پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جاودانگی با قلب ستاره


جاودانگی با قلب ستاره
۱) فیلم را از آخر شروع کنید. اول آخر فیلم را ببینید، خود فیلم را که نه، ساند ترک فیلم را اول گوش بدهید. یک ترانه عاشقانه است با استعاره هایی از جاودانگی و نور و روشنایی. ستاره یی که زندگی ات؛ روحت را روشن می کند و با او بودن و ماندن یعنی ماندن برای همیشه و جاودانه شدن. ترانه زیبایی است با موسیقی تاثیرگذار و عشق را در بعد ذهنی و انتزاعی خود به تصویر می کشد. بعد که ترانه را هضم کردید فیلم را بزنید عقب و از اول به تماشایش بنشینید. اتفاقی که می افتد این است؛ همه مفاهیم و ابعاد انتزاعی ترانه پایانی عینیت پیدا می کند. همه آنچه همیشه تخیل بوده حالا واقعیت پیدا می کند و اصل رویاسازی سینما را جابه جا می کند. اینجا ما با رویایی کلاسیک و قصه یی قدیمی مواجهیم که پای به پهنه امر واقعی می گذارد و خودش را از دالان نمادها و تعابیر بیرون می کشد. آن ستاره یی که ازش می خوانیم حالا جلوی چشم مان است و نورش را نه از فاصله میلیون ها سال نوری که از چند قدمی می بینیم. آن حسی که با هزار تعبیر و استعاره نهایتاً به توجیهی برای فرار از مرگ و جاودانه شدن می انجامد این بار در شمایل به دست آوردن قلب ستاره- قلبی که برای سه جادوگر فیلم بعدی فیزیکی و برای تریستان بعدی متافیزیکی دارد- رخ می نماید و عشق و قدرت به هم گره می خورند چون ستاره گردنبندی که تاییدکننده جایگاه سمبلیک پادشاه «استورم هولد» است را هم بر گردن دارد.
۲) داستان از کلیشه یی آشنا در ادبیات فانتزی مغرب زمین آغاز می شود. دلداده یی به سفری می رود تا برای اثبات عشقش به معشوقه اش کوه ها و دریاها را پشت سر بگذارد و با خطرات بزرگ و کوچک زندگی کند و بعد در دل این کنش فعال ذوب شود و باز از نو ساخته شود و دست آخر به خانه بازگردد و این بار در جایگاهی بالادست، نه پایین دست، دست معشوقه اش را بگیرد. در اواسط داستان کم کم نشانه های شکستن این روایت ثابت به چشم می خورد و هرچه به پایان نزدیک تر می شویم اطمینان مان از یک ساختارشکنی کوچک بیشتر می شود. یک شوک فوق العاده که در واقع حاصل سوءتفاهمی مسخره بین تریستان و مردی مست است یک لحظه کل تصورمان را به هم می ریزد و بوی کلیشه را باز هم بلند می کند. اما پایان داستان دقیقاً همانی است که باید باشد. شوالیه جوان در جریان سفر ادیسه وارش برای آوردن ستاره سقوط کرده و پیشکش آن به عنوان هدیه ازدواج عاشق خود ستاره می شود و به پوچ بودن عشق سابقش پی می برد. به بیانی روانکاوانه ابژه میل جای خودش را به دلیل میل می دهد و بتی که باید شکسته شود می شکند. این همان آگاهی است که خیلی سخت به دست می آید و معمولاً منشاء آن نه خود که یک دیگری است؛ اتفاقی که در داستان می افتد سازگاری شدیدی دارد با ذهنیت مدرن. نقطه اوج روایت شبیه بناهای تاریخی می شود که نمای بیرونی اش حفظ شده است و دکوراسیون داخلی اش بنا بر مقتضیات دورانی که در آن زندگی می کنیم تغییر کرده است. این همان شکی است که اوج ذهنیت مدرن را نشان می دهد. ذهنیت مدرن نه شکستن همه کلیشه ها و پشت کردن به سنت هاست که اتفاقاً زیستن در همان محیط و فضا با شکی نسبت به همه کلیشه ها است. ساختارشکنی تخریب گذشته نیست و به نوعی می تواند بازسازی آن باشد. فضای فیلمنامه «غبار ستاره» همه این مفاهیم را در خود دارد و در عین سادگی و به سر بردن در اتمسفری فانتزی مدرن ترین ذهنیت را بروز می دهد.
۳) دیواری که روستای «دیوار» را به عنوان منطقه یی مرزی از سرزمین فانتزی «استورم هولد» جدا می کند شخصیت خود را تا آخر فیلم حفظ می کند. ساکنان استورم هولد نمی توانند از این مرز بگذرند و وقتی چند تار موی «ایوین» (همان ستاره) از دیوار رد می شود غبار می شود و اثری از آن نمی ماند. فیلم هم به هیچ وجه قصد این توهم زدایی جعلی را ندارد که این دو دنیا را به هم وصل کند. اصلاً شخصیت «استورم هولد» از همین جدایی می آید و اگر قرار باشد با دیدگاهی تکنولوژیک و عقلانی مردم انگلستان به این پهنه هم پا بگذارند و فانتزی آن را بدل به روزمرگی خودشان کنند و آن را فتح کنند دیگر فانتزی باقی نمی ماند که بتوان به امید آن خوابید و در تلخ ترین لحظات در رویایش غرق شد. دنیای فانتزی عظیم تر و غنی تر از آن است که تن به این روابط روزمره و منطق خاکی بدهد.
۴) آخرین صفحه روایت پاسخ به همان سوال همیشگی مرگ است. اگر در «ارباب حلقه ها» سواحل دوردست و سرزمین الف ها و در «نیروهای اهریمنش» سرزمین مردگان و در اسطوره های اسکاندیناوی «والهالا» را داریم که توجیهی برای مرگ است و امیدی برای جاودانگی، «غبار ستاره» با به آسمان رفتن تریستان و ایوین به پایان می رسد و صدای «ایان مک کلن» (راوی) این جمله را در ذهنمان جاودانه می کند؛ «فقط کسی که قلب یک ستاره فتح کرده است می تواند تا ابد زنده بماند و ایوین همه قلبش را به تریستان داد تا با هم تا ابد در شادی زندگی کنند.»

آرش حقیقی
منبع : روزنامه اعتماد