یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


رابطه‌ای به‌قدمت ۱۰۰سال


رابطه‌ای به‌قدمت ۱۰۰سال
بازاریان مسلمان را حداقل باید از سه وجه مذهب، سیاست و اقتصاد مورد تحلیل قرارداد. درمیان سه گزاره یادشده مذهب و اقتصاد برسیاست رجحان دارند و اصلی‌ترین ابعاد شخصیتی آنان را تشکیل می‌دهند. باید توجه داشت که این گروه از افراد پیش از آنکه در عرصه‌های سیاسی شناخته شده باشند، گروهی از تجار و یا بیزینس‌من‌های مسلمان هستند. آنان مذهب را برای کسب سود مشروع مورد تقدیس قرار می‌دهند. قضاوت در مورد درون انسان‌ها از حیطه این پژوهش خارج است ولی تحلیل شرایط اجتماعی را نباید از یاد برد. اکنون تمام موارد مطروح در این پژوهش را مورد بررسی قرار می‌دهیم. روحیه اقتصادی
بوش پدر می‌گفت: «من با بیزینس‌من‌ها مشورت می‌کنم ولی گفتار آنها را مبنای عمل خود قرار نمی‌دهم چراکه تمام آنها دنیا را تنها برای خود می‌خواهند.» افرادی که فعالیت‌های اقتصادی به معنای بیزینس می‌کنند، باهوش هستند. آنها در رفتار خود همیشه به سود و منفعت اقتصاد توجه دارند. این موضوع اصلی‌ترین فاکتور رفتاری آنهاست. البته موضوعات دیگری مانند مذهب نیر برای آنان اهمیت فوق‌العاده دارد ولی نباید فراموش کردکه تمام آنها افرادی خبره و زیرک در صنف خود به شمار می‌آیند.
آنها در حوزه‌هایی که فعالیت می‌کنند به طور کامل تخصص دارند. در تحلیل رفتارها آنها باید توجه داشت که آنها کسب و کارخود را ارجح می‌نهند. بازاریان مسلمان و بازارهای اسلامی قبل و بعد از انقلاب را نیز باید به طور کلی از هم جدا کرد. شرایطی که پیش از انقلاب بر بازارهای ایران حاکم بود با آنچه پس از انقلاب رخ داد متفاوت است. افرادی هم که شما به عنوان بازاری از آنها نام می‌برید در دو ساختار متفاوت فعالیت داشته‌اند. بازاریانی که در این دوره تاریخی مورد بررسی قرار می‌گیرند به‌لحاظ گرایش عقیدتی در دسته مذهبیون قرار می‌گیرند. آنها کاملا مذهبی هستند، فعالیت‌های خیریه می‌کنند و سیاست را نیز تا جایی که نیاز باشد به خوبی فرا گرفته‌اند. از رانت‌های قدرت به‌درستی بهره می‌برند ولی در ساختار قدرت جایگاهی حقوقی برای خود دست و پا نمی‌کنند. همیشه فعالیت‌های خیریه اجتماعی را به درستی انجام می‌دهند و هیچگاه برای حضور در راس قدرت سیاسی تلاش نمی‌کنند.
● بازاریان
برای دعوت از روحانیون به مساجد و تکایا از عقل جمعی استفاده نمی‌کردند ولی عقل جمعی پنهانی آنها را حمایت می‌کرده است. روحانیت متصل به بازار افرادی خاص و شناخته‌شده بودند که به صورت گروه‌های مختلف فعالیت می‌کردند. مثلا گروهی از روحانیون تحت نفوذ افرادی مانند مهدوی‌کنی بودند. یا مطهری و افرادی دیگر. این روحانیون می‌دانستند که در چه مجلسی باید چه حرفی را بزنند. بازاریان برای دعوت از این روحانیون از مشاوره‌های گروهی دیگر از روحانیون استفاده می‌کردند. گروه دوم هم براساس شرایط و موقعیت دسته‌ای از منبری‌ها را برای سخنرانی به فرد بازاری معرفی می‌کرد. به این شکل بازاریان در عین حال که به صورت منسجم و تحت عقل جمعی خود به سمت روحانیون نمی‌رفتند ولی از جهت دیگر تحت تاثیر آنها بوده‌اند و از مشاوره‌های گروهی دیگر استفاده می‌کردند. بازاریان به لحاظ اجتماعی چندان در جریان اتفاقات پیرامونی خود نبودند و خط فکری را از همین روحانیون می‌گرفتند که به شکل سازمان‌یافته به آنها معرفی می‌شدند.
ارتباط اینها هم به گونه‌ای بود که بازاری‌ها و افراد سرشناس آن به صورت عمده هزینه تحصیل طلبه‌های تهرانی را پرداخت می‌کردند. به این ترتیب حلقه اتصال همچنان باقی بود. در این شرایط بازاری به صورت ناخواسته و یا خواسته حرفی را می‌زد که روحانیون به آنها می‌گفتند. این شبکه چندان هم پیچیده نبود و به صورت کاملا سنتی اداره می‌شد. یعنی دستگاه‌هایی پشت‌سر آن قرار نداشت تنها گروهی از روحانیون قدیمی و بانفوذ آن را اداره می‌کردند. البته بایدتوجه داشت که تمام این اتفاقات در بستر جامعه‌ای مدنی رخ می‌داد. یعنی به صورت ابتدایی جامعه‌ای مدنی و نهادی مدنی به نام مسجد در آن شکل گرفته بود که بستر فعالیت‌های اینگونه‌ای را فراهم می‌کرد. در سال‌های بعدی همین جامعه مدنی از بین رفت.
● بازاریان پس از انقلاب
پس از وقوع انقلاب شرایط تا حدود زیادی تغییر کرد. گروهی که به دستگاه دولتی راه یافتند افراد تحصیلکرده و به معنای بهتر روشنفکر بودند. این گروه عمدتا از خارج به کشور بازگشته بودند. دیدگاه‌ها و گفتار این روشنفکران به اصلاح دینی برای عامه مردم هم جذابیت داشت ولی اینها افرادی نبودند که بازاریان با آنها ارتباط برقرارکرده بودند. بازاریان همچنان ارتباط خود با روحانیت را حفظ کرده بودند. روحانیت نیز پس از ورود این گروه جدید پس از انقلاب قدری کم‌رنگ شده بود. این شرایط چندان ادامه نداشت بازار و روحانیت به مرور زمان به جایگاه گذشته بازگشت و بازهم بازار در معرض توجه قرار گرفت. به حاشیه راندن روشنفکران نیز از طریق همان نظام شبکه‌ای گذشته انجام شد یعنی در حالی که هیچ نهاد رسمی حضور نداشت ولی بازهم به روشنفکران اجازه داده نمی‌شد تا اظهارنظر کنند. حتی به یاد دارم که به همین آقای سروش هم مسجدی داده نمی‌شد تا در مورد برخی ازموضوعات سخنرانی کند؛ یعنی تریبون از بین رفته بود.
● ادعای حفظ بخش خصوصی
بازاریان می‌توانند ادعا کنند که بخش خصوصی را حفظ کرده‌اند. آنها واقعا چگونه پس از انقلاب به فعالیت‌های خود ادامه دادند؟ پیش از انقلاب این افراد بیزینس‌من‌های قوی شناخته می‌شدندکه پس از انقلاب از رانت‌های خاصی نیز بهره‌مند شدند. آنها می‌گویند که دولت میرحسین موسوی سوسیالیست بود. حتی عالی‌نسب را هم با همین معیارها می‌سنجند. ادعای حفظ بخش خصوصی هم از روی همین نگاه بیان می‌شود. شاید هم درست باشد. به طور مثال وقتی می‌گویند که فلان رئیس کارخانه را نجات دادیم هم ادعای درستی می‌کنند. مثلا می‌گویند که روزی کارگران رئیس کارخانه‌ای را گرفته بودند و قصد داشتند که او را مجازات کنند ولی همین افرادی که آن زمان در اتاق بازرگانی بودند او را نجات داده‌اند. آنها در عمل فردی از گروه افرادی که به شبکه بازار متصل بوده را نجات داده‌اند. یعنی فردی که در حلقه دوستان و یا صنف بوده نجات پیدا کرده است. در این دوره یک همگرایی ایجاد شده بود که این افراد بازاری قدیمی که اکنون تجار بانفوذ هم بودند چنین به داد همراهان خود می‌رسیدند. آنها همراهان خود را از دست دولت و یا جو انقلابی نجات می‌دادند.
● مالکیت و بازاریان
پس از وقوع انقلاب بازاریان دو سیاست را پیش گرفته بودند. دولت میرحسین موسوی تفکرات خاصی داشت. این دولت به شدت به دنبال توزیع دولتی و واردات دولتی بود. در این دوران هنگامی که دولت قصد واردات داشت بازار حمایت می‌کرد چرا که کالاهای وارداتی توسط همین بازاریان توزیع می‌شد و رانت جدید را دراختیار آنها می‌گذاشت. از طرف دیگر هنگامی که بحث مقابله با سوداندوزی آنها بود به سمت قواعد مالکیت در اسلام می‌رفتند. چهره‌های مذهبی این دوران هم از آنها به شدت حمایت می‌کردند. یعنی قواعد اسلامی را می‌گفت که سودآوری و مالکیت مشروع است. آنها هنگامی که لازم بود از اقتصاد لیبرالی حمایت می‌کردند و در طرف دیگر اگر لازم بود به سمت قواعد اسلامی می‌رفتند و باز هم اگر نیاز بود اقتصاد سوسیالیستی و دولتی را ستایش می‌کردند. یعنی در بحث واردات و توزیع رانت‌ها اقتصاد دولتی حمایت می‌شد، در بحث فروش همین کالاهای جدید قواعد بازار آزاد و هنگامی که بحث بررسی وضعیت آنها پیش می‌آمد دنبال قواعد مالکیت در اسلام بودند. در تمام این دوران همچنان روحانیت سرشناس از آنها حمایت می‌کرد.
● توزیع کالا و بازار سیاه
بازار سیاه یکی از اصلی‌ترین موضوعاتی بود که مورد مناقشه قرار می‌گرفت. این گروه بازاری به دولت فشار وارد می‌کردند که واردات کند و شبکه توزیع را به آنها واگذار کند. دولت هم در دوران جنگ چاره‌ای غیر از این نداشت. آنها کالاهای دولتی را تحویل می‌گرفتند و با استفاده از ابزارهای خاص توزیع می‌کردند و حتی بازار سیاه هم راه می‌انداختند. در همان زمان خیلی تلاش کردیم که این تفکر واردات را از بین ببریم ولی آقای میرحسین موسوی قبول نمی‌کردند. ایشان می‌گفتند که اختیار به دولت داده شود تا بازار را کنترل کند ولی اختیاراتی که او می‌خواست بسیار بیشتر از حد دولت بود. به هر صورت باوجود مخالفت‌های گروه ما، همچنان این روند ادامه داشت و واردات انجام می‌شد و شبکه توزیع از طریق همین بازاریان فعالیت می‌کرد. آنها کالاها را می‌گرفتند و به مغازهای خود می‌بردند. در آن دوران اطلاعات فروش اهمیت زیادی داشت. همین بازاریان اطلاعات را به دوستان خود می‌دادند یا در واقع به هم‌صنفی‌های خود می‌دادند تا از طریق رای آنها باز هم در مناصب خود باقی بمانند. حالا کالاها دولتی به شبکه توزیع بازار می‌رفت و در زمان کوتاهی عرضه می‌شد. وقتی بازرسی می‌رفت آنها می‌گفتند که طی یک ساعت تمام این کالاها توزیع شده است. بازرس هم حرفی نمی‌توانست بزند. دور جدید فعالیت‌ها از اینجا آغاز می‌شد. شبکه توزیع بازار سیاه همین کالاهایی را که توسط دولت و با نرخ پایین وارد شده‌ بود به قیمت بازار سیاه عرضه می‌کرد. از این طریق سودهای زیادی عاید بازاریان می‌شد. پس بازار پس از انقلاب از رانت‌هایی خاصی بهره‌مند بود. رانت‌هایی که شاید اصلا دیده هم نشود ولی وجود داشته است. در این دوران دلیلی نداشت که این دسته وارد مناصب دولتی شوند.
● القای‌ مفاهیم
بازاریان به لحاظ ساختاری به دولت ارتباطی نداشتند. یعنی آنها سمت دولتی نگرفته بودند و قصد انجام چنین فعالیت‌هایی را نیز نداشتند چراکه اصل انجام چنین عملی با ذات فعالیت‌های یک تاجر و بیزینس‌من موفق در تضاد قراردارد. اما در همین دوران باز هم بازاریانی که دیگر در متن امور قرار نداشتند همچنان صاحب قدرت بودند. قدرت آنها کماکان از طریق همان شیوه قدیمی توزیع می‌شد. آنها با افراد صاحب‌منصب در دولت و حاکمیت ملاقات‌های دوستانه‌ای داشتند. مراسم‌های مذهبی هفتگی درخانه‌های بازاریان و یا مثلا میهمانی‌های افطاری که افراد سرشناس دولتی در آن حضورداشتند بهترین فرصت بود تا تفکرات بازاریان به آنها القاء شود. آنها در این دوران به رندی خواسته‌ای خود را به دولت انتقال می‌دادند و در ذهن آنها جا می‌انداختند. یا از طرف دیگر از رانت‌های اطلاعاتی که به‌دست می‌آوردند استفاده می‌کردند. بنده آن زمان در دولت بودم. به‌طورمثال هنگامی که به مهمانی می‌رفتم بازاری پیش من می‌آمد و می‌خواست که اطلاعات به‌دست بیاورد. این نوع رفتار تقریبا در تمام سطوح بازاری‌ها وجود داشت.
● ارتباط نامعلوم
این گروه چندان تمایلی ندارد که بگوید چنین ارتباطاتی وجود داشته است. البته خودشان هم به صورت دقیق مطلع نبودند که از چنین ارتباطاتی برخوردارهستند. روحانیون می‌گویند که نظم در بی‌نظمی است. همین بازاریان ارتباطات عجیبی دارند. فعالیت‌های آنان مانند احزاب سازمان‌یافته و روشن نیست. آنها در گوشه دفتری نشسته‌اند و امور را زیر نظر دارند و کمترین علاقه را از خود برای شفافیت نشان می‌دهند. جامعه‌شناسی این رفتار بسیار پیچیده است. آنها می‌گویند که ار تباطی وجود نداشته است ولی ناگهان همگی یک تصمیم مشترک را اتخاذ می‌کنند و آن را به شکل اجرایی نیز در می‌آورند. این قبیل رفتارها در تاریخ فعالیت‌های بازار بسیار صورت‌گرفته است. شبکه فعالیت‌ها نیز هم تحت تاثیر روحانیت بوده و هم با استفاده از روحانیت. ساماندهی نامرئی آنان هم واقعا کم نظیر است. شما یقین بدانید که این شبکه گسترده در خیلی از جاهای دنیا وجود ندارد. حتی شاید خود افرادی که از این مکانیزم بهره می‌برند نیز مطلع نباشند که چه امکان عظیمی را در اختیار دارند ولی این شبکه‌ها واقعا وجود دارد. این تشکلات مانند احزاب یا نهادهای دیگر هم نیست که دیده شود. این سیستم جامعه است که باید از این شبکه‌های نامرئی استفاده کند.
● وضعیت قدرت
گذر از سال‌های ابتدای انقلاب شرایط را تغییر داده بود. در مورد کاهش قدرت این گروه بازاریان مسلمان هم قضاوت‌های متفاوتی می‌شود. یعنی بررسی می‌کنند که آیا قدرت آنها به مرور زمان کاهش یافته یا نه؟ حالا در اینجای بحث نکته‌ای را باید توجه داشت و آن این است که این گروه دیگر بازتولید نشدند. یعنی نسلی که به‌عنوان بازاریان مسلمان متولد شده بود دیگرنسل جدیدی را به وجود نیاورد. بچه‌های این گروه از بازاریان دیگر وارد ساختار اقتصادی مانند پدران خود نشدند. این رفتار آنها نیز علت‌های گوناگونی شد. اما اصلی‌ترین دلیل این بود که حضور در بازار برای آنها جذابیت نداشت. آنها به دلیل تمکن مالی به سمت تحصیل در خارج از کشور رفتند. این تنها تحول نبود شما اگر بررسی کنید متوجه می‌شوید که شرایط حاکم بر این نسل دچار دگرگونی شد به این معنا که آنها در سال‌های بعدی انقلاب بخشی از نفوذ خود را از دست دادند و بخشی از قدرت را نیز واگذار کردند. گروهی از افراد تحصیل‌کرده و اصولگرایان جدید قدیمی‌ها را پس زده بودند. از طرف دیگر تولید نیروی انسانی جدیدی نیز در کار نبود. یعنی قدرت‌ها خرد می‌شد. به طور مثال اگر روزگاری فردی مانند عسکراولادی اصلی‌ترین تاجر خشکبار بود در عصر جدید این قدرت میان ۱۰ تاجر توزیع شده بود. آنها همگی در این صنف فعال بودند ولی هیچ کدام به صورت یکجا قدرت آن تاجر قدیمی را نداشتند. حالا این روند در مورد گروه‌های دیگر نیز صدق می‌کند.
علی صادقی‌تهرانی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید