پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گذری بر زندگــانی امیرالمؤمنین علی (ع)


گذری بر زندگــانی امیرالمؤمنین علی (ع)
سه تن از خوارج با هم سوگند خوردند كه علی (ع) ، معاویه و عمروعاص را در یك شب بكشند. دو نفری كه قصد كشتن معاویه و عمرو را داشتند نتوانستند كار خود را انجام دهند؛ ولی سومین نفر ـ عبدالرحمن بن ملجم مرادی ـ به مقصودش دست یافت و به هنگام نماز صبح با شمشیری فرق حضرت را شكافت، و دو روز بعد علی (ع) از آسیب آن زخم به شهادت رسید. «ای روزگار! كاش می‏توانستی همه قدرتهایت را، و ای طبیعت! كاش می‏توانستی همه استعدادهایت را در خلق یك انسان بزرگ، نبوغ بزرگ، و قهرمان بزرگ جمع می‏كردی و یك بار دیگر به جهان ما یك علی دیگر می‏دادی! (الامام علی صوت العدالهٔ الانسانیهٔ، دكتر جرج جرداق)
نوزاد كعبه
چون به صفحات گذشته تاریخ بنگری فاطمه دختر اسد را می‏بینی كه به سوی كعبه روی می‏آورد، و طواف می‏كند پس از لحظه‏ای پاهایش سست می‏شود، بناچار دست به پرده كعبه می‏رساند، دردی سخت درون خود احساس می‏كند، با زحمت خود را نگاه می‏دارد و ناگهان خود را به گوشه‏ای می‏كشد و آهسته در میان پرده‏های كعبه از چشمها پنهان می‏شود. پس از سه روز كه باز می‏گردد تازه مولودی را روی دست، پیچیده در پرده كعبه، در آغوش گرفته است.۱ آری این واقعه در ۱۳ رجب، روز جمعه و ده سال پیش از بعثت نبی اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوقوع پیوست.۲ فاطمه نام این مولود را «حیدر» نهاد و از طرف خداوند، نام «علی» بر این فرزند نهاده شد؛ زیرا كه رسول اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «إن الله تبارك و تعالی خلق علیّا من نوری و خلقنی من نوره وكلانا نورٌ واحدٌ» ؛ بدرستی كه خدای متعال علی را از نورم خلق كرده است و مرا نیز از نور خودش خلق كرده است و ما هر دو از یك نور واحد هستیم. در كتاب مناقب ابی طالب دو كنیه برایش ذكر شده است: علاوه بر ابوالحسن و ابوتراب كه مشهورترند، ابا الریحانتین، ابا السبطین، ابا الحسنین نیز از كنیه‏های حضرت علی علیه‏السلام می‏باشد؛ و او خود كنیه ابوتراب را بیشتر دوست می‏داشت زیرا پیامبر او را به این لقب خوانده بود. مادرش فاطمه بنت اسد، نخستین زن هاشمی است كه مسلمان شد و به مدینه هجرت كرد.۳ گویند: مادرش یازدهمین فردی بود كه مسلمان شد.۴ در روز وفات فاطمه بنت اسد، علی علیه‏السلام نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمد، پریشان بود. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: یا اباالحسن! چرا پریشانی؟ گفت: مادرم درگذشته است. پیغمبر فرمود: مادر من هم؛ سپس پیراهن خود را می‏دهد و می‏فرماید این پیراهن را كفن او كنید. به پیامبر عرض كردند: با كسی چنین رفتار نكرده‏ای كه با فاطمه كردی. فرمود: او بهترین خلق خدا بود و من پیراهن خود را كفن او ساختم تا از فشار قبر در امان باشد. او بانوی باایمانی بود كه اعتقاد به توحید و ایمان به خدا، از كلامش هویدا بود.۵ شش سال بیشتر از عمر علی علیه‏السلام نمی‏گذشت كه قحطی شدیدی مكه را فرا گرفت و چون ابوطالب مرد عیالمندی بود، پرداخت هزینه یك خانواده پرجمعیت در سال قحطی برای او دشوار می‏نمود، از اینرو پیامبر و عمویش عباس كه توانگر بودند، تصمیم گرفتند هر كدام پسری از پسران ابوطالب را به خانه ببرند. در این میان حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، علی علیه‏السلام را انتخاب كرد.۶ او تحت تربیت و تأدیب مستقیم آن حضرت قرار گرفت و در تمام شؤون پیرو عقاید و عادات ایشان بود، بطوری كه در اندك مدتی حركات و سكنات پیامبر را الگو قرار داد. در هشت سالگی نزد ابوطالب بازگشت، ولی اكثر اوقات در خدمت پیامبر بود.۷ حضرت علی علیه‏السلام هنگام بعثت حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ده ساله بود و اولین كسی است كه اسلام آورد. این مطلب مورد تصدیق همه مورخان و محدثان اهل سنت هم می‏باشد.۸ «یوم الدار» روزی است كه پیامبر مأمور شد بستگان خود را پس از یك مهمانی به دین اسلام دعوت كند. در آن روز و در آن خاندان بزرگ، كسی به دعوت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ـ مبنی بر انجام رسالت و جانشین قرار دادن و وصی قرار دادن بعد از خودش ـ پاسخ مثبت نداد، مگر علی علیه‏السلام ، كه نابالغ و ده ساله بود. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دعوت خود را سه بار تكرار كرد و در هر سه بار تنها علی علیه‏السلام دعوت ایشان را پاسخ داد. آنگاه پیامبر روی بدان جماعت كرده و فرمودند: «تو برادر و وزیر و وصیّ و خلیفه بعد از من هستی.»۹ مسأله دیگری كه بر افتخارات علی علیه‏السلام می‏افزاید و از احادیث متواتر نیز می‏باشد، جریان شب «لیلهٔ المبیت» است. آن شب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در پی تصمیم قریش مبنی بر به قتل رساندن ایشان، به غار ثور پناه برد و علی علیه‏السلام در بستر پیامبر خوابید. صبح هنگام كه رجال قریش به بستر او حمله بردند، علی علیه‏السلام را به جای پیامبر یافتند از او پرسیدند: «رسول خدا كجاست؟» فرمود: «من نگهبان او نبودم، شما هم او را به من نسپرده بودید كه از من باز می‏خواهید.» سن حضرت را در آن موقع ۲۳ ساله ذكر كرده‏اند.۱۰ بعد از این ماجرا علی علیه‏السلام سه روز در مكه ماند و وامانتهای مردم را به آنها بازگرداند و همراه با فواطم(فاطمه دختر پیامبر، مادر خودش و دو زن دیگر) به مدینه هجرت و در مسجد شجره به پیامبر پیوست.۱۱ در مدینه نیز علی علیه‏السلام همواره ملازم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود، تا اینكه در سال اوّل هجری كه پیامبر میان صحابه پیمان اخوت بست، میان خود و علی علیه‏السلام نیز پیمان اخوت قرار داد.۱۲

علی علیه‏السلام در غزوات و جنگها :
۱ـ غزوه بدر
جنگ بدر در سال دوم هجری و روز هفدهم ماه مبارك رمضان رخ داد. مشركان در این جنگ سه هزار نفر و مسلمانان ۳۱۳ نفر بودند. در نهایت مسلمانان ـ كه بیشتر آنها فاقد ساز و برگ جنگی بودندـ پیروز شدند. هفتاد نفر از مشركان به قتل رسیدند، كه بنا بر نقل مورّخان، بیش از نیمی از كشتگان، توسط علی علیه‏السلام هلاك شدند. از آن پس نام «علی» به عنوان دلاوری شجاع و بی نظیر در میان عرب بلند آوازه گشت.۱۳
۲ـ غزوه اُحد ۱۴
این غزوه در سال سوم هجری در كنار كوه احد بین مسلمانان و مشركان به وقوع پیوست. در این جنگ لشكریان اسلام هفتصد نفر و كفار پنج هزار نفر بودند. در نهایت هفتاد تن از مسلمانان از جمله حمزه ـ عموی پیامبرـ به شهادت رسیدند و پیامبر از ناحیه پیشانی صدمه دید و دندانشان شكست و به غیر از علی علیه‏السلام و چند نفر دیگر كسی مراقب حضرت نبود. آن روز پس از رشادتها و افتخارات علی علیه‏السلام ؛ جبرئیل ندا داد: «لا فتی الاّ علی ولا سیف الاّ ذوالفقار »۱۵
۳ـ غزوه احزاب (خندق)
اخراج بعضی از قبایل یهود از مدینه از جمله «بنی نضیر»، آنها را نسبت به مسلمانان بخصوص پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خشمگین ساخت. آنان با همدستی قریش در سال پنجم هجری تصمیم به از بین بردن اسلام و مسلمانان گرفتند. مسلمانان نیز در مقابل به پیشنهاد «سلمان فارسی»، خندقی دور تا دور شهر ساختند، از این رو این نبرد، «خندق» نام گرفت. در آن روز پهلوان نامدار مشركان «عمروبن عبدود» چندین مرتبه مبارز طلبید و در هر مرتبه علی علیه‏السلام اعلام آمادگی كردو از پیامبر اجازه خواست. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنگاه كه اجازه دادند، خود عمامه بر سر علی نهاد و شمشیر بر كمرش بست و برای او دعا كرد و او را روانه جنگ كرد. قسمتی از دعای ایشان این بود كه فرمود: «بار خدایا! در جنگ بدر عبیده را از دستم گرفتی و در جنگ احد حمزه به قتل رسید، امروز علی علیه‏السلام را برای من حفظ كن.»۱۶ بعد از آن علی علیه‏السلام به سوی عمرو رفت و او را به اسلام دعوت نمود، اما او نپذیرفت؛ پس جنگیدند. پیامبر در آن لحظه فرمود: «برز الایمان كلّه الی الشرك كلّه» ؛ تمامی ایمان با تمامی كفر به مبارزه برخاسته است. آنگاه كه حضرت علی علیه‏السلام غالب به روی سینه عمرو نشست او آب دهان بر روی مبارك حضرت پرتاب كرد، امام از روی سینه او برخاست، چند قدمی راه رفت، سپس بازگشت و سر عمرو را از بدنش جدا كرد. در این زمان بانگ تكبیر برخاست و معلوم شد عمرو به قتل رسیده است.۱۷۴ـ جنگ سلاسل۱۸ (ذات السلسلهٔ)
رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این جنگ نیز ابوبكر و عمر را به این منطقه فرستاد، ولی هردو شكست خوردند. عمروبن عاص هم كه به حیله‏گری معروف بود نتوانست در این میدان تاب بیاورد و زودتر از دیگران بازگشت؛ اما حضرت علی علیه‏السلام پس از غافلگیری و شكست دشمن از این مأموریت با پیروزی بازگشت.
۵ـ جنگ خیبر۱۹
این جنگ در سال هفتم هجری در منطقه خیبر میان سپاه اسلام و یهودیان مقیم خیبر درگرفت.
در سه روز ابتدای جنگ، مسلمانان به فتحی دست نیافتند، سرانجام روز سوم پیامبر فرمودند: لأُعطینّ الرّایهٔ غدا رجلاً یحبّه الله و رسوله و یحبّ الله و رسوله كرّارا غیر فرّارٍ لا یرجع حتّی یفتح الله علی یدیه؛ «فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد كه خدا و پیامبرش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد و كسی است كه همیشه حمله كننده است و هیچگاه فرار نكند و از جبهه جنگ برنگردد، تا خداوند به دست او (قلعه‏های خیبر را) بگشاید.» هركس منتظر بود ببیند كه این افتخار نصیب چه كسی خواهد شد؟ فردای آن روز پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پرچم مسلمانان را به علی علیه‏السلام سپرد، آن حضرت به طرف قلعه هجوم آورد و پس از درگیری با جمعی از یهودیان با نیروی خارق العاده‏ای در قلعه را از جا كند و آنجا را فتح كرد و بعد نیز قلعه‏های «ناعم» و «قموص» به دست مبارك ایشان فتح شد.۲۰
۶ـ فتح مكه
در سال هشتم هجری سپاهیان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بالغ بر هفت هزار نفر به همراه علی علیه‏السلام وارد مكه شدند و مكه بدون هیچ‏گونه خونریزی بدست مسلمانان افتاد؛ به دستور پیامبر تمام بتها را شكستند و علی علیه‏السلام پا بر دوش مبارك پیامبر نهاد و بت «هبل» را كه بر فراز كعبه نصب شده بود، سرنگون كرد.۲۱
۷ـ غزوه حنین
بعد از فتح مكه و در راه بازگشت مسلمانان به مدینه قبیله «هوازن» و «ثقیف» در وادی حنین به كمین نشستند. تعداد زیادی از مسلمانان را كه غافلگیر شده بودند پا به فرار گذاشتند. فقط نه نفر از بنی هاشم در اطراف پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مانده بودند و از آن حضرت مراقبت می‏كردند. در این جنگ (همانند جنگ احد) علی علیه‏السلام شجاعت زیادی از خود نشان داد و از جان پیامبر دفاع كرد و بعد از روشن شدن هوا و جمع شدن مسلمانان، به دشمن هجوم بردند. حضرت علی علیه‏السلام پرچمداران قبیله «هوازن» را به هلاكت رساند و بعد از مدتی صفوف آنها از هم پاشیده شد، و همگی پا به فرار گذاشتند.۲۲
۸ـ جنگ تبوك در این جنگ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با عدّه‏ای عازم نبرد شد. اما از اینكه می‏دید گروهی از منافقان در مدینه باقی مانده‏اند و امكان دارد زنان و كودكان از سوی ایشان مورد اذیّت و آزار قرار گیرند، تصمیم گرفت علی علیه‏السلام را به جای خود در مدینه قرار دهد، منافقان برای اینكه علی علیه‏السلام را از شهر برانند، شایع كردند كه پیامبر دوست نداشته ایشان را به همراه خود ببرد، از این رو علی علیه‏السلام نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شتافت و این شایعه را به عرض پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رساند.۲۳ پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به او فرمود: اما ترضی یا علی ان یكون منی بمنزلهٔ هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی؛ «آیا خشنود نباشی ای علی! كه تو نسبت به من همانند هارونی نسبت به موسی؛ جز اینكه بعد از من پیامبری نیست.»۲۴
واقعه غدیر خم
سال دهم هجرت بود كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تصمیم به ادای فریضه حج گرفتند: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پس از برگزاری آخرین مناسك حج خود ۲۵ در روز ۱۸ ذی‏الحجه سال دهم هجرت، در سرزمین «غدیر خم» توقف نمودند؛ زیرا آیه مهمی بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده بود: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمك من الناس ان الله لا یهدی القوم الكافرین.»۲۶ این امر پیامبر را بر آن داشت كه تمام حجّاج را جمع كند. بعد از جمع شدن ایشان پیامبر دستور دادند كه از جهاز شتر منبری را ترتیب دادند و خود بالای آن رفته و خطبه‏ای ایراد فرمودند، و پس از توصیه‏هایی فرمودند: «أكنتُ أولی بالمؤمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی. قال: من كنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه اللّهم والِ من والاه و عادِ من عاداهُ وانصر من نصره و اخذل من خذله.»؛ آیا من بهترین مردم هستم از خودشان؟ گفتند: بله. گفت: كسی كه من مولای او هستم پس علی مولای اوست. خدایا! دوست بدار كسی را كه او را دوست می‏دارد و دشمن بدار كسی كه با او دشمنی می‏كند و یاری كن كسی كه او را یاری می‏دهد و بیرازی جوی از كسی كه بیزاری می‏كند او را. پس از آن دسته دسته مسلمانان بر علی علیه‏السلام وارد شدند و این ولایت و جانشینی را به او تبریك گفتند. علامه مقبلی می‏گوید: «اگر حدیث غدیر خم مقطوع و متواتر نباشد، در دین اسلام هیچ خبری مقطوع نخواهد بود.۲۷
رحلت پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
رسول اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پس از مراجعت از مكه، واپسین روزهای حیات خود را سپری می‏كردند و هر روز بیماری ایشان سخت‏تر می‏شد. یك روزی كه اصحاب دور ایشان نشسته بودند، فرمود: «دوات و كاغذی برای من بیاورید، تا برای شما چیزی بنویسم كه هرگز گمراه نشوید.» عمر گفت: «این مرد هذیان می‏گوید و به حال خود نیست كتاب خدا برای ما كافی است. هیاهوی حضّار بلند شد آنگاه پیامبر فرمود: برخیزید و بروید. از ابن عباس نقل شده است كه عمر گفت: فهمیدم كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏خواهد خلافت علی علیه‏السلام را تسجیل كند؛ اما برای رعایت مصلحت به هم زدم. و همچنین منقول است: «پیامبر در حال احتضار بودند و در آنحال امیرالمؤمنین را نزد خود فرا خواندند و فرمودند: ای علی! سر مرا در دامان خود گیر! زیرا كه امر الهی رسید و چون جان من بیرون رود آن را با دست خود بگیر، و به روی خود بكش، آنگاه مرا رو به قبله كن و كار (غسل و كفن) مرا خودت انجام بده و تو پیش از همه مردم برمن نماز گزار و از من جدا مشو، تا آنگاه كه مرا در گور نهی و در همه حال، استعانت از خدای بجوی!۲۸ بدین ترتیب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در ۱۲ ربیع‏الاول سال یازدهم هجری، پس از یك عمر مجاهدت بدرود حیات گفتند. و علی علیه‏السلام ، عباس و تنی چند از بنی هاشم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را غسل داده و در همان محل مدفون ساختند.۲۹
علی علیه‏السلام در دوران خلفا، سكوت برای وحدت
غوغای سقیفه
امام علی علیه‏السلام در حال غسل و انجام مراسم تدفین پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودند، كه عده بسیاری از انصار و مهاجران به همراه ابوبكر، عمر و ابو عبیده جراح به منظور تعیین جانشین رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در «سقیفه بنی ساعده» دور هم گرد آمدند. در نهایت امر پس از صحبت‏های بسیاری كه میان ابوبكر، عمر و انصار و مهاجران رد و بدل شد، ابوبكر خلیفه مسلمانان شد. این خبر توسط عدّه‏ای از افراد به علی علیه‏السلام رسید، علی علیه‏السلام فرمود: مگر آنها (انصار) نشنیدند كه بارها پیامبر فرمودند: انصار را عزیز بدارید و از آنها درگذرید. و این دلیل این است كه مهاجران شایسته خلافتند وگرنه آنها مورد وصیت قرار نمی‏گرفتند. سپس فرمود: مهاجران به چه نحو استدلال كردند؟ عرض كردند: سخن بسیار گفتند و خلاصه كلام آنها این بود كه: ما از شجره رسول خداییم و به كار خلافت از انصار نزدیكتریم. علی علیه‏السلام فرمود: «چرا مهاجران روی حرف خودشان ثابت نیستند، اگر آنها از شجره رسول خدایند، من ثمره آن شجره هستم.»۳۰ «عبدالفتاح عبدالمقصود» ـ از نویسندگان سنی غیر متعصّب ـ می‏نویسد: «هرچه بود، تقدیر كار خود را كرد، و دیگر حدس و فرض و آرزو تقدیر را تغییر نمی‏داد، فردی برگزیده شد كه «تصادف» در انتخاب او از خواست مردم مؤثرتر بود.»۳۱ بعضی از خاورشناسان نوشته‏اند، زمینه خلافت ابوبكر قبل از رحلت پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فراهم شده بود و اجتماع انصار و ابوبكر و عمر و ابوعبیده جراح در سقیفه بنی ساعده مبتنی بر دستور و سابقه بوده و این مسأله قبلاً بین آنها حل شده بود، از تعارفات و پیشنهادهایشان درباره خلافت در سقیفه و گزینش عمر توسط ابوبكر محتضر سخنان عمر در آخرین دقایق حیات كه می‏گوید: اگر ابو عبیده جراح زنده بود، او را انتخاب می‏كردم ـ چنین برمی‏آید كه استنباط خاورشناسان غربی تا حدّی مقرون به حقیقت است.۳۲ پس از اینكه ابوبكر خلیفه شد دوره دوم زندگی علی علیه‏السلام یعنی دوره بیست و پنج ساله سكوت در برابر جبهه‏های داخلی مخالف آغاز گردید.خلافت ابوبكر
علی علیه‏السلام مجادلات زیادی با ابوبكر بر سر حقانیت خلافت خود داشت و ابوبكر را تا حدّ بسیار زیادی قانع كرد، ولی عمر او را از این كار (دست كشیدن از خلافت و بخشیدن آن به علی علیه‏السلام ) منع كرد.
از جمله امور غصب «فـــدك» بود ـ كه از آن حضرت فاطمه بودـ از جمله ظلمهایی است كه نسبت به خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏شود. ابوبكر می‏گفت: من از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده‏ام كه فرمودند: ما پیامبران ارث نمی‏بریم و آنچه از ما بماند، «صدقه» است. فاطمه علیها‏السلام خطبه‏ای در این باره خواند و ابوبكر را در برابر منطق محكمش حیران كرد، لكن نتیجه‏ای از آن بدست نیامد. ایشان به منزل بازگشت و از علی علیه‏السلام كمك خواست. امام او را به بردباری و صبر دعوت كرد و فاطمه علیها‏السلام چاره‏ای جز صبر ندید و بعد از آن بود كه در اثر ناملایمات و دردهای روحی رنجور و بیمار شدند و در همان حالت رحلت فرمودند.۳۳ واین ابتدای‏مشكلات علی علیه‏السلام بود.
خلافت عمر
بعد از ابوبكر، عمر طبق وصیّت او به خلافت رسید. او پس از رحلت ابوبكر به مسجد رفت و همه به جز علی علیه‏السلام با او بیعت می‏كردند؛ و در طول خلافتش ـ كه ده سال و شش ماه به طول انجامیدـ با دو كشور ایران و روم در حال جنگ بود. عمر پس از اینكه توسط ابولؤلؤ زخمی شد، شش نفر را برای شورای خلافت برگزید: علی علیه‏السلام طلحه، زبیر، عبدالرّحمن بن عوف، عثمان و سعد وقاص. سپس گفت: اگر بعد از سه روز، پنج تن با انتخاب یكی موافقت كردند و یكی تخلف ورزید، او را بكشند و اگر چهار نفر به یك نفر رأی دهند، دو نفر مخالف را بكشند، و اگر آراء، مساوی شد، آن سه نفر كه عبدالرحمن بن عوف جزء آنان است، صائب۳۴ است و گردن سه نفر دیگر زده شود و اگر بعد از سه روز رأیی صادر نشد، هر شش نفر را گردن زنند و مسلمانان خود خلیفه را تعیین كنند. در نهایت، طلحه، حق را به عثمان داد، زبیر به علی علیه‏السلام و سعدوقاص نیز به عبدالرحمن ـ او شخصا داوطلب خلافت نبودـ سپس عبدالرحمن مردم را در مسجد جمع كرد تا رأی خود را اعلام كند، و رو به علی كرد و گفت: یا علی! من هم مصلحت در آن می‏بینم كه امروز همه مسلمانان با تو بیعت كنند ولی به شرط آن كه طبق دستور خدا و سنّت رسولش و شیخین ـ ابوبكر و عمرـ عمل كنی! او شرطی را برای بیعت پیشنهاد كرد كه شایسته مقام علی نبود، گرچه می‏بایست دیگر مردم بدان گردن نهند.۳۵ او می‏دانست كه علی جز از حق دفاع نمی‏كند و چون شیخین بر خلاف حق بود، علی آن را قبول نمی‏كند. و می‏فرماید: من به فرمان الهی، سنت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و روش خودم، كه همان رضای خدا و سنت رسول خداست عمل می‏كنم.۳۶ سپس عبدالرحمن همین سخنان را به عثمان گفت: و عثمان نیز با شوق قبول كرد، و آن روز، آغاز سلطنت بنی امیّه بود.۳۷
خلافت عثمان
از اولین اقدامات عثمان این بود كه بنی امیّه را از جهت مال و مقام، خرسند سازد و بیت‏المال را میان خویشاوندان خود به مصرف رساند و حكّام و فرمانداران را بدون توجه به صلاحیتها از خاندان خودش انتخاب كرد. اصحاب پیامبر تصمیم گرفتند كه او را متوجه عاقبت كار كنند كه اگر ترتیب اثر نداد، او را عزل نمایند لكن او به حرف ایشان گوش فرا نداد. ابوذر غفاری را به «ربذه» تبعید كرد. و دستور داد، هیچكس حق بدرقه او را ندارد، به جز مروان كه او را تحت الحفظ از مدینه خارج می‏سازد، علیرغم این امر، علی علیه‏السلام به همراه حسن علیه‏السلام ، حسین علیه‏السلام و عمّار یاسر، ابوذر را تا مسافت زیادی از راه بدرقه كردند. آن اقدام حضرت علی علیه‏السلام از جمله مبارزات ایشان در دوران خلافت عثمان با او بود. بنابه نقل مورّخان آنگاه كه عدّه‏ای از اهل مصر علیه او شوریدند، از علی علیه‏السلام استمداد جست تا آنها را به مصر برگرداند. پایه‏های خلافت عثمان هر روز بیش از روز پیش متزلزل می‏گشت و علی علیه‏السلام چندین بار عثمان را نصیحت كرد، ولی او تغییر نمی‏كرد، حتی به مسجد آمد و مردم را تهدید نمود و مردم مدینه علیه او شوریدند. خانه‏اش را محاصره كردند؛ تا اینكه حتی به آب آشامیدنی هم دست نیافت و او برای به دست آوردن آب به بام آمد و از علی علیه‏السلام برای این امر كمك خواست، و علی علیه‏السلام نیز به او كمك كرد. علت حمایت علی علیه‏السلام از عثمان این بود كه اولاً: می‏خواست خلیفه كشی باب نشود؛ ثانیا:می‏ترسید كه خود او در معرض اتّهامات ناروا قرار گیرد؛ ثالثا: با روش ناجوانمردانه انقلابیون مخالف بود.۳۸بعد از كشته شدن عثمان مسلمانان بر در خانه علی علیه‏السلام ازدحام نمودند و خواستار با او شدند. لكن امام علیه‏السلام سر باز می‏زند و می‏فرماید: «شما را، طاقت حمل خلافت من نباشد و دیر یا زود روگردان می‏شوید؛ زیرا موضوع خلافت یك امر ساده نیست...» سرانجام با اصرار زیاد مردم، علی علیه‏السلام خلافت را پذیرفت و فرمود: حال كه اصرار دارید جز این نیست كه به مسجد برویم تا بیعت با من علنی و در ملأ عام باشد.۳۹ و بالاخره حضرت علیه‏السلام پس از ۲۵ سال در ۱۸ ذی الحجه سال ۳۵ هجری به خلافت برگزیده شد. شایان ذكر است در طول سالهای خلافت ابوبكر، عمر و عثمان، علی علیه‏السلام در مسائل غامض علمی، قضایی و سیاسی ـ كه خلفای مزبور را عاجز و درمانده می‏دیدـ برای حفظ اسلام و روشن نمودن حقایق دینی، خطاها و لغزشهایشان را تذكر می‏داد و آنها را راهنمایی می‏كرد؛ چه بسا خود خلفا از علی علیه‏السلام استمداد می‏جستند، و اگر وجود مقدس آن حضرت نبود، جنبه علمی اسلام به علت نادانی و آشنا نبودن خلفا به حقیقت امر، صورت واقعی خود را از دست می‏داد. از اینرو ابوبكر در ابتدای خلافتش می‏گوید: اقیلونی و لست بخیركم و علیٌّ فیكم؛ «مرا رها كنید و از من درگذرید و من بهترین شما نیستم در حالی كه علی در میان شماست.»۴۰ و یا عمر بارها گفته است: لو لا علیٌّ لهلك عمر۴۱؛ «اگر علی نبود، عمر هلاك شده بود.» و یا در جای دیگر می‏گوید: لا أبقانی الله لمعضلهٍٔ لم یكن لها ابوالحسن؛ «خدا مرا به مشكلی نیندازد، كه علی برای حل آن در آنجا نباشد.»
علی علیه‏السلام در دوران خلافت
همانگونه كه گفته شد، حضرت در سال ۳۵ هجری به خلافت رسید. عده كثیری با میل و رغبت با حضرت بیعت كردند و عده‏ای دیگر چون طلحه و زبیر خیالاتی در سر می‏پرورانیدند و می‏گفتند: خوب است با علی بیعت كنیم تا بلكه او به ما امتیازاتی دهد و حكومت پاره‏ای از شهرها را به ما واگذارد. حضرت علیه‏السلام پس از پذیرفتن خلافت و ادای فریضه نماز در مسجد، به منزل بازگشت و فردای آن روز طی خطبه‏ای مردم را از روش كار و برنامه حكومت خویش مطلع نمود، و بار دیگر تأكید فرمود: «من جز به راه حق نمی‏روم و روش پیامبر را كه سالهاست متروك مانده، ادامه می‏دهم، و دستورات كتاب خدا را اجرا می‏كنم،... بنابراین در تقسیم بیت‏المال همه مسلمانان در نظر من بی تفاوت و یكسان هستند، و بنای حكومت من برپایه عدل و داد است. ستمدیدگان بینوا در نزدم، عزیزند و نیرومندان ستمگر، ضعیف و زبون...».۴۲
مشكلات حضرت علی علیه‏السلام در دوران خلافت
عمده مشكلات حضرت علیه‏السلام را به چهار قسمت تقسیم كرده‏اند:
۱ـ برقراری عدالت اقتصادی: كه از نتایج عملی آن جنگ جمل بود، تا آنجا كه علی علیه‏السلام به مردم رو كرد و فرمود: ای مهاجر و انصار! آیا با اسلام خود، بر خدا و رسول منّت می‏گذارید؟
۲ـ مسائل نژادی: این مسأله از هنگامی آغاز شد كه در زمان خلیفه دوم دروازه‏های كشورهای ایران و شامات بر عربها باز شد و برده‏های ایرانی و رومی وارد حوزه اسلامی شدند. «یعقوبی» می‏گوید: علی علیه‏السلام اموال را میان مردم مساوی تقسیم می‏كرد. و به موالی (بردگان عجم آزاد شده) به همان اندازه می‏داد كه به عربها؛ و وقتی علّت را پرسیدند، فرمود: «كه در كتاب خدا، فرزندان اسماعیل بر اسحاق برتری ندارند.» و این مسأله بر عربها، خصوصا قریش سخت آمد.
۳ـ مسأله انحراف دینی: بعد از فتوحات مسلمانان و رسیدن غنایم به دست مردم، كم كم انگیزه‏های دینی میان ایشان رو به كاهش نهاد و جای آن را انگیزه‏های مادی پر كرد؛ و این معضل علاوه بر اینكه خود به عنوان یك انحراف مطرح بود، مشكلاتی را در دو بعد سیاسی و اجتماعی بر سر راه علی علیه‏السلام ایجاد می‏كرد.
۴ـ فساد داخلی: عمده توجه خلفای گذشته، به فتوحات و گسترش حوزه خلافت بود و محیط داخلی و اصلاح آن، به فراموشی سپرده شده بود. در تأیید این نكته امام می‏فرماید: الا و انّ بلیّتكم قد عادت كهیئتها یوم بعث الله نبیّعُ؛ «آگاه باشید كه وضعیت امروز شما همانند روزی است كه خداوند پیامبرش را مبعوث كرد.»۴۳
اقدامات علی علیه‏السلام در منصب خلافت
۱ـ اجرای عدالت
۲ـ ملغی ساختن امتیازات داده شده از سوی عمر به مهاجران
۳ـ بركناری كارگزاران عثمان
۴ـ دعوت مردم به تقوا و نفی دنیاطلبی از طریق خطبه‏ها، نامه‏ها و كلمات قصار
۵ـ آموزش علم نحو به ابوالاسود جهت كتابت قرآن
۶ـ نقل احادیث نبوی و نگارش سیره آن حضرت
۷ـ دقّت در مصرف بیت‏المال۴۴
منبع:نشریه مشكوهٔ النور، شماره ۱۴
نویسنده:الهام بهجتی‏اردكانی
منبع : خبرگزاری فارس