پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


خشونت دوران بلوغ


خشونت دوران بلوغ
● خشونت دوران نوجوانی
در ایالات متحده خشونت در مدارس نوجوانان گسترش یافته و باعث شده است تا بسیاری افراد از خود بپرسند چرا این وقایع اتفاق می افتند. چه چیزی باعث خشونت نوجوانان می شود؟ چگونه بچه هایی از خانواده های معمولی دست به این کار می زند؟ والدین این بچه ها مرفع هستند ، در خانه های مجلل زندگی می کنند و همه چیز دارند. روان شناسی نمی تواند جواب خاصی را مطرح کند اما مسائل مختلفی را باید در نظر گرفت.
● طبیعت نوجوانی
نوجوانی زمانی است که بچه ها شروع به استفاده از افکار منطقی خود نموده تا بفهمند آیا چیزهایی که یک عمر توسط بزرگتر ها به آن ها گفته شده _ بخصوص والدینشان _ واقعیت دارند یا نه. به همین دلیل است که نوجوانان به خود می گویند، چه دنیای مزخرفی! نباید کارها این طور پیش برود. اگر سعی کنیم، می توانیم اوضاع را بهتر کنیم. بعضی اوقات براستی می کوشند تا تغییرات اجتماعی صورت بدهند. اما به آرامی در واقعیت خود خواهی بشریت فرو می روند و جنگیدن با آن برایشان سخت تر می شود. بخصوص زمانی که صاحب کار و خانواده می شوند و قبل از آن که بدانند، خود مشغول پاسخ گویی به سوالات فرزندان خود می شوند. نوجوانی زمان خشم ، اضطراب و آشفتگی است. هیجان و افسردگی که از رومانتیسم قرن ۱۸ گرفته شده است و هم اکنون در تئوری های تجزیه و تحلیل های روان شناسی بکار می رود. آیا با موسیقی بتهون یا با نقاشی ترنر(Turner) آشنا هستید، این ها نمونه هایی از هنر رومانتسیم است. اصطلاح رومانتیسم مربوط به عشق و محبت نیست بلکه به مفهوم زندگی بر می گردد که در رویارویی با طبیعت پر از درد و رنج و نوعی حالت بی یاوری است. کلاّ نوجوانانی که در خانواده های با ثبات و سالم بزرگ می شوند، نوجوانی امری تکان دهنده نیست و معمولا دورانی بدور از خشونت است ، اما مشکلاتی هم وجود دارد.
● مشکلات نوجوانان : عدم توانایی در برقراری ارتباط
اگر والدین بیاموزند چگونه به شکل موثری با بچه های خود از آغاز ارتباط برقرار کنند ، فرآیند بلوغ می تواند آسان و بسهولت انجام بگیرد. اگر والدین به اعتقادات اخلاقی خود به حد کافی عمل کنند ( اگر اعتقادی وجود داشته باشد) می توانند همزمان با رشد کودکان این اعتقادات را به آن ها بیاموزند و در مورد آن ها بحث کنند و دیگر تردید و مخالفتی در دوران بلوغ باقی نمی ماند. ولی اگر والدین مستبد باشند و عقاید خود را به بچه ها تحمیل کنند، باعث ستیزه جویی بیشتر آن ها خواهد شد. مستبد چه کسی است؟ کسی که موقع رو برو شدن با سوال یا اعتراضی بگوید: " هر چه که من می گویم درست است."
اگر والدین فاقد اعتقادات معنوی و اخلاقی باشند، بچه ها بدون نظم و انضباط شرافتمندانه بزرگ می شوند. بسیاری از کودکان آن قدر با هوش هستند که بفهمند ، زمانی که والدین به آن ها آزادی بیش از حد می دهند، به این معنی است که والدین اهمیتی نمی دهند یا این که بیشتر از خودشان چیزی سرشان نمی شود. بنا براین بچه ها به خلاء عمیقی می رسند و محکوم به نوعی از خود رضایتی پوچی می شوند و ناچاراً سر ستیز پیدا می کنند و این به کجا ختم می شود. با بیان ساده تر، بچه ها نوجوانانی می شوند که احساس بی ارزشی می کنند، چون زندگی والدینشان بی ارزش بوده است _ یعنی زندگی بدون ارزش های معنوی و معنی دار_ و با دیگران نمی توانند ارتباط بر قرار کنند چون خانواده با ترس از عشق و محبت اداره می شود. بدین طریق بسیاری از برون ریزی های نوجوان (یعنی از لحاظ تکنیکی بیشتر با رفتار ارتباط برقرار می کنند تا با گفتار) سعی ناخود آگاهانه ای است که به والدین خود ثابت کنند که همه مطالب را درک می کنند.
● فقدان حالت عادی
بسیاری از اشخاص گمان می کنند که اگر کسی معمولی به نظر می رسد پس باید شخصی طبیعی باشد. خبرنگاران روزنامه ها و تلویزیون همیشه دچار این اشتباه می شوند. با نگاهی اجمالی به والدین شاغل و خانه های آنها می گویند:" اما آن ها خیلی آدم های طبیعی هستند ، چطور چنین حادثه غم انگیزی می تواند در این خانواده رخ بدهد." بسیاری از افراد در این دوره و زمانه می دانند که خانواده بهم ریخته چیست و می دانند که چگونه خانواده های بهم ریخته تمام تلاش خود را می کنند تا معمولی به نظر رسند. خانواده هایی که به خاطر بی عفتی ، اعتیاد به الکل ، طلاق ، مصرف مواد مخدر ، خشونت ، سوء استفاده های جنسی تمام افراد فامیل با تمام قوا می کوشند تا اسرار خانوادگی را آن چنان حفظ نمایند که هر کدام از اعضا با فریب نقش خود را بخوبی بازی کند. پس گمان می کنید که همه خبرنگاران واقعا صلاحیت این را دارند که طبیعی بودن این خانواده ها را ارزیابی کنند؟
مشکل افراد نوجوان در این نوع خانواده ها این است که تمام عمر خود را با یک دروغ به سر برده اند. در واقع بعضی از این نوجوانان می توانند خود را به عنوان افرادی مقبول و طبیعی با آینده ای درخشان و بدون مشکل جا بزنند. همان طور که بچه ها می گویند: " چه شوخی مسخره ای ! " بعضی از این نوجوانان خود را افرادی شورشی و مخاطرهجو تصور می کنند ، اما این تصور هم چیزی جز دروغ نیست. مثل تاثیر آدرنالین هیجانی موقت در آن ها بوجود می آید که به احساس نومیدی و یاس ختم می شود. پس با خالکوبی ، اسکلت ، نشان مرگ، پخش موسیقی کرکننده ای همراه با تاثیرات نمایشی عمیق ، مواد مخدر ، سیگار و الکل می کوشند تا مرگ را به بازی بگیرند. چون هیچ احساسی از زندگی واقعی ندارند ، به آسانی خشم ، ترس ، بدبینی ، ناکامی و تنهایی خود را پنهان می کنند.
● ثروت
مردم معمولا به علائم خارجی ثروت می نگرند و می گویند:" چقدر شرم آور است. این بچه همه چیزهای را که لازم داشت در اختیارش گذاشته بودند ، چطور توانست چنین کاری را انجام بدهد ! " این هم شوخی دیگری است. بله او تمام چیزهایی که می خواست داشت بجز عشق و محبت. در ایالات متحده مردم فکر می کنند که ثروت خوشبختی می آورد و طوری این عقیده را تلقین می کنند که هر کسی موفقیت مالی داشت ، فرض بر این گذاشته می شود که خوشبخت است. اما یک چیز در تمام تبلیغات و آگهی های تلویزیون، ورزش ، موسیقی و فیلم های دور و بر اشخاص نادیده گرفته شده است و آن این است که آیا افراد به چیز دیگری بجز پول هم احتیاج دارند؟ بله کودک می تواند در خانواده ثروتمندی ، در خانه های چندین میلیون دلاری بزرگ شود و از نظر ظاهری فردی طبیعی و خوشبخت به نظر رسد، پس مشکل چیست؟ شاید مشکل مربوط به والدین باشد:
▪ والدینی که آن قدر سرگرم انباشتن پول هستند که هیچگاه وقت صحبت کردن با کودک را ندارند.
▪ والدینی که به همسایگان و همکاران خود بی اعتنایی می کنند تا چند قدمی از آن ها جلو تر باشند.
▪ والدینی که فرزندانش را با محبت در آغوش نمی گیرند. درکنار فرزند خود چند لحظه ای نمی نشیند و با او غذا نمی خورند.
▪ والدینی که هیچ وقت به خود زحمت نمی دهند که از کودک شان بپرسند ، به چه فکر می کند و چه احساسی دارد.
▪ والدینی که آن قدر افرادی آسان گیری هستند که خود به خاطر ترک امساک و انضباط ، حتی زمانی که فرزندشان دچار خطا می شود، نمی توانند او را تنبیه کنند.
پس کودکی را تصور کنید که همه چیزدارد ولی در واقع هیچ چیز ندارد. چطور چنین فردی می تواند مرتکب جرم بشود؟ شاید همان طور که Pogo می گوید : " دشمن خود ما هستیم ." شاید ریشه نافرمانی تمام دوران کودکی را بتوان دررویارویی با والدین پیدا کرد. نبود ارزش های پاک و اصیل والدین وعدم ثبات فداکاری تمام مسئولان امر که بر اساس چیزی جز پوچی اخلاقی نیست.(۱)
● تشخیصات کلینیکی
روش معمول درک خشونت نوجوانان از مفهوم رفتار حیوانات گرفته شده است ، سلسله مراتب نوک زدن. برای مثال درمیان جوجه ها ، قوی ترین پرنده برای تعیین قدرت خود به دیگر پرنده ها نوک می زند. پرنده قوی بعدی باید خود تابع قوی ترین پرنده باشد. اما به تمام پرنده های ضیعف دیگر می تواند نوک بزند. این سلسله مراتب در یک خط نزولی ادامه پیدا می کند تا زمانی که ضعیف ترین پرنده باید تابع تمام پرندگان دیگر باشد و دیگر کسی باقی نمی ماند که او بتواند نوکش بزند.
در خانواده ها ، این قاعده و اصل را می توان دید. زمانی که والدین کودک را تادیب می کنند ، کودک به اتاق خود می رود و عروسک خود را تنبیه می کند. از نظر روان شناسی ، بسیاری از افراد زورگو ، کودکانی هستند که در خانه مورد تهدید و خشونت واقع می شوند و به نوبه خود هم سالان خود را مورد بد رفتاری قرار می دهند _ البته ، هم سالان ضعیف ترشان را . آزار و تهدید یک رقابت پرخشگرانه نیست.
الف) نیاز به تحقیر دیگران ، بخاطر این است که شخص ضعیف بوده و احساس تحقیر شدن می کند.
ب) بخاطر این که در دوران بلوغ مورد آزار قرار گرفته است، میل به گرفتن انتقام از دنیا در او رشد کرده است.
آزار و تهدید از این قانون طلایی سرچشمه می گیرد که همان طور با تفاهم و محبت با دیگران رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار بشود. در مقابل کودکان مورد خشم و آزار ، با تمامی تلخی و خشونتی که دیگران با آن ها رفتار کرده اند، با دیگران رفتار می کنند. آزار و تهدید می تواند به سوی اشیاء نیز هدایت شود. با خراب کردن اموال دیگران نوجوان از قدرت خود احساس رضایت می کند. گویی نوجوان با منطق ناخود آگاه خود می اندیشد: " عزت نفس و غرورم را خدشه دار کرده اند، جامعه مرا دچار عجز و ناتوانی می کند، پس اگر بتوانم چیزی را خراب کنم _ هر چیزی را _ همان اندازه قدرتمند به نظر خواهم رسید.
این امر باعث می شود که به تشخیص کلینیکی رفتارهای پریشان دوران بچگی بپردازیم. اختلال رفتاری از جدی ترین اختلال ها است که ناشی از رفتار هایی است که در آن حقوق اصلی دیگران یا هنجارها و قوانین اجتماعی نقض می شوند. این رفتار می تواند طبق معیارهای زیر مشخص گردد:
▪ حمله به مردم و حیوانات ( مثل: تهدید و آزار ، شروع دعوا ، استفاده از اسلحه ، خشونت ، آبجو خوردن)
▪ تخریب اموال دیگران (مثل: راه انداختن آتش سوزی و تخریب های دیگر)
▪ تقلب یا دزدی (مثل: به زور وارد امکان شدن ، توطئه ، دزدی از مغازه ها)
▪ نقض جدی قوانین (مثل: تمام شب را بیرون از خانه سپری کردن ، فرار از خانه یا مدرسه)
اختلال تقابل ستیزه جویانه ، الزاما الگوی رایج از رفتار های منفی ، نافرمانی خصمانه نسبت به مقامات مسوول است. اما در این اختلال اهانت به هنجار های اجتماعی و حقوق دیگران به چشم نمی خورد. کودکی که دچار اختلال عدم توجه / بیش فعالی است ممکن است فردی مزاحم باشد ولی کلا ّ پر جنب و جوش است و کمتر در او سؤ نیت دیده می شود.
● مسئله ی سرگرمی های خشن
▪ فیلم و موسیقی
بحث و گفتگو علیه فیلم و آوازهای خشونت آمیز معمولا مربوط به این است که فردی که فیلم یا موسیقی را ببیند یا بشنود، به تقلید از آن فیلم یا آواز مرتکب جرمی بشود. آیا این تقلید یک بحث علمی است؟ مطمئنا بعضی افراد ممکن است که از فیلم یا آهنگی تقلید نمایند ولی میلیون ها نفر دیگر هم همین فیلم را دیده یا این آهنگ را شنیده اند و از آن تقلید نکرده اند. از لحاظ علمی نمی توان یک مورد را فقط در نظر گرفت و آن را به شکل کلی در مورد عموم صادق دانست. در واقع شکل اصلی فیلم و موسیقی خشن دارای دو وجه جداگانه است.
۱) اولا ، چنین شکل هایی از سرگرمی، عام پسند بوده چون به نوجوان اجازه می دهد تا خشم و ناکامی درونی خود را که ناشی از زندگی آشفته و بهم ریخته اش است، به شکل ظاهری و بیرونی بروز دهد.
۲) دوماً ، چنین شکل هایی از سرگرمی ، ما را تحت تاثیر ارزش های مخربی چون خشونت ، انتقام جویی و بی نزاکتی قرار می دهد. غم انگیز است که بدانیم در جامعه علائم واضح فروپاشی خانوادگی رخ می دهد و بدون انجام هیچ عمل خاصی اجازه می دهیم که ادامه پیدا کند.
▪ بازی های ویدئویی
بعضی افراد اظهار می دارند که بازی های ویدئویی نیز مانند فیلم های خشونت آمیز باعث ترویج خشونت می گردند. برخی دیگر می گویند: " بازی های ویدئویی فقط بازی هستند." پس مشکل چیست؟
مشکل این است که هر چند این ها بازی هستند ولی آن هایی که شخص را درگیر تیراندازی می کند به او مهارت های واقعی کاربرد اسلحه ر ا می آموزد. کسی که در بکار گیری اسلحه یا تفنگ برای کشتن دشمن فرضی ماهر می شود ، می تواند این مهارت را در مورد افراد حقیقی هم بکار ببرد. در روند بازی شخص نسبت به کشتن واقعی حساسیت خود را از دست می دهد. بنابراین اگر کشتن صورت واقعی پیدا کند ، بدون هیچ همدردی نسبت به قربانی این کشتار را انجام می دهد. پس باید بخاطر داشت که همان طور که فیلم و موسیقی به خودی خود واقعا باعث نمی شوند که کسی مرتکب جرمی بشود ، بازی های ویدئویی هم ممکن نیست باعث خشونت شوند. اما برای کسانی که از قبل در برابر خشونت قرار گرفته اند ، بخاطر خشم و آسیب درونی ، فیلم ، موسیقی و بازی های خشن می توانند انگیزه درونی و مهارت لازم را برای ارتکاب جرم واقعی فراهم آورند. تلویزیون ، فیلم ، موسیقی و بازی های فرهنگ آمریکایی الزاما به خودی خود شیطانی نیستند ، گرچه در برخی موارد می توانند باشند ، اما توجه به آنها می تواند افراد را از خوبی و آرامش باز دارد و آن ها را در آستانه بد نهادی و مرگ قرار دهد.
به محض وقوع یک تراژدی بسیاری از افراد خشمگین اعتراض و فریادی بر می آورند که بایستی حمل اسلحه را قدغن کرد. سیگار مردم را بیشتر از اسلحه از پای در می آورد ولی چرا سیگار تحریم نمی شود. حقیقت روان شناسی در باره فر هنگ آمریکایی این است که برای فرو نشاندن عطش انتقام کسی مقصر جلوه داده می شود ولی به مشکل اصلی پرداخته نمی شود. تمامیت فرهنگ آمریکایی آشنایی با قدرت تلافی جویانه است که در پاسخ گویی به ترس و آسیب پذیری بروز می کند. در این فرهنگ ترس تاثیری ناخود آگاه درونی دارد ، افراد باید خودشان بنگرند. پرخاش و توهین به دیگران نشانگر خشم و نفرت است. در حقیقت تلخی نفرت را می توان در روان شناسی جنایت و قتل یافت. دشمن ما هستیم. تفنگ می کشد، ماشین و هوا پیما هم همینطور. باید همه این ها را قدغن کنیم؟ بهتر است که نفرت و کینه را از قلب هایمان پاک کنیم و بخشیدن را بیاموزیم. دشمن خود ما هستیم. آیا پند نمی گیریم؟
منابع
Go to see an image of Walt Kelly’s ۱۹۷۱ Pogo cartoon with this quote. ۱-
http://nauticom.net/www/chuckm/whmte.htm
۲- Raymond Lloyd Richmond, Adolescent Violence, A Guide to Psychology and its Practicehttp://www.guidetopsychology.com/index.html -
ترجمه : مریم ابدالی ، کارشناس ارشد آموزش زبان انگلیسی