یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


کم رنگ و کم رنگ تر


کم رنگ و کم رنگ تر
«چند نفر از مهره های اصلی بازار كه الان همگی در موتلفه اسلامی عضویت دارند، مسئول بودند تا وجوهات بازار را به امام برسانند تا ایشان آن را در راه انقلاب خرج كنند.» آرام و خونسرد بر روی صندلی چوبی نشسته است. در یك گوشه میز تلفنی قدیمی قرار دارد. بر روی میز آهنی قالیچه ای پهن كرده و پشت سر عكس پدر مرحومش را كه او نیز در همین حجره كار می كرد به دیوار نصب كرده است. او از قدیمی ترین تجار بازار فرش به حساب می آید، خودش می گوید تنها به شرطی حاضر به گفت وگو می شود كه نام و نشانی از او در روزنامه ای كه بازاریان قدیمی راست گرا چندان دوستش نمی دارند، نیاید. می گوید: «خط و ربط شما به ما نمی خورد.» دو شاگرد بیشتر ندارد، یكی وظیفه دارد در بازار پرسه بزند و اوضاع را بسنجد و دیگری از مراجعین با چای و گز اصفهان پذیرایی كند. حاج رضا می گوید: «۲۰ سالی می شود كه در تجارت فرش كار می كنم، قبل از من نیز پدرم در همین حجره كار می كرد.»
خاطراتی دارد از روزهایی كه شمس قنات آبادی برای بازرگان در بازار تبلیغ می كرد و مهلانی از چای فروشان معتبر بازار برای حزب خلق مسلمان پول جمع می كرد. بازار تهران روزگاری به عنوان پایگاه اصلی تجمع توده ها مورد توجه خاص روحانیونی قرار داشت كه پرچم انقلاب را به دوش می كشیدند. مبارزین بازار دو نقش كلیدی داشتند. آنان باید به یاری همكاران خود هزینه نهضت را تامین می كردند و در زمانی كه نیاز بود توده ها را به خیابان می كشاندند. روزگاری تجار بازار آنقدرها نفوذ داشتند كه هیچ كس بدون اجازه آنان اجازه آب خوردن پیدا نمی كرد ولی امروز دیگر سال های دهه ۴۰ نیست كه سه گروه از مبارزین بازار به رهبری عسگر اولادی و مهدی عراقی به معتمدین امام ره بدل شوند. حالا بازار تهران دیگر نقش تعیین كننده خود را از كف داده است هرچند كه پیران صاحب قدرت هنوز آنقدرها توان دارند كه سرنوشت بسیاری از قوانین و مقررات مملكتی را آن گونه كه خود دوست دارند، تغییر دهند. اصلی ترین تاجر بازار فرش تهران در این مورد چنین نظر می دهد: «وقتی بود كه تمام سرشناس ها در بازار حجره داشتند ولی حالا آنان به حاشیه رفته اند و كار را به دست پسران و وراث خود سپرده اند.»
او در مورد شیوه اثرگذاری بازار بر تحولات سیاسی و اقتصادی كشور می گوید: «هرچند كه هنوز ثروت در بازار وجود دارد ولی افراد صاحب قدرت آن دیگر به طور مستقیم در بازار حضور فیزیكی ندارند.»
«بازاریان نسل جدید شیوه معامله را از پدران خود به ارث برده اند ولی دلبستگی به سیاست ندارند.» حاج رضا نسل جدید را چنین تفسیر می كند.
او چندان هم بی ربط نمی گوید. رضا سرحدی از فرش فروشان جوان بازار است كه فروشگاهی دو دهنه در بازار تهران دارد. او چندان با عقاید ساكنان سابق راسته فرش فروشان موافق نیست. «آنها آرمان خودشان را داشتند. برای به ثمر رسیدن انقلاب كار می كردند ولی پس از پیروزی از بازار خارج شدند و اكثرا به مناصب دولتی روی آوردند.»
جوان ۲۷ساله می گوید تحولات اقتصادی را دنبال می كند ولی علاقه ای به حضور در خط مقدم عرصه سیاست ندارد. شاید اگر او می دانست كه اسدالله عسگراولادی پس از ۵۰ سال فعالیت در بازار خشكبار هنوز وظیفه اول خود را پیگیری رفتار سیاستمداران می داند، این گونه در مورد رابطه مانوس تجارت و سیاست قضاوت نمی كرد. فرش فروش پیر ادبیات خاص خود را دارد. آرام سخن می گوید، هیچ هیجانی در چهره اش دیده نمی شود و در تمام بخش های گفتار خود تاكید می كند كه براساس قانون شرع مقدس اسلام باید تجارت كرد و پا را از مرزها فراتر نگذاشت. «همیشه به شكلی رفتار كردم تا از چارچوب اسلام خارج نباشد. هنوز وقتی می خواهم سهم امام را بدهم هر سه تومان یك تومان بیشتر حساب می كنم تا مدیون نباشم. ربا و كاغذبازی در این حجره ممنوع است. چك قبول نمی كنم. فقط پول نقد یا ضمانت یكی از افراد قابل اعتماد.»او شیوه تجارت خود را چنین تفسیر می كند ولی گلایه هایی هم دارد: «نسل امروز اصلا پایبند نیست. به همه بچه ها گفتم نه ربا بدهند نه بگیرند ولی بعضی وقت ها خلاف می كنند.»
خیلی ها نقل می كنند كه بازار تهران فقط توسط پنج تاجر اداره می شود كه همگی هم از نظر خط سیاسی راست سنتی به حساب می آیند.در گوشه گوشه بازار تهران تابلوهای كوچكی نصب شده كه نوشته های روی آن نشان می دهد انجمن اسلامی اصناف و بازار نبض امور را در دست دارد. مسجد بازار سال گذشته به محلی تبدیل شده بود كه افراد صاحب نفوذ همانند منوچهر متكی و باهنر به دعوت همین انجمن در آن حاضر شوند و از تحولات روز به خصوص انتخابات و حمایت از كاندیدای شورای هماهنگی سخن سرایی كنند. اما مسجد امام ره همانند روزهایی كه مهدی عراقی مردم را در آن جمع می كرد شلوغ نمی شود.حاج آقا معتمدی خود را تاجری معرفی می كند كه ۳۰ سال سابقه كار دارد. او در مورد نسل جوان بازار چنین سخن می گوید: «اینها مثل روزهایی كه ما جوان بودیم فكر نمی كنند، خیلی هاشان اصلا دید سیاسی ندارند و علاقه مند هم نیستند كه آن را كسب كنند.»
حاج آقا در شرایطی كه به پیشكار خود دستور آوردن چای می دهد، می گوید: «نسل انقلاب از بازار رفته است. هرچند كه آنها هنوز تجارت می كنند و صاحب قدرت هم هستند ولی جایگزینی برای خودشان در بازار تربیت نكرده اند.»او اصلا بی ربط نمی گوید. هنوز افرادی هستند كه آنها را سلاطین خشكبار، چای، فرش، گچ، بلور و كریستال لقب دهیم ولی همگی صاحبان قدرتی شده اند كه دفاتر كارشان در خارج از منطقه بازار تهران قرار دارد. «پس از انقلاب شركت را تعطیل كردیم، خودم به سازمان اوقاف رفتم.» این را محمدرضا اعتمادیان می گوید كه تا پیش از انقلاب در بازار چای حضور فعالی داشته، شاید در حدود ۲۳ سال. او نقل می كند كه پرونده تجارت او با طلوع انقلاب غروب كرده است. خیلی های دیگر مانند او بودند، یك سری به اتاق بازرگانی رفتند كه هنوز دولتی نبود و عده ای دیگر هم سازمان هایی همچون حج و زیارت، بنیاد شهید و سمت های مشاوره ای را پذیرفتند.معتمدی خاطرات زیادی از تجارت چای دارد: «تجارت افراد خاصی را می خواهد كه روحیه این كار را داشته باشند. اصلا شرایط هم باید باشد. در گذشته دفتری داشتیم كه براساس آن وجوهات را پرداخت می كردیم ولی حالا برای مالیات مشكل داریم.» او می گوید: «افراد متنفذ بازاری هنوز تجارت شغل اولشان به حساب می آید ولی دیگر در بازار به طور مستقیم حضور ندارند. آنان یا به تشكیلات اتاق بازرگانی رفته اند و یا به مجامع امور صنفی تهران.» در حجره این چای فروش هیچ نشانه ای از كالای قابل عرضه به مشتری به چشم نمی خورد. دو خط تلفن روی میز و سررسیدی كه تمام صفحات آن با شماره تلفن ها و اعدادی چهار یا پنج رقمی كه در كنارشان واحد پولی نوشته شده به چشم می خورد، وجود دارد. هوای داخل حجره با پنكه ای سقفی تهویه می شود. او می گوید: «قرار نیست اینجا چای بفروشم و نمونه كالا بگذارم. هركسی من را می شناسد به اعتبار سابقه من جلو می آید.»
جوانی چند متر جلوتر از معتمدی فروشگاهی دارد. رفتار او اگر با تاجر قدیمی در تضاد نباشد، همسو نیز نیست. خود را باقری معرفی می كند: «نسل گذشته یك جور فكر می كرد و ما جور دیگر.» او می گوید كه تمام قواعد گذشته همچنان سرجایشان باقی مانده اند ولی شاید كاركرد گذشته را نداشته باشند. بازاریانی كه روزی انقلاب را هدایت می كردند حالا دیگر همگی از مرزهای ۶۰سالگی گذر كرده اند. رفتار بسیاری از آنان هنوز مانند سال های دهه ۴۰ و ۵۰ باقی مانده است. آرام حرف می زنند، عصبانی نمی شوند، همگی مافیای بازار را تكذیب می كنند.
در راسته فرش فروشان سرشناس ها از تعداد انگشتان یك دست فراتر نمی روند. چای فرو شان همگی به سه تاجر بزرگ احترام می گذارند، خشكبار از سوی دو تاجر صادر می شود، واردات موز را تنها چهار نفر انجام می دهند، در بازار گچ همه خانواده میرمحمد صادقی را می شناسند و آهن فروشان به دو تاجر آهن روسی بیشتر احترام می گذارند. جمع تجار سرشناس و قدیمی بازار به عدد ده نمی رسد.
نسل بازاری پس از انقلاب صاحب قدرت و نفوذ شدند. آنان حق داشتند كه از دولت دسترنج خود را برای سال ها مبارزه طلب كنند. حا ج محمدتقی بنكدار از بازاریان سرشناس هنگامی كه درهای سفارت انگلیس را در دوران پهلوی اول می شكست با تمام زندگی خود بازی می كرد و با حاج طرخانی هنگامی كه پول ساخت مسجد قبا را می پرداخت خطرات بسیاری را پذیرفته بود.
حجره ای در ابتدای راسته پارچه فروشان را تمام فعالان بازار پارچه می شناسند. آنان همگی او را قدیمی ترین می دانند. حاج مرتضی می گوید در هیات امنای پنج صندوق قرض الحسنه عضویت دارد و به غیر از اقتصاد اسلامی به گونه ای دیگر تجارت نمی كند. «اینجوری نیست كه می گویند عده ای انحصار دارند و از این حرف ها. تجار قدیمی از چارچوب خارج نمی شوند، آنان هرچه باشند ولی اعتقاد به خدا و پیغمبر دارند.»
حاج مرتضی می گوید: «هركس قرض می خواهد او را به سراغ قرض الحسنه ها می فرستیم. اگر با یك وام مشكلش حل شد كه هیچ والا از چند صندوق برایش وام می گیریم تا مشكلش حل شود.»
حاج مرتضی برای گفتار خود سند دارد: «عده ای تجارت می كنند ولی آخرت را از دست می دهند، قدیم ها اینطور نبود. یادم می آید سه تا از تجار قدیمی در دوران انقلاب برای اینكه شاه نگوید آشوب باعث گرانی شده، مواد خوراكی را به نصف قیمت می فروختند تا بازار كنترل شود. همگی دست به كار خیر داشتند.»
او می گوید هر كجا لازم بود به صف اول نبرد می رفته حالا هم كه پیرتر شده روش اش تغییر نكرده است.
در میانه های گفت وگو شاگردش برگه ای به او می دهد. حاج مرتضی در جواب بلند می گوید: «صلاح نیست: بگو كار را به زمان دیگری موكول كند.» بازاریان قدیمی شاید خودرای باشند ولی نبض امور را به طور كامل در دست دارند. از اخبار مجلس تا حوادث سیاسی را بهتر از خیلی های دیگر می دانند. ولی حاج مرتضی خود نیز به نكته ای اشاره می كند: «شاید ما آخرین نسل باشیم. از ۱۰سالگی در مخبرالدوله پادویی كردم تا به اینجا رسیدم ولی جوان ها میلی ندارند كه مانند نسل قبل رفتار كنند.»
شاگرد او جسارت ندارد تا در مقابل حاج آقا حرف درشتی بزند ولی زیر لب سخنی می گوید و از چارچوب در خارج می شود. خیلی ها اعتقاد دارند كه بازاریان قدیمی و تجار سرشناس هر كدام انحصاری را در بخشی كه در آن فعالیت دارند به وجود آورده اند ولی این قدیمی ها هیچ كدام این موضوع را تائید نمی كنند. اسدالله عسگراولادی می گوید: «راه برای ورود همه به بازار خشكبار باز است.» ولی فردی در دفتر او هم به كنایه می گوید چه كسی حاضر است در خارج برای خرید زیره با كسی به جز شما معامله كند.
بلورفروش قدیمی نقل می كند كه حوصله تجارت را دیگر ندارد ولی با یك تماس تلفنی تمام قیمت ها را می شكند و محموله ای را از هند وارد می كند و به سوریه می فرستد. آنها اینگونه تجارت می كنند و در سیاست هم به همین شكل متنفذ هستند ولی هیچ كدام از نسل بعدی بازاریان سخن نمی گویند. بازاریان جدیدی كه به اندازه سلف خود معتقد نیستند و مانند آنها فكر نمی كنند. شاید به همین سادگی خاطره قدیمی ها از ذهن محو شود و به تاریخ ملحق شوند. تمام صندوق های قرض الحسنه قدرتمند كشور مانند جاوید به دست بازاریان كهنه كار هدایت می شوند و همان ها وظیفه دارند كه از ناتوانان حمایت مالی كنند.در گوشه گوشه بازار نام انجمن های اسلامی اصناف و بازار به چشم می خورد. دبیركل این انجمن كه جانشینی سعید امانی بازاری مبارز مشهور را برعهده دارد هنوز هم اعتقاد دارد بازار جایگاه سیاسی خود را حفظ كرده. او می گوید: هر جا كه احساس شود اسلام در خطر قرار گرفته، بازار وارد عمل می شود. هم او در جایی دیگر و پس از جنگ لبنان از تحریم كالاهای اسرائیلی توسط بازاریان خبر می دهد اما رفتار جوان ترها نشان می دهد آنچه گذشتگان كردند را نباید از آنها انتظار داشت حتی در وسعتی كوچكتر. چرا كه هنوز هم پیران ۶۰ و ۷۰ساله بازاری هستند كه حرف اول و آخر را در هر تجارتی می زنند و معلوم نیست كه پس از آنان تكلیف راسته هایی كه در آن نامشان بر ذهن تمام كسبه حك شده، چه خواهد شد.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید