سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

عوامل تأثیرگذار در تبلیغ دین


عوامل تأثیرگذار در تبلیغ دین
همواره انبیاء و اولیاء که حاملان اوامر و نواهی خدای سبحان و سفیران هدایت بشر به خیر و صلاح بوده اند از گذرگاه (تبلیغ) به تعلیم کتاب و حکمت و پرورش جانها پرداخته اند؛ تا آنجا که خداوند سمت تبلیغ را به عنوان رسالت الهی و مایه خشیت و تواضع مبلغان در برابر آستان ربوبی دانسته است.
اکنون این وصف ممتاز به علماء که وارثان حقیقی انبیاء هستند سپرده شده تا از شاهراه «تبلیغ» مخاطبان خویش را به بلوغ عملی و انسانی رهنمون باشند.
اولین روز از تیرماه به مناسبت صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تأسیس سازمان تبلیغات اسلامی، روز «تبلیغ و اطلاع رسانی دینی» نام گرفته است؛ و در این راستا مواعظ و نصایح «معلم حکیم و علامه ذوالفنون آیت الله جوادی آملی (دام ظله)» در کالبد شکافی تبلیغ و راههای صحیح آن راه گشا خواهد بود که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● ضرورت دست یابی به (بلوغ) برای رسیدن به حد نصاب (تبلیغ)
حالا که آزاد شدید، همه ما آزاد شدیم؛ آنگاه رسالت ما، روحانیت ما، تبلیغ ما سامان می پذیرد. از این به بعد وارد بخش دوم بحث مان می شویم. یک کسی که آزاد نباشد، یک کسی که مهمان خدا نباشد، یک کسی که از آن طعام نچشیده باشد؛ نه برای خودش سودمند است، نه برای جامعه نفع آور! این نه بالغ است، نه مبلغ! اگر ان شاءالله ضیف الرحمن شد، جزء ضیوف الرحمن شد، خودش را آزاد کرد و بهره ای از فیض الهی برد، آنگاه به نصاب تبلیغ می رسد. تا کسی بالغ نباشد، مبلغ نیست! یک عده را فرمود: رها کن؛ و اعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاه الدنیا ذلک مبلغهم من العلم(۱). آنکه علمش یک مقدار ناچیز است، او بالغ نیست! وقتی بالغ نبود،مبلغ هم نخواهد بود.
● راه یافتن به جان مخاطب، اصل و اساس تبلیغ
فصل دوم بحث درباره تبلیغ است که تبلیغ یعنی چه! چه جوری ما تبلیغ بکنیم؟! و چه جور مردم را بالغ بکنیم! بخش های ابتدائی که انسان، خوب سخنرانی می کند، حرف های عالمانه می زند، سعی می کند مردم را، مخاطبان را خوب درک بکند، فضای کشور را خوب درک بکند، سیاست داخل و خارج را ملحوظ داشته باشد، حرف های جامع الاطراف بزند؛ اینها در سطح سامعه و مجلس آرائی خوب است!
اما آنچه که باید در جان مردم اثر بگذارد اینها نیست! آن جان ملکوتی که در مجلس نیست! آن جان ملکوتی که با آهنگ و الفاظ و حروف متأثر نمی شود! از یک راه دیگری باید در درون دلها راه پیدا کرد! چون این ارواح مثل آن تار و پود این حبل مستحکم به هم مرتبطند و همه شان به دست خداست! تا انسان از این کانال، کارش الهی نباشد، به خدا نسپرد و خدا قبول نکند، پیام تبلیغی را در دلهای مخاطبان نمی رساند!
اینکه فرمود: و قولوا لهم فی انفسهم قولا بلیغا(۲)، حرف را به جان اینها برسان، از رسول خدا که خلیفه الله است، ساخته است. ولی از دیگری ساخته نیست که مطلب را در جان مخاطب جا بدهد که او بپذیرد. ممکن است حرف بزند، آهنگی ایجاد کند، به فضای سامعه مخاطب برساند و دیگر هیچ! اما تحلیل کردن، قبول کردن، متأثر شدن، متعظ شدن، این کار واعظ نیست. این کار دیگری است! فرمود: شما اگر نصاب گفتارتان آن بود، ذات اقدس اله نوری در دلهای مخاطبان قرار می دهد که با آن نور، حق را می شنوند و می فهمند و باور می کنند و عمل می کنند. ما چه بکنیم که به اینجا برسیم!
● لزوم درک معارف قرآن کریم
این ماه، ماه قرآن است و ما مهمان قرآنیم؛ ما باید زیاد قرآن بخوانیم. ثوابش هم نثار ارواح انبیاء و اولیاء و ملائکه مقربین و صدیقین و شهداء اهداء بکنیم. این کارها را باید بکنیم، هر چه بیشتر قرآن بخوانیم، بهتر است. اینطور نباشد، کسی بگوید: حالا که من قرآن مثلا نمی دانم، چرا بخوانم! این یک کلام عادی نیست؛ این، کلام و کتاب الهی است، آثار خاص خودش را در هر مقطعی دارد. ولی انس با قرآن و درک با قرآن این راهها را هم به همراه خواهد داشت.
قرآن کریم به ما فرمود: عده ای هجرت کنند، به مراکز علمی و حوزه ها راه پیدا کنند، بشوند فقیه. منظور از فقه در کتاب و سنت، فقه مصطلح نیست! چه اینکه منظور از حکمت در کتاب و سنت هم حکمت مصطلح نیست. اخلاق، حکمت است. فقه، حکمت است، دستورات دینی، حکمت است، اعمال و انگیزه های صحیح، حکمت است؛ روایات، حکمت را بر اخلاق، بر فقه، بر سایر مسائل اعتقادی و غیراعتقادی مثل اخلاقی و عملی اطلاق کرده است؛ چه اینکه فقه هم به شرح ایضا. فرمود: فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین(۳). حالا یک کسی حکیم شد، فقیه شد، فیلسوف شد،مفسر شد، این، طلیعه راه است.
● روانه شدن مبلغان به شهر و دیار خود به منظور انذار مردم
وظیفه بعدی این است که: و لینذروا قومهم اذا رجعو الیهم(۴). وقتی برگشتند،مردم را از جهنم بترسانند، از عاقبت تلخ گناه بترسانند. بگویند: گناه واقعا آتش است و واقعا سم است! سخنرانی کردن، کتاب نوشتن، تدریس کردن، اینها گوشه ای از کار حوزه هاست. اینها ابزار کار است؛ هیچ کدام وسیله نیست! فرمود: لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم. ممکن است یک کسی مایه علمی داشته باشد، اما چون آن طهارت روح در او نیست، این توان را ندارد که مردم را از عاقبت گناه بترساند!
گناه از هر سمی، از هر هروئینی بدتر است. بالاخره هروئین تأثیرش چقدر است؟ یک ده سالی، یک بیست سالی با انسان درگیر است، بعد این بدن را از پا درمی آورد و دیگر هیچ! اما گناه که از این قبیل نیست! ثم لا یموت فیها و لایحیی(۵)! اینطور نیست که حالا اگر کسی خدای ناکرده آلوده شد، بتواند نجات پیدا کند! نظیر هروئین نیست، نظیر انفجارهای دیگر نیست که با مردن تمام بشود! ثم لایموت فیها و لایحیی است.
یک چیزی که از چشم دور است، از حس دور است، از عقل عادی دور است، از عرف دور است، باید تعبدا به تعبیر لطیف مرحوم میرداماد؛ این اصطلاح لطیف مال مرحوم میرداماد است! فرمود: این کلام وحیانی! این کلمه (وحیانی) از اصطلاحات مرحوم میرداماد (رضوان الله علیه) است؛ فرمود: این را آدم باید در جان خود جا بدهد! وقتی در جان خود جا داد، آنوقت باورش می شود که این گناه سم است و دست به گناه نمی زند در خلوت و جلوت!
● انذار مردم، وظیفه اصلی حوزه های علمیه
وظیفه حوزه ها این نیست فقیه بشوند، حکیم بشوند، مفسر بشوند؛ این بین راه است، این ابزار کار است! وظیفه اساسی و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم است. یعنی باید بروند و انذار بکنند. اینچنین نیست بگویند: حالا که امکانات هست، وضع ما خوب است، گروه پژوهشی و تحقیقی هست، ما همین جا می مانیم و تأمین می شویم! حوزه برای این نبود که مشکل مالی کسی حل بشود، تا کسی بگوید: من که اینجا می مانم و تحقیق می کنم و نیاز مالی ندارم، چرا بروم! این تعهدی است که از ما گرفته اند! از ما تعهد گرفتند بروید؛
ما وقتی وارد حوزه شدیم، همانطوری که شما می بینید یک مقام مسئول، سوگند یاد می کند، ما هم در محضر ذات اقدس اله مثل اینکه سوگند یاد کردیم. یک کسی که وارد حوزه علمیه می شود، نظیر عالم ذر یک پیمانی دارد، یک قبولی دارد، یک انشائی دارد، یک پذیرشی دارد، یک الست بربکم ای دارد، یک قالوا بلی ای دارد؛ اینجا کسی آمد، ذات اقدس اله می گوید: تفقه، ثم انذر! این قالوا بلی.
اینچنین نیست که ما آمدیم اینجا، مهمان ولی عصریم، در کنار سفره آن حضرتیم، سالیان متمادی مهمان آن حضرت هستیم، این درس ها را بخوانیم، بعد بگوئیم: ما حالا ماه مبارک رمضان اینجا بنشینیم، پژوهش بکنیم! از این کتاب ها زیاد نوشتند!
● تبلیغ، مقدم بر تحقیقات و تألیفات عادی
در هر چند قرنی یک چند نفری می آیند، حرف تازه می زنند. شما حالا بررسی کنید، این هزار کتاب یا دو هزار کتابی که نوشته شده، حرف تازه در کدام کتاب هاست! خیلی کم اتفاق می افتد یک کسی مثل علامه طباطبائی و علامه امینی پیدا بشود؛ همین حرف هائی که ما اینجا می نشینیم می نویسیم، باید به مردم بگوئیم، باید به مردم برسانیم. بعد در فراغت دیگر، این کتاب ها را هم می شود نوشت. این کتاب هائی که ما می نویسیم، کتابی نیست که لا بدیل له و لامثیل له باشد! این مثل جواهر نیست! از این کتاب ها فراوان است!! در فرصت های دیگر هم می شود نوشت! ما وقتی آمدیم حوزه، به ما گفتند: تفقه ثم انذر، قالوا: سمعنا و اطعنا!
● لزوم مقاومت و ایستادگی برای رهائی از آتش دوزخ
یعنی اگر ذات اقدس الله به رسول گرامی فرمود: قم فانذر (۶). «قم» نه یعنی پا شو! قیام کن، نه یعنی بایست. یعنی ایستادگی کن! آنکه نشسته حرف می زند، ایستاده است و ایستادگی می کند. آنکه ایستاده، وقت تلف می کند، نشسته است! فرمود: قم فانذر. ایستادگی کن، بایست در برابر بیگانگان و اینها را با حرف های الهی آشنا بکن، اینها را از عواقب گناه بترسان! مسئله جهنم، جدی است، مسئله گناه،جدی است، مسئله باند بازی جدی است!! اینطور نیست که اگر کسی با این فریب دادن ها بخواهد مشکل خودش را حل بکند و بگذرد! اینطور نیست. این رسالت ماست وقتی به حوزه آمدیم!
رواج عقل و تربیت عاقلان، وظیفه اصلی علماء و حوزه های علمیه
بخش دیگر که باز رسالت ما را در قرآن کریم تبیین می کند، می فرماید: ما معارف را گفتیم، امثال را گفتیم، حکم را گفتیم، از هر مطلب یک مثلی آوردیم، چیزی را فرو گذار نکردیم، بین الرشد کردیم، قدتبین الرشد من الغی (۷). اما و تلک الامثال نضربها للناس و مایعقلها الاالعالمون (۸). یعنی آنها که تازه عالم شدند، مدرس و استاد شدند، در اوائل راهند، در نیمه راهند! حوزه برای این نیست که مردم عالم بشوند، ما علماء تربیت بکنیم! حوزه برای این است که ما عقلاء تربیت کنیم! عاقل تربیت کنیم، نه عالم! اگر کسی عالم شد، الا و لابد باید عاقل بشود. فرمود: و ما یعقلها الا العالمون. ما هم عقل می خواهیم! عقل هم همان است که ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان (۹). اگر کسی اطمینان پیدا نکرد که بهشت کسب کرده است، عالم هست، ولی عاقل نیست! عاقل کسی است که علی بینه من ربه (۰۱) باشد. و ما یعقلها الا العالمون. از این آیه هم بر می آید که عالم شدن زمینه و وسیله است، عاقل شدن هدف!
مردم حرف عاقل را گوش می دهند، نه حرف عالم را! عالم و دانا در این مملکت کم نیست! این از ظرائف مناجات خواجه عبدالله انصاری است که در آن مناجات الهی آمده. این خواجه عبدالله انصاری که مال هرات است و روزی افغانستان معهد اینگونه از عرفاء بود، چه بلخی که بوعلی یا ملای روم تربیت کرد یا هراتی که جناب خواجه عبدالله انصاری تربیت کرد، یا لوکری که ابوالعباس لوکری تربیت کرد، یا هراتی که آخوند خراسانی تربیت کرد؛
● لزوم عبرت گیری از سرنوشت برخی از اقوام و ملل علی رغم سوابق درخشان آنها
بارها در نماز جمعه و غیرنماز جمعه به عرضتان رسید؛ این افغانستان، مهد تمدن و حکمت و عرفان بود، در اثر سلطه بیگانه الان مهد قاچاق و مواد مخدر و تریاک شد!! همین افغانستان؛ با اینکه نه نفت دارد، نه گاز دارد، هیچ چیز ندارد؛ حکیم داشت، عارف داشت. الآن هم شما بهترین و بیشترین کتابی که در غرب فروش می رود، آنهائی که فهمیدند جاهای دیگر خبری نیست، سری به معارف رو آوردند، همین کتاب های هروی هاست!
خواجه عبدالله انصاری؛ اول منازل السائرین نوشت؛ بعد منازل السائرین را حکماء و عرفای ایران نوشتند! این مناجات خواجه عبدالله انصاری خیلی ها را پروراند. در آن مناجات نامه می گوید که حرف دانا را کسی در مملکت گوش نمی دهد! دانا در عالم زیاد است. حرف دارا را گوش بدهید. دارا یعنی چی؟ یعنی مالک علم دانائی باشد! آنکه حافظ دانائی است، از این حرف ها زیاد می زند. نشانه اش هم همین بی اثری مردم است!
● همراهی عمل صالح با علم، راه پذیرش تبلیغ
مردم را خدا بالفطره قابل قرار داده است! اگر بالفطره، قابل نبودند که به انبیاء نمی فرمود: برو، بگو! به فقها نمی فرمود: بروید، بگوئید! معلوم می شود مردم، قابلند. مردم بیش از علم، عمل می خواهند. یعنی عقل می خواهند. این می شود: «و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس (۱۱)! خواجه در مناجات عرض می کند: الهی، مرا دارای علم بکن و نه دانا! دانا مشکل خودش را حل نمی کند، چه رسد به مشکل دیگری! علماء در مملکت کم نیستند بحمدالله؛ آن دارایان، یعنی عقلاء خیلی کم اند! عاقل کسی است که نه فریب کسی را بخورد، نه در صدد فریب باشد، نه باند بازی بکند، نه سفره ای پهن بکند، نه چشمش به جیب زید و کیف عمرو باشد؛ مستقیماً با او در ارتباط باشد؛ راه انبیاء را طی بکند، راه عقلاء را طی بکند، این می شود عاقل!
فرمود: ما نمی خواهیم عالم تربیت کنیم! و ما یعقلها الا العالمون. یعنی اگر کسی عالم شد، از این نردبان علم باید ترقی بکند، بیاید بالا، بیاید بالا؛ وقتی عاقل شد، مشکل خودش را حل می کند، راه خودش را پیدا می کند، راه کسی را هم نمی بندد، همین که در کوی و برزن راه می رود، به مردم نور می دهد.
● انسان متواضع و زاهد حقیقی، مورد احترام و تکریم جامعه
یک انسان وارسته وقتی راه می رود، مردم متعظ می شوند! همانند پیغمبر؛ آن را که در کتاب ها نوشته شده، در زندگی این آقا می بینند. می بینند که این خودش را ارزان نفروخت! با هشتاد سال، هشتاد سال نسبت به هشتاد میلیارد سال اصلا قابل قیاس نیست! بنابر این دیدند این خودش را ارزان نفروخت. وقتی ارزان نفروخت. به دنبال او راه می افتند! مردم به کسی احترام می کنند که احترام نخواهد! نه تصنعا نخواهد، که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن!
قرآن می گوید: اگر فقیه شدی، در بین راهی؛ قم فانذر. اگر عالم شدی، بین راهی؛ قم فاعقل. و ما یعقلها الا العالمون. ماه مبارک رمضان جای عقل است و جای انذار.
مطلب دیگر این است که: ما همانطوری که نباید درباره آن بگوئیم: نومن ببعض و نکفر ببعض (۲۱)، در بیانات نورانی ائمه (علیهم السلام) هم به شرح ایضاً. ما نباید بگوئیم: العلماء باقون ما بقی الدهر؛ البته آنهائی که ذات أقدس اله آنها را نگه داشت و نگه می دارد، حشرشان با اولیاء است! اما اینچنین نیست که انسان آزاد و مجاز باشد این جمله را درباره هر کسی بگوید! وجود مبارک حضرت امیر فرمود: هلک خزان اموال و هم احیاء، اما و العلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقوده و امثالهم فی القلوب موجوده (۳۱). اما آیا نهج البلاغه علماء را معنا کرد یا نکرد؟ یا همین جور به اطلاق می شود تمسک کرد که حضرت فرمود: العلماء باقون ما بقی الدهر؟! اگر علماء را معنا نکرده است، بله به اطلاق می شود تمسک کرد. اما اگر علماء را معنا کرد. که العلماء من هم، آنگاه علمائی که به تفسیر حضرت مشخص شده است که من هم، اینگونه از علماء راستین، باقون ما بقی الدهر!
● علماء و مبلغان، مهمانان سفره پربرکت قرآن کریم
فرمود: علماء کسانی اند که مهمان قرآن اند! نه تنها علاقمندند قرآن را بفهمند بلکه تشنه قرآن اند! و این عطش شان را جز قرآن چیزی فرو نمی نشاند! ذات أقدس اله این قرآن را جعله ریا لعطش العلماء (۴۱)؛ اینها تشنه قرآنند، علوم اولین و آخرین در قرآن هست، من أراد علم الاولین و الاخرین فالیثور القرآن. ثوره کند، شکوفا کند، انقلابی در فهم قرآن ایجاد کند؛ این با قرآن باشد، مواعظش را از قرآن، منابعش را از قرآن، اخلاقیاتش را از قرآن، اعتقاداتش را از قرآن، احکامش را از قرآن، قصص اش را از قرآن بگیرد و خود قرآن ما را به عترت طاهرین براساس آیه تطهیر و آیات دیگر دعوت می کند، یقیناً آیات با معارف عترت همراه است، با روایات اینها هست؛ این جمع و این ثقلین، عطش علماء را فرو می نشاند. اگر کسی تشنه قرآن نباشد، عالم نیست! و اگر این عطش را با معارف قرآن فرو ننشاند، عالم نیست! و جعله ریالعطش العلماء این در مسائل معرفتی؛ جهان بینی، معرفت شناسی، فقه و اصول و امثال ذلک.
● ضرورت آگاهی علماء از مسائل و رخدادهای داخلی و خارجی
اما مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی چی؟ این که بگوید: وجود مبارک ولی عصر می آید و اصلاح می کند؛ چنین کسی اگر مفسر هم باشد، حکیم هم باشد، فقیه هم باشد، این جزء العلماء باقون ما بقی الدهر نیست.
برای اینکه وجود مبارک حضرت امیر، علماء را معرفی کرد و در خطبه شقشقیه فرمود: لولا ما
اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم.(۵۱) من این کار را نمی کردم! این تعهد یک قالوا بلی ای هم اینجا مطرح است. یعنی وقتی کسی وارد حوزه علمیه شد، ذات اقدس اله از او پیمان می گیرد: آیا از فلسطین با خبری یا نه؟ باید بگوید: آری، دفاع می کنم! آیا از افغانستان با خبری یا نه؟ قالوا: بلی! از عراق با خبری یا نه؟ قالوا: بلی! از دشمنان ستون پنجم ایران باخبری؟ قالوا: بلی! این قالوا بلی را در این مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی از تک تک عالمان دین گرفته است. از اینها تعهد گرفته است که اینها نگذارند بیگانگان سامان بپذیرند.
این شرق ما که افغانستان بود، به عرضتان رسید. این غرب ما که عراق است؛ عراق خیلی از ما جلوتر بود! برای اینکه جمعیتش از ما خیلی کمتر بود، درآمدش از ایران خیلی بیشتر بود، آن اعتاب مقدسه ای که در عراق است، در ایران یکی از آنهاست. آن دجله و فراتی که در عراق است، در ایران نیست. آنجا مشکل خشکسالی و کم آبی و بی آبی ندارند، ما هر سال یا چند سال در میان، داریم! عراق از هر نظر زرخیزتر و سرسبزتر از ایران بود و الان توبره گدائی به دست اوست! اگر همه علماء، هم متدینین تلاش و کوشش می کردند، از روز اول که شهید صدر و امثال آنها شربت شهادت نوشیدند، ان یقاروا علی کظه ظالم و لاسغب مظلوم به این روز سیاه نمی افتادند! آنوقتی که امام
(رضوان الله علیه) را بیرون کردند، تبعید کردند، اگر همه مردم عراق قیام می کردند به رهبری علماء، اینجور نمی شد!
● تعهد سپردن عالم دین نسبت به هدایت جامعه و جلوگیری از بروز ظلم
اگر کسی جزء عالمان خطبه شقشقیه بود، ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم؛ و اگر جزء عالمان خطبه ۸۹۱ بود که جعله ریا لعطش العلماء و ربیعا لقلوب الفقهاء، آنگاه (العلماء من هم) برای او روشن شد و مصداق العلماء شد، آن گاه می تواند به اطلاق العماء باقون ما بقی الدهر تمسک بکند؛ وگرنه معاذالله ممکن است آن تازیانه و صورت دیگر دامنگیر او بشود که در موارد دیگری از عالمانی نقد کرده است.
وقتی شما می بینید فضای دانشگاه، نیمه شعبان را لیله قدر می داند و احیاء می گیرد، در سیزده رجب و چهارده رجب و پانزده رجب نظیر حوزه علمیه معتکف می شود؛ فضای دانشگاهی فضای ریا لعطش العلماء شد، چرا حوزه علمیه که پیشتاز بود، بیش از گذشته و پیش از دیگران، این تلاش و کوشش را نکند؟! اگر شما ان شاءالله جزء العلماء باقون ما بقی الدهر بودید، جزء کسانی هستید که زیرمجموعه بقیه الله قرار می گیرید. ما تلاش و کوشش مان این نباشد که نسوزیم! نسوختن هنر نیست! تلاش و کوشش ما هم این نباشد که بهشت برویم! بهشت رفتن هم کار اوساط از مومنان است. تلاش و کوشش ما این باشد: همانطوری که در دنیا عده زیادی را می توانیم به مقصد برسانیم، در قیامت هم عده زیادی را ان شاءالله به همراه مان بهشت ببریم. اگر چنین شد، اگر جزء اینگونه از علماء شدیم، آنگاه می شویم: و العلماء باقون ما بقی الدهر.
آیت الله جوادی آملی
بخشی از سخنرانی معظم له در گردهمائی بزرگ مبلغین به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان در سالن اجتماعات مدرسه فیضیه قم- ۲۴/۷/۱۳۸۲
۱-نجم/۹۲
۲-نساء/۳۶
۳- توبه/ ۲۲۱
۴- توبه/۲۲۱
۵- اعلی/۴۱
۶- مدثر/۳
۷- بقره / ۶۵۲
۸- عنکبوت /۳۴
۹- وسائل الشیعه / ۵۱/ باب۸/ ۵۰۲
۰۱ هود / ۷۱ و محمد / ۴۱
۱۱- انعام / ۲۲۱
۲۱- نساء / ۰۵۱
۳۱- نهج البلاغه / نامه ۷۴۱
۴۱- نهج البلاغه / خطبه ۸۹۱
۵۱-نهج البلاغه/ خطبه۳
منبع : روزنامه کیهان