چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

شفائی برای همه دردها


شفائی برای همه دردها
انسان مدرن امروزی از طبیعت طرد شده است. او به سمت یک زندگی فلاکت بار و پرتنش، استنشاق هوای آلوده، نوشیدن آب‌های آلوده، خوردن غذاهای بی‌خاصیت و تن دادن به همه نوع افراط گری‌های بیهوده سوق داده شده است.
جان تعجب ندارد اگر تعداد بیماری‌های جدید و ناشناخته به سرعت در حال تزاید است و امراض و بیماری‌ها نوعی انتقام‌گیری از طبیعت انسان است. برای رهائی از این بیماری مردم به انواع داروهای مسموم کننده و کشنده شیمیائی رو آورده‌اند که مصرف این داروها نهایتاً به ناتوانی بیشتر بدن و مرگ تدریجی منتهی می‌شود.
بدین صورت است که آدمی برای رهائی از شر بیماری‌ها، قربانی قرص‌ها و داروهائی شیمیائی می‌شود.
در حالی‌ست که اگر آدمی به این واقعیت ساده پی برد که تغذیه سالم پی برد که تغذیه سالم و صحیح از مواد طبیعی تا چه حد در سلامت و تندرستی او تأثیر دارد، خود را از شر داروهای شیمیائی رها خواهد کرد.
فیلسوف بزرگ یونانی ”سقراط“ که او را ”پدر علم طب“ نیز شناخته‌اند می‌گوید: بگذار غذای تو داروی تو باشد. زیرا این واقعیتی است که غذاهای طبیعی می‌تواند تا حدی وسیع در پیشگیری و درمان امراض مؤثر باشد.
عصاره دانه‌ها و میوه‌های طبیعی یکی از بهترین انواع غذاهای طبیعی‌اند و به این دلیل که سرشار از انواع ویتامین‌ها، املاح معدنی و آنزیم‌هائی هستند که در پیشگیری و درمان بسیاری از بیماری‌ها مؤثراند.
در دوران تمدن جدید، آدمی با شتابی فزاینده از طبیعت فاصله می‌گیرد. روال زندگی او هر روز بیشتر و بیشتر غیرطبیعی و مصنوعی می‌شود. نتایج مرگبار این سبک زندگی هم به تدریج و آرام‌آرام رخ نشان می‌دهد.
به‌نظر می‌رسد امپراطوری امراض و بیماری همه‌جا در حال گسترش و نفوذ است. در حالی که هنوز گام بلندی در زمینهٔ درمان قطعی بعضی از بیماری‌های مهلک بشری برداشته نشده، امراض جدید و ناشناخته‌ای به بشر حمله‌ور شده‌اند.
از سوی دیگر انسان‌ها وقت و فرصت زیادی را برای درمان این بیماری‌ها هزینه می‌کنند در حالی که تقریباً هیچ نتیجه‌ٔ امید بخشی برایشان حاصل نشده است.
دلیل تأسف‌آور نهفته در پس این احوال آن است که ما به این واقعیت نیاندیشیده‌ایم که می‌توانیم درمان و سلامتی خود را به طبیعت قادر متعال بسپاریم.
ما به سادگی از نیروی حیات بخشی که دست طبیعت در گیاهان و سبزینه‌ها برای ما نهاده در می‌گذاریم. برای مثال عصاره سبزینه گندم یکی از باارزش‌ترین هدایائی است که دست طبیعت برای سلامتی و درمان ما به ما عرضه کرده است.
با مصرف این عصاره نه تنها می‌توان از شر بسیاری از بیماری‌های سخت و صعب‌العلاج رها شد بلکه می‌توان از بروز بسیاری از بیماری‌های دیگر هم پیشگیری کرد. دربارهٔ کارائی عصارهٔ جوانهٔ گندم در درمان انواع متعددی از بیماری‌ها موارد توفیق بسیاری در تاریخ درمان پزشکی به ثبت رسیده و تحقیقات بیشتری در این‌باره در سطح جهانی در حال گسترش است.
اطلاعات ارزشمندی را دربارهٔ تأثیرات درمانی ان اکسیر مؤثر گیاهی که هیچ گونه عوارضی جانبی زیان‌بخشی هم در برندارد را در اختیار شما خوانندگان خود می‌گذاریم.
آقای جرج اسمیت (۱۵ ساله) از اهالی شهر کانزاس در ایالات متحده یک روز بر حسب اتفاق متوجه وجود یک غده متورم در گردن خود و در زیر آرواره‌های چپ صورتش شد. این غده تدریجاً با رشدی دردناک توأم گردید.دکتر خانوادگی ایشان فکر کرد که آقای جرج احتمالاً در قسمتی از سیستم تنفسی خود دچار مشکلی عفونی شده به همین علت غدد لنفاوی این ناحیه متورم شده‌اند. بعد از روزهای درمان و معالجه با داروهائی که تجویز کرده بوده تغییری در وضع بیماری پیش نیامد.
نه چیزی از اندازه غده‌ها و نه چیزی از درد کاسته نگردید و ناچار با پزشک متخصصی در این باره مشورت شد. او هم چیزی جدی و قابل ملاحظه در معاینات اولیه خود نیافت اما قبل از تجویز دارو توصیه کرد که از آقای اسمیت یک آزمایش خون به عمل آمد و از غدد هم نمونه‌برداری شود.
نتایج بررسی‌های آزمایشگاهی نشان داد که نه تنها غدد متشکله بدخیم و خطرناک هستند بلکه علاوه بر آن آقای اسمیت مبتلا به سرطان خون نیز هست. بدیهی است آن‌چه بعد از این تشخیص صورت گرفت تجویز داروهای بسیار قوی و طی روش‌های درمانی بسیار دشوار بود.
ابتدا بیمار تحت شیمی درمانی قرار می‌گرفت اما وقتی ملاحظه شد که تومورها همچون در حال بزرگتر شدن هستند، او را تحت درمان با اشعه قرار دادند. ظرف سه روز همهٔ موهای بدن او شروع به ریزش کردند و پوست صورتش به تیرگی می‌گرائید.
در این زمان تومور آن‌قدر بزرگ شده بود که دیگر حتی حرف زدن و غدا خوردن هم برای بیمار دشوار شده بود. سرطان شروع به گسترش موحش کرده بود. اکنون می‌شد حضور آن را در ناحیهٔ چپ گردن زیرآرواره و حتی روی گونه چپ بیمار هم به وضوح ملاحظه کرد.
عاقبت پزشکان تصمیم گرفتند که غده را بردارند. طی این دوره درمان گیج کننده، آقای اسمتی به شکل ناظری منفعل و بی‌تفاوت درآمده بود و همین امر سبب شد که بدون هیچ فکری به انجام عمل رضایت دهد. طی یک عمل جراحی سخت، تومور و قسمت‌هائی از آرواره‌ٔ بیمار برداشته شد. بعد از این عمل چون غذا خوردن از راه دهان برای بیمار میسر نبود یک لوله قابل ارتجاع پلاستیکی در شکم بیمار گذاشته شد. برای بهبودی زخم‌های عمل داروهای معینی تجویز و سپس او را از بیمارستان مرخص کردند.
اما به رغم وعده‌هائی که به بیمار داده شده بود نه تنها چیزی از التهاب زخم‌ها کاسته نشد بلکه چیزی نگذشته بود که تاول‌های چرکینی از زخم‌ها شروع به تراوش کردند.
اما اگرچه چیزی از وحشت و اضطراب آقای جرج کاسته نشده بود بلکه با این اوصاف بنابه یک میل درونی به ادامهٔ حیات، با یک دکتر مشاور جراحی پلاستیک درباره ترمیم جراحات آزمایشات پاتوبیالوژی و رادیوگرافی از قفسه سینه به عمل آمد. حاصل این آزمایشات تأئید این واقعیت تلخ و تأثرآور بود که سرطان سرتاسر ریه‌ها را هم فراگرفته است. دیگر هیچ دلیلی برای انجام جراحی پلاستیک نبود. پزشکان از معالجات بیشتر او دست شستند و بیمار را به امید خدا رها کردند.
این بیمار که دیگر از همهٔ معالجات و روش‌های درمانی وازده و درمانده شده بود یک روز برحسب اتفاق حرف‌هائی دربارهٔ دکتر ”آن ویگمور“ و روش درمان با عصارهٔ سبزینه گندم شنید.
همانند غریقی که در آخرین نفس‌ها به هر تخته پاره‌ای چنگ می‌زند تصمیم گرفت تاین روش را هم امتحان کند. در آن روزها چهرهٔ او بسیار زشت و کریه شده بود. دکتر ویگمور به شرح حال او گوش کرد و به دقت معاینه‌اش نمود. دقایقی برای دکتر ویگمور هم در چنگال تردید و دودلی گرفتار آمده بود که آیا چنین مورد مأیوس کننده‌ای را برای معالجه پذیرا شود یا نه؟ اما عاقبت در برابر درخواست‌های مکرر و ملتمسانهٔ بیمار قبول کرد تا او را در کلینیک خود بستری کند.
بلادرنگ یک روز پس از بستری شدن، بیمار تحت درمان با عصارهٔ جوانهٔ گندم قرار گرفت. روز اول چهار نوبت در روز و در شروع هر سه ساعت یک بار یک فنجان از عصاره به او داده شد. روز دوم، جرج از دل‌پیچه و احساس سرما و تب شکوه کرد. دکتر ویگمور اندکی نگران شد اما خود بیمار همچنان بر تصمیم خود بر ادامهٔ درمان استوار بود و با ملاحظه‌ٔ این احوال، دکتر ویگمور به درمان خود ادامه داد. روز بعد عصاره را با کمی آب درآمیخته و به بیمار دادند. روز سوم هم به همین ترتیب عصارهٔ مخلوط با آب به بیمار داده شد. عصر همان روز احساس دل‌پیچه و سرماخوردگی بیمار برطرف شد و درجهٔ حرارت بدنش تا حد معمول پائین آمد.
توام با رفع این عوارض اولیه، تأثیر مثبت دارو هم بر احوال مریض آشکار شد. بوی فساد و گندیگی که از زخم‌های چرکین بدنش استشمام می‌شد از بین رفت و فردای آن روز مجدداً عصارهٔ خالص و بدنش ترکیب آب به او داده شد. تقریباً یک هفته بعد از شروع درمان، به دستور دکتر ویگمور زخم‌های روی گردن و صورت بیمار هم هر روز با باندهائی آغشته به عصارهٔ سبزینهٔ گندم پوشانده می‌شد و به این ترتیب دو هفته بعد از شروع درمان تراوش چرک از زخم‌ها متوقف گردید.
در پایان هفته سوم پیشرفت درمان کاملاً محسوس بود. جرج شروع به حرف زدن با دیگران کرد. از میان ابرهای تیره امیدی تابش، نور امیدی در چهره‌اش درخشندگی یافته بود.
در پایان هفتهٔ چهارم پیشرفتی باور نکردنی در درمان بیمار حاصل شده بود. زخم‌های چهارده ساله‌ای که پیش از این قابل درمان به‌نظر نمی‌رسیدند اکنون کاملاً بهبودی یافته بودند و جرج می‌توانست با دهان خودش غذا بخورد.
در این احوال کمی هم به وزن او اضافه شده بود. پس از هفت هفته، هفت پاوند به وزن بدنش اضافه شده بود و دیگر نیازی به مراقبت بیمارستانی نداشت لذا در پایان این مدت بیمار از دکتر ویگمور تشکر کرد و راهی خانه‌اش شد.
پس از مدتی آقای اسمیت مجدداً مهیای آن شد که یک معاینه کامل پزشکی از بدن او به‌عمل آید. نتیجه انواع آزمایش‌هائی که از او به‌عمل آمد نشان می‌داد که هیچ سلول سرطانی در کل بدن او نیست. پزشکان از دیدن این نتیجه‌ها متعجب شده بودند و آن‌ها را باور نکردنی نمی‌دانستند اما راه دیگری هم غیر از تأئید این نتایج نداشتند. هنگامی که جرج این خبر را به دکتر ویگمور اطلاع داد حتی خود دکتر ویگمور هم شگفت‌زده شده بود.
چند ماه بعد وقتی یک بار دیگر جرج با دکتر ویگمور ملاقات کرد برای دکتر مشکل بود او را با احوالی که در دیدار اول با او داشت به درتسی از هم بازشناسد. جرج مقدمات عمل جراحی صورتش را فراهم کرده بود. به دکتر ویگمور گفت که سخت مشغول بازسازی خانهٔ قدیمی خود در پنسیلوانیاست و برنامه‌های دیگری هم برای آینده طرح‌ریزی کرده است. او اعتماد به نفس خود را برای سال‌هائی دور بعد از آن باز یافته بود.
در ماه اوت ۱۹۷۰ خانمی همسرش را نزد دکتر ویگمور آورد. مرد در وضعیتی دهشت بار بود. بسیار لاغر و نحیف و رنگ صورت به تیرگی گرائیده بود. به دشواری خودش را روی پاهایش نگه می‌داشت. آن خانم در تشریح احوال شوهرش به دکتر ویگمور چنین توضیح داد که:
”حدوداً“ یک سال پیش من شوهرم را به خاطر کم‌خونی و بعضی مسائل دیگری که داشت به بیمارستان بت (Beth) بردم. آزمایش‌های اولیه‌ای که از او به‌عمل آمد نشان داد که او به سرطان خون مبتلاست. از شنیدن این خبر هر دوی ما بهت زده شدیم چون از پزشکان متخصص شنیده بودیم که مبتلایان به این‌گونه سرطان حتی در بهترین شرایط مراقبت‌های درمانی هم، بیش از یک تا دو سال زنده نمی‌مانند.
شنیدن این خبر برای هر دوی ما مثل پتک سنگینی بود که از آسمان بر سر ما کوبیده شده باشد. همسرم شغل‌اش را از دست داد. به‌رغم بهترین شرایط درمانی که برای او فراهم کرده بودیم روز به روز حالش وخیم‌تر شد. پنج تا شش متخصص غدد (Oncologist) او را معاینه و درمان کردند اما نتیجه‌ای حاصل نشد. آخرین بار که می‌خواستم او را به بیمارستان ببرم قادر نبود روی پاهایش بایستد. دکترش پنهانی به من گفت که شوهرم به زودی خواهد مرد و من باید خودم را برای پذیرش این واقعیت آماده کنم. وقتی شوهرم متوجه اشارات دکتر نشد دیگر به کل یاز پا درآمد و در هم ریخت. با این حال عصر همان روز یکی از همسایگی دربارهٔ درمان گیاهی با عصارهٔ سبزینه گندم اطلاعاتی به من داد. شوهرم که از این همه درمان بیهوده خسته و ناامید شده نمی‌خواست بیش از این تحت درمان دیگری قرار گیرد اما من تصمیم گرفته‌ام تا آخرین نفس پای درمان او به ایستم و برای همین او را پیش شما آورده‌ام.
دکتر ویگمور اطلاعات کاملی دربارهٔ روش درمان با عصاره سبزینه گندم در اختیار این زن و شوهر گذاشت و توصیه کرد که این درمان را در خانه صورت دهند. حتی او هم به نتیجهٔ کار در مورد این بیمار چندان خوش بین نبود.
در روز ۱۹ ژوئیه سال ۱۹۷۱ اتومبیلی مقابل بیمارستان دکتر ویگمور توقف کرد. مردی میان سال از آن پیاده شد و با چابکی پله‌های ورودی بیمارستان را پیمود و وقتی به دکتر ویگمور رسید دست او را به گرمی فشرد. بعد پسید: مرا می‌شناسید؟.
دکتر ویگمور او را نمی‌شناخت. چهرهٔ او به‌قدری تغییر کرده بود که امکان نداشت دکتر او را به یاد آورد. بنابراین پیش از آن‌که دکتر حرفی بگوید ادامه داد: ”پائیز گذشته همسرم مرا برای درمان سرطان خون پیش آورد. در آن موقع برای من حتی ایستادن روی پاهای خودم هم دشوار بود. من همان بیمارم“. اینک این دکتر ویگمور بود که برای به یاد آوردن چهره او به ذهنش فشار می‌آورد و هرچه می‌کرد نمی‌توانست دربارهٔ حرف‌های او یقینی حاصل کند. تفاوت‌های زیادی بین آن مرد زار و نحیف با این مرد سالم و بشاشی که اینک پیش روی او ایستاده بود وجود داشت. این‌جا مردی در برابر چشم‌های او بود که تندرستی و شادابی از چهره‌اش می‌بارید.
آن مرد ادامه داستانش را برای دکتر ویگمور این‌گونه تعریف کرد: ”بعد از دیدار اولیه‌ای که با شما داشتیم من و زنم به خانه برگشتیم. همسرم مقداری دانهٔ گندم در باغچهٔ حیات خانه‌مان کاشت و درست از یک هفته بعد من درمان با عصارهٔ سبزینهٔ گندم را با کمک همسرم آغاز کردم. مطابق دستور شما هر روز در چهار نوبت یک فنجان از عصاره را می‌خوردم. به تدریج احساس کردم که حالم بهتر می‌شود. بعد از شش ماه احساس سلامتی کامل می‌کردم. در بیستم ژانویه امسال من و همسرم دوباره به بیمارستان ”بت“ رفتیم تا یک بار دیگر از بدنم معاینه سراسری انجام شود. همهٔ پزشکانی که قبلاً در معاینه و درمان من مشارکت داشتند از دیدن من یکه خوردند. آن‌ها با دقت و کنجکاوی بسیار همهٔ نتایج آزمایشات مرا بررسی کردند. معلوم بود نمی‌توانستند باور کنند که من زنده و سالم پیش رویشان ایستاده‌ام. با این وصف هیچ کدام از من نپرسیدند که من چگونه از شر سرطان خون رها شده‌ام.
چهار ماه بعد وقتی این مرد دوباره با دکتر ویگمور ملاقات کرد معلوم بود که در سلامت کامل است. کم‌ترین اثری از سرطان در سرتاسر بدن او مشاهده نشده بود. طی این چهار ماه پنج دکتر متخصص سرطان او را معاینه کرده بودند اما نتوانسته بودند دریابند که این بیمار چگونه از چنگ سرطان خون گریخته و زنده مانده است. از لحاظ پزشکی قویاً ثابت شده که سرطان خون به هیچ وجه قابل درمان نیست. اما در واقع آن‌چه پزشکان در بررسی‌های خود لحاظ نکرده بودند این واقعیت بود که برای طبیعت قادر متعال وقوع هیچ امری ناممکن نیست.
هر دو موردی که در بالا روایت شد رویدادهائی واقعی بودند. اکسیر سبزینهٔ گندم داروئی برای شفای همهٔ دردهاست. این اکسیر تاکنون بیماران بسیاری را از چنگال مرگ رهانیده است.
پیش از آن‌که به تفصیل دربارهٔ این اکسیر توضیح دهیم لازم است مقدمتاً به چند مطلب مهم در این رابطه اشاراتی داشته باشیم. در بدن هر انسان زنده به‌طور طبیعی نیروئی هست که می‌تواند از بروز بیماری‌ها در بدن پیشگیری کرده و یا با امراض مقابله کند. حال سؤال اساسی این است که چه چیز باعث عدم کارائی و ضعف این نیرو می‌شد.
امروزه برای همگام مسلم شده که پیش‌گیری بهتر از درمان است و این واقعیت در طول تاریخ همیشه به اثبات رسیده است. اگر هر کدام از ما ابنأ بشر بخواهیم در طول طبیعی عمرمان سالم و تندرست باشیم کافی است که فقط از چند قانون ساده طبیعت پیروی کنیم. این قواعد ساده اما بسیار با اهمیت نکاتی هستند که ما باید در زندگی روزمره و عادات غذائی خود از آن‌ها پیروی کنیم.
روش درمان با عصارهٔ سبزینهٔ گندم بی‌نتیجه خواهد بود اگر توأم با آن تغییرات لازم در عادات روزمره و نحوهٔ تغذیه ما صورت نگیرد. حتی اگر پس از شفایابی با این روش باز هم به عادات زیان‌بار قبلی بازگشته شود، حاصل همهٔ تلاشی که در این مورد به خرج رفته از بین خواهد رفت.
منبع : مجله دانش یوگا