سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

مفهوم آزادی


مفهوم آزادی
آزادی یكی از لوازم حیات و تكامل است،‌ یعنی یكی از نیازمندی های موجود زنده،‌آزادی است،‌ چه این موجود زنده از نوع گیاه و نبات باشد یا از نوع حیوان و یا از نوع انسان،‌ بهر حال نیازمند به آزادی است. آزادی گیاه و حیوان متناسب با ساختمان آنهاست. انسان، بالاتر از آزادیهای گیاه و حیوان، به آزادیهای دیگری نیاز دارد.
هر موجود زنده خاصیتش این است كه رشد و تكامل میكند. در جایش ایستا،‌ ساكن و متوقف نیست. جمادات كه غیر زنده بوده و در نتیجه رشد و تكامل ندارند،‌ به آزادی هم نیازمند نیستند.
● وجوه متنوع آزادی
برای آزادی تعاریف زیادی ذكر شده است:‌ از واژهء «حرّیت»-كه به معنای آزادی از بردگی بوده و در نتیجه یك مفهوم حقوقی است- گرفته تا واژگان « نجات» و‌ «رستگاری» كه مفاهیم اخلاقی و عرفانی هستند. ولی در اصطلاح جدید، آزادی یعنی رهایی از قید و بند های بیرونی و نجات از دام استعمار خارجی و استبداد داخلی كه بیشتر مفهوم سیاسی واجتماعی دارد تا اخلاقی. آزادی در ادبیات امروز یعنی برخورداری انسان از حقوق طبیعی و فطری خود، بدون مداخلهء دیگران(آزادی اجتماعی)؛ و حق مشاركت در امور اجتماعی و سیاسی و تشكیل احزاب و اجتماعات(آزادی سیاسی)؛ و حق انتخاب شغل؛ حق مالكیت شخصی، آزادی كسب و كار(آزادی اقتصادی)؛ و آزادی در پذیرش عقیده،‌ آزادی قلم و مطبوعات (آزادیهای فكری). مقدمهء اعلامیهء جهانی حقوق بشر، علت اصلی تمام جنگها،‌خونریزی ها و تیره بختی هایی را كه در دنیا وجود دارد عدم احترام افراد بشر به آزادی یكدیگر اعلام می نماید.
● رویكرد مدرن به مقولهء آزادی
به گفته آیزا برلین، تاكنون دو صد معنا و مفهوم برای آزادی ذكر كرده اند و وجه اشتراك این تعاریف، نبود موانع بر سر راه انتخاب انسانهاست. به عبارت بهتر، آزادی یعنی رهایی از جبر دیگران و انتخاب عمل با ارادهء خود. آیزا برلین خود آزادی را چنین تعریف میكند: « من آزادی را عبارت از فقدان موانع در راه تحقق آرزو های انسان دانسته ام.»(۱) او در جای دیگری آزادی را به معنای عدم مداخلهء دیگران در كارهای فردی می داند و میگوید: « آزادی شخصی عبارت از سعی در جلوگیری از مداخله و بهره كشی و اسارت اوست به وسیلهء دیگران، دیگرانی كه هدفهای خاص خود را دنبال میكنند.»
در هر صورت در این تعاریف و تعابیر، یك مفهوم «سلبی» وجود دارد و یك مفهوم «ایجابی». بخش سلبی آن «نبود مانع و رهایی از غیر» است و بخش ایجابی آن «فاعلیت انسان نسبت به كار های خود».
● آزادی یك ویژگی انسان شناختی
انسان بلحاظ هستی شناختی یا Ontological به غیر از ویژگی آزادی، ‌ویژگیهای مقوم دیگری نیز دارد كه با توجه به آن ویژگیها،‌ بطور بالقوه انسان است. آن ویژگیها عبارت اند از آگاهی و آفرینندگی. از میان این سه مشخصهء مهم یعنی آزادی،‌ آفرینندگی و آگاهی، مشخصهء آزادی نخستین و بنیادی ترین ویژگی انسان است. اگر به وجه فلسفی آزادی توجه كنیم،‌ موضوع اختیار در مقابل جبر مطرح می گردد.در تاریخ تفكر اسلامی، دو گروه «اشعریه» یا طرفداران جبر و «معتزله» یا طرفداران اختیار، بحث های مفصلی درین مورد كرده اند كه متأسفانه گاهی بسیار خونین نیز می بود.
● آزادی، فرایندی تاریخی
اما وجه دیگر آزادی، آزادی اجتماعی،‌تاریخی و سیاسی است كه هر چند در اصل و ریشه با آزادی فلسفی- یعنی اختیار– مشترك است، ‌اما در نحوهء تحقق و ظهور بیرونی،‌تفاوتهایی با آن پیدا می كند. به تعبیر دیگر،‌انسان بطور ذاتی در خلقت، موجودی صاحب اختیار است و خداوند او را مختار و آزاد آفریده. اما الزاماً همهء انسانها در همهء دوره های تاریخی یا در همهء نظامهای سیاسی و جوامع، بطور یكسان از اصل آزادی بهره مند نمی شوند. زیرا موانع و شرایط اجتماعی،‌تاریخی و سیاسی واقعاً موجود می تواند حدود تحقق این اصل را در عرصهء حیات جمعی محدود كند.
آزادی در این وجه،‌ یعنی آزادی های اجتماعی و سیاسی،‌یك پروسهء تاریخی است. به این معنا كه انسانها در همهء دوره های تاریخی در اجتماع نمی توانند بگونهء یكسان آزادی بالقوهء خود را فعلیت بخشند. به همین دلیل، آزادی در عرصهء اجتماع و سیاست، محكوم نوعی موجبیت و دترمینیسم تاریخی است. اگر به این گفتهء یك متفكر معاصر كه گفته است:« تاریخ،‌ پروسهء صیرورت(۲) و تكامل روح است از قلمرو ضرورت به سوی قلمرو آزادی» دقت كنیم،‌ پی می بریم كه آزادی یك مسئله تاریخی است و بسته به شرایط اجتماعی-تاریخی جوامع، می تواند تنگ یا فراخ گشته و انقباض یا انبساط بیابد. بنا بر این، تحقق آزادی در حیات اجتماعی انسانها- و نه صرفاً در عرصهء درونی و فردی هر شخص انسانی- یك امر نسبی و تاریخی است و زمانی انسانیت انسان تحقق كامل پیدا میكند كه انسان بتواند تمام مشخصات مقوم هستی شناختی یا انتولوژیك خود را از مرحلهء قوه به مرحلهء فعل در آورده و آنان را عینیت و تجسم بیرونی ببخشد.
● جوامع آزاد تر، جوامع انسانی تر
اینجاست كه هر چه امكان تحقق خارجی و فعلیت اجتماعی-تاریخی اصل آزادی در انسان گسترده شود،‌ به همان نسبت انسان به انسانیت خود نزدیك تر می گردد. جبر های گوناگون مانند جبر جغرافیا، جبر تاریخ،‌جبر جامعه،‌جبر نفسانیت انسان و انواع و اقسام جبر های دیگر،‌ موانعی هستند كه تحقق اصل آزادی را محدود می كنند. انسان به اندازه ای كه در پروسهء تاریخ موفق می شود بر این جبر ها غلبه پیدا كند، به همان نسبت از مقام حیوانیت دور می شود و به مقام انسانیت نزدیك می گردد. همچنان كه انسان به میزانی كه از مدار ناآگاهی محض- كه عالم جمادی و حیوانی است- دور می شود و به سوی آگاهی مطلق استعلاء پیدا میكند نیز انسان تر می شود.
● هرج و مرج، آزادی و قانون
تاریخ كشور ما تكرار قصّهء‌ پر غصّهء دوره های جباریت و هرج و مرج بوده است،‌ كه البته غارت نام و نان مردم، نتیجهء محتوم و نامیمون هر دوی آنها بوده است. جبّاران و امیران به بهانهء سركوب دزدان، خود به دزدی دست یازیده اند. و هنگامی كه مردم علیه ستم مستبدان دست به قیام زده اند، نتیجهء آن استیلای هرج و مرج و شدت یافتن دزدی و نا امنی بوده است. در یك قطب آزادی بی حد؛ یعنی هرج و مرج و بی بند و باری و هرزگی قرار دارد. و در قطب دیگر – و غالباً به بهانهء‌امنیت و نظم - استبداد و جبّاریت قرار دارد؛ یعنی عدم آزادی و خفقان و سكون و سكوت. اما در بین این دو قطب و در عصر مدرنیته، بشر توانست فضایی را ترسیم كند كه در آن آزادی و نظم- بدون اینكه یكی فدای دیگری گردد- به همزیستی بارور برسند. در این فضا، قانون حدود و قیودی است كه آزادیهای شخصی را در عرصهء اجتماعی مشخّص میكند. طبیعتاً هر جامعه ای قانون خاص خود را دارد. اما باید توجه كرد كه قانون واقعی چیزی نیست جز ادامهء آزادی. در واقع قانون تبلوّر جمعی آزادی های فردی است. قانون فرایند اراده های آزاد افراد در مشاركت جمعی است.
اگر قرار باشد كه جامعه دارای نظم باشد و از آنارشیسم و هرج و مرج و فروپاشی مصئون بماند، رفتار و كنش جمعی نیازمند یك قاعدهء جمعی می باشد و انسانها با اختیار و ارادهء خودشان متنی را بعنوان قاعدهء تعامل جمعی تنظیم می كنند. در اینجا ارادهء جمعی و همگانی است كه آزادی را متعین كرده، حدود آنرا مشخص می سازد. از همین جاست كه بحث فرد و جمع و اختلاف و تضاد بین فرد، ‌آزادیهای فردی و منافع فردی با منافع جمعی و آزادی های جمعی پیش می آید كه یكی از مشكلات ریشه دار در فلسفهء سیاسی به شمار می رود.
● مفهوم آزادی در اصطلاح قدما
شك نیست كه مفهوم آزادی در اصطلاح سنتی و قدیمی، غیر از آن معنایی است كه در اصطلاح جدید و در ادبیات نوین سیاسی، بكار می رود. آزادی در اصطلاح قدما، صرفا یك مفهوم حقوقی و یا اخلاقی بوده و محتوای سیاسی و اجتماعی نداشت. واژهء عربی «حرّیت» كه به معنای آزادی است، یعنی «برده» دیگران نبودن و خود را از قید بردگی رها كردن.● مفهوم عرفانی آزادی:
آزادی در اصطلاح عارفان به معنای «نجات» یا «رستگاری» بوده است: یعنی رهایی از اهریمن درون و هواء و هوسهای نفسانی
بند بگسل، باش آزاد ای پسر!
چند باشی بند سیم و بند زر؟
رابطهء آزادی و آزادگی هم در همین مفهوم عرفانی از آزادی قرار می گیرد. بشر باید در عرصهء وجود خودش و در ناحیهء روح خودش آزاد شود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد. آنكس می تواند واقعاً آزاد و آزادیبخش باشد كه همیشه از نفس و روح خودش حساب بخواهد. آنكس كه حقیقتاً – و نه از روی دورویی و نفاق- برای حقوق و آزادی مردم احترام قایل است، در دلش،‌ در ضمیرش، در وجدانش یك ندای آسمانی فریاد می زند و او را دعوت میكند. اما، در صف آزادیخواهان ما؛ فقط شمار اندكی قرار داشتند كه بعد از كسب قدرت همچنان آزاده ماندند و آزادیخواهی در نزد آنها همراه با آزادگی باقی ماند. قهرمان ملت كسی است كه سرآمد آزادگان و آزادیخواهان باشد. تجربه نشان داد كسی كه آزاده نیست، شعار آزادیخواهی وی نمی تواند واقعی و حقیقی باشد.
● آزادی معنوی
در اینجا آزادی یك تعبیر معطوف به درون انسان داشته، می توان از آن بعنوان آزادی معنوی یا آزادی از هواء های نفسانی یاد كرد. در این تعبیر آزادی با مفهوم تقوا متلائم و نزدیك می گردد. آنجاییكه انسان فكر میكند بنده و بردهء دنیا و مال و ثروت است، واقعاً بنده مال و ثروت نیست،‌ بلكه بندهء خصایص روحی خودش است، بندهء حیوانیت خودش است،‌بندهء حرص است. یعنی خودش،‌خودش را برده گرفته است. زیرا پول،زمین و ماشین قدرتی ندارند كه در وجود انسان و در روح انسان دخل و تصرفی كنند. در انسان قوه های خشم، شهوت، طمع و حرص است كه وی را برده می سازند. « آیا دیدی آن كسی را كه هوای نفس خودش را خدای خودش قرار داده است؟» (سورهء جاثیه، آیهء شریفهء ۲۳) پیغمبران الهی آمده اند كه آزادی معنوی بشر را حفظ كنند. یعنی نگذارند شرافت، عقل و وجدان انسان اسیر شهوت، خشم و منفعت طلبی اش گردد. هر وقت كسی بر خشم خود مسلط باشد- و نه خشمش بر وی- آزاد است. هر گاه كسی بر شهوت خود مسلط باشد- و نه شهوت اش بر وی- و هر گاه كسی در مقابل یك عاید نامشروع قرار میگیرد و نفس با اشتیاق بر وی نهیب می زند كه این عاید را بگیر، اما ایمان و وجدان و عقل حكم می كند كه آن عاید نامشروع را نگیرد و بر این میل نفسانی اش غلبه میكند، این شخص از نظر معنوی واقعاً یك انسان آزاد است.
برخی عارفان در این مقوله تا آنجا پیش رفته اند كه واژهء « عریانی» را – كه بالا تر از آزادی است- مطلوب انسان یافتند:
ز عریانی ننالد مرد با تقوا، كه عریانی
بود بهتر ز شمشیری كه از خود جوهری دارد
بابا طاهر «عریان» هم می گوید:
دلا! راه تو پر خار و خسك بی
گذرگاه تو بر اوج فلك بی
گر از دستت برآید، پوست از تن
بر آور تا كه راهت كمترك بی
ویا بقول اثیر الدین اخسیكتی:
در شطّ حادثات برون آی از لباس
كاول برهنگی ست كه شرط شناوری ست.
تقوا، به آدمی بصیرت و شجاعت و حق گرایی مستمر می بخشد. انسان متقی انسانی است كه هم در برابر مصائب، ثابت قدم و صابر است و هم در برابر شكوك و شبهات فكری. هنگامی كه مشكلات زندگی بر سر او می بارد، او خویشتن را نمی بازد و با كمال متانت با مشكلات مواجه می شود. در برابر وسوسه های ظلمت افزای باطل نیز به نوری منوّر است كه او را راهنمایی میكند. این بصیرت دنیوی در آخرت هم منعكس می شود.
ترك شهوت ها و لذت ها سخاست
هر كه در شهوت فرو شد بر نخاست
(مولانای بلخی، مثنوی معنوی دفتر دوم)
● آزادگان، خدمتگزاران مردم
ما قوماندان جهاد زیاد داریم اما قهرمان جهاد اندك. قهرمان جهاد كسی است كه از خون مجاهدان راه آزادی كشور، سفره خود را رنگین نكرد. بر ویرانهء كوخ(۳) های مردم، كاخ های خود را بنا نكرد. قهرمان جهاد، آن فرزند جانانهء مام میهن است كه سرخ را سر برید و سیاه را كمر شكست، از هیبتش متجاوزان سرخ و سیاه می هراسیدند و متعدیان به مال و ناموس مردم بر خود می لرزیدند و زنان و یتیمان و مردم بی دفاع بر وی می نازیدند.
نه هر كسی كه آیینه ساخت سكندر می شود و نه هر قوماندانی قهرمان و به گفتهء مولانا نباید اولیاء را همچو خود پندارند
كار پاكان را قیاس از خود مگیر
گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر
(مثنوی معنوی دفتر اول)
قهرمانان ملی ما با مردم،‌ در بین مردم و برای مردم جهاد میكردند، بطوریكه مردم هیچ فاصله ای بین خود و آنان حس نمی كردند. همواره و در همه حال صدای مردم به گوش شان می رسید و صدای آنها نیز بر قلب مردم می نشست. عشق مردم به آنها بهترین محافظ و بادیگارد برایشان بود.
● تقوا عامل آزادگی
تقوا به این مفهوم یك جوهر تكامل دهنده و بالنده ساز روح آدمی است. این تكامل وقتی است كه خواست آدمی از عمق ضمیر و از سر رضایت، بجوشد و شخص حقیقتاًًًًً دلبسته دنیا نباشد و به آخرت روی داشته باشد، ‌نه آنكه آتش شهوات در درون نفس او سركشی كند ولی او به زور و ریا و.... بر آن سرپوش بگذارد:
شرط تبدیل مزاج آمد بدان
كز مزاجِ بد بود مرگ بدان
( مثنوی معنوی دفتر سوم)
مزاج آدمی یعنی شخصیت او باید تغییر كند تا آدمی به كمال معنوی دست بیابد. مولانای بلخی در تعریف ابدال كه دسته و طبقه ای از اولیای خداوند (ج) هستند،‌ می گوید:
كیست ابدال آن كه او مُبدل(۴) شود
خمرش از تبدیل یزدان خَلّ(۵) شود
(مثنوی دفتر سوم)
ابدال كسی است كه مبدل شود یعنی عوض شود و شراب ناپاك وجودش تبدیل به سركه گردد و حلال شود. نجاست وجودش برود و به جای آن طهارت بنشیند.
● پارسایی مانع از خود بیگانگی
از طرف دیگر، كسی كه به قوت تقوا و پارسایی به آزادی معنوی رسیده است، از خود بیگانه نیست. آلیناسیون مفهوم جدیدی است كه در عصر ما طرح شده و مورد توجه فیلسوفان و عالمان علوم انسانی قرار گرفته است. و در زبان فارسی به «از خود بیگانگی» یا «مسخ» ترجمه شده است و شاید « خود را گم كردن» و یا « خود را فراموش كردن» كه تعبیر قرآنی است بهتر باشد. مولانای بلخی اشارات گویا و پر مغزی در این باره دارد:
ای تو در پیكار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
(مثنوی معنوی، دفتر چهارم)
و یا
در زمین مردمان خانه مكن
كار خود كن، كار بیگانه مكن
كیست بیگانه؟ تن خاكی تو
كـز برای اوست غمنـاكی تو
(مثنوی معنوی، دفتر دوم)
نگارش و گردآوری: داكتر سید اكبر زیوری
برگرفته از هفته نامه امید ، سایت فردا و سایت احمد شاه مسعود
منبع : پیمان ملی


همچنین مشاهده کنید