پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

لقاءالله از دیدگاه روح‌الله


لقاءالله از دیدگاه روح‌الله
لقاءالله یكی از موضوعات و مطالب مهمی است كه قرهٔ عین العارفین بوده، با این حال، كم‌تر به آن پرداخته شده است. لقاءاللّه را متأسفانه بیش‌تر مردم منكرند; «اِنّ كَثیرِ آمِنَ النّاسِ بِلِقاء رَبِّهم لَكافِرون» (روم: ۸); همان لقایی كه منكر آن به حكم قرآن، جز زیان‌كاران است; «قَد حَنیرَ الَّذین كَذَّبوا بِلقاءِاللّه» (انعام: ۳۱) و در عذاب خواهد بود; «وَ اَمَّا الَّذینَ كَفَروُا وَ كَذَّبوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَهِٔ فَاُولئكَ فِی العَذابِ مُحّضَرُونَ.» (روم: ۱۶) اما غایت خلقت و اوج مقام انسانیت و مقصد او معرفی شده است: «یا ایها الانسانُ اِنّكَ كادِحٌ الی رَبّكَ كُدحاً فَمُلاقیه.» (انشقاق: ۶)
حضرت امام خمینی(رحمه الله) در ضمن شرح حدیث ۲۸ از كتاب ارزشمند چهل حدیث، با بیانی زیبا و شیوا، اما به اجمال و اختصار به شرح این مهم پرداخته‌اند. اما از آن‌جا كه این شرح در نهایت اختصار و همراه با برخی اصطلاحات می‌باشد، در این نوشتار سعی شده است با توضیح این اصطلاحات تا حدّی پرده از چهره دلگشای «لقاءاللّه» برداشته و سال امام خمینی(رحمه الله)ارج نهاده شود.
● لقاءاللّه و كیفیت آن
آیات و اخبار در زمینه لقاءاللّه بسیار است كه به صراحت۲ یا به كنایهٔ و اشارهٔ۳ بدان پرداخته و این مختصر گنجایش تفصیل و ذكر آن‌هارا ندارد.۴
بعضی از علما و مفسران بكلّی سد طریق لقاءالله نموده و مشاهدات عینیّه۵ و تجلیات ذاتیّه۶ و اسمائیه۷ انكار كرده‌اند به گمان آن‌كه ذات مقدس را۸ تنزیه كنند. اینان تمام آیات و اخبار لقاءاللّه را بر لقای یوم آخرت و لقای جزا و ثواب و عقاب حمل نموده‌اند. این حمل اگرچه نسبت به مطلق لقا بر حسب بعض آیات و اخبار بعید نیست، ولی با توجه به بعض ادعیه معتبر۹ و روایات در كتب معتمد و بعض روایات مشهور، كه علمای بزرگ به آن‌ها استشهاد كرده‌اند،۱۰ حمل با رد بعیدی است.
باید دانست مقصود آنان كه راهی برای لقاءالله و مشاهده جمال و جلال حق باز گذاشته‌اند این نیست كه اكتناه۱۱ ذات مقدس جایز است یا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی احاطه بر آن ذات محیط علی الاطلاق ممكن است، بلكه امتناع اكتناه در علم كلّی و به قدم تفكر۱۲ و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت۱۳ از امور برهانی و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است.
آن‌ها كه مدّعی این مقام هستند، می‌گویند: پس از تقوای تامِّ تمام۱۴ و اعراض كلّی قلب از جمیع عوالم۱۵ و رفض نشأتین۱۶ و قدم نهادن بر فرق اِنّیّت و اِنانیّت۱۷ و توجه كامل و اقبال كلّی به حق و اسما و صفات آن ذات مقدس و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن۱۸ ریاضت‌های قلبی كشیدن، برای سالك صفای قلبی پیدا می‌شود كه مورد تجلیات اسما و صفات واقع گردد و حجاب‌های۱۹ غلیظی كه بین عبد و اسما و صفات است، خرق می‌شود و در اسما و صفات فانی می‌گردد و متعلّق به عزّ قدس و جلال شده، تدلّی تام ذاتی۲۰ پیدا می‌كند. در این حال، بین روح مقدس سالك و حق، حجابی جز اسما و صفات نیست.
از برای بعضی از ارباب سلوك ممكن است حجاب نوری اسمایی و صفاتی نیز خرق گردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شوند و خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدی ببیند و در این مشاهده، احاطه قیّومی حق و فنای ذاتی خود را شهود كنند۲۱ و بالعیان، وجود خود و جمیع موجودات را ضلّ حق ببینند. و چنانچه برهاناً بین حق و مخلوق اوّل، كه مجرّد از جمیع مواد و علایق است، حجابی نیست ـ بلكه برای مجردات مطلقاً حجاب نیست برهاناً ـ این قلبی كه در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرد شده، بلكه قدم بر فرق آن‌ها گذاشته،۲۲ حجابی نخواهد داشت.۲۳
در حدیث شریف كافی و توحید آمده است: اِنّ رُوحَ المُؤمِن لَاَشَّدُ اِتّصالاً بِرُوحِ اللّهِ مِنّ اِتصّالِ شُعاعِ الشَّمشِ بِها.»۲۴ در مناجات شعبانیهٔ‌هم، كه مقبول علماست۲۵ و خود نیز شهادت می‌دهد كه از كلمات آن بزرگواران است،۲۶ عرض می‌كند:
«اِلهی هب فی كَمالَ الْانْقِطاعِ الَیْكَ وَ اَنِزْ اَبْصارَ قُلُبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیكَ حَتَّی تَحْزِقَ اَبْصارُ الْقُلوبِ حُجْبَ الَّنُورِ فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمهِٔ وَ تَصیرَ ارْواحُنا مُعَلَّقهَٔ بِجزّ قُدسِكَ، الهی وَاجْعَلنی مِمَّنْ ناَدَنیهُٔ فاجابَكَ و لاحَظْلَتُه فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَنا جَثیَهُٔ سِراً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً.»۲۷
در كتاب شریف الهی، در حكایات معراج رسول اكرم(رحمه الله)می‌فرماید: «ثُمَّ دَنی فَتَدّلی فكانَ قابَ قَوسینِ اَوْ اذنی» (نجم: ۷ ـ ۸)۲۸ و این مشاهده حضوریّه فناییهٔ منافات با برهان بر عدم اكتناه و احاطه۲۹ و اخبار و آیات منزّه ندارد، بلكه مؤید و مؤكّد آن‌هاست.۳۰
با وجود این، حمل‌های بعید با رد چه لزومی دارد؟ آیا فرمایش حضرت امیر(علیه السلام) را كه می‌فرماید: «فَهَبنی یا اِلهی وَ سَیِّدی وَ مَولایَ وَ ربّی صَبَرْتُ عَلی عَذابِكَ فَكَیْف اَصْبِرُ عَلی فِراقِكَ»۳۱ و آن سوز و گدازهای اولیا را می‌توان به حور و قصود حمل كرد؟ آیا سخن آنان را كه می‌فرمودند: ما حق را برای خوف از جهنّم یا شوق بهشت عبادت نمی‌كنیم، بلكه چون احرار، او را به اخلاق می‌پرستیم.۳۲ می‌توان به فراق از بهشت و مأكولات و مشتهیات آن حمل كرد به هیهات كه این سخنی است بس ناهنجار و حملی است ناپسند!
آیا آن تجلیات جمال حق را در شب معراج و آن محفلی كه احدی از موجودات را در آن راه نبود و جبرئیل، امین وحی، نیز معرم آن اسرار نبود،۳۳ می‌توان گفت ارائه بهشت و قصرهای مشیّد آن بوده است؟ آیا تجلیاتی را كه در ادعیه معتبر برای انبیا(علیهم السلام) ذكر شده از قبیل نعم و مأكولات و مشروبات یا باغات و قصرهاست؟
افسوس كه ما بیچاره‌های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بسته‌های زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منكوحات و امثال این‌ها چیزی نمی‌فهمیم و اگر صاحب نظری یا صاحب‌دلی بخواهد پرده از این حجب بردارد جز حمل بر غلط و خطا نمی‌كنیم! تا در چاه ظلمانی عالم مُلك مسجونیم، از معارف مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراك نمی‌نماییم.
ولی اولیا را به خود قیاس نباید كرد و قلوب انبیا و اهل معارف را مثل قلوب شود نباید پنداشت. دل‌های ما غبار توجه به دنیا ومشتهیات آن را دارد و آلودگی و انغمار در شهوات نمی‌گذارد مرآت تجلیات۳۴ حق شود و مورد جلوه معبوب قرار گیرد، ولی طبیعی است كه با این خودبینی‌ها و خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها، از تجلیّات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلكه حتی كلمات اولیا و اهل معرفت نیز را تكذیب كنیم. و اگر در ظاهر نیز تكذیب نكنیم، در قلب آن‌ها را انكار نماییم و اگر راهی برای تكذیب نداشته باشیم ـ مثل آن‌كه به پیغمبر یا ائمّه اطهار(علیهم السلام) قایل باشیم ـ باب تأویل و توجیه را مفتوح كنیم و بالجمله، سدّ باب معرفت اللّه نماییم۳۵ و «ما رَأیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رأَیْتُ اللَّه مَعَهُ وَ قَبْلَهُ وَ فیه»۳۶ را حمل بر رؤیت آثار كنیم; «لَمْ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَه»۳۷ را به علم به مفاهیم كلی مثل علوم خود حمل نماییم; آیات لقاءالله را به لقای روز جزا محمول داریم; «لی مَعَ حالهٌٔ»۳۸ را به حالت رقّت قلب تفسیر كنیم; «وَ ارْزُقْنی النَّظرِ الی وَجهْكَ الْكَریم»۳۹ و آن همه سوز و گدازهای اولیا را از درد فراق، دوری از حورالعین و سیور بهشتی بدانیم و این نیست جز این‌كه چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظّ حیوانی و جسمانی چیز دیگری نمی‌فهمیم، همه معارف را منكر می‌شویم.۴۰
از همه بدبختی‌ها بدتر این انكار است كه باب جمیع معارف را بر ما مفسر می‌نماید و ما را از طلب باز می‌دارد و به حدّ حیوانیت و بهیمیت قانع می‌كند و از عوالم غیب و انوار الهیّهٔ ما را محروم می‌سازد ما بیچاره‌ها، كه از مشاهدات و تجلیّات بكلی محروم‌ایم، از ایمان به این معانی هم، كه خود یك درجه از كمال نفسانی می‌باشد و ممكن است ما را به جایی برساند، دوریم; از مرتبه علم، كه شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار می‌كنیم و چشم و گوش خود را می‌بندیم و پنبه غفلت در گوش‌ها می‌گذاریم كه مبادا حرف حقّ در آن وارد شود.
اگر یكی از حقایق را از لسان عارف شوریده با سالكِ دل سوخته یا حكیم متألّه بشنویم، چون سامعه‌مان تاب شنیدن آن ندارد و حبّ نفس مانع می‌شود از این كه به قصور خود حمل كنیم، فوراً او را مورد همه طور لعن و طعن و تكفیر و تفسیقی قرار می‌دهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبت به او فروگذار نمی‌كنیم;۴۱ كتاب وقف می‌كنیم و شرط استفاده از آن را روزی صد مرتبه لعن مرحوم ملا محسن فیض قرارمی‌دهیم; جناب صدرالمتألهین را، كه سرآمد علمای توحید است، زندیق می‌خوانیم و از هیچ‌گونه توهینی درباره او دریغ نمی‌كنیم، در حالی كه از تمام كتاب‌های آن بزرگوار مختصر میلی به مسلك تصرف ظاهر نمی‌شود، بلكه كتاب كسر اصنام الجاهلیّهٔ فی الردّ علی الصوفیهٔ۴۲ می‌نویسیم و او را صوفی بَجتْ۴۳ می‌خوانیم; كسانی را كه معلوم الحال‌اند و به لسان خدا و رسول او(صلی الله علیه وآله)ملحون‌اند می‌گذاریم، كسی را كه با صدای رسا دادِ ایمان به خدا و رسول و ائمّه هدی(علیهم السلام) در می‌دهد لعن می‌كنیم.۴۴
شیخ عارف ما ـ روحی فداه ـ می‌فرمود: هیچ وقت لعن شخصی نكنید، گرچه به كافری ندانید از این عالم چگونه منتقل شده، مگر آن‌كه ولی معصومی از حال پس از مرگ او اطلاع دهد; زیرا ممكن است در وقت مردم، مؤمن شده باشد.۴۵
یكی دارای چنین نفس قدسیه‌ای است كه راضی نمی‌شود به كسی كه در ظاهر، كافر مرده است توهین شود به احتمال آن‌كه شاید در دم مردن مؤمن شده باشد، یكی هم مثل ماست وَ اِلَی اللّه المُشتكی۴۶ كه واعظ شهر با آن‌كه اهل علم و فضل است، در بالای منبر، در محضر علما و فضلا می‌گفت: «فلان با آن‌كه حكیم بود، قرآن هم می‌خواند!»۴۷ این به آن ماند كه گوییم: فلانی با آن‌كه پیغمبر بود، اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشت.
علمی كه ایمان نیاورد حجاب اكبر است، ولی با وجود این، تا ورود در حجاب نباشد فرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است، گرچه ممكن است گاهی بی‌حجابِ اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید. ولی این از غیر طریق عادی و سنّت طبیعی است و نادر اتفاق می‌افتد.
پس طریقه خداخواهی و خداجویی آن است كه انسان ابتدا وقتش را صرف مذاكره حق كند و علم بالله۴۸ و اسما و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل نماید.۴۹ پس از آن به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب كند كه‌البته از آن نتیجه حاصل خواهد شد.
و اگر اهل اصطلاحات نیست، از تذكر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس نتیجه حاصل تواند كرد.
البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او می‌شود و حق تعالی از او دست‌گیری می‌فرماید و پرده‌ای از حجاب‌های او بالا می‌رود، و از این انكارهای عامیانه قدری تنزّل می‌كند و شاید با عنایات خاص حضرت حق تعالی راهی به معارف۵۰ پیدا نماید. انّه ولیّ النعم.
حُسن ختام این گفتار را غزلی از آن یار عاشقِ عارف و سالكِ و اصل بلقاءاللّه قرار می‌دهیم:
هوای وصال
در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه است دل برده فدایی هر شاخ شانه است
جان در هوای دیدن رخسار ماه توست در مسجد و كنیسه نشستن بهانه است
در صید عارفان و ز هستی رمیدگان ‌زلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است
اندر وصال روی تو ای شمس تابناك، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اشكم چو سیل جانب دریا روانه است
در كوی دوست فصل جوانی به سر رسید باید چه كرد، این همه جود زمانه است
امواج حسن دوست چو دریای بی‌كران این مستِ تشنه كام غمش در كرانه است
می‌خانه در هوای وصالش طرب كنان مطرب به رقص و شادی و چنگ و چغانه است۵۱پی‌نوشت‌ها
۱ـ جلال الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، ج ۱، ص ۴۳
۲ـ آیاتی كه موضوع لقاءالله را با صراحت از ماده «لَقَی» مطرح نموده‌اند، «لقاءاللهّ» ۳ مرتبه، «لقاء ربّهم» ۶ مرتبه، «لقائنا» ۴ مرتبه، «لقائه» ۳ مرتبه، «صلا قواللّه و صلا قوا ربّهم» ۳ مرتبه و سملاقیه» ۱ مرتبه ذكر كرده‌اند. اما روایات در این خصوص و با این مادّه (لقی) فراوان است كه فقط در فهرست بحارالانوار بیش از ۱۷۰ مورد به چشم می‌خورد.
۳ـ آن‌ها كه این موضوع را با كنایهٔ و اشاره بیان نموده‌اند، چه در آیات و چه در روایات بیش از این‌هاست; مثلاً، در قرآن كریم از ماده «رَجَعَ» بیش از ۷۰ مورد مطرح شد به اضافه آیه ۱۸ غافر، ۲۴ القامهٔ، ۲۳ الرعد، ۳۹ ـ ۴۰ الروم، ۴۵ الأحزاب و...
۴ـ برای تفصیل بیش‌تر، ر. ك. به: حاج میرزا جواد تبریزی برساله لقاءالله.
۵ـ منظور دیدن تجلیات ذاتی و صفاتی و افعالی حضرت حق است كه آن‌ها را با حقیقت ایمان باید دید، نه با دیده سركه در عرفان نظری از آن بحث و در عرفان عملی بالعیان مشاهدهٔ می‌شود.
آنچه عاشق كند تماشایش ای برادر به دیده سر نیست
۶ـ تجلیات ذاتی به نظر حضرت امام(رحمه الله) عبارت است از این‌كه حضرت حق با اسمای ذات بر سالك تجلّی كند و این تجلیات وقتی است كه سالك به مقدم معرفت به مرحله فنای ذاتی رسیده باشد. (امام خمینی، آداب الصلاهٔ، ص ۲۹۵)
۷ـ تجلیات اسمائیه (صفاتیّهٔ) به نظر حضرت امام(رحمه الله) بر سالك زمانی است كه سالك با قدم معرفت به مرحله فنای صفاتی رسیده باشد كه در این‌صورت، تجلیات حضرت حق بر او تجلیات صفاتیّهٔ نامیده می‌شود. (آداب الصلاهٔ، ص ۲۵۹)
۸ـ بهترین توجیهی كه برای منكران لقاءالله می‌توان ذكر كرد همین احتمال تنزیه است كه آن‌ها می‌خواهند خداوند تبارك و تعالی را از ماده و مادیات منزّه و مبرا بدانند، لذا، لقاءالله را، كه به گمان باطلشان به معنای دیدن با چشم سراست، انكار می‌كنند تا خداوند را مجرّد از ماده بدانند و به اعتقادشان به توجید رهنمون باشند، در حالی كه غافل‌اند از این‌كه منظور از «لقاءالله» دیدن با چشم دل و با نور ایمان است كه از حضرت امیرالموحّدین، علی(علیه السلام)سؤال شد: آیا خدایی را كه عبادت می‌كنی دیده‌ای؟ فرمود: من كسی نیستم كه خدای نادیده را عبادت كنم. پرسیدند: خدای را چگونه دیده‌ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو، خدای را با چشم سر نمی‌توان دید، بلكه با چشم دل باید زیارت كرد و با ایمان واقعی به وصالش نایل آمد. این حدیث با اندكی تفاوت نیز از آن حضرت و از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده است. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴، ص ۲۶، ۲۷، ۳۲، ۳۳، ۴۴)
۹ـ دعاها در این زمینه فراوان است. به ذكر چند نمونه از آن بسنده می‌شود:
«الهی... لا تَحجُبْ مُشْتاقیكُ عَن النّظر الی رُؤیتك»; خدایا مشتاقانت را از دیدار جمالت محروم مفرما. حاج شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات الخائفین، ص ۲۱۸)
«وَ لِقائُك قُرَّهَٔ عَینی... وَ رُؤیَتك حاجَتی»; خدایا لقا تو روشنی چشم من است و دیدن جمالت آرزویم. همان، مناجات المریدین، ص ۲۲۵)
«وَ لَوْ عَتی لا یَطفیها اِلاّ لِقائُك»; خدایا، آتش عشقم را جز ملاقات تو خاموش نمی‌كند. همان، مناجات المفتقدین، ص ۲۲۸)
۱۰ـ محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج ۱، ص ۲۶۰، ج ۸ / رساله لقاءالله، ص ۵ به بعد
۱۱ـ پی بردن به كنه و حقیقت شیء
۱۲ـ یكی از براهین مورد اتفاق برهان علت و معلول است; با این بیان‌كه ما سوی اللّه همه معلول‌اند و معلول همیشه به مقدار سعه وجودی‌اش قادر است علتش را ببیند و بشناسد و بشناساند و درست به همین دلیل گفته‌اند: علم پیدا كردن به علت از طریق علم به معلول ناقص است; چون به همان اندازه كه معلول قادر بوده علت را نشان دهد، علت معرفی شده است، نه بیش‌تر و نه به طور مطلق. لذاست كه: «لا یُحیطُونَه بِهِ علماً»; هیچ كس قادر نیست احاطه علمی بر خداوند پیدا كند (طه: ۱۱۰)، بلكه «لا یُحیطونَ بِشَیء مِنْ عِلْمِه»; حتی قادر نیستند به ذرّه‌ای از علم خدا احاطه پیدا كنند (البقره: ۲۵۵); به دلیل این‌كه به قول پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، «احْتَجِب عَنِ الْعُقول»; از فهم عقول بالاتر است و عقل‌ها از فم او در حجاب‌اند; همان‌گونه كه حضرت علی(علیه السلام)فرمودند: «لا یُدركه بُعد الهِمَم»; افكار بلند ژرف‌اندیش كنه ذاتش را درك نمی‌كنند. (نهج البلاغه، ج ۱) امام باقر(ع) این حقیقت را با بیانی تمثیلی، این‌گونه تبیین نمودند: هر معنا و تصوری كه از خدا در ذهنتان تصور كنید، حتی اگر با دقیق‌ترین نگرش‌ها باشد، باز هم مخلوق شماست، نه این‌كه حقیقتاً خدا باشد. شاید مورچه خیال می‌كند برای خدا باید در شاخك باشد; چون این را كمال خودش می‌داند و خیال می‌كند نبودش نقصی است، در حالی كه خدا از آن منزه است. این چنین است شناخت عقلا از خداوند سبحان (شیخ بهائی، اربعین، حدیث دوم، ص ۵۱۰)
گفتم همه ملك حسن سرمایه توست خورشید فلك چو ذره در سایه توست
گفتا غلطی ز ما نشان نتوان یافت از ما تو هر آنچه دیده‌ای پایه توست
و به قول مولوی:
هست آن پندار او زیرا به راه صد هزاران پرده آمد تا الله
هر یكی در پرده‌ای موصول جوست وهم او آن است كان خود عین اوست.
(مثنوی معنوی، ج ۲، ص ۴۹۷)
۱۳ـ از لحاظ علم حضوری و مشاهدات چشم باطنی و شهودی كه عارف سالك با قدم بصیرت بدان می‌رسد، باز هم كسی ادعای احاطه بر آن ذاتِ محیط علی الاطلاق را ندارد; چه این‌كه آن‌جا كه حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه وآله) می‌فرمایند: «ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفتك; خدایا من تو را چنان كه باید شناختم (بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۹۲) و امیرالموحدین، حضرت علی(علیه السلام)می‌فرمایند: «لا یَنالُهُ غَوْصَ الْعِظنِ»; غواصان دریای علوم و دانش‌ها از پی بردن به كمال هستی‌اش عاجزند (نهج البلاغه، خ ۱)، دیگران جای خود دارند، بلكه مراد كشف حضوری و شهود حضرت حق با قدم معرفت و تقرب به او به اندازه استعداد و قدرت سلول سالك است، نه به طور مطلق. لذا، شیخ بهائی(رحمه الله) در این باره می‌نویسند: مراد از شناخت خداوند، اطّلاع یافتن بر صفات جمال و جلال الهی آن هم در حدّ فهم و طاقت بشری است، اما رسیدن بكند ذات مقدس الهی چیزی است كه حتی ملائكه مقرب و انبیای مرسل(علیه السلام)بدان نمی‌رسند، چه رسد به غیر آن‌ها. (اربعین، ص ۵۱۰)
۱۴ـ تقوا دارای مراتبی است كه حضرت امام(رحمه الله) مراتب آن را این‌گونه بیان می‌فرمایند: ۱. تقوای [پرهیز] از محرمات است; ۲. تقوای خاصه پرهیز از مشتهیات; عامّه ۳. تقویا زاهدان، اجتناب از علاقه به دنیا; ۴. تقوای مخلصان اجتناب از محبت دنیا; ۵. تقوای مجذوبان، پرهیز از ظهور كثرات افعالی; ۶. تقوای فانیان، پرهیز از كثرات اسمائی. ۷ـ تقوای واصلان، اجتناب از توجه به فناء. ۸ـ تقوای متمكنّان، پرهیز از تلوینات. (چهل حدیث، ص ۱۸۰)
۱۵ـ عوالم دارای تقسیمات گوناگونی است، یكی از تقسیمات رایج تقسیم عوالم به ملك، ملكوت و جبروت است.
۱۶ـ رها كردن دنیا و آخرت، كه نه به دنبال دنیا باشد ـ كه این مقام دنیاطلبان است ـ و نه به دنبال نعمت‌های اخرت ـ كه این كار تاجران و زاهدان است ـ بلكه فقط جویای جمال حق باشد كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «اَلدُنیا حَرامُ عَلی اَهْلِ الْآخِرَهِٔ وَ اْلآخِرَهُٔ حَرامُ عَلیَ اَهلِ الدُّنیا وَهْما حَرامانِ عَلی هّلِ اللّهِ»; دنیا بر اهل آخرت حرام است، چه این‌كه آخرت هم بر طالبان دنیا حرام است و هر دو بر خداجویان حرام. (؟، جامع صغیر، ج ۲، ص ۱۶ / حسن حسن‌زاده آملی، رساله لقاءالله، ص ۱۵۱)
۱۷ـ انیّت در مقابل ماهیت است; چه این‌كه غیر خدا تشكیل شده از ماهیّت و انیّت; یعنی از چیستی و هستی (وجود) و انانیّت، كه مصدر جعلی از «انا» می‌باشد، به معنای خودخواهد و خودپرستی است. بنابراین، معنای عبارت مزبور این است: از هستی و ودپرستی گذشتن و خود را ندیدن و به خود توجه نداشتن و به محرله فنا رسیدن.
۱۸ـ به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دعای كمیل: «و اجعل... قلبی بحبّكَ متیّماً»; خدایا قلب مرا لبریز از عشق و محبت قرار ده.
۱۹ـ در یك تقسیم كلّی، حجاب‌ها به دو قسم تقسیم می‌شوند. الف ـ حجاب‌های ظلمانی; مثل دنیا، جهل، غفلت، حبّ نفس و...; ب ـ حجاب‌های نورانی; مثل علم، عبادت و... (آداب الصلاهٔ، ص ۵ ـ ۷، ۳۸، ۱۱۳، ۴۷) در تقسیم دیگر، حجاب‌ها به سه قسم تقسیم می‌شوند. (ر. ك. به: امام خمینی، مصباح الهدایهٔ، ص ۸۷) در بعضی روایات هفت حجاب، در بعضی دیگر ۷۰ حجاب، در بعضی ۷۰ هزار و در برخی ۹۰ هزار حجاب آمده است. (ر. ك. به: بحارالانوار، ج ۵۸، ص ۳۹ ـ ۴۷)
۲۰ـ اشاره است به فرازی از مناجات شعبانیّهٔ كه در چند سطر پس از آن می‌آید: «اِلهی هَبْ لی كَمال الْانْقطاعِ الَیْك... وَ تَصیر اَرواحنا مُعَلَّقهًٔ بِعزِّ قُدْسك» و آیه «ثُمّ دَفی فتدلّی» (انجم: ۸)
۲۱ـ حضرت امام(رحمه الله) در كتاب شریف مصباح الهدایهٔ در این زمینه می‌نویسند: «وقتی حجاب‌ها برطرف شد، سالك جمال حضرت حق را مشاهده می‌كند و از خویشتن فانی می‌شود كه این همان مقام فناء است... این‌جاست كه سفر اوّلِ از خلق به حق پایان می‌پذیرد» (مصباح الهدایهٔ، ص ۸۷)
۲۲ـ همان‌گونه كه در حدیث قدسی آمده است: «لَمْ یَسَعُنی ارْجنی وَ لا سَمائی وَ لكِنْ یَسعُنی قَلْبُ عِبدی المؤمِن»; زمین و اسمان گنجایش مرا ندارد، ولی دل بنده مؤمن جایگاه من است (بحارالانوار، ج ۵۸، ص ۳۹) به قول مولوی كه ناظر به حدیث فوق است:
گفت پیغمبر كه حق فرموده است من نگنجم هیچ در بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز من نگنجم این یقین دان، ای عزیز
در دل مؤمن بگنجم، ای عجب گر مرا جویی در آن دل‌ها طلب.
(مثنوی معنوی، ج ۲، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۴)
۲۳ـ چون حجاب تا زمانی است كه انسان گرفتار دنیاست و از آنكه گذشت، حجابی در كار نیست. از من كه گذشت، به او پیوست. به قول امام(رحمه الله):
دل كه آشفته رومی تو نباشد دل نیست آن‌كه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست
بگذر از خویش اگر عاشق دل‌باخته‌ای كه میان تو و او جز تو كسی حایل نیست.
(امام خمینی، دیوان حضرت امام(رحمه الله)، ص ۶۷)
و به قول حافظ:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز میان عشاق و معشوق هیچ حایل نیست
۲۴ـ روح مؤمن ارتباطش به روح خدا قوی‌تر است از ارتباط شعاع خورشید با خورشید. (اصول كافی، ج ۲، ص ۱۶۶، ج ۴)
۲۵ـ چه این‌كه از لحاظ سندی كم‌تر حدیثی با این سند محكم است كه در سندش آمده: این مناجات حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امامان از فرزندان اشیان است.
۲۶ـ این خود نیز سندی بهتر و برتر از سند است كه متن آن قدرمحكم و خلل‌ناپذیر و عرشی است كه صدور آن از غیر معصوم(علیه السلام) برای آشنایان فا فن، تقریباً محال است كه گفته‌اند: «آفتاب آمد دلیل آفتاب»
۲۷ـ خدایا عنایتی فرما تا با همه وجودم، از غیر تو گسسته و به تو به پیوندم و چشم دلمان را به روشنایی دیدارت منوّر فرما، تا چشم‌های دل‌مان حجاب‌های نور را در نَوَر دد و به سرچشمه بی‌پایان عظمت متصل شود و روح ما به عزّت قدست بپیوندت. خدایا، مرا از كسانی قرار ده كه صداشان كردی، پس خدای ترا اجابت نمودند و گوشه چشمی به آن‌ها كردی. پس به تجلّی جلالت مدهوش شدند، پس با آن‌ها در پنهانی سخن گفتی و آشكارا برای تو عمل كردند. (مفاتیج الجنان، ص ۲۸۳)
۲۸ـ پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) در شب معراج آن قدر به خدا نزدیك شد كه به مقال تدلّی رسید. پس فاصله‌اش ـ از جهت تمثیل ـ به اندازه دو قوس یا نزدیك‌تر از آن گشت. به تعبیری دیگر، همه تعلقات امكانی را رها كرد و آن‌قدر به خداوند تقرب پیدا نمود كه تنها فاصله‌اش ـ و بزرگ‌ترین فاصله كه هیچ‌گاه طی نخواهد شد ـ این بود او ممكن الوجود است و خدایش واجب الوجود; یعنی فقط قوس وجوب و امكان و ربّ و عبد باقی ماند، وگرنه به حدّ اعلا، كه برای یك موجود ممكن و عبد قابل تصور است، رسید و به تعبیر زیبای زیارت رجبیّهٔ: «لا فَرْقَ بَینْكَ وَ بَینَها اِلاّ أنعم عِبادُك وَ خَلْقُكَ.» (مفاتیح الجنان، ص ۲۴۲)۲۹ـ شاید نظر حضرت امام(رحمه الله) از تأكید و تأیید و عدم اكتناه و تنزیه این باشد كه حضرت ختمی مرتبت با همه علوّ مكاتب و رتبه‌ای كه یافت ـ كه برترین انسان كامل است ـ در مشاهده حضوریّهٔ فناییه‌اش، به مرحله‌ای رسید كه نه تنها به كُنه ذات حق نرسید و احاطه بر آن نیافت، بلكه به مقام تدلّی و قاب قوسین او أدنی رسید كه هنوز فواصل طی ناشدنی باقی است:
از در دوست تا به كعبه دل عاشقان را هزار و یك منزل
و این مقام با تنزیه هم منافات ندارد; چون حضرت حق را برتر از آن دانسته كه حتی حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه وآله) بدان مرحله برسد كه خود فرمود: «الهی ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعْرفَتك»; خدایا، آن چنان كه شایسته شناخت توست، تو را نشناختم. (بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۹۲)
۳۰ـ ؟
۳۱ـ ای خدای من، ای سید و آقای من، ای مولای و عزیز من، ای پروردگار من، بر فرض، عذاب دوزخت را تحمل كنم، اما با آتش فراقت چه كنم؟ (مفاتیح الجنان، ص ۱۱۶)
۳۲ـ این فرمایش حضرت امام(رحمه الله) اشاره به حدیث ذیل، بلكه ترجمه آن است كه قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): الهی ما عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ عِقابِكَ وَ لا طَمَعاً فی ثَوابِكَ وَ لكنْ وَجَدْتُكَ أَهلاً لِلْعِبادَهِٔ فَعَبْدتُكَ.» (بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۴ ح ۴)
۳۳ـ این سخن حضرت امام(رحمه الله) اشاره است به احادیث فراوانی كه درباره شب معراج از آن حضرت(صلی الله علیه وآله) نقل شده مثل: «فَلَمّا بَلَغَ الی سِدْرَهِٔ الْمُنْتَهی، فَاْنَتهی الی الْجُحُبِ فَقالَ جَبرئیلُ: تَقَّدَمْ یا رَسوُلَ اللَّهِ، لَیسْ لی أَنْ أَجُوزَ هذا اَلْمَكانَ وَلَوْ دَفَوْتُ أَنْمُلَهًٔ لَاِحْتَرَقْتُ»; وقتی پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)در شب معراج به سدرهٔ المنتهی رسید، به برخی موانع برخورد نمود. جبرئیل گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، از این‌جا نیز جلوتر بروید، اما من مجاز نیستم از این مكان بالاتر بیایم كه اگر یك بند انگشت نزدیك‌تر شوم می‌سوزم. (بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۳۸۲) مولوی با اشاره به این حدیث، چه زیبا سروده است:
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل تا ابد بیهوش ماند جبرئیل
چون گذشت احمد ز سدرهٔ و مرصدش و ز مقام جبرئیل و از حدش
گفت او را: هین بپراند رپیم گفت: رو، رو من حریف تونیم
باز گفت او را: بیا ای پرده سوز، من به ارج خود نرفتستم هنوز
گفت: بیرون زین حدّ، ای خوش فرّمن گو زنم پرّی، بسوز دپرّ من
(مثنوی معنوی، ج ۲، ص ۵۰۳ ـ ۵۰۴)
۳۴ـ به تعبیر زیبای حضرت علامه حسن زاده آملی (دام عزه) در این زمینه توجه نماید: «این جدول [دل] اگر درست تصفیه و لا یروبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می‌گردد. این دفتر [دفتر دل] شایستگی لوح محفوظ شدن كلمات نوریّهٔ شجون حقایق اسما و شوون رقایق ظلیّهٔ آن‌ها را دارا است:
دفتر حق است دل به حق بنگارش نیست روا پر نقوش باطله باشد»
(مقدمه كتاب معرض نفس)
۳۵ـ حضرت امام(رحمه الله) در این زمینه دردمندانه می‌نالد و می‌گوید: «راجع به عقاید و معارف مَثَل بسیار است، ولی من از تعداد آن‌ها خودداری می‌كنم; زیرا كه می‌دانم این حجاب‌ها با گفته مثل منی خرق نمی‌شود، ولی از باب نمونه به یكی از آن‌ها اشاره می‌كنم كه فی‌الجمله سهل المأخذتر است:
این همه آیاتی كه راجع به لقاُاللّه و معرفهٔ‌اللّه وارد شده و این همه روایات كه در این موضوع است و این همه اشارات و كنایات و صراحات كه در ادعیه و مناجات‌های ائمّه(علیهم السلام) موجود است، به مجرّد این عقیده، كه از اشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، كه راه معرفهٔ‌الله به كلّی مسدود است و باب معرفهٔ‌الله و مشاهدهٔ جمال را به باب تفكر در ذات، به آن وجه ممنوع، بلكه ممتنع قیاس نموده‌اند، تأویل و توجیه كنند و یا اصلاً در این میدان وارد نشوند و خود را با معارفی كه قرهٔ‌العین انبیا و اولیاست آشنا نكنند. خیلی مایه تأسف است برای اهل اللّه كه یك باب از معرفت را، كه می‌توان گفت غایت بعثت انبیا و منتهای مطلوب اولیاست به طوری به روی مردم مسدود كرده‌اند كه دم زندن از آن كفر محض و زندقه صرف است.
این‌ها معارف انبیا و اولیا را با معارفِ عوام و زن‌ها در خصوص ذات و اسما و صفات حق مساوی می‌دانند. بلكه گاهی از آن‌ها بالاتر نیز بروز كند، می‌گویند: فلان یك عقائد عامیانه خوبی دارد، ای كاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است; زیرا كه این بیچاره كه به این كلام متنوّه می‌شود خود عقاید عامیانه را از دست داده و دیگر معارف را، كه معارف خواص و اهل اللّه است، باطل می‌شمرد. این آروز درست مثل آرزوی كفّار است كه در كریمه الهیهٔ نقل از آن‌ها شده: «و یَقُولْ الْكافِر یا لَیْتَنی كُنْتُ تُراباً»; كافر در قیامت می‌گوید: ای كاش من خاك بودم. (نبأ: ۴۰) ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءاللّه را به تفصیل ذكر كنیم تا رسوایی این عقیده فاسده، كه از جهل و غرور شیطانی پیدا شده، واضح شود كتابی جداگانه لازم دارد. (آداب الصلاهٔ، ص ۱۹۷)
۳۶ـ محمدباقر مجلسی، علم الیقین، ج ۱، ص ۴۹
۳۷ـ شیخ صدوق، توحید، ص ۳۰۵
۳۸ـ بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۴۳
۳۹ـ همان، ج ۹۰، ص ۱۵۹، ح ۱۰
۴۰ـ حضرت امام(رحمه الله) در جایی دیگر به همین مناسبت می‌فرمایند: «من و تو اهلش نیستیم، ولی خوب است منكر هم نشویم; ایمان داشته باشیم به هر چه خداوند تعالی و اولیایش فرموده‌اند. شاید این ایمان اجمالی هم برای ما فایده داشته باشد. گاهی هم ممكن است كه انكار بی‌جا و ردّ بی‌موقع و بدون علم و فهم برای ما ضررهای خیلی زیاد داشته باشد و این دنیا عالم التفات به آن ضررها نیست... شاید آن مطلب، منشأ و اساسی داشته باشد از كتاب و سنّت و عقل شما به آن بر نخورده باشد. چه فرق می‌كند كه یك نفر فقیه یك فتوا بدهد از باب دیات ـ مثلاً ـ كه شما كم‌تر دیده‌اید و شما بدون مراجعه به مدركش رد كنید. او را یا آن كه یك نفر سالك الی اللّه یا عارف باللّه یك حرف بزند راجع به معارف الهیّهٔ یا راجع به احوال بهشت و جهنّم و شما بدون مراجعه به مدركش او را رد كنید.» (چهل حدیث، ص ۱۲)
۴۱ـ حضرت امام(رحمه الله) در كتاب شریف سر الصلاهٔ به همین مناسبت می‌فرمایند: «از امور مهمه‌ای كه تنبّه به آن لازم است و اخوان مؤمنین، خصوصاً اهل علم [كثرّ الله امثالهم] باید در نظر داشته باشند آن است كه اگر كلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند به مجرّد آن‌كه به گوش آن‌ها آشنا نیست یا مبنی بر اصطلاحی است كه آن‌ها را از آن خطّی نیست بدون حجت شرعیهٔ، دمی به فساد و بطلان نكنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند. و گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس ومقامات اولیا و عرفا و تجلیّات حق و عشق و محبّت و امثال این‌ها كه در اصطلاحات اهل معرفت رایج است، برد، صوفی است یا مروّج دعاوی صوفیّه است یا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن، برهان عقلی یا حجّتی شرعی ندارد. به جان دوست قسم كه كلمات نوع آن‌ها شرح بیانات قرآن و حدیث است.» (سرالصلاهٔ. ص ۳۸)
۴۲ـ این كتاب اخیراً و برای دومین بار به همّت انتشارات الزهرا(علیها السلام) به نام عرفان و عارف‌نمایان به فارسی ترجمه شده است كه این نام‌گذاری گرچه با محتوای كتاب مطابق است، اما با نام‌گذاری مؤلف نمی‌سازد، بلكه ترجمه رسای نام كتاب این چنین است: «شكستن بت‌های جاهلیّت در ردّ صوفی‌گری».
۴۳ـ صوفی خالص
۴۴ـ درباره مرحوم فیض(رحمه الله) صافیاش در تفسیر قرآن و وافی او در شرح روایات كافی «درباره ملاصدرا(رحمه الله) تفسیر القرآن الكریم و شرح اصول كافی‌اش شاهد صدقی بر ادعای حضرت امام(رحمه الله) می‌باشند.
۴۵ـ ؟
۴۶ـ یعنی: «باید به خدا شكایت كرد.» این جمله اقتباسی از حدیث امام هشتم(علیه السلام) است كه فرمود: «فالی اللهِ المتشكی و هو المستعانُ.» (بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۱۳۰)
۴۷ـ مراد از علم باللّه و اسما «صفات» علم شریف عرفان است; چون موضوع عرفان وجود مطلق یا الحق است (ر. ك. به:؟، تمیهد القواعد، ص ۱۸ /؟ مصباح الأنس، ص ۱۳) و مسائل آن اسما و صفات خداوند تبارك و تعالی است. ر. ك. به: تمهید القواعد، ص ۲۵) لذا، علم عرفان «علم باللّه» اطلاق می‌شود; چه این‌كه به عارف «اهل اللّه» (محی الدین عربی، شرح فصوص الحكم، ص ۶۰ ـ ۲۸۶ / آداب الصلاهٔ، ص ۱۹۷) كه این اصطلاح را در عرفان همچون سایر اصطلاحاتشان از كتاب و سنّت گرفته‌اند; زیرا به قول امام خمینی(رحمه الله)، به جان دوست قسم كه كلمات نوع آن‌ها شرح بیانات قرآن و حدیث است. (ر. ك. به: سرالصلاهٔ، ص ۳۸) اصطلاح «علم باللّه» در روایات ذیل آمده است: بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۱۰، ح ۲، ص ۲۱۵، ح ۲۰
۴۸ـ ؟
۴۹ـ این نكته كه این علم را در خدمت مشایخ آن علم تحصیل كند، از آن مطالب بسیار عمیق و اساسی است; چه این‌كه بیش‌تر علوم را و مخصوصاً علم فلسفه و به خصوص علم عرفان را نمی‌توان با خواندن فهمید و بدان رسید و غالب گرفتاری و خطاهای بزرگی كه برای افرادی همچون غزالی پیش آمده از همین مطالعه كردن و خواندن بدون استاد است ـ كه خود بدان معتوف است امام سجاد(علیه السلام) درباره ضرورت نیاز به استاد می‌فرمایند: «هَلَكَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَكیمٌ یُرشِدهُ»; كسی كه بدون استاد و راهنما باشد هلاك می‌شود (؟، كشف الغّمهٔ ، به نقل از: رساله سیر و سلوك، منسوب به بحر العلوم، ص ۱۱۶ / بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۵۹، ح ۱۰) حضرت امام(رحمه الله)، به مناسبت بحثی از كتاب اثولوجیا افلوطین می‌نویسند: «كسی كه بخواهد این مطلب را خود بفهمد [مطلب محل بحث را] به كتاب اتولوجیا مراجعه كند. البته بعد از تحقیق و تفحص كامل از سخنان پر رمز و راز عارفان باللّه و پس از مراجعه به استاد چون هر علمی اهلی دارد و اصطلاحاتی، مواظب باش، نكند بدون مقدمات و با اتكا به فهم خودت به این كتاب‌ها مراجعه كنی كه نه تنها فایده‌ای برایت ندارد، بلكه جز حیرت و گمراهی چیزی به بار نمی‌آورد. مگر نمی‌بینی... شیخ الرئیس.................، این اعجوبه قرن كه در حدّهٔ ذهن و دقت فكر، لم یكن له كفواً احد [بی‌نظیر است] می‌گوید: من ریاضیات و طبیبیات و طب را فقط مقدار اندكی نزد استاد خواندم و به راحتی بقیّه را فهمیدم. اما در الهیات هیچ نمی‌فهمیدم، حتی گاهی اتفاق می‌افتاد در یك مسأله الهی چهل بار مطالعه می‌كردم و چیزی عایدم نمی‌شد، آخرالامر با توسل به خداوند و تضرّع، حلّ می‌شد.» (مصباح الهدایهٔ، ص ۶۸ ـ ۶۹)
حضرت امام(رحمه الله) در پایان كتاب گرانسنگ و بی‌بدیل مصباح الهدایهٔ می‌فرمایند: «ای برادر روحانی، مواظف باش... نكند بخواهی مطالب این كتاب را بدون تفحص در كلمات بزرگان و عارفان باللّه و متألّه بفهمی یا بخواهی بدون فراگیری این معارف از اهل آن ـ از مشایخ عظام و عرفاء كرام ـ و با مجرّد مطالعه این مطالب به آن‌ها برسی كه در این صورت، تیجه‌ای جز خسران و حرمان ندارد.» (مصباح الهدایهٔ، ص ۹۰)
به قول حافظ:
بكوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم كه من به خویشتن نمودم صد اهتمام و نشد
یا
طی این مرحله بی‌همرهی خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و به قول ملای رومی:
هر كه گیرد بیشه‌ای بی‌اوستا ریشخند می‌شد به شهر و روستا
(مثنوی معنوی، ج ۲، ص ۳۴)
۵۰ـ حضرت امام خمینی(رحمه الله) در این‌جا راه رسیدن به معارف را چند چیز معرفی فرموده‌اند كه عبارت‌اند از: «یك. فراگیری علم در خدمت مشایخ;
دو. ریاضات علمی;
سه. ریاضات عملی;
چهار. تذكر محبوب و اشتغال قلب به ذات اقدس اله.»
این فرمایش حضرت امام(رحمه الله) گویا نظار است به سخن نغز و ارزشمند امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):
«لا تحعیُلُ الْعِلْمُ اِلاّ بِخَمْسهِٔ اَشیاء: اَوَّلها بِكَثْرهِٔ السُّؤالِ، اَلثّانی بِكَثرهَٔ الم الاشْتِغالِ، اَلثالِثُ بِتَطْهیر الْأَفْعالِ، الرّابعُ بِخِدْمَهِٔ الرَّجال، الخامِسُ بِاسْتِعانَهِٔ ذِی الْجَلالِ» (؟، المواعظ العددیهٔ، ص ۱۵۸)
علم به دست نمی‌آید، مگر از این پنج راه: اول زیاد سؤال كردن، دوم به ممارست همیشگی و مداوم (ریاضات علمی)، سوم عملاً از گناهان پرهیز كردن (ریاضات عملی)، چهارم به خدمت بزرگان و عالمان رسیدن (خدمت مشایخ)، پنجم از خدای متعال كمك خواستن (تذكر محبوب و اشتغال قلب به ذات اقدس اله).
۵۱ـ دیوان حضرت امام خمینی(رحمه الله)، ص ۶۱
منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۳۱
نویسنده:علی محیطی
منبع : خبرگزاری فارس