دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تألیف قلوب در اسلام


تألیف قلوب در اسلام
شیوه دعوت به اسلام، مسالمت‌آمیز است. یكی از مباحثی كه این شیوه را تأیید می‌كند، در كتاب‌های فقهی با عنوان «المؤلّفهٔ قلوبهم» آمده است. در این بررسی، در پی پاسخ به چند پرسش اساسی هستیم:
۱) آیا منظور از «المؤلّفهٔ قلوبهم» فقط كفّارند، یا شامل مسلمانان ضعیف‌العقیده نیز می‌شود؟
۲) آیا اعطای بخشی از زكات به كفّار برای كمك گرفتن از آنها در جهاد است، یا برای جذب كفّار به اسلام هم هست؟
۳) آیا سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» مختص زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و حضور ائمّه اطهار(علیهم السلام)است یا در زمان غیبت هم این سهم وجود دارد؟
در پاسخ به این پرسش‌ها، آیات، روایات و دیدگاه‌های فقهای عظام مورد بررسی قرار می‌گیرد. اما پیش از آن، به مفهوم لغوی این واژه می‌پردازیم:
● مفهوم لغوی واژه «المؤلّفهٔ قلوبهم»
واژه «مؤلّفهٔ» از ریشه لغوی «ألِفَ» گرفته شده و به معنای «آنَسَ به و أحبَّه، فهو آلِفٌ و الجمعُ اُلّاف» است.۲ در روایت هم آمده است: «خیرُ المؤمنین من كان مألفهٔ للمؤمنین»;۳ بهترین مؤمنان كسی است كه محل انس و الفت مؤمنان باشد. در لسان‌العرب نیز آمده است: «ألِفْتُ الشَّیءَ و ألِفْتُ فُلاناً إذا اَنسِتَ بِهِ و ألَّفْتُ بینهم تألیفاً إذا جمعتُ بینهم بعد تفرّق و ألَّفْتُ الشیءَ تألیفاً إذا وصلت بعضه ببعض و منه تألیفُ الكتاب.»۴ پس «تألیف» در لغت به دو معنا آمده است: یكی ایجاد محبت و انس و دیگری جمع كردن، كه هر دو معنا بسیار به هم نزدیك است. «تألیف قلوب» هم به معنای ایجاد محبت در دل‌ها و نزدیك كردن دل‌هاست. در كتاب مجمع‌البحرین نیز «المؤلّفهٔ قلوبهم» به كسانی اطلاق شده است كه دل‌هایشان با محبت و احسان جذب می‌شود.۵
● تألیف قلوب از منظر آیات
در آیاتی از قرآن كریم به مسئله «تألیف قلوب» اشاره شده است،۶ اما آیه‌ای كه برای این بحث به آن استدلال شده، آیه «اصناف صدقات» است:
(إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَهِٔ قُلُوبُهُمْ وَ فِی‌الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ‌اللّهِ وَ ابْنِ‌السَّبِیلِ فَرِیضَهًٔ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ.)(توبه: ۶۰)
مرحوم علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه آورده‌اند: «المؤلّفهٔ قلوبهم فهم الذین یؤلّف قلوبهم بإعطاء سهم من الزكاهٔ لیسلموا او یدفع بهم العدو او یستعان بهم علی حوائج الدین.»۷از نظر مرحوم علّامه، سهم تألیف قلوب برای جذب كفّار به اسلام، دفع دشمنان، یا كمك گرفتن در سایر نیازهای دینی از آنان است. این سهم مخصوص زمان رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) و یا حضور ائمّه اطهار(علیهم السلام) نیست، بلكه در هر زمان، باید سهمی از زكات را به این امر اختصاص داد.۸
نكاتی از این آیه قابل استفاده است:
۱) منظور از صدقات در این آیه، صدقات واجب یعنی زكات است; چون در آیه آمده «فریضهًٔ من اللّه» كه حال از تمام اصناف زكات است.
۲) وجوب مصرف زكات برای تألیف قلوب;
۳) بنای اسلام بر جذب هر چه بیشتر انسان‌ها به سوی دین حق است و برای این منظور، هزینه مالی نیز می‌كند.
۴) بهره‌گیری از امكانات اقتصادی در جهت جذب قلوب و متمایل ساختن انسان‌ها به اسلام از وظایف حكومت اسلامی است; زیرا زكات واجب از شئون حكومت است و جزو مالیات دولت اسلامی است. اگر حاكم اسلامی به نحو وجوب حكم كند كه زكات را به حاكم بپردازید تا در مصارف كلی هزینه كند، به اجماع فقها، دادن زكات به حاكم واجب می‌شود. همین بحث درباره انفال، خمس و خراج مطرح است و تمام اینها از بودجه دولت اسلامی محسوب می‌شود.
۵) در اینكه مصادیق «المؤلّفهٔ قلوبهم» فقط كفّارند یا منظور مسلمانان ضعیف‌العقیده و یا شامل هر دو گروه می‌شود، آیه اطلاق دارد و شامل همه آنها می‌شود.
بنابراین، دولت اسلامی می‌تواند با برنامه‌ریزی مناسب، در زمینه واجبات مالی كه به عهده مسلمانان است، از آنها برای مصارف عمومی و تبلیغ و گسترش اسلام استفاده نماید.
● تألیف قلوب از منظر روایات
۱) «مُحَمَّدُبْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَكْر وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُل جَمِیعاً عَنْ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام)قَالَ: الْمُؤَلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَمْ تَدْخُلِ الْمَعْرِفَهُٔ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله)یَتَأَلَّفُهُمْ وَ یُعَرِّفُهُمْ لِكَیْمَا یَعْرِفُوا وَ یُعَلِّمُهُمْ.»۹
مراد از «الْمُؤَلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ» كفّار نیست، به قرینه‌ای كه در روایت آمده: «قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ»، بلكه مراد مسلمانان ضعیف‌العقیده‌ای است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای جذبشان به آنها كمك می‌كرد.
۲) «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْر عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَٔ عَنْ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی‌جَعْفَر، قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ‌اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ الْمُؤَلَّفَهِٔ قُلُوبُهُمْ، قَالَ: «هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ‌اللَّهِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌اللَّهِ وَ هُمْ فِی ذَلِكَ شُكّاكٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ فَأَمَرَاللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ نَبِیَّهُ أَنْ یَتَأَلَّفَهُمْ بِالْمَالِ وَ الْعَطَاءِ لِكَیْ یَحْسُنَ إِسْلَامُهُمْ وَ یَثْبُتُوا عَلَی دِینِهِمُ الَّذِی دَخَلُوا فِیهِ وَ أَقَرُّوا بِهِ.»۱۰
این روایت هم مورد تألیف قلوب را برای مسلمانان ضعیف‌العقیده ذكر می‌كند; چون به طور صریح در روایت آمده است: «وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ هُمْ فِی ذَلِكَ شُكَّاكٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ»; آنها شهادتین را گفته‌اند، ولی در برخی مسائل شك دارند.
۳) «عَلِیٌّ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُل عَنْ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی جَعْفَر قَالَ: الْمُؤلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ لَمْ یَكُونُوا قَطُّ أَكْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ.»۱۱
این روایت مرسله است و دلالت دارد بر آنكه تألیف قلوب مخصوص زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیست; چون امام باقر(علیه السلام)می‌فرماید: تعداد آنها در زمان ایشان بیش از گذشته است.
۴) «عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی‌عُمَیْر عَنْ إِبْرَاهِیمَ‌بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِب، قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ: یَا إِسْحَاقُ، كَمْ تَرَی أَهْلَ هَذِهِ الآیَهِٔ: (فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؟ قَالَ: ثُمَّ قَالَ: هُمْ أَكْثَرُ مِنْ ثُلُثَیِ النَّاس.»۱۲
امام صادق(علیه السلام) اهل و مستحقّان آیه ۵۸ سوره توبه را بیش از دو سوم مردم معرفی می‌كند و در این آیه، منافقان را از مصادیق مستحقّان صدقات می‌آورد. از دیدگاه قرآن، نفاق محدوده وسیعی را شامل می‌شود; مانند: نفاق سیاسی، نفاق عقیدتی و حتی كسانی را كه ایمان و عقیده ضعیفی داشته باشند نیز دربرمی‌گیرد.
۵) «عِدَّهٌٔ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَاد عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَی بْنِ بَكْر عَنْ رَجُل قَالَ قَالَ أَبُوجَعْفَر: مَا كَانَتِ الْمُؤَلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ قَطُّ أَكْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ وَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَرَجُوا مِنَ الشِّرْكِ وَ لَمْ تَدْخُلْ مَعْرِفَهُٔ مُحَمَّد رَسُولِ اللَّهِ قُلُوبَهُمْ وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَأَلَّفَهُمْ رَسُولُ‌اللَّهِ وَ تَأَلَّفَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ‌اللَّهِ لِكَیْمَا یَعْرِفُوا.»۱۳
این روایت مرسله است و دلالت دارد بر آنكه تألیف قلوب مربوط به مسلمانان ضعیف‌العقیده است; چون فرموده: «مؤلّفهٔ قلوبهم» كسانی هستند كه وحدانیت خداوند را قبول دارند و مشرك هم نیستند، منتها هنوز معرفت و شناخت نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در قلبشان جای نگرفته است.
۶) «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْر عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَٔ عَنِ الْفُضَیْلِ وَ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی جَعْفَر فِی قَوْلِ‌اللَّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ: (وَ مِنَ‌النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُاللَّهَ عَلی حَرْف فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌٔ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الآخِرَهَٔ)، قَالَ زُرَارَهُٔ: سَأَلْتُ عَنْهَا أَبَاجَعْفَر، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ‌اللَّهِ وَ شَكُّوا فِی مُحَمَّد وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَكَلَّمُوا بِالاِْسْلَامِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌اللَّهِ وَ أَقَرُّوا بِالْقُرْآنِ وَ هُمْ فِی ذَلِكَ شَاكُّونَ فِی مُحَمَّد وَ مَا جَاءَ بِهِ وَ لَیْسُوا شُكَّاكاً فِی اللَّهِ قَالَ‌اللَّهُ، ـ عَزَّوَجَلَّ ـ: (وَ مِنَ‌النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُاللَّهَ عَلی حَرْف)یَعْنِی: عَلَی شَكٍّ فِی مُحَمَّد وَ مَا جَاءَ بِهِ، (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ) یَعْنِی: عَافِیَهًٔ فِی نَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ، (اطْمَأَنَّ بِهِ) وَ رَضِیَ بِهِ (وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌٔ)یَعْنِی: بَلَاءً فِی جَسَدِهِ أَوْ مَالِهِ تَطَیَّرَ وَ كَرِهَ الْمُقَامَ عَلَی الاِْقْرَارِ بِالنَّبِیِّ فَرَجَعَ إِلَی الْوُقُوفِ وَ الشَّكِّ فَنَصَبَ الْعَدَاوَهَٔ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْجُحُودَ بِالنَّبِیِّ وَ مَا جَاءَ بِه.»۱۴
در این روایت نیز مصداق «تألیف قلوب» مسلمانان ضعیف‌العقیده است; چون امام(علیه السلام)می‌فرماید: آنها كسانی هستند كه خداوند را عبادت می‌كنند و در ظاهر، شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن می‌دهند، اما با وجود این، در مورد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن شك دارند. اگر به آنها خیری برسد راضی می‌شوند و اطمینان می‌یابند و اگر به آنها سختی برسد از اسلام برمی‌گردند و توحید و نبوّت را انكار می‌كنند.
جمع‌بندی: اگر مراد از «المؤلّفهٔ قلوبهم» مسلمانان ضعیف‌العقیده باشند، از این روایات نمی‌توان برای بحث «الدعوهٔ الی الله بالطرق السلمیهٔ» به عنوان مؤیّد استفاده كرد. اما اگر شامل كفّار شود در این صورت، می‌توان از طریق كمك‌های مالی و اختصاص بخشی از زكات به این امر، برای جذب كفّار به اسلام استفاده كرد. به نظر می‌رسد با توجه به تعلیل در آیه و روایات، كه در بررسی دیدگاه‌های فقها به آن اشاره می‌شود، سهم تألیف قلوب عام است و شامل كفّار نیز می‌شود.● دیدگاه فقهای شیعه درباره سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم»
در مصادیق «المؤلّفهٔ قلوبهم» بین فقها اختلاف نظر است; از نظر بعضی از فقها، كفّار مصداق تألیف قلوب هستند، اما بعضی دیگر این سهم را مخصوص مسلمانان ضعیف‌العقیده دانسته‌اند. البته عده‌ای نیز منظور از این واژه را جذب كفّار و مسلمانان ضعیف‌العقیده تلقّی كرده‌اند. اقوال فقها در مورد مصادیق تألیف قلوب و همچنین اختصاص این سهم به زمان حضور معصوم(علیه السلام)یا عدم اختصاص آن، مورد بررسی قرار می‌گیرد:
۱) دیدگاه شیخ مفید
«المؤلّفهٔ قلوبهم، وهم الذین یستمالون و یتألفون للجهاد ونصرهٔ الاسلام.»۱۵ تألیف قلوب در مورد جذب كفّار برای جهاد است.
۲) دیدگاه شیخ طوسی
شیخ طوسی هم مورد «تألیف قلوب» را جهاد می‌داند: «و امّا المؤلّفهٔ قلوبهم فهم الذین یتألّفون و یستمالون الی الجهاد.»۱۶ از نظر ایشان، چون جهاد منوط به حضور معصوم(علیه السلام) است و در زمان غیبت، تألیف قلوب برای جهاد موردی ندارد، سهم آنها نیز ساقط می‌شود: «و یسقط سهم المؤلّفهٔ قلوبهم وسهم السعاهٔ وسهم الجهاد، لانّ هؤلاء لایوجدون إلاّ مع ظهور الامام; لانّ المؤلّفهٔ قلوبهم إنّما یتألّفهم الامام لیجاهدوا معه، والسعاهٔ أیضا إنّما یكونون من قبله فی جمع الزكوات، والجهاد أیضاً إنّما یكون به أو بمن نصبه.»۱۷
۳) دیدگاه قطب‌الدین راوندی
«والمؤلّفهٔ قلوبهم ]قال: هم قومٌ وحدّوا اللّه ولم یدخل قلوبهم[ انَّ محمّداً رسول اللّه فكان علیه السلام یتألّفهم فجعل لهم نصیبا بأمر اللّه لكی یعرفوا ویرغبوا، وقال بعض العلماء: جعل اللّه الزكوات لامرینِ: أحدهما سد خلّهٔ، والآخر تقویهٔ و معونهٔ لعزّ الاسلام. واستدل لذلك علی أنّ المؤلّفهٔ قلوبهم فی كل زمان.»۱۸
«المؤلّفهٔ قلوبهم» قومی بودند كه اظهار به وحدانیت خداوند می‌كردند، ولی هنوز رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) در دل‌هایشان داخل نشده بود. از این‌رو، آن حضرت با پرداخت سهمی از زكات سعی داشت آنها به اسلام رغبت پیدا كنند. برخی از علما با توجه به اینكه خداوند سهمی از زكات را برای تقویت اسلام قرار داده، تألیف قلوب را مخصوص زمان حضور معصوم ندانسته و آن را در هر زمانی جاری دانسته‌اند.
۴) دیدگاه ابن‌زهره حلبی
«والمؤلّفهٔ قلوبهم هم الذین یستمالون إلی الجهاد، بلا خلاف.»۱۹ ابن زهره تألیف قلوب را برای جهاد می‌داند و در این‌باره، ادعای عدم خلاف می‌كند.
۵) دیدگاه ابن ادریس حلّی
ابن ادریس درباره مصادیق تألیف قلوب و نیز وضعیت این سهم در دوران غیبت می‌نویسد: «و أمّا المؤلّفهٔ قلوبهم، فهم الذین یتألفون، یستمالون إلی الجهاد، فإنّهم یعطون سهماً من الصدقات مع الغنی و الفقر و الكفر و الاسلام و الفسق لانّهم علی ضربین: مؤلّفهٔ الكفر و مؤلّفهٔ الاسلام. و قال شیخنا أبوجعفر الطوسی ـ رحمهٔ‌الله: المؤلّفهٔ ضربٌ واحدٌ و هی مؤلّفهٔ الكفر. و الاول مذهب شیخنا المفید، و هو الصحیح; لانّه یعضده ظاهر التنزیل و عموم الآیهٔ، فمن خصصها یحتاج إلی دلیل... و سهم المؤلّفهٔ و العمّال ساقط الیوم; لانّ المؤلّف إنّما یتألّفه الامام، لیجاهد معه والعامل إنّما یبعثه الامام، لجبایهٔ الصدقات.»۲۰
ابن ادریس تألیف قلوب را برای جهاد می‌داند، منتها نه فقط برای تألیف قلوب كفّار، بلكه اعم از كفّار و مسلمانان; به دلیل عموم آیه اصناف زكات. البته او تألیف قلوب را در زمان غیبت ساقط می‌داند; چون از نظر وی، تألیف قلوب برای جهاد، به عهده امام معصوم(علیه السلام) است.
۶) دیدگاه علّامه حلّی
علّامه حلّی درباره مصادیق تألیف قلوب و همچنین بقای این سهم در زمان غیبت، در كتاب تذكرهٔ‌الفقها آورده است: «المؤلّفهٔ قلوبهم لهم نصیب مِن الزكاهٔ بالنصّ والاجماع، وهم الذین یستمالون إلی الجهاد بالاسهام وإن كانوا كفاراً، وحكمهم باق عند علمائنا، و به قال الحسن البصری والزهری و أحمد، و نقله الجمهور عن الباقر ـ علیه‌السلام ـ و قال الشعبی و مالك و الشافعی و أصحاب الرأی: انقطع سهم المؤلّفهٔ بعد رسول‌الله(صلی الله علیه وآله); لانّ اللّه تعالی أعزّ الاسلام، و أغناه عن أن یتألّف علیه رجال، فلا یعطی مشرك تألّفا بحال. و روی هذا عن عمر، و هو مدفوع بالآیهٔ، و بعمل النبی(صلی الله علیه وآله)إلی أن مات، ولا یجوز ترك الكتاب و السنّهٔ إلاّ بنسخ، والنسخ لا یثبت بعد موته ـ علیه‌السلام ـ فلا یجوز ترك الكتاب و السنّهٔ بمجرّد الاراء والتحكّم، و لا بقول صحابی. علی أنّهم لا یعملون بقول الصحابی إذا عارض القیاس فكیف إذا عارض الكتاب والسنّهٔ؟ قال الزهری: لا أعلم شیئاً نسخ حكم المؤلّفهٔ، علی أن ما ذكروه لا یعارض حكم الكتاب و السنهٔ. فإنّ الاستغناء عنهم لا یوجب رفع حكمهم، و إنّما یمنع عطیّتهم حال الغنی عنهم. فإذا دعت الحاجهٔ إلی إعطائهم أعطوا، كما أنّ باقی الاصناف إذا عدم منهم صنفٌ فی زمان سقط حكمه فی ذلك الزمان، فإذا وجد عاد حكمه.»۲۱
سهمی از زكات برای تألیف قلوب اختصاص داده شده و این سهم برای آن است كه افراد برای جهاد تمایل پیدا كنند، اگرچه كافر باشند و این مطلب را علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنّت نیز قبول دارند. برخی از علمای اهل سنّت از جمله مالك و شافعی بر این عقیده‌اند كه به خاطر عزّت یافتن اسلام و بی‌نیازی آن برای تألیف قلوب كفّار، پس از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) این سهم ساقط گردیده و این مطلب از عمر نقل شده است.
مرحوم علّامه به كسانی كه برای سقوط سهم تألیف قلوب به كلام عمر استناد كرده‌اند، پاسخ داده: سقوط سهم تألیف قلوب بر خلاف قرآن و سنّت عملی پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و ایشان تا زمان رحلت به آن عمل می‌كردند و نفرمودند كه این عمل مختص به ایشان است. در صورتی می‌توان قول به سقوط این سهم را پس از رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) پذیرفت كه كتاب یا سنّت به وسیله خود كتاب یا سنت نسخ شده باشد، در حالی كه نسخ ثابت نشده و به قول صحابه هم نمی‌توان كتاب و سنّت را نسخ كرد. علاوه بر آن، اهل سنّت در صورت تعارض بین قیاس و قول صحابه، قیاس را مقدّم می‌دارند. چطور اینجا قول صحابه را بر كتاب و سنّت مقدم داشتند؟!
زهری نیز در جواب استدلال به سقوط حكم تألیف آورده: حكم تألیف قلوب نسخ نشده و آنچه به عنوان معارض كتاب و سنّت عنوان كرده‌اند، نمی‌تواند معارض باشد. و این نظر، كه با قوّت گرفتن اسلام، دیگر نیازی به تألیف قلوب نیست، موجب سقوط حكم آن نمی‌شود; چون این سهم همانند سایر اصناف زكات، در صورت وجود مستحق آن، در زمانی واجب است عمل شود و در صورت نبود مستحق در زمانی، حكم ساقط نمی‌شود.۲۲
۷) دیدگاه محقق كركی
«المؤلّفهٔ، و هم قسمان: كفّار یستمالون إلی الجهاد أو إلی الاسلام، و مسلمون، إمّا من ساداتهم لهم نظراء من المشركین إذا أعطوا رغب النظراء فی الاسلام، و إما سادات مطاعون یرجی بعطائهم قوّهٔ ایمانهم و مساعدهٔ قومهم فی الجهاد، و إمّا مسلمون فی الاطراف إذا اعطوا منعوا الكفّار من الدخول، و إمّا مسلمون إذا اعطوا أخذوا الزكاهٔ من مانعیها. و قیل: المؤلّفهٔ الكفّار خاصهًٔ.»۲۳
علّامه حلّی تألیف قلوب را عام می‌داند كه هم شامل كفّار می‌شود و هم شامل مسلمانان، و در ادامه می‌فرماید: بنابر قول ضعیفی، تألیف قلوب مخصوص كفّار است. محقّق كركی در حاشیه‌ای كه به قول علّامه می‌زند می‌فرماید: «قوله: (و قیل: المؤلّفهٔ الكفّار خاصهٔ) هذا أشهر، و بالاول شواهد.»۲۴ اینكه تألیف قلوب مخصوص كفار باشد، مشهورتر است.
۸) دیدگاه صاحب جواهر
«و التحقیق بعد التأمّل التامّ فی كلمات الاصحاب والاخبار المزبورهٔ و معقد الاجماع و نفی الخلاف أنّ المؤلّفهٔ قلوبهم عام للكافرین الذین یراد ألفتهم للجهاد أو الاسلام، و المسلمین الضعفاء (الضعیفی خ ل) العقائد، لا أنّهم خاصون بأحد القسمین، و إن أطنب فی الحدائق فی الانكار علی من أدرج الكافرین عملا بظاهر النصوص المزبورهٔ، لكن فیه مضافاً ألی منافاته لاطلاق الآیهٔ طرح المعقد الاجماع و نفی الخلاف، بل ربّما ادعی ظهور بعض النصوص السابقهٔ فی غیر المسلم، و فی حاشیهٔ الارشاد لولد الكركی المروی أنّهم قومٌ كفّارٌ، علی أنّه قد أرسل فی دعائم الاسلام عن جعفربن محمّد ـ علیهما السلام: "أنّه قال فی قوله اللّه ـ عزّ و جل ـ و المؤلّفهٔ قومٌ یتألّفون علی الاسلام من رؤساء القبائل، كان رسول‌الله(صلی الله علیه وآله) یعطیهم لیتألفهم، و یكون ذلك فی كل زمان إذا احتاج إلی ذلك الامام فعله..."»۲۵
صاحب جواهر تألیف قلوب را عام می‌داند كه هم شامل تألیف قلوب كفّار برای جهاد می‌شود و هم برای اسلام. اما علاوه بر این دو قسم، مسلمانان ضعیف‌العقیده را نیز در بر می‌گیرد، و برای اثبات، به اطلاق آیه ۶۰ سوره «توبه» تمسّك می‌كند.
تمسّك صاحب جواهر به اطلاق این آیه، به چند دلیل تمام نیست:
۱) آیه ۶۰ سوره «توبه» اطلاق ندارد; چون این آیه و آیات قبل در یك سیاق هستند و آیات ۵۷ و ۵۸ این سوره در مورد منافقان است.
۲) تمسّك به اطلاق آیه محلی ندارد; چون روایاتی داریم كه تألیف قلوب را مختص مسلمانان ضعیف‌العقیده می‌داند و آن روایات، اطلاق آیه را تقیید می‌زند.
۳) به اطلاق آیه نمی‌توان تمسّك كرد; چون شارع در مقام بیان اصل تشریع است و در این صورت، نمی‌توان اطلاق‌گیری كرد.
صاحب جواهر دلیل دیگری كه برای مدعای خود می‌آورد این است: عمل به روایاتی كه تألیف قلوب را مختص مسلمانان ضعیف‌العقیده می‌دانند بر خلاف اجماع است.
البته این اجماع، كه صاحب جواهر ادعا می‌كند، نمی‌تواند در مقابل روایات مقاومت كند، مگر اینكه اصحاب از همه روایاتی كه تألیف قلوب را مختص مسلمانان ضعیف‌العقیده می‌دانند اعراض كرده باشند، و چنین اعراضی هم اثبات نشده است.
صاحب جواهر ادعا می‌كند: روایاتی داریم كه ظهور دارند در اینكه تألیف قلوب در مورد غیر مسلمانان است. اما روایاتی كه صاحب جواهر به آنها استناد می‌كند از حیث سند به قوّت روایاتی كه تألیف قلوب را مختص مسلمانان ضعیف‌العقیده می‌دانند، نیست.
در ادامه این بحث، در جواهر آمده است: «و فی الصحیح او الحسن عن زرارهٔ و محمّد انّهما قالا لابی عبداللّه ـ علیه‌السلام: "أرأیت قول الله تعالی: (إنما الصدقات) إلی آخره ـ لكلّ هؤلاء یعطی و إن كان لا یعرف، فقال: إنّ الامام یعطی هؤلاء جمیعاً، لانّهم یقرّون له بالطاعهٔ. قال زرارهٔ: قلتُ: فان كانوا لا یعرفون؟ فقال: یا زرارهٔ، لو كان یعطی من یعرف دون من لا یعرف لم یوجد لها موضع، و إنّما یعطی من لا یعرف لیرغب فی الدین فیثبت علیه. فأمّا الیوم فلا تعطها أنت و أصحابكَ إلا مَن یعرف، فمَن وجدت مِن هؤلاء المسلمینَ عارفاً فأعطه دون الناس. ثمَّ قال: سهم المؤلّفهٔ و سهم الرقاب عام، و الباقی خاص." فانّ الظاهر أنّ مراده بالعموم ما ذكرنا، بل قد یستفاد منه عموم التألیف لضعف الایمان بالمعنی الاخص.»۲۶صاحب جواهر از این بخش از روایت كه می‌فرماید: «سهم المؤلّفهٔ و سهم الرقاب عام» استفاده می‌كند كه مراد از «عموم» در روایت، این است كه شامل كفّار برای جذب به اسلام و استفاده در جهاد و نیز مسلمانان ضعیف‌العقیده می‌شود و علاوه بر آن، حتی شیعیانی را كه ایمان ضعیفی دارند نیز در برمی‌گیرد.
از دیدگاه صاحب جواهر از برخی از روایات مثل مرسله دعائم و برخی از فتواها استفاده می‌شود كه مراد از «المؤلّفهٔ قلوبهم» كسانی هستند كه تمایلی به اسلام یا جهاد همراه مسلمانان داشته باشند. از این‌رو، سهمی از زكات به آنها داده می‌شود تا تمایل بیشتری پیدا كنند و به دین اسلام درآیند، اما پرداخت این سهم به كسانی كه هیچ تمایلی نشان ندادند، به احتمال اینكه تمایلی پیدا كنند، بعید نیست اشكال داشته باشد. البته این بحث نیاز به تأمّل دارد; چون از آیه استفاده نمی‌شود كه این سهم مختص كسانی است كه تمایل به اسلام یا جهاد همراه مسلمانان داشته باشند.۲۷
نقد مرحوم حكیم بر كلام صاحب جواهر: مرحوم سیدمحسن حكیم در نقد كلام صاحب جواهر آورده است:۲۸ مراد از عام بودن سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» این است كه شامل اهل سنّت و شیعیان ضعیف‌العقیده نیز می‌شود، اما كفّار را دربر نمی‌گیرد; چون در روایت آمده است: «لكلّ هؤلاء یعطی و إن كان لا یعرف، فقال: إنّ الامام یعطی هؤلاء جمیعاً، لانّهم یقرّون له بالطاعهٔ... فأمّا الیوم فلا تعطها أنت و أصحابك إلاّ من یعرف.»۲۹ پس منظور از «المؤلّفهٔ قلوبهم»، «من لا یعرف و من یعرف و فی معرفته ضعف» است و مراد از عام بودن این سهم در روایت، آن است كه مسلمانان اهل سنّت و شیعیان ضعیف‌الایمان را شامل می‌شود.
نقد كلام مرحوم سیدمحسن حكیم: سخن مرحوم سیدمحسن حكیم تمام نیست; چون سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» را با سهم «الرقاب» آورده و «رقاب» شامل بردگان كافر نیز می‌شود. پس تألیف قلوب كفّار را نیز دربر می‌گیرد. علاوه بر این، در برخی روایات، قراینی وجود دارد كه از آن عمومیت فهمیده می‌شود:
روایت اول: روایتی كه صاحب جواهر به آن استناد كرده بود: «عن زرارهٔ و محمّد انّهما قالا لابی عبد الله(علیه السلام): أرأیت قول الله تعالی: (إنما الصدقات) ـ إلی آخره ـ لكلّ هؤلاءِ یعطی و إن كان لا یعرف، فقال: إنّ الامام یعطی هؤلاء جمیعاً، لانّهم یقرّون له بالطاعهٔ. قال زرارهٔ: قلت: فاِن كانوا لا یعرفون؟ فقال: یا زرارهٔ، لو كان یعطی من یعرف دون من لا یعرف لم یوجد لها موضع، و إنّما یعطی من لا یعرف لیرغب فی الدین فیثبت علیه، فأمّا الیوم فلا تعطها أنت و أصحابك إلا من یعرف، فمَن وجدَتِ من هؤلاء المسلمین عارفاً فأعطه دون الناس، ثم قال: سهم المؤلّفهٔ و سهم الرقاب عام، والباقی خاص.»۳۰
نكات قابل استفاده از این روایت:
▪ نكته اول:
در روایت قراینی وجود دارد كه از آنها عمومیت سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» فهمیده می‌شود: در روایت آمده است: «إنّما یعطی مَن لا یعرف لیرغب فی الدین.» اگر علت پرداخت زكات برای ترغیب به دین است، پس باید كفّار را هم شامل شود. علاوه بر تعلیل، قرینه دیگری نیز در روایت هست كه عام بودن این سهم را می‌رساند. در روایت، سهم تألیف قلوب در كنار سهم رقاب آمده است و رقاب شامل بردگان كافر نیز می‌شود. پس تألیف قلوب كفّار را نیز دربر می‌گیرد.
▪ نكته دوم:
سهم تألیف قلوب مربوط به همه زمان‌هاست، چون در ادامه روایت آمده: «لا یكون فریضهٔ فرضه اللّه ـ عزوجلّ ـ و لایوجد لها اهل.» از ویژگی‌های قانون‌گذاری در اسلام، این است كه وضع قوانین برای موارد آرمانی و غیر واقعی نیست، بلكه بر اساس نیاز جامعه قانون وضع می‌شود.
▪ نكته سوم:
قرار دادن سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» در كنار سهم «فقرا»، «مساكین»، «عاملان زكات» و «بدهكاران» نشان‌دهنده آن است كه این سهم عنوان خاصی است و فلسفه زكات در اسلام، چند بعدی است كه یك بعد آن رفع فقر است. بعد دیگرش فلسفه تربیتی و تبلیغی دارد كه هدف از آن ترغیب و جذب به دین است و این هدف عام است. از این‌رو، شامل كفّار نیز می‌شود.
▪ نكته چهارم:
شاید این‌گونه تصور شود كه اختصاص بخشی از سهم زكات برای تبلیغ دین و جذب به اسلام جزو سهم «فی سبیل‌الله» است، نه سهم «تألیف قلوب»، و سهم «فی سبیل الله» در مصالح عمومی هزینه می‌شود كه به نوعی هزینه‌های تبلیغ دین را نیز شامل می‌شود، اما اشكالی ندارد كه سهم «تألیف قلوب» از مصادیق خاص فی سبیل‌الله باشد.
▪ نكته پنجم:
از تعلیل‌های این حدیث صحیحه استفاده می‌شود كه می‌توان با برنامه‌ریزی اقتصادی و دادن كمك‌های مالی به كفّار، آنها را به اسلام جذب كرد. اما این استفاده از حدیث در مقابل اجماعی است كه این سهم را برای جذب كفّار برای جهاد در كنار مسلمانان می‌داند. به نظر می‌رسد این اجماع اساسی ندارد و بر فرض قبول همین معقد اجماع، استماله برای جهاد هم در نهایت، برای تحقق دعوت به اسلام است و اگر با عنوان دیگری امكان جذب كفّار به اسلام وجود داشته باشد، با اجماع هم منافات ندارد.
اگر بپذیریم كه معقد اجماع برای ایجاد تمایل در كفّار برای جهاد همراه مسلمانان باشد، به طریق اولی، از آن فهمیده می‌شود كه ایجاد تمایل در كفّار برای پذیرش اسلام جایز است و علاوه بر آن، ایجاد تمایل برای جهاد هزینه بیشتری می‌خواهد; زیرا در صورت پذیرش اسلام، جزو شهروندان دولت اسلامی محسوب می‌شوند و در كنار مسلمانان خواهند جنگید.
روایت دوم: «عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام) قَالَ: الْمُؤَلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَمْ تَدْخُلِ الْمَعْرِفَهُٔ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ كَانَ رَسُولُ‌اللَّهِ یَتَأَلَّفُهُمْ وَ یُعَرِّفُهُمْ لِكَیْمَا یَعْرِفُوا وَ یُعَلِّمُهُمْ.»۳۱
این روایت دلالتی بر اختصاص تألیف قلوب به مسلمانان ضعیف‌العقیده، ندارد; زیرا:
اولا، حضرت فرمودند: «هُم قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّه.» اعتقاد به وحدانیت خداوند تنها مختص مسلمانان نیست، بلكه شامل اهل كتاب و ادیان دیگری نیز می‌شود.
ثانیاً، در ادامه حدیث دارد: «وَ لَمْ تَدْخُلِ الْمَعْرِفَهُٔ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌اللَّهِ.» چگونه می‌توان كسانی را كه هنوز در نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) شك دارند مسلمان خواند؟
ثالثاً، تعلیلی كه در حدیث آمده «لِكَیْمَا یَعْرِفُوا» مؤیّد این مطلب است كه هدف از پرداخت سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» جذب به اسلام است كه شامل كفّار نیز می‌شود.
از این روایت و روایت‌های دیگر، انحصار این سهم در مسلمانان ضعیف‌العقیده استفاده نمی‌شود، بلكه تمام مواردی هم كه در روایات آمده از باب ذكر مصداق است و ذكر مصداق نمی‌تواند مخصص باشد.
۹) دیدگاه مرحوم سیدكاظم یزدی
ایشان در العروهٔ‌الوثقی آورده‌اند: «المؤلّفهٔ قلوبهم من الكفّار الذین یراد من إعطائهم الفتهم و میلهم الی الاسلام او الی معاونهٔ المسلمین فی الجهاد مع الكفّار او الدفاع و من المؤلّفهٔ قلوبهم الضعفاء العقول من المسلمین لتقویهٔ اعتقادهم او لامالتهم الی المعاونهٔ فی الجهاد او الدفاع.»۳۲
بر اساس نظر سیدكاظم یزدی نیز تألیف قلوب عام است و شامل كفّار و مسلمانان ضعیف‌العقیده می‌شود، و با توجه به اینكه ایشان در اینجا فتوا دادند و متعرّض اختصاص این سهم به زمان رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) نشدند، می‌توان استفاده كرد كه معتقد به اختصاص این سهم به زمان رسول الله(صلی الله علیه وآله) نیستند.۱۰) دیدگاه مرحوم سیدابوالقاسم خوئی
مرحوم آقای خوئی در منهاج‌الصالحین آورده‌اند: «المؤلّفهٔ قلوبهم و هم المسلمون الّذین یضعف اعتقادهم بالمعارف الدینیهٔ فیعطون من الزكاهٔ لیحسن اسلامهم و لیثبتوا علی دینهم او الكفّار الذین یوجب اعطاؤهم الزكوهٔ میلهم الی الاسلام او معاونهٔ المسلمین فی الدفاع او الجهاد مع الكفّار.»۳۳ ایشان علاوه بر مسلمانان ضعیف‌العقیده، كفّار را هم از مصادیق تألیف قلوب می‌دانند و پراختن ایشان به این بحث نشان می‌دهد: این سهم را مختص زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمی‌دانند و امروزه هم می‌توان برای جذب به اسلام، بخشی از زكات را هزینه كرد.
ایشان در بحث اصناف مستحقّان زكات در تألیف قلوب، سه نظریه را مطرح می‌كند: «احدها: ما ذهب الیه الشیخ فی المبسوط و المحقق فی الشرائع، بل نسب الی المشهور بین الاصحاب من الاختصاص بالكفّار. ثانیها: ما ذهب الیه المفید و تبعه جماعهٔ من التعمیم و انّ المؤلّفهٔ ضربان: مشركون و هم من عرف، و مسلمون و هم ضعفاء الایمان، فیعطی لهم الزكوهٔ لتقویهٔ عقیدتهم. ثالثها: ما اختاره فی الحدائق من الاختصاص بالمسلمین.»۳۴
مرحوم خوئی پس از نقل سه نظریه، در بررسی آنها آوده‌اند:
قول اول، سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» را به كفّار اختصاص داده، دلیلی بر این اختصاص نیست و علاوه بر آن، اطلاق ادلّه كتاب و سنّت بر خلاف این دیدگاه است.
قول دوم، كه این سهم را عام می‌دانست، مطابق اطلاقات كتاب و سنّت است.
قول سوم، كه این سهم را مختص مسلمانان ضعیف‌العقیده تلقّی می‌كرد و صاحب حدائق برای اثبات آن به روایاتی استناد كرده است، اگر این روایات از حیث سند و دلالت تمام باشد، باید اطلاقات كتاب و سنّت را با آنها تقیید زد.
از جمله روایاتی كه صاحب حدائق به آنها برای اختصاص این سهم به مسلمانان ضعیف‌العقیده استناد كرده، روایتی است كه زراره از امام باقر(علیه السلام) نقل می‌كند: «قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ‌اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ (وَ الْمُؤَلَّفَهِٔ قُلُوبُهُمْ)، قَالَ: هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ‌اللَّهِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌اللَّهِ وَ هُمْ فِی ذَلِكَ شُكَّاكٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ فَأَمَرَاللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیَّهُ أَنْ یَتَأَلَّفَهُمْ بِالْمَالِ وَ الْعَطَاءِ لِكَیْ یَحْسُنَ إِسْلَامُهُمْ ...»۳۵
پاسخی كه می‌توان به استناد صاحب حدائق به این روایت داد این است كه عده‌ای كه برای كمك به مسلمانان در غزوه «حنین» شركت كردند ـ چنان‌كه در سیره حلبیه نیز آمده ـ مسلمان نبودند و از كفّار بودند. چگونه صاحب حدائق تلاش می‌كند تا با استناد به این روایت، این سهم را به مسلمانان ضعیف‌العقیده اختصاص دهد؟
آیهٔ‌اللّه خوئی در پاسخ به استناد صاحب حدائق به این روایت آوده‌اند: «بقصور الدلالهٔ عن الحصر بل اقصیها التعرّض لشأن نزول الآیهٔ و انّ موردها تلك القصهٔ.» این روایت نیز دلالتی بر اختصاص این سهم به مسلمانان ضعیف‌العقیده ندارد، بلكه فقط متعرّض شأن نزول آیه شده است. مرحوم آقای خوئی در ادامه بحث از اصناف مستحقّان زكات عبارتی را از مصباح‌الفقیه همدانی نقل می‌كند كه ایشان تألیف قلوب و تقویت اسلام و مسلمانان را از مصادیق سهم «سبیل الله» می‌شمارد و در پرداخت این سهم، بین مسلمانان ضعیف‌العقیده و كفّار تفاوتی قایل نمی‌شود و در كفّار نیز فرقی نمی‌كند برای همراهی در جهاد باشد یا برای جذب آنها به اسلام.۳۶
سهمی كه برای جذب كفّار به اسلام پرداخت می‌شود، چه از عنوان «سبیل الله» باشد و یا از عنوان «المؤلّفهٔ قلوبهم»، این مطلب مؤیّدی برای اثبات این مدعاست كه دعوت به سوی خداوند باید به شیوه‌های مسالمت‌آمیز باشد.
۱۱) دیدگاه حضرت امام خمینی(قدس سره)
در كتاب تحریرالوسیله آمده است: «المؤلّفهٔ قلوبهم و هم الكفّار الذین یراد اُلفتهم الی الجهاد او الاسلام او المسلمون الذین عقائدهم ضعیفهٔ فیعطون لتألیف قلوبهم و الظاهر عدم سقوطه فی هذا الزمان.»۳۷
از دیدگاه حضرت امام، تألیف قلوب شامل كفّار و مسلمانان می‌شود و ایشان تصریح می‌كنند این سهم در عصر حاضر نیز ساقط نشده است. از این‌رو، می‌توان سهمی از زكات را برای جذب كفّار و تقویت اعتقادات مسلمانان ضعیف العقیده هزینه كرد.
آیا در عصر حاضر، سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» ساقط شده است؟
در آیه شریفه اصناف مستحقّان زكات، حكم سهم زكات به وصف تألیف قلوب معلّق شده است. با استفاده از قاعده «تعلیق الحكم علی الوصف مشعر بالعلیّهٔ»، تا زمانی‌كه مناط و علت باشد، حكم نیز خواهد بود. بنابراین، تا زمانی‌كه اسلام به تألیف قلوب نیاز داشته باشد، سهم آن از زكات ساقط نمی‌شود. علاوه بر آن، از این قاعده استفاده می‌شود كه تألیف قلوب شامل كفّار نیز می‌شود; چون یكی از موارد اطلاق‌گیری، تعلیق حكم بر وصف خاص است.
اگر ادعا شود كه جهاد ابتدایی مخصوص زمان رسول الله(صلی الله علیه وآله) بوده و از این‌رو، سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» نیز مخصوص همان زمان است و امروزه ساقط شده، این كلام در حقیقت، ادعای نسخ در آیه مربوط به پرداخت سهمی از زكات برای تألیف قلوب است، و نسخ دلیل می‌خواهد، و دلیلی بر نسخ وجود ندارد. و بر فرض اینكه در زمان غیبت كسی معتقد به وجوب جهاد ابتدایی نباشد، اما اجماع بر وجوب دعوت به سوی خدا وجود دارد و تألیف قلوب می‌تواند یكی از شیوه‌های دعوت الی الله از طریق مسالمت‌آمیز باشد.
● دیدگاه فقهای اهل سنّت درباره سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم»
فقهای اهل سنّت دیدگاه‌های مختلفی مطرح كرده‌اند:
ابوحنیفه معتقد است: سهم تألیف قلوب ساقط شده است. حنفی‌ها دو دلیل برای آن مطرح می‌كنند: دلیل اول اجماع است; چون عمر این سهم را قطع كرد و صحابه نیز آن را انكار نكردند. دلیل دوم پرداخت سهمی از زكات برای جذب به اسلام مربوط به زمانی بود كه اسلام نیاز به جذب نیرو داشت. با غلبه اسلام و توسعه آن دیگر نیازی به تألیف قلوب نیست.
مالك هم معتقد است: این سهم ساقط شده و آیه‌ای كه سهمی برای تألیف قلوب تعیین كرده، نسخ شده است.
شافعی دو قول دارد; بنابر یك قول، او نیز معتقد است: این سهم ساقط شده، اما در قول دیگری در صورت وجود مصلحتی برای پرداخت این سهم، آن را ساقط نمی‌داند.
احمدبن حنبل و حنابله معتقدند: این سهم ساقط نشده است و امروز نیز باید سهمی از زكات را برای تألیف قلوب اختصاص داد.
الف) دیدگاه قرطبی
«المؤلّفهٔ قلوبهم، و هم قوم كانوا فی صدر الاسلام ممّن یظهر الاسلام یتألّفون یدفع سهم من الصدقهٔ لضعف یقینهم. قال الزهری: المؤلّفهٔ من اسلم من یهودی او نصرانی و ان كان غنیاً. و قال بعض المتأخّرین: اختلف فی صفتهم فقیل: صنف من الكفّار یُعطون لیتألّفوا علی الاسلام و كانوا لایسلّمون بالقهر والسیف و لكن یسلّمون بلعطاء و الاحسان. و قیل: هم قوم أسلموا فی الظاهر و لم‌تستیقن قلوبهم فیعطون لیتمكّن الاسلام فی صدورهم و قیل: هم قوم من عظماء المشركین لهم اتباع یعطون لیتألّفوا اتباعهم علی الاسلام. قال: و هذه الاقوال متقاربهٔ و القصد بجمیعها الاعطاء لمن لایتمكّن الاسلام الاّ بالعطاء و فكأنّه ضرب من الجهاد و المشركون ثلاثهٔ اصناف: صنف یرجع بأقامهٔ البرهان و صنف بالقهر و صنف بالاحسان و الامام الناظر للمسلمین یستعمل مع كل صنف ما یراه سبباً لنجاته و تخلیصه من الكفر.»۳۸
قرطبی در اینكه آیا تألیف قلوب شامل كفّار می‌شود یا نه، می‌گوید: این سهم در حقیقت، برای جذب كفّار است، و كفّار سه قسم هستند:
۱) گروهی كه با اقامه برهان مسلمان می‌شوند.
۲) گروهی كه با قهر و غلبه مسلمان می‌شوند.
۳) گروهی كه با احسان مسلمان می‌شوند و تشخیص آن با امام مسلمانان است.
ب) دیدگاه ابوبكر بن مسعود الكاشانی
«و أما المؤلّفهٔ قلوبهم فقد قیل: انّهم كانوا قوماً من رؤساء قریش و صنادید العرب... فكان رسول‌اللّه(صلی الله علیه وآله)یُعطیهم من الصدقات تطییباً لقلوب المسلمین منهم و تقریراً لهم علی الاسلام و تحریضاً لاتباعهم علی اتباعهم و تألیفاً لمن لم یحسن اسلامه وقد حسن اسلام عامتهم الاّ من شاء الله تعالی لحسن معاملهٔ النبی ـ صلّی‌الله علیه وسلم ـ معهم و جمیل سیرته حتی روی عن صفوان بن امیّهٔ قال: أعطانی رسول الله(صلی الله علیه وآله) و انّه لابغض الناس إلّی فمازالُ یعطینی حتی انّه لاحبُّ الخلق إلیّ واختلف فی سهامهم بعد وفاهٔ رسول الله(صلی الله علیه وآله). قال عامّهٔ العلماء: انّه انتسخ سهمهم وذهب ولم یعطوا شیئاً بعد النبی(صلی الله علیه وآله)ولا یعطی الآن لمثل حالهم و هو أحد قولی الشافعی، وقال بعضهم: و هو أحد قولی الشافعی ـ رضی‌الله عنه ـ انّ حقهم بقی وقد أعطی من بقی من أولئك الذین أخذوا فی عهدالنبی(صلی الله علیه وآله) و الآن یعطی لمن حدث اسلامه من الكفرهٔ تطییباً لقلبه و تقریراً له علی الاسلام وتعطی الرؤساء مِن أهل الحرب إذا كانت لهم غلبهٔ یخاف علی‌المسلین من شرّهم لانّ المعنی الذی له كان یعطی النبی(صلی الله علیه وآله)أولئك موجود فی هؤلاء، و الصحیح قول العامّهٔ لاجماع الصحابهٔ علی ذلك. فانّ أبابكر و عمر ـ رضی‌الله عنهما ـ ما أعطیا المؤلّفهٔ قلوبهم شیئأ من الصدقات ولم ینكر علیهما أحد من الصحابهٔ.»۳۹
صاحب بدائع‌الصنائع می‌گوید: «مؤلّفه قلوبهم» عده‌ای از رؤسای قریش و بزرگان عرب بودند كه تازه مسلمان شده بودند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای جذب قلوب آنها سهمی به آنها می‌داد. پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در مورد سهم این گروه اختلاف شد; عده‌ای قایل شدند كه سهم آنها باقی است و این یكی از اقوال شافعی است. البته قول دیگری هم هست كه می‌گوید: سهم آنها ساقط شده است، كه این هم قول دیگر شافعی است و عامّه علما هم به همین فتوا دادند. صاحب بدائع هم به همین نظر معتقد است: «الصحیح قول العامّهٔ لاجماع الصحابهٔ علی ذلك، فان أبابكر و عمر ـ رضی‌الله عنهما ـ ما أعطیا المؤلّفهٔ قلوبهم شیئأ من الصدقات ولم ینكر علیهما أحد من الصحابهٔ ـ رضی‌الله عنهم.»۴۰
دلیلی كه صاحب بدائع می‌آورد این است كه ابوبكر و عمر سهم مؤلّفه قلوبهم را ندادند و صحابه هم منكر فعل آنها نشدند و همین مبنای اجماع است! اما این مطلب جای بررسی دارد.ج) دیدگاه ابن رشد
«فهل المؤلّفهٔ قلوبهم حقّهم باق إلی الیوم أم لا، فقال مالك: لا مؤلّفهٔ الیوم، و قال الشافعی و أبوحنیفهٔ: بل حقّ المؤلّفهٔ باق إلی الیوم، إذا رأی الامام ذلك، و هم الّذین یتألّفهم الامام علی الاسلام. و سبب اختلافهم: هل ذلك خاص بالنبی(صلی الله علیه وآله)، أو عام له و لسائر الامّهٔ؟ و الاظهر أنّه عام، و هل یجوز ذلك للامام فی كل أحواله، أو فی حال دون حال; أعنی فی حال الضعف، لا فی حال القوّهٔ؟ و لذلك قال مالك: لا حاجهٔ إلی المؤلّفهٔ الآن لقوّهٔ الاسلام، وهذا كما قلنا التفات منه إلی المصالح.»۴۱
این دیدگاه ضمن ذكر اقوال مالك، شافعی و ابوحنیفه، سعی می‌كند این وجه را بیان كند كه این سهم به عهده امام است كه اگر مصلحت بداند، پرداخت می‌شود. در حقیقت، تلاش این فقها برای توجیه كار عمر است.
د) دیدگاه روشن‌فكران اهل سنّت
برخی از روشن‌فكران اهل سنّت، چون اقدام عمر در قطع سهم تألیف قلوب از زكات را در مخالفت صریح با سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله)می‌دیدند، سعی كردند تا عمل عمر را توجیه كنند و آن را اقدامی حكومتی تلقّی كردند كه بر اساس مصالح حكومتی صورت گرفته است و معتقدند: امروزه باید سهمی از زكات برای تألیف قلوب هزینه شود.
یوسف قرضاوی در این‌باره می‌نویسد: «و الحقُّ انّ كلا الامرینِ غیر صحیح، فالنسخ لم یقع، و الحاجهٔ الی تألیف القلوب لم ینقطع. امّا دعوی النسخ بفعل عمر، فلیس فیه أدنی دلیل. فإنّ عمر إنّما حرّم قوماً من الزكاهٔ كانوا یتألّفون فی عهد الرسول(صلی الله علیه وآله)و رأی أنّه لم یعد هناك حاجهٔ لتألیفهم، و قد أعزالله الاسلام و أغنی عنهم، و لم یجاوز الفاروق الصواب فیما صنع. فإنّ التألیف لیس وضعاً ثابتاً دائماً. و لا كل من كان مؤلّفاً فی عصر یظل مؤلّفاً فی غیره من العصور، و إنّ تحدید الحاجهٔ الی التألیف، و تحدید أشخاص المؤلّفین أمر یرجع الی اولی‌الامر و تقدیرهم لما فیه خیر الاسلام و مصلحهٔ المسلمین.»۴۲
از دیدگاه قرضاوی، نسخی در مورد سهم تألیف قلوب صورت نگرفته و فعل عمر هم نمی‌تواند دلیل بر نسخ باشد; چون او كسانی را از این سهم محروم كرد كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)به آنها پرداخت می‌كرد. پس تألیف قلوب امر ثابتی نیست، و این مسئله‌ای است كه به عهده حاكم است تا بر اساس مصلحت اسلام و مسلمانان عمل كند.
وی در ادامه آورده است: «و من الذی له حق تألیف هؤلاء او اولئك او عدم التألیف؟ انّه ولی امر المسلمین اولا، إنّه له الحق فی ان یترك تألّف قوم كان یتألّفهم حاكم مسلم قبله، و له الحق ان یترك تألیف القلوب فی عهده بالمرّهٔ إذا لم یوجد فی زمنه ما یدعو الیه، فانّ ذلك من الامور الاجتهادیهٔ التی تختلف باختلاف العصور و البلدان و الاحوال، و عمر حین فعل ذلك لم یعطل نصّاً و لم ینسخ شرعاً.»۴۳
در واقع، اهل سنّت عمل عمر را توجیه می‌كنند و عمل او را اقدامی حكومتی می‌دانند و اگر اقدام عمر ناظر به همه زمان‌ها نباشد و اقدامی مصلحتی و برای حكومت باشد، پس اقدام خلفا به عنوان حاكم نمی‌تواند مبنای فقهی دایمی باشد. بنابراین، اهل سنّت باید از قسمت‌های زیادی از فقه خود، كه ساخته و پرداخته خلفاست، دست بردارند و این گام مثبتی به سمت فقه شیعه و دیدگاه‌های شیعه است.
قرضاوی در نقد دیدگاه كسانی كه با استناد به فعل عمر، حكم به جواز تعطیلی و مخالفت نصوص بر اساس مصلحت داده‌اند، آورده است: «و بهذا نتبیّن بطلان ما یقوله بعض المعاصرین من جواز تعطیل النصوص او مخالفتها اذا اقتضت ذلك مصلحهٔ، متخذین من موقف عمر من المؤلفهٔ قلوبهم، تكأهٔ لهم فی دعواهم العریضهٔ. من ذلك ما ادعاه صبحی محمصانی فی انّ عمر لم یتأخّر حتی عن مخالفهٔ النصوص اذا اقتضت السیاسهٔ الشرعیهٔ او مصلحهٔ المسلمین ذلك، و استدلّ بموضوع المؤلّفهٔ ...»۴۴
از نظر صبحی محمصانی، در صورتی كه احكام حكومتی و مصلحت اقتضا كند، می‌توان بر خلاف نصوص شرعی عمل كرد و برای جواز این حكم، به فعل عمر در قطع سهم تألیف قلوب از زكات استناد می‌كند. قرضاوی این نظر را رد می‌كند و عمل عمر را هم مخالف نصوص نمی‌داند; زیرا تصمیم‌گیری در مورد این سهم به عهده حاكم است.
محمود اللبابیدی در مجله رسالهٔ الاسلام، كه «دارالتقریب بین المذاهب» در قاهره آن را منتشر می‌كرد، در مقاله‌ای تحت عنوان «السلطهٔ التشریعهٔ فی الاسلام» آورده است: «انّ الامّهٔ ممثّلهٔ فی هیئهٔ شوراها من سلطتها ان تجمد بعض النصوص او تخالفها اذا رأت فی ذلك مصلحهٔ.» از نظر او، نمایندگان مجلس به نام «مصلحت عمومی» می‌توانند از بعضی از نصوص دست بردارند و برای جواز چنین كاری، به اقدام عمر و اقدامات مشابه استناد می‌كند. قرضاوی استناد او را به فعل عمر برای مخالفت با قرآن، رد می‌كند و همان توجیه را كه برای فعل عمر در جواب محمصانی آورده بود، تكرار می‌كند. علمای «الازهر» نیز بر علیه لبابیدی موضع گرفتند; از جمله، محمّد محمّدالمدنی در مقاله‌ای با نام «بحث علی بحث» به ردّ دیدگاه او می‌پردازد.۴۵
● جایگاه مصلحت در فقه شیعه
پیش از اینكه به بحث «مصلحت در فقه شیعه» بپردازیم، بجاست توضیحی اجمالی درباره «انواع احكام شرعی» ارائه دهیم:
احكام شرعی به سه دسته تقسیم می‌شود:
۱) احكام شرعیه فرعیه:
این احكام منشأ حكومتی ندارند; مانند: شكیات نماز.
۲) احكام ثانویه:
احكامی است كه بر اساس آن می‌توان از حكم اوّلی به دلیل ضرورت، عسر و حرج و مانند آن، به صورت موقّت دست كشید.
۳) احكام حكومتی:
الف) بخش‌نامه‌ها و تصویب‌نامه‌ها و آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌هایی كه مربوط به پیشبرد وظایف حكومتی است.
ب) عزل و نصب‌ها و تصمیمات حكومتی.
در حكومت اسلامی، كه بر مبنای «ولایت فقیه» است، ولیّ فقیه باید تشخیص دهد كه آیا حكم حكومتی یا حكم ثانوی مخالف با حكم اوّلی است یا نه؟ تشخیص ولیّ‌فقیه نیز بر اساس سلیقه شخصی نیست، بلكه ضوابط شرعی بر آن حاكم است. در تشخیص مصادیق هم اینكه كدام یك مصلحت اقوا دارد، باید كارشناسی قوی صورت گیرد. برای مثال، شاید قراردادی بر اساس عناوین اولیه فقهی صحیح نباشد، ولی با كار كارشناسی و با توجه به ملاك‌هایی كه در شرع مقدّس وجود دارد، مشخص شود كه مصالح بزرگی برای مسلمانان دارد، و یا در مورد تعارض بین حفظ نفوس مسلمانان و انجام حج، بر اساس ملاك‌هایی كه در شرع مقدّس است، به دست آوریم كه حفظ نفوس مقدّم بر حج رفتن است.
شورای نگهبان بر اساس احكام شرعیه فرعیه حكم می‌كند كه قانونی مطابق شرع هست یا نیست. مجمع تشخیص مصلحت نظام هم به معنای مجلس قانون‌گذاری در مقابل كتاب و سنّت نیست، بلكه تصمیمات مجمع هم باید بر اساس ضوابط شرعی باشد. در فقه شیعه، «مصلحت» پایه قانون‌گذاری دایمی نیست، بلكه مبنای یك حكم ثانوی و حكومتی است كه بر آن حكم، ضوابط كلیه وقتیه حاكم است. اما در فقه اهل سنّت، «مصلحت» پایه قانون‌گذاری همیشگی است.
برخی تصور می‌كنند مصلحتی كه در فقه و احكام حكومتی مطرح است، به معنای دست برداشتن از احكام شرعی است و «مصلحت» را مسئله‌ای مافوق شرع تلقّی می‌كنند، اما چنین تصوری صحیح نیست و با مصلحتی كه در فقه شیعه است، سازگاری ندارد و ممكن است به انكار ربوبیت تشریعی خداوند منجر شود.
برای شناخت مصالح حكومتی و قضایای وقتیه، قاعده كلی وجود ندارد، بلكه با توجه به قراین می‌توان فهمید كه آیا حكمی حكومتی و مربوط به زمان خاصی بوده، یا اینكه حكمی دایمی است. برای مثال، حضرت علی(علیه السلام)برای اسب‌ها زكات وضع كرد. این یك اقدام حكومتی بود. از این‌رو، هیچ فقیهی فتوا نداده است كه به اسب هم زكات تعلّق می‌گیرد.
نمونه دیگر برای شناخت قضایای وقتیه و مصالح حكومتی درباره نماز جماعت است; روایات بسیاری در باب نماز جماعت به این مضمون وارد شده است: كسی كه در نماز جماعت حاضر نشود خانه او را آتش بزنید.۴۶ با اینكه لحن این روایات حرمت ترك نماز جماعت است، ولی فقها فرمودند: «لاینبغی ترك الجماعهٔ بدون العذر.» شیخ حرّ عاملی هم در وسائل‌الشیعه این روایات را در بابی با عنوان «كراههٔ ترك حضور الجماعهٔ»۴۷ جمع كرده است. با دقت در این روایات و ریشه‌یابی تاریخی، به این نتیجه می‌رسیم كه در زمان رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) و پس از ایشان، مسجد محل صدور بخش‌نامه‌ها، آیین‌نامه‌ها و تصمیمات حكومتی بوده است و كسی كه در مسجد حاضر نمی‌شد به معنای نقض بیعت و اقدام علیه حكومت تلقّی می‌شد. حضرت علی(علیه السلام)عده‌ای را احضار كرد و به آنها فرمود: اگر در مسجد حاضر نشوید سهمتان را از بیت‌المال قطع می‌كنم. این روایات در فضایی حكومتی صادر شده است و با دگرگونی الزامات زندگی معاصر، برداشت دیگری از این روایات صورت می‌گیرد و فقها با توجه به این مسائل، شركت در نماز جماعت را مستحب می‌دانند.
در صدر اسلام، بیت‌المال بین مردم تقسیم می‌شد و انجام خدمات عمومی به عهده افراد بود. با تغییر الزامات زندگی معاصر، امروزه بیت‌المال دیگر بین مردم تقسیم نمی‌شود. از این‌رو، در این موارد، نمی‌توان بر نصوص جمود داشت، بلكه باید بر اساس شرایط هر زمان، عمل كرد. اهل سنّت، متأسفانه بسیاری از اقدامات حكومتی خلفا را به فتوای شرعی فقهی تبدیل كرده‌اند و به عنوان حكم دایمی اسلام قلمداد نموده‌اند و حتی در مواردی كه اقدامات حكومتی درباره تشخیص مصداق یك آیه بوده، از آن نسخ استفاده كرده‌اند. البته برخی از علمای اهل سنّت ـ مانند قرضاوی ـ اقدامات حكومتی را مصلحت وقتیه دانسته و آن را حكم شرعی دایمی تلقّی نكرده‌اند.
● نتیجه‌گیری نهایی
با توجه به آیه و روایات و نیز تحلیل‌هایی كه در آنها به كار رفته، سهم تألیف قلوب شامل كفّار و مسلمانان ضعیف‌العقیده می‌شود و این سهم در جهاد و برای جذب به اسلام پرداخت می‌شود.
همچنین در پاسخ به پرسشی كه درباره اختصاص یا عدم اختصاص این سهم به حضور معصوم(علیه السلام) طرح شد، می‌توان گفت: با دقت در متون دینی و به تصریح بعضی از فقها، از جمله حضرت امام خمینی(قدس سره)، سهم تألیف قلوب اختصاصی به عصر حضور پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) و ائمّه اطهار(علیهم السلام)ندارد و در عصر غیبت نیز می‌توان سهمی از زكات را برای تألیف قلوب هزینه كرد.
بنابراین، یكی از راه‌های مسالمت‌آمیز برای دعوت به اسلام، در كنار كارهای فرهنگی، كمك‌های اقتصادی است، و تا زمانی كه از این طریق ـ كه هزینه‌های كمتری نسبت به جهاد دارد ـ امكان جذب كفّار به دین اسلام باشد، نوبت به جهاد نظامی نمی‌رسد. در برخی كشورها، بودجه‌ای به نام بودجه دفاعی و امنیتی وجود دارد كه به جای تهیه تسلیحات نظامی، كمك‌های اقتصادی به برخی كشورها می‌كنند تا در این كشورها نفوذ كنند. بدین روی، علاوه بر اینكه از ناحیه این كشورها مورد تعرّض قرار نمی‌گیرند، بسیاری از منافع آنها در منطقه، توسط دولتی كه كمك دریافت می‌كند، تأمین می‌شود.
حسین ارجینی
پی نوشت ها
تألیف قلوب در اسلام۱
۱ـ مطالب این تحقیق در جلسات درسی گروه «فقه سیاسی» توسط حجهٔ‌الاسلام والمسلمین استاد كعبی ارائه شده كه این مقال، تحقیق، نگارش و بازنویسی آن است.
۲ـ ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، ط. الثانیه، قاهره، ۱۳۹۲، ج ۱، ص ۲۳.
۳ـ محمّد محمّدی ری‌شهری، میزان‌الحكمه، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۹۴.
۴ـ محمّدبن مكرّم، لسان‌العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص ۱۸۰.
۵ـ فخرالدین طریحی، مجمع‌البحرین، چ دوم، تهران، مرتضوی، ۱۳۶۲، ج ۵، ص ۲۶.
۶ـ آل عمران: ۱۰۳ / انفال: ۶۳.
۷ـ سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷ ق، ج ۹، ص ۳۲۱.
۸ـ همان، ص ۳۲۴.
۹ـ محمّدبن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دارالكتب اسلامیه، ۱۳۶۵، روایت ۱، ج ۲، ص ۴۱۰.
۱۰ـ همان، روایت ۲، ص ۴۱۱.
۱۱ـ همان، روایت ۳، ص ۴۱۱.
۱۲ـ همان، روایت ۴، ص ۴۱۲.
۱۳ـ همان، روایت ۵.
۱۴ـ همان، «بَابٌ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْف»، روایت ۱، ص ۴۱۳.
۱۵ـ شیخ مفید، المقنعهٔ فی الاصول و الفروع، قم، جامعه مدرّسین، ۱۴۱۰ ق، ص ۲۴۱.
۱۶ـ علی‌اصغر مروارید، سلسه الینابیع الفقهیه، بیروت، دارالتراث، ۱۴۱۰ ق، ج ۵، ص ۱۲۰.
۱۷ـ محمّدبن حسن طوسی، النهایهٔ، بیروت، دارالاندلس، ص ۱۸۵.
۱۸ـ قطب‌الدین الراوندی، فقه‌القرآن، ط. الثانیهٔ، قم، مكتبهٔ آیهٔ‌الله النجفی‌المرعشی، ۱۴۰۵ ق، ج ۱، ص ۲۲۵.
۱۹ـ ابن زهرهٔ الحلبی، غنیهٔ النزوع، تحقیق ابراهیم بهادری، قم، مؤسسهٔ الامام الصادق، ۱۴۱۷ ق، ص ۱۲۳.
۲۰ـ ابن إدریس حلّی، السرائر، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۰ ق، ج ۱، ص ۴۵۷.
۲۱ـ حسن‌بن یوسف حلّی، تذكره‌الفقهاء، قم، مؤسسه آل‌البیت (ع)، ۱۴۱۴، ج ۵، ص ۲۴۹.
۲۲ـ پاسخ‌های علّامه حلّی در اصل، همان پاسخ‌های ابن قدامه در مغنیه است. علّامه علاوه بر فقه، در كلام نیز بسیار قوی است و در كتاب‌های فقه تطبیقی، مثل تذكره استفاده كلامی نیز می‌كند. ایشان چون به دنبال محكوم كردن مكتب قیاس بود، از این‌رو، پاسخ‌های حنابله را نسبت به مذاهب دیگر، برجسته كرد.
۲۳ـ المحقق الكركی، جامع المقاصد، قم، مؤسسهٔ آل‌البیت، ۱۴۰۸، ج ۳، ص ۳۱.
۲۴ـ همان.
۲۵ـ محمّدحسن نجفی، جواهرالكلام، چ دوم، قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج ۵، ص ۳۴۱.
۲۶ـ همان، ج ۵، ص ۳۴۱.
۲۷ـ همان.
۲۸ـ سیدمحسن حكیم، مستمسك العروهٔ‌الوثقی، كتاب الزكاهٔ، ط. الثانیه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ۱۳۹۰ ق. ج ۹. ص ۲۴۸.
۲۹ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل‌الشیعه، قم، موسسهٔ آل‌البیت (ع) لاحیاء التراث، ۱۴۱۴ ق، باب ۱ از ابواب اصناف مستحقین زكات، روایت اول، ج ۹.
۳۰ـ همان، روایت اول، ج ۹.
۳۱ـ محمّدبن یعقوب كلینی، پیشین، روایت ۱، ج ۲، ص ۴۱۰.
۳۲ـ سیدكاظم یزدی، العروهٔ الوثقی، ط. الثانیه، بیروت، مؤسسهٔ الاعلمی، ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۳۱۲.
۳۳ـ سید ابوالقاسم خوئی، منهاج الصالحین، ط. الثامنهٔ و العشرون، قم، مدینهٔ‌العلم، ۱۴۱۰، ج ۱، ص ۳۱۲.
۳۴ـ سید ابوالقاسم خوئی، المستند فی شرح عروهٔ‌الوثقی، ج ۲۴، ص ۶۶.
۳۵ـ محمّدبن یعقوب كلینی، پیشین، روایت ۲، ج ۲، ص ۴۱۱.
۳۶ـ سید ابوالقاسم خوئی، المستند فی شرح عروهٔ‌الوثقی، ج ۲۴، ص ۶۶۷۰.
۳۷ـ امام خمینی، تحریرالوسیله، قم، اسماعیلیان، ج ۱، ص ۳۳۶.
۳۸ـ محمّدبن احمد قرطبی، الجامع الاحكام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث‌العربی، ۱۹۶۵، ج ۸، ص ۱۷۸ـ۱۷۹.
۳۹ـ أبوبكربن مسعود كاشانی، بدائع الصنائع، پاكستان، المكتبه الحبیبیه، ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۴۴ـ۴۵.
۴۰ـ همان.
۴۱ـ ابن رشد الحفید، بدایهٔ‌المجتهد و نهایهٔ‌المقتصد، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۲۲۰.
۴۲ـ یوسف القرضاوی، فقه‌الزكاهٔ، ط. الثانیهٔ و العشرون، بیروت، مؤسسهٔ الرسالهٔ، ۱۴۱۴، ج ۲، ص ۶۰۱.
۴۳ـ همان، ج ۲، ص ۶۰۱.
۴۴ـ همان، ص ۶۰۲.
۴۵ـ همان.
۴۶ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، باب دوم از ابواب «كراههٔ ترك حضور الجماعهٔ»، ج ۸، ص ۲۹۱.
۴۷ـ همان.
منبع : مجله معرفت


همچنین مشاهده کنید