یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آیا آزادی جنسی از دیدگاه اسلام مردود است ؟چرا ؟


مرحوم مطهری با مردود شمردن آزادی جنسی در اسلام در توضیح این مساله می فرمایند :
اصل آزادی
طرفداران ازادی جنسی از آن جهت به این اصل كه تكیه گاه و اساس اصلی حقوق فردی بشمار رفته , تكیه كرده اند كه به گمان آنها این سلسله مسائل فاقد جنبه اجتماعی می باشد زیرا به عقیده آنها آزادی جنسی یكفرد به حقوق دیگران ضربه نمی زند , فقط آنجا كه پای فرزند و اطمینان پدری و فرزندی به میان میآید , حق شوهر پیدا می شود و لازم می گردد كه زن از باردار شدن از غیر شوهر قانونی خود , خودداری كند , و تا زمانی كه وسائل ضد آبستنی در كار نبود لازم بود برای صیانت این حق مرد , زن عفاف و تقوا را رعایتكند تا نسبتبه شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنین ضرورتی در كار نیست. علیهذا در اینجا درباره دو قسمت باید تحقیق شود : یكی اینكه آزادی را جز آزادی دیگران و لزوم رعایت آنها نمی تواند محدود كند , دیگر اینكه روابط جنسی از ناحیه اطمینان پدر و فرزندی , با اجتماع و زندگی عمومی و حقوق اجتماعی ارتباط ندارد . اما قسمت اول باید ببینیم آن چیزی كه آزادی را باصطلاح حق مسلم بشر قرار می دهد چیست ؟ بر خلاف تصور بسیاری از فلاسفه غرب آن چیزی كه مبنا و اساس حق و آزادی و لزوم رعایت و احترام آن می گردد میل و هوی و اراده فرد نیست , بلكه استعدادی است كه آفرینش برای سیر مدارج ترقی و تكامل به وی داده است , اراده بشر تا آنجا محترم است كه با استعدادهای عالی و مقدسی كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد و او را در میبلا ترقی و تعالی بكشاند , اما آنجا كه بشر را به سوی فنا و نیستی سوق می دهد و استعدادهای نهانی را به هدر می دهد احترامی نمی تواند داشته باشد , ما در آینده انشاءالله مستقلا و به طور تفصیل تحت عنوان انسان و آزادی مسئله آزادی را طرح خواهیم كرد , اینجا همین قدر یادآوری می كنیم كه بسیار اشتباه استاگر خیال كنیم معنی اینكه انسان آزاد آفریده شده این است كه : به او میل و خواست و اراده داده شده است , و این میل باید محترم شناخته شود مگر آنجا كه با میل ها و خواستهای دیگران مواجه و معارض شود و آزادی میل های دیگران را به خطر اندازد , ما ثابت می كنیم كه علاوه بر آزادیها و حقوق دیگران , مصالح عالیه خود فرد نیز می تواند آزادی او را محدود كند . بزرگترین تیشه ای كه به ریشه اخلاق زده شده به نام آزادی و از راه همین تفسیر غلطی است كه از آزادی شده است !
وقتی كه از آقای[ ( راسل](سؤال می شود آیا خود را به هیچ یكاز سیستمهای اخلاقی مقید می دانید ؟ جواب می دهد : آری , ولی جدا ساختن اخلاق از سیاست كار دشواری است , به عقیده من علم اخلاق بایستی بدین طریق عرضه شود : فرض كنید زیدی بخواهد فلان عمل را كه برای خودش مفید بوده و در عین حال به همسایگانش زیان می رساند انجام دهد , اگر زید بدین طریق برای همسایگان خود ایجاد مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت[ : ( ما به هیچ وجه موافق نیستیم باید كاری كرد كه او سوء استفاده نكند]( بنابراین ملاحظه می شود كه كار ما به یك امر جنائی مختوم می گردد و این قضیه كاملا منطقی و عقلانی است , روش اخلاقی من عبارت از ایجاد هماهنگی بین منافع عمومی و خصوصی افراد اجتماع می باشد.
این روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن كمتر از مدینه فاضله افلاطون نیست, آقای راسل در اخلاق , مقدساتی را به رسمیت نمی شناسد , معانی و مفاهیمی كه انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها میل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد , اخلاقی را كه مبتنی بر چنین معانی و مفاهیم باشد اخلاق[ ( تابو]( می خواند , یگانه چیزی را كه مقدس می شمارد آزادی خواست و اراده و میل است , آزادی اراده و میل را فقط با مواجه شدن با میل و اراده دیگران در جهت مقابل , قابل تحدید می داند , آنگاه گرفتار این بست می شود كه در این صورت چه قدرتی می تواند آزادی شخص را محدود كند و او را در مقابل آزادیهای دیگران وادار به تسلیم و احترام نماید . می گوید : قدرت منع و جلوگیری دیگران , می گوید : من كه به خاطر منافع خودم می خواهم منافع دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با یكدیگر اتفاق خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفتو من ناچار تسلیم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم كرد .
آقای راسل می خواهد با این بیان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق عمومی معرفی كند , همین جا است كه عقیم بودن فلسفه اخلاقی او روشن می گردد. بدیهی است اگر فرض كنیم همیشه افراد اجتماع یا گروههای اجتماعی دارای قدرت و همیشه افراد و گروهها , آماده اتفاق و اتحاد علیه متجاوز می باشند و همیشه یك فرد كه دارای قدرت كمتری است تصمیم می گیرد علیه منافع اكثریت گام بردارد , البته در این صورت فرضیه آقای راسل درست از آب در خواهد آمد . اما آیا همیشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟ آیا همیشه كسانی كه مورد تجاوز قرار می گیرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آیا همیشه فرد علیه منافع اكثریتتصمیم می گیرد ؟ متجاوز تا به زور و قدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند .
اخلاقی كه آقای راسل پیشنهاد می كند قادر است تنها به ضعیفان توصیه كند كه از زور نیرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نكنند اما قادر نیست زورمندانی را كه علیه ناتوانان اتفاق می كنند و اطمینان دارند كه می توانند اعتراض آنان را با قوه قهریه پاسخ دهند به ترك تجاوز توصیه كند چونكه طبق این فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نیست . زیرا آنها ضرورتی نمی بینند كه منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگكنند . این فلسفه اخلاقی بهترین توجیه كننده حق زورگوئی و دیكتاتوری است , عجب این است كه آقای راسل شعار خود را در همه عمر آزادیخواهی و حمایت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه ای كه برای اخلاق ساخته استپایه های دیكتاتوری را استحكام می بخشد . در فلاسفه غرب از این نمونه ها باز هم هست كه فیلسوفی فلسفه اش یك جور حكم میكند و شعار زندگیش طور دیگر .آزادی جنسی
۲- آزادی جنسی در غرب چه اشكالی دارد ؟
مرحوم مطهری در نقد آزادی جنسی غرب می فرماید : امیال انسان اشباع ناپذیراست ایشان پس از ذكر برخی اشعار در این زمینه به نقد سخنان دانشمندان غربی در این زمینه می پردازند واما سخنان ایشان در این باره سعدی می گوید :
مسأله حجاب
فرشته خوی شود آدمی زكم خوردن ـ
و گر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد ـ
مراد هر كه برآری مطیع امر تو گشتخلاف نفس كه فرمان دهد چو یافت مراد بوصیری مصری در قصیده معروف[ ( برده]( كه از شاهكارهای ادبیات اسلامی است و در مدح رسول اكرم صلی الله علیه و آله استو ضمنا پند و اندرزهائی هم دارد می گوید :
النفس كالطفل ان تهمله شبعلی ـ
حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم ـ
یعنی نفس همچون طفل است كه به پستان علاقه مند است . اگر او را به حال خود بگذاری با همین میل باقی می ماند و روز به روز ریشه دارتر می شود و اگر او را از شیر بگیری به ترك پستان خود می گیرد . دیگری می گوید :
النفس راغبهٔ اذا رغبتها ـ
و اذا ترد الی قلیل تقنع ـ
یعنی هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم كنی بر رغبت می افزاید ولی اگر او را به كم عادت دهی قناعت پیشه می كند .
اشتباه فروید و امثال او در اینست كه پنداشته اند تنها راه آرام كردن غرائز , ارضاء و اشباع بی حد و حصر آنها است. اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شده اند و مدعی هستند كه قید و ممنوعیت , غریزه را عاصی و منحرف و سركش و نا آرام می سازد . طرحشان اینست كه برای ایجاد آرامش این غریزه , باید به آن آزادی مطلق داد آن هم بدین معنی كه به زن اجازه هر جلوه گری و به مرد اجازه هر تماسی داده شود .
اینها چون یك طرف قضیه را خوانده اند توجه نكرده اند كه همانطور كه محدودیت و ممنوعیت , غریزه را سركوب و تولید عقده می كند , رها كردن و تسلیم شدن و در معرض تحریكات و تهییجات در آوردن آنرا دیوانه می سازد , و چون این امكان وجود ندارد كه هر خواسته ای برای هر فردی برآورده شود , بلكه امكان ندارد همه خواسته های بی پایان یك فرد برآورده شود غریزه بدتر سركوب می شود و عقده روحی به وجود میآید .
به عقیده ما برای آرامش غریزه دو چیز لازم است : یكی ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعی , و دیگر جلوگیری از تهییج و تحریك آن . انسان از لحاظ حوائج طبیعی مانند چاه نفت است كه تراكم و تجمع گازهای داخلی آن , خطر انفجار را به وجود میآورد . در این صورت باید گاز آن را خارج كرد و به آتش داد ولی این آتش را هرگز باز طعمه زیاد نمی توان سیر كرد .
اینكه اجتماع به وسائل مختلف سمعی و بصری و لمسی موجبات هیجان غریزه را فراهم كند و آنگاه بخواهد با ارضاء , غریزه دیوانه شده را آرام كند میسر نخواهد شد . هرگز بدین وسیله نمی توان آرامش و رضایت ایجاد كرد , بلكه بر اضطراب و تلاطم و نارضائی غریزه با هزاران عوارض روانی و جنایات ناشی از آن , افزوده می شود .
تحریك و تهییج بی حساب غریزه جنسی عوارض وخیم دیگری نظیر بلوغهای زودرس و پیری و فرسودگی نیز دارد .
از اینجا معلوم می شود كه عارفان و نكته سنجان ما كه می گویند : مراد هر كه برآری مطیع نفس تو گشتخلاف نفس كه فرمان دهد چو یافت مراد با روشن بینی و روشن ضمیری عارفانه خود به نكاتی برخورد كرده اند كه این آقایان روانشناس روانكاو كه در عصر علوم , نامشان جهان را پر كرده متوجه نشده اند . اما اینكه می گویند : الانسان حریص علی ما منع منه مطلب صحیحی است ولی نیازمند به توضیح است . انسان به چیزی حرص می ورزد كه هم از آن ممنوع شود و هم به سوی آن تحریك شود , به اصطلاح تمنای چیزی را در وجود شخصی بیدار كنند و آنگاه او را ممنوع سازند . اما اگر امری اصلا عرضه نشود یا كمتر عرضه شود , حرص و ولع هم نسبت بدان كمتر خواهد بود .
فروید كه طرفدار سرسخت آزادی غریزه جنسی بود , خود متوجه شد كه خطا رفته است , لذا پیشنهاد كرد كه باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگری منحرف كرد و به مسائل علمی و هنری نظیر نقاشی و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح طرفدار تصعید شد . زیرا تجربه و آمار نشان داده بود كه با برداشتن قیود اجتماعی , بیماریها و عوارض روانی ناشی از غریزه جنسی بیشتر شده است . من نمی دانم آقای فروید كه طرفدار تصعید است از چه راه آنرا پیشنهاد می كند . آیا جز از طریق محدود كردن است ؟ در گذشته افراد بی خبر , به دانشجویان بیخبرتر از خود می گفتند انحراف جنسی , یعنی هم جنس بازی , فقط در میان شرقیها رائج است و علتش هم دسترسی نداشتن به زن بر اثر قیود زیاد و حجاب است . اما طولی نكشید كه معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپائیها صد درجه بیشتر از شرقیها است . ما انكار نمی كنیم كه دسترسی نداشتن به زن موجب انحراف می شود و باید شرائط ازدواج قانونی را سهل كرد , ولی بدون شك آن مقدار كه تبرج و خودنمائی زن در اجتماع و معاشرتهای آزاد سبب انحرافجنسی می شود به مراتب بیشتر از آن استكه محرومیتو دستنارسی سببمی گردد . اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسی و همجنس بازی شده است , در اروپا شهوترانیهای زیاد باعث این انحراف گشته است , تا آنجا كه در بعضی كشورها همانطور كه در روزنامه های خبری خواندیم رسمی و قانونی شد , و گفته شد چون ملتانگلستان عملا این كار را پذیرفته است قوه مقننه باید از ملت پیروی كند . یعنی نوعی رفراندوم قهری صورت گرفته است. بالاتر اینكه در مجله ای خواندم در بعضی كشورهای اروپائی پسرها رسما با یكدیگر ازدواج می كنند .
در شرق هم , محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسی نبودند كه صاحبان حرمسراها بودند , و به اصطلاح اعراب , این انحراف از[ ( بلاط]( ملوكو سلاطین آغاز شده است .
( ۱ ) جهانی كه من می شناسم صفحه ۶۵ - ۶۴
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید