پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

اخلاق و آزادی


اخلاق و آزادی
در این‏که آیا اخلاق ، آزادی انسان را محدود می ‏کند و این محدودیت ‏به سود یا زیان اوست ، بحث های زیادی شده است که به اعتقاد ما بسیاری از این بحث ها ناشی از تفسیرهای نادرستی است که برای معنی آزادی شده و می ‏شود، از جمله :
۱) گاه گفته می ‏شود : اخلاق از آن نظر که انسان را محدود می ‏کند مانع پرورش استعدادها است!
۲) و گاه گفته می ‏شود : اخلاق غرائز را سرکوب می ‏نماید تا سعادت واقعی فرد محقق گردد ، در حالی که اگر این غرائز لازم نبود ، خدا آن را خلق نمی ‏کرد !
۳) و گاه می ‏گویند : برنامه ‏های اخلاقی با فلسفه اصالة‏ اللذة مخالف است و می ‏دانیم هدف آفرینش همان «لذت‏» است که انسان باید به آن برسد!
۴) و گاه در نقطه عکس آن گفته می ‏شود : اساسا بشر آزاد نیست و همیشه تحت عوامل جبری گوناگونی قرار دارد بنابراین ، نوبتی به توصیه‏ های اخلاقی نمی ‏رسد!
۵) و بالاخره گاه می ‏گویند : بنای اخلاق دینی روی اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس یا طمع است و اینها جنبه ضد اخلاقی دارد!
این سخنان ضد و نقیض ، از یک سو نشان می ‏دهد که ارزیابی صحیحی درباره اصل مفهوم آزادی نشده و از سوی دیگر ، اخلاق دینی به ویژه اخلاق اسلامی و پشتوانه‏ های آن بخوبی مورد دقت قرار نگرفته است.
به همین دلیل ، باید نخست‏ به سراغ مساله آزادی برویم :
چرا انسان آزادی را با تمام وجودش می ‏طلبد ؟ و چرا انسان باید آزاد باشد ؟ اساسا آزادی چه نقشی در پرورش روح و جسم دارد ؟ و در یک کلمه «فلسفه آزادی چیست‏» ؟
پاسخ همه این سؤالات بطور خلاصه این است که : در درون وجود انسان ، استعدادها و شایستگی ها و نیروهای بالقوه‏ای نهفته شده که بدون آزادی هرگز شکوفا نمی ‏شود ، به همان دلیل که انسان خواهان شکوفایی استعدادها و تکامل است‏ خواهان آزادی که وسیله نیل به آن است می ‏باشد. ولی آیا این آزادی که باعث ‏شکوفایی استعداد های خلاق است آزادی بی ‏قید و شرط است ‏یا آزادی هدایت‏ شده و توام با برنامه‏ ریزی؟
این مطلب را با ذکر یکی دو مثال می‏ توان توضیح داد :
باغبانی را فرض کنید که برای پرورش انواع گلها و میوه ‏ها دامن همت‏ به کمر زده است ، بذر افشانده ، نهال غرس کرده و درختان را به موقع آبیاری می ‏کند ، بدیهی است اگر این درخت در فضای آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانه ‏های باران استفاده نکند و یا ریشه‏ های آن در اعماق خاک آزادانه پیشرفت ننماید و با سنگ و موانع دیگر رو به رو شود هرگز نه گلی نصیب باغبان می ‏شود و نه میوه ‏ای. بنابراین ، آزادی ریشه ‏ها و ساقه ‏ها و شاخ و برگها برای شکوفا شدن استعدادهایشان ضروری است.
اما گاه ممکن است این درخت‏ شاخه‏ های اضافی نامناسبی پیدا کند و یا از مسیر رشد واقعی منحرف و کج و معوج شود.
باغبان قیچی باغبانی را به دست می ‏گیرد و بدون هیچ ملاحظه و ترحمی شاخه ‏های اضافی را که تنها فایده ‏اش گرفتن نیروی درخت و تضعیف آن است قطع می ‏کند. هیچ کس نمی ‏تواند به این باغبان اعتراض کند که چرا درخت را آزاد نگذاردی که هرگونه می ‏خواهد شاخ و برگ بیاورد.
و نیز درخت کج و معوج را با چوب صاف و مستقیم محکم می ‏بندد تا صاف شود و هیچ آدم عاقلی نمی‏ تواند به او ایراد بگیرد چرا درخت را در بند کردی و جلو او را گرفتی زیرا او در جواب می‏ گوید : درخت را باید آزاد گذاشت تا میوه‏ های شیرین گلهای زیبا دهد ، نه آزادی در طریق انحراف و به هدر دادن نیروها!
در مورد انسان نیز همینطور است ، او دارای استعدادهای فوق ‏العاده مهمی است که اگر درست رهبری شود ، به بالاترین درجات تکامل مادی و معنوی می ‏رسد ، او آزاد است از استعداد های خلاقش در این راه استفاده کند ، ولی آزاد نیست که آنها را به هدر دهد و در مسیرهای کج و معوج نابود کند.
آنها که آزادی را به معنی عامی که شامل هرگونه بی ‏بند و باری می ‏شود تفسیر کرده ‏اند ، در حقیقت معنی آزادی را نفهمیده ‏اند ، آزادی یعنی آزاد بودن در به ‏کارگیری نیروها در مسیرهایی که انسان را به هدف های والاتری (خواه مادی یا معنوی) می ‏رساند.
در مثالی دیگر ، آزاد بودن عبور از جاده‏ های کوچک و بزرگ برای رسیدن به مقصدهای معلوم ، هرگز مفهومش هرج ‏ ومرج در رانندگی و بی‏ اعتنایی به تمام مقررات آن نیست. هیچ آدم عاقلی نمی ‏گوید مقید بودن رانندگان به رعایت این مقررات مانند توقف پشت چراغ قرمز ، رعایت جاده ‏های یک طرفه ، عبور از دست راست و مانند اینها ، مخالف آزادی رانندگی است و موجب محدودیت رانندگان است ، همه به چنین سخنی می‏ خندند و می ‏گویند آزادی باید در چارچوب مقرراتی باشد که انسان را به مقصد برساند نه این‏که باعث اتلاف اموال و قتل و جرح نفوس و مانند آن شود و انسان هرگز به مقصد نرسد.
اساسا بسیاری از این آزادیهای کاذب ، نوعی اسارت قطعی است. جوانی که از آزادی خود سوء استفاده کرده و گرفتار مواد مخدر و اعتیاد های کشنده دیگر شده است ، در واقع اسیر است و با اعمالش حکم اسارت خود را امضا می ‏کند.
آزادی های توام با رعایت موازین اخلاقی به انسان آزادی واقعی می ‏دهد و از اسارت او در چنگال هوی و هوس های کشنده رهایی می ‏بخشد و چه جالب است در اینجا کلام مولی علی علیه السلام که می فرماید :
«تقوای الهی کلید گشایش هر دری است و ذخیره رستاخیز و سبب آزادی از هرگونه بردگی (شیطان) و نجات از هرگونه هلاکت!» (۱)
از تحلیل فوق و مثالهای بالا آزادی واقعی از آزادی های کاذب یا به تعبیر صحیح تر اسارت هایی تحت نام آزادی ، شناخته می ‏شود و جلو سوء استفاده از این مفهوم مقدس را می ‏توان گرفت و هیچ گاه کسی نمی ‏تواند به بهانه این که اخلاق ، انسان را محدود می ‏کند ، ارزش های اخلاقی را زیر سؤال ببرد. همچنین پاسخ کسانی که می‏ گویند اخلاق غرائز را سرکوب می ‏کند ، در حالی که اگر این غرائز لازم نبود خدا آن را خلق نمی ‏کرد ، روشن می ‏شود.
غرائز آدمی همچون دانه ‏های حیاتبخش باران است که از آسمان نازل می ‏شود، بی‏ شک اگر لازم و مفید نبود خدا آن را از آسمان نازل نمی ‏کرد ، ولی این به آن مفهوم نیست که ما اجازه دهیم قطره ‏های باران دست‏ به دست هم دهند و سیلابی ویرانگر به وجود آوردند ، بلکه عقل و درایت می گوید باید سدی در مقابل آن کشید و دریچه‏ ها و کانال ها و نهر هایی به وجود آورد و این موهبت الهی را طبق برنامه و حساب به مزارع و باغ ها هدایت کرد.
غرائز آدمی نیز مانند این دانه‏ های حیات بخش باران است که اگر تحت‏ برنامه و کنترل در مسیرهای سازنده در نیاید مبدل به سیلابی ویرانگر می ‏شود که همه چیز انسان را بر باد خواهد داد.
از آنچه در بالا آمد می ‏توان این نتیجه را به روشنی گرفت که اخلاق نه انسان را محدود می ‏کند و نه مانع پرورش انسان ها است و نه غرائز خداداد را سرکوب می ‏نماید، بلکه کار اخلاق بهره ‏گیری از آزادی انسان در مسیر سعادت و رهبری غرائز برای رسیدن به کمال مطلوب است.
با توجه به این تفسیر که به نظر ما تفسیر صحیح آزادی است پاسخ بسیاری از سخنان مخالفان اخلاق روشن می‏ شود و نیازی به توضیح نیست.
● اعتقاد به جبر و مسائل ضد اخلاقی :
بی ‏شک رابطه بسیار نزدیکی میان اعتقاد به آزادی اراده انسان و «مسائل اخلاقی‏» وجود دارد زیرا همان‏گونه که در گذشته نیز اشاره کرده ‏ایم اگر اعتقاد به آزادی انسان نفی شود تمام مفاهیم اخلاقی فرو می‏ ریزد و از کار می ‏افتد. به همین دلیل ، ادیان الهی که عهده‏ دار تربیت نفوس و تهذیب اخلاقند سر سخت‏ ترین مدافع آزادی بشرند ! (دقت کنید)
و نیز به همین دلیل ، قرآن مجید مملو از آیاتی است که آزادی اراده انسان را تثبیت نموده و جبر را نفی می ‏کند. این آیات بالغ بر صدها آیه می ‏شود، که در مباحث جبر و اختیار به آن اشاره شده است. (۲)
اصولا امر و نهی و هرگونه تکلیف دیگر و دعوت به اطاعت و نهی از معصیت و ثواب و عقاب و حساب و جزا ، و دادگاه و اجرای حدود و مجازات ها و امور دیگری مانند آن ، همه تاکیدهای مکرری بر مساله آزادی اراده انسان است. و اگر آیاتی در قرآن می ‏بینیم که دستاویز طرفداران مکتب جبر شده دقیقا ناشی از عدم توجه به تفسیر صحیح این آیات است. چرا که این آیات ناظر به نفی تفویض است نه اثبات جبر ، و شاهد آن در خود قرآن به وضوح دیده می ‏شود که شرح آن در منابعی که قبلا به آن اشاره شد آمده است و اینجا جای آن بحث نیست.
اعتقاد به جبر و سلب آزادی انسان می ‏تواند عامل‏ مؤثری برای هرگونه بی ‏بند و باری اخلاقی بوده باشد ، چرا که هر گنهکاری به بهانه این که سرنوشت او از روز ازل بطور جبری رقم زده شده و او نمی ‏تواند آن سرنوشت را دگرگون سازد ، در منجلاب فساد و گناه غوطه‏ ور می ‏گردد ، اتفاقا شواهد تاریخی نیز بر این معنی داریم که گناهکارانی به استناد همین مکتب ، خود را در ارتکاب گناه و اعمال ضد اخلاقی معذور می ‏دانستند و می‏گفتند : «ما اگر خوب یا بدیم از ناحیه خود ما نیست ، باغبان ازل از روز نخست ما را چنین پرورش داده و در سرنوشت ما نوشته است ! نه نیکوکاران باید افتخار به نیکی خود کنند و نه بدکاران باید مورد سرزنش و ملامت قرار گیرند!»
به همین دلیل، پیامبران الهی و بیش از همه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای تحکیم مبانی اخلاق و تهذیب نفوس ، قبل از هر چیز آزادی اراده انسان را تثبیت می ‏کردند. به هر حال ، بحث جبر و اختیار و مسائل دیگری مانند قضا و قدر ، هدایت و ضلالت ، سعادت و شقاوت ، از دیدگاه قرآن ، بحث مستقل و مبسوطی است که به خواست‏ خدا در مباحث آینده تفسیر موضوعی به سراغ آن خواهیم رفت. هدف در اینجا تنها اشاره‏ ای به این مساله و تاثیر آن در مسائل اخلاقی است نه ورود در اصل این مساله.
اما کسانی که اصل و اساس را لذت می ‏شمرند و ارزش نهایی برای آن قائلند و اخلاق را از آن نظر که مخالف این معنی است نامناسب می ‏دانند و همچون «آریس‏تیپ‏» که قبل از میلاد می ‏زیسته می ‏گویند : «خیر عبارت است از لذت و شر چیزی جز الم نیست و هدف ‏نهایی انسان در زندگی کام گرفتن از لذائذ جهان است و نباید به نتایج نیک و بد آن فکر کرد! » (۳)
آنها از این نکته غافلند که به فرض ما لذت را منحصر در لذائذ مادی بدانیم و از لذائذ معنوی که به مراتب از لذات مادی روح پرور تر است صرف نظر کنیم ، رسیدن به لذت مادی نیز بدون رعایت اخلاق ممکن نیست ، چرا که کامجویی و لذت بی ‏قید و شرط ، رنج و الم بسیار دردناکی در پی ‏دارد که به خاطر آن هم که باشد ، باید از آن لذت نقد که رنجی عظم یتر در پی‏ دارد، صرف نظر کرد.
این سخن گرچه از دهان کسی خارج شده که ظاهرا در ردیف فلاسفه پیشین است ولی به سخنان مبتلایان به مواد مخدر می ‏ماند که وقتی به آنها گفته شود ، لذت امروز شما مایه بدبختی عظیم و درد و رنج طاقت فرسای فردا است ، در جواب می ‏گویند : دم غنیمت است ، و امروز را دریاب و فکر فردا مباش!
ولی فردا که غول وحشتناک بیماریهای جانکاه عصبی ، قلبی و مغزی که ناشی از اعتیاد است‏ به او حمله ‏ور می ‏شود ، بر منطق گذشته خویش می ‏خندد و تاسف می ‏خورد ولی بدبختانه غالبا راهی برای بازگشت وجود ندارد.
توصیه‏ های اخلاقی در مورد رعایت عفت ، امانت ، راستی و صداقت و جوانمردی و فتوت همه از این قبیل است.
جامعه ‏ای که نادرستی و خیانت در آن رایج می‏ شود ، چه لذتی از زندگی نصیب مردم آن جامعه خواهد شد!
مردمی که بخل سراسر وجودشان را گرفته و همه چیز را برای لذت شخصی خود می ‏طلبند در برابر هجوم مشکلات ، سخت آسیب ‏پذیرند ، چرا که هر فردی در آن جامعه تنها است و ایستادن افراد تنها در مقابل مشکلات ، بسیار مشکل است در حالی که اگر روح همبستگی و سخاوت و فتوت در میان آنها حاکم باشد ، هر فردی به زمین می ‏افتد ، دیگران به یاری او می ‏شتابند و در چنین جامعه ‏ای هیچ کس خود را تنها نمی ‏بیند و در برابر هجوم مشکلات زانو نمی ‏زند.
این همان چیزی است که سابقا به طور مشروح و با اتکا به آیات قرآن مجید به آن اشاره کردیم که رعایت اصول اخلاقی همیشه دارای دو بعد است ‏یک بعد معنوی و یک بعد مادی و اگر از بعد معنوی آن فرضا صرف نظر کنیم بعد مادی آن چنان گسترده است که سزاوار است ‏به همه اصول اخلاقی پایبند باشیم تا در این دنیا نیز بهشتی بسازیم که همه در آن غرق لذت باشند و از جهنم سوزانی که زاییده مفاسد اخلاقی است ‏برکنار بمانیم.
سرانجام به سراغ سخن کسانی می ‏رویم که می ‏گویند اخلاق دینی روی اطاعت فرمان خدا ، به خاطر ترس یا طمع است و اینها جنبه ضد اخلاقی دارند ! (۴)
این سخن نیز از دو جهت، قابل نقد است :
نخست این که : تعبیر به طمع و ترس ، تعبیر نادرستی است ، صحیح این است گفته شود که گروهی از پیروان ادیان به خاطر سعادتمند شدن در جهان دیگر و رهایی از مجازات هایی که ناشی از عدل الهی است ‏به سراغ ارزش های والای اخلاقی می ‏روند ، این هرگز ضد اخلاق نیست ، چرا که کامجویی ‏های زندگی فانی را فدای زندگی باقی کرده و منابع کوچکتری را فدای مواهب بزرگتری نموده است.
آیا اگر کسی به خاطر پرهیز از رسوایی های ناشی از خیانت و دروغ از این دو کار پرهیز کند ، عملی ضد اخلاقی انجام داده و یا اگر کسی به خاطر حفظ سلامت ‏خویش ، لب به مشروبات الکی تر نکند و سراغ مواد مخدر نرود ، عملش ضد اخلاق است ، همچنین اگر کسی در برخورد با مردم نهایت ادب و تواضع و محبت را داشته باشد ، تا مردم از او فرار نکنند و در زندگی تنها نماند ، آیا عملی ضد اخلاقی انجام داده ؟
کوتاه سخن این که ، هر کار اخلاقی ممکن است آثار و منافع مادی نیز داشته باشد ، توجه به آن آثار نباید طمع نامیده شود و پرهیز از اثرات زیانبار اعمال ضد اخلاقی نباید به عنوان ترس و جبن که یک امر غیر اخلاقی است تلقی شود.
۱- نهج البلاغه ، خطبه ۲۳۰
۲- به تفسیر نمونه (فهرست موضوعی ، صفحه‏۹۹) و انوارالاصول ، جلد اول ، بحث جبر و اختیار مراجعه‏ شود.
۳- علم اخلاق یا حکمت عملی ، صفحه‏۲۴۳
۴- به کتاب تجدید حیات معنوی جامعه ، صفحه‏۱۶۹ مراجعه شود.
اخلاق در قرآن جلد اول صفحه ۹۱ آیت الله مکارم شیرازی
منبع : سایت مناجات