شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


رهیافت جامعه شناختی گئورک زیمل


رهیافت جامعه شناختی گئورک زیمل
اگر بخواهیم به نظری به جامعه شناسی مدرنیته داشته باشیم و از روایت های کلان زندگی اجتماعی که ساخته و پرداخته نظریه پردازان بزرگی همچون مارکس ، وبر و دورکیم می باشد بگذریم و نگاهمان را به سطوح خردتر زندگی اجتماعی معطوف کنیم ، بی تردید نقش گئورک زیمل در این زمینه انکارناپذیر می نماید. جایی که او وظیفه عمده جامعه شناسی را تحلیل تعامل و کنش متقابل میان آدمیان در زندگی روزمره بیان کرد و به لحاظ دیدگاه فردگرایانه اش ، به بررسی وضعیت انسان در جهان مدرن پرداخت ، از سنخ های اجتماعی ( همچون خسیس ، فقیر ، ماجراجو و ... ) سخن گفت و در نهایت بر گروه های متفاوت اجتماعی ( زنان ، تمایلات جنسیتی و ... ) تاکید نمود. حال در این نوشته سعی داریم جنبه هایی از اندیشه او درباره « وضعیت انسان در جهان مدرن » را باز کنیم که شاید بتوانیم بررسی های متفاوت و مختلف او را در یک صورت بندی کلی تبیین نماییم ، تا از این طریق انگیزه های پنهانی و ریشه های بنیادین جامعه شناسی وی را درک کنیم.
● ماهیت انسان و نگرانی از وضعیت او در جهان مدرن
زیمل انسان را دارای « تمامیت » ی می داند که از « وحدت رازگونه روح » وی حاصل می گردد. مفاهیم تمامیت و وحدت رازگونه روح تاکیدی است بر پیچیدگی شخصیت آدمی و انواع مختلفی از تجربیات ، نگرشها ، خصوصیات ، صفات ، اعتقادات ، عواطف ، احساسات ، امیال ، غرایز و ... در انسان ، که هر کدام بیانگر جنبه ها و نیازهای متفاوتی در فرد می باشند و کنش ها و اعمال انسان برخاسته از برآیند پیچیده ای از این مفاهیم مختلف و بعضا متضاد هست که تمامیت « شخصیت انسانی » را تشکیل می دهند. از این منظر قضاوت در مورد شخصیت انسانی و کنش هایش با در نظر گرفتن تمامیت او باید صورت گیرد و تنها با ارضاء تمامی نیازهای انسانی است که فرد می تواند به آرامش و تعادل در زندگی خویش دست یابد. از نگاه زیمل پیشرفت شخصیت انسانی با رشد او در ابعاد مختلف شخصیتی اش حاصل می گردد « وحدت رازگونه روح هنگامی حاصل می گردد که شخصیت به رشته های متنوعی تقسیم گردد » ( کرایب ، نظریه اجتماعی کلاسیک ). این بینش زیمل در مقابل فیلسوفان روشنگری همچون جان لاک قرار می گیرد که تمامی اعمال انسانی را به « فهم عقلانی » وی تقلیل داده بودند ( هر چند که بعدا زیمل نشان داد که برای زندگی در کلانشهرها لزوم استفاده از تحلیلهای عقلانی- ریاضی اجتناب ناپذیر است )
با این حال زیمل فرد را انتخاب کننده ارزش و معنی می داند که همین انگیزه او را به تعامل با دیگری و دیگران و ایجاد « جماعت های انسانی » سوق می دهد. از این جا است که زیمل به بررسی گروه ها ، خانواده ، نهادها و دیگر ساختارهای فرافردی می پردازد که مستقل از کنشگران ، نیات خویش را بر آنها تحمیل می کنند. او در این تحلیلها بیش از هر چیز نگران تمامیت شخصیت انسانی که خطر کانالیزه شدن آن در برخورد با ساختارهای فرافردی همواره وجود دارد. او « از این که جهان مدرن روح انسانی را « جامعه پذیر » ، محدود و یکدست نماید بیم داشت » ( همان ). در بستر چنین موضع فکری می توان تحلیل های او را در ارتباط با گروه های دو نفره و سه نفره ، استقراریافتن تعامل های اجتماعی بر مبنای مبادله ، فلسفه پول ، و عقب افتادن فرهنگ ذهنی از فرهنگ عینی بررسی نمود.
در ارتباط با گروه های دو نفره و سه نفره زیمل نشان داد که چگونه انسانها در ابتدایی ترین صورت های زندگی اجتماعی ، هم به یک معنا آزادی بیشتری کسب می کنند و فضای عمل بیشتری بدست می آورند و بهتر می توانند شخصیت خویش را به « نمایش » بگذارند و در عین حال چگونه این گروه ها محدودیت هایی بر کنشهای ممکن فرد اعمال می کنند و آزادیهای او را کانالیزه می سازند. همین دوگانگی در کسب گستردگی آزادی و محدودشدن آن و سطحی شدن تعاملات انسانی را می توان در مبادلات اجتماعی و فلسفه پول نیز دریافت.
از نظر زیمل در مبادلات اجتماعی ، انسانها « هستی های اجتماعی » را بوجود می آورند که بر آنها الزام آور بوده و قواعد بازی اجتماعی را تعیین می کنند. این هستی های اجتماعی که به شکل « فرهنگ عینی » تبلور می یابند ، از بسط و گسترش « فرهنگ ذهنی » حاصل می گردند که در نهایت به لحاظ تقسیم کاری که از لوازم پیشرفت آنها است باعث عقب ماندگی فرهنگ ذهنی از عینی گشته و به فروپاشی شخصیت فرد می انجامند. هر چند که از نگاه زیمل افراد به طور پیوسته می کوشند از زنجیرهای این فرهنگ عینی رهایی یابند اما او در موضعی ناامیدانه انسانها را محصور در « قفس آهنین » ( به تعبیر وبر ) فرهنگ عینی می یابد که آزادی و خلاقیت بسیاری را از فرد می ستاند و در عین حال پاسخ کمی به نیازهای او می دهد.
یکی از مظاهر مبارزه افراد با فرهنگ عینی را در پدیده « مد » می توان جستجو کرد. مد یکی از پیامدهای فشارهای تحمل ناپذیر ساختاری بر شخصیت افراد در جهان مدرن می باشد که مشخص کننده انسانهایی است که می کوشند به نوعی در مقابل ساختارهای فرافردی فرهنگی به پاخیزند و در عین حال همیشه مغلوب آن اند. پدیده مد دقیقا می تواند سرگردانی انسان را در جامعه مدرن نشان دهد. انسانها در کلان شهرها از یک سو نمی خواهند دربست و یکسره تسلیم فرهنگ عینی گردند و از سویی دیگر توان مقابله تمام با آن را ندارند پس به نوعی مبارزه چریکی ( اقلیت های گروهی ) دست می زنند که مد یکی از نمودهای آن است. فرد در عین حال که به مبارزه با فرهنگ جامعه برخاسته خود را دربست تسلیم فرهنگ گروه خودی ( مدگرایان ) کرده است. در واقع یک چنین افرادی می کوشند از طریق پاک کردن صورت مسئله ، حس عصیان گری شان را ارضاء کنند وجدان خویش را آسوده سازند و از این واقعیت که آنها موجوداتی ضعیف ، و تسلیم شده اجتماعی هستند که توان مقابله با نیروهای عظیم اجتماعی را ندارند ، بگریزند.
● مقابله با نظریه های ارگانیستی و ایده آلیستی
از سویی دیگر و بنا بر همان رهیافت فردگرایانه ، زیمل با تاکید بر تعاملات اجتماعی و کنش متقابل آدمیان در زندگی روزمره به مقابله با بینش ارگانیستی انگلیسی و با طرح نظریه « جامعه شناسی صوری » خود به مقابله با تاریخ گرایی « منحصر به فرد » فلسفه ایده آلیستی آلمانی پرداخت.
رهیافت ارگانیستی به آراء کنت و اسپنسر باز می گردد. کنت تاکید می کرد که « رشد تکاملی در ساختار و کارکردهای هر واحدی دگرگونیهایی پدید می آورد که موجب افزایش حجم و تمایز بیشتر اجزاء می گردد » و برای اسپنسر تکامل اجتماعی به عنوان « تغییر از یک حالت به نسبت نامعین ، نامنسجم و همگون به حالت نسبتا معین ، منسجم و چند گون » مدنظر بود. او زمانی جامعه شناسی را علم تلقی می کرد که بر محوریت قوانین طبیعی و تکاملی مبتنی گردد. بدین طریق رهیافت ارگانیستی پیوستگی فراگردهای اجتماعی را از نظر کیفی با فراگردهای طبیعی را نشان می دهد و در آن جامعه شناسی علم برتری تلقی می گردد که انسان تنها از طریق آن می تواند قوانین حاکم بر همه تحولات اجتماعی را کشف کند.
زیمل ، در مقابل ، بر علیه نظریه ارگانیستی « تمامیت خواه » موضع گرفت و ساختارهای فرافردی همچون دولت ، خانواده ، کلان شهر ، اتحادیه کارگری و ... را تنها تبلوری از کنش متقابل میان آدمیان در تعاملات اجتماعی شان دانست و استدلال کرد که نظریه پردازی جامعه شناختی نباید همه جنبه های زندگی فردی را تعین بخشد. به عبارت دیگر « جامعه شناسی باید پدیده های خرد را بررسی نماید نه جامعیت جهانی را » ( کوزر ، بزرگان اندیشه جامعه شناسی ).
اما جبهه دیگری که زیمل به مقابله با آنها پرداخت ایده آلیستهای تاریخ گرا بودند که بررسی پدیده های منحصر به فرد تاریخی را وظیفه پژوهشگر اجتماعی دانسته و معتقد بودند که « استقلال روح آدمی » که همواره با آزادی انتخاب و گزینش راه های تازه برای زندگی همراه است ، قانون بردار نیست و نمی توان برای آن قوانینی قابل تکرار و فراتاریخی تبیین نمود. از نظر آنها بی همتایی وقایع تاریخی ، برگشت ناپذیری رویدادهای تاریخی و جدایی بنیادی طبیعت از ذهن باعث می گردد که نتوانیم از تاریخ قانونی کلی برای اعمال بشری استخراج نمود. از نظر ایده آلیست ها تنها مسئولیت پژوهشگر بررسی رویدادهای منحصر به فرد تاریخی می باشد.
زیمل در مقابل آنها مفهوم « جامعه شناسی صوری » را بنیان نهاد که چیزی نزدیک به مفهوم « تیپ عالی » ( ماکس وبر ) می باشد در معنایی خردتر و در محدوده ای کوچک تر. به نظر زیمل « یک رشته پدیده های انسانی جداگانه را می توان با ارجاع به یک مفهوم صوری واحد ادراک کرد » ( همان ) که این مستلزم کشف لایه های زیرین پدیده ها است که در تحلیل های تاریخی و جامعه شناختی خود به عمق آنها دست یافته و انواع « الگوها ( صورتهای ) یکنواخت » و « قابل تکرار » را در میان پدیده های گوناگون کشف می نماید تا از آن طریق بتواند پیوستگی های صوری میان این پدیده های تاریخی و اجتماعی را درک کند. پدیده هایی که ممکن است از لحاظ محتوا و معنی کاملا متمایز از یکدیگر باشند بیابد. در این معنا مفهوم جامعه شناسی صوری به جامعه شناس ( در مقابل محقق تاریخ گرا ) نگاه ژرفتری می بخشد و برای او امکان تحلیل تطبیقی ، تبیین علت ها ، و پیش بینی رفتار پدیده ها را ممکن می سازد.
در پایان می توان گفت « زیمل از کنشهای انسانی ( وضعیتی نزدیک به وبر ) آغاز کرده و با از هم پاشیدگی تجربه انسانی ( وضعیتی نزدیک به مارکس ) پایان می دهد » ( کرایب ، نظریه اجتماعی کلاسیک ).
http://social-me.blogfa.com/
علیرضا عزیزی