شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
مادر
مردی مقابل گل فروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.
وقتی از گل فروشـی خارج شد، دختری را دید که روی جـدول خیابان نشستـه بود و هق هق گریـه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: دختر خوب، چرا گریه می کنی؟
دختر در حالی که گریه می کرد، گفت: می خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط ۷۵ سنت دارم در حالی که گل رز ۲ دلار می شود. مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا، من برای تو یک شاخه گل رز قشنگ می خرم.
وقتی از گل فروشی خارج می شدند، مرد به دختر گفت: "مادرت کجاست؟ می خواهی تو را برسانم؟ دختر دست مرد را گرفت و گفت: آنجا و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد.
مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت.
مرد دلش گرفت، طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و ۲۰۰ مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد.
منبع : سایت هوادار
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت جمهوری اسلامی ایران رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم توماج صالحی گشت ارشاد پاکستان
تهران قتل شهرداری تهران سیل کنکور هواشناسی پلیس سلامت سازمان هواشناسی سازمان سنجش زنان وزارت بهداشت
قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا خودرو دلار بازار خودرو مسکن سایپا بانک مرکزی ارز ایران خودرو تورم
فضای مجازی سینمای ایران سینما سریال پایتخت تلویزیون کیومرث پوراحمد سریال موسیقی رهبر انقلاب فیلم ترانه علیدوستی مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
رژیم صهیونیستی اسرائیل آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا وحید شمسایی لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سرطان سامسونگ اپل فناوری ناسا الماس نخبگان بنیاد ملی نخبگان ربات
سازمان غذا و دارو کاهش وزن بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل