبوه توده‌ها در کنار مغازه‌ها، تابلوهای نازل تبلیغاتی در انفجار رنگ‌های ناهماهنگ بر سر در مغازه‌ها همه‌وهمه دست به دست هم می‌دهند تا خوشی و لذت آدمی را تباه سازند و مصرف انبوه و بی‌شکل را جایگزین آن سازند.
عجب آنکه تماشاچی فریب خورده خود جذب این ساختار می‌شود و در دریای آدمیان غرق می‌شود تا این گفته آدورنو به تمامی اثبات شود که <انسان در مقام یک فرد امری به تمام مصرف شدنی و کاملا‌ بی‌اهمیت است.> بی‌اهمیت از آن رو که مصرف‌گرایی بر هویت انسانی او پیشی گرفته در نتیجه ارزش او در مقام مقایسه با جغرافیای اطراف به فراموشی سپرده می‌شود.
اینجاست که پول حرف اول را می‌زند. در مقابل پولی که در گوشه و کنار این خیابان‌ها رد و بدل می‌شود، خدمات ارائه شده به مشتری ناچیز است. انسان‌های تازه شکل‌گرفته شهری به عنوان مخاطبان جریان تجاری پا گرفته در این خیابان‌ها هنگامی که به هر یک از آن خیابان‌ها قدم می‌گذارند در آن حل می‌شوند.
در چنین وضعیتی چشیدن غذای آلوده و نازل یا خرید کالا‌های متوسط با انواع قیمت‌های عجیب و غریب نه‌تنها باعث تاسف مشتری درمانده نمی‌شود که از سوی او به عنوان یک افتخار نیز مورد اهمیت قرار می‌گیرد. انسان حاشیه‌ای در چنین شهری با تمامی انرژی، بی‌پشتوانه است.
آنجا که در تقلا‌ برای گریز از حاشیه‌نشینی خود به عنصر پول پناه می‌برد، مشتری خیابان‌های تهران می‌شود. پیتزای نازل و کم‌مایه می‌خورد، تولیدات انبوه کارخانه‌داران بی‌سلیقه در مغازه‌های فراوان برج‌های تجاری این قسمت به آسانی به فروش می‌رسد تا خیابان‌های تهران غریبه جستجوگر نابالغ را به خود جذب کند. او را که به محض ورود به چنین خیابان‌هایی فریب خورده یکبار دیگر فریب می‌دهند. ‌
رنگ در خیابان‌های تهران یکی از بی‌اهمیت‌ترین موضوعات است. رنگ غالب همان خاکستری است که در انبوه آلودگی ‌هوا مات و کدر به نظر می‌رسد. سکوت امر آشنایی نیست. چنین است که با ورود به خیابان چندان که باید و شاید نمی‌توان آسوده و آرام قدم زد.حرکت پاها تند می‌شود و کسی چندان که باید و شاید به منظره خیابان یا شهر توجه و دقت نمی‌کند.تنها موضوع پر اهمیتی که می‌تواند دیدگان ما را به خود مشغول کند ویترین مغازه‌ها است؛ مغازه‌هایی که اجناس خود را به منظور فروش بیشتر در معرض دید گذاشته و خیابان را به تسخیر خود در آورده‌اند. این مغازه‌های انبوه عادت پرسه‌زدن عابران پیاده را تغییر داده‌اند. چنین است که ما از خیابان به عنوان فضایی برای گردش به هیچ وجه استفاده نمی‌کنیم. تنها نقطه تمرکز برای مشاهده همان ویترین‌ها است.
خیابان از بعدی دیگر نیز اهمیت پیدا می‌کند. در این خیابان‌ها عادت بر آگاهی غلبه دارد. به این معنا که بسیاری از ما بر اساس عادات روزمره خویش واکنش نشان می‌دهیم. هنگام عبور از عرض خیابان بر اساس یک عادت قدیمی بی‌توجهی خود را به چراغ قرمز نشان می‌دهیم. عادت این است که حواسمان به خودرو‌هایی باشد که در طول خیابان در حال حرکتند. ‌
خیابان به عنوان مکانی که بخشی از زمان در اختیار ما با حضور در آن سپری می‌شود وقتی از نظمی نهادینه شده برخوردار باشد این قدرت را دارد که آن نظم را در معرض دید عابران قرار دهد و آنان را به پیروی از نظم دعوت کند.
داوود پنهانی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید