سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی مدیر مدرسه آل احمد


جامعه شناسی مدیر مدرسه آل احمد
جلال آل احمد بی آنکه مدارج تحصیلی آ کادمیک در یکی از رشته های دانشگاه علوم اجتماعی را طی کند و صاحب مدرک خاصی در جامعه شناسی ، اقتصاد ، علوم سیاسی و ...باشد ، در قالب آثار ادبی تیوریهای اجتماعی دربارۀ جامعه ایران وضع کرد.همچنین بی آنکه در زمینه مردم شناسی تحصیل کند ، تحقیقات وسیعی دربارۀ فرهنگ ایران انجام داد و تکنگاریهایی نگاشت. اواز جمله نویسندگانی است که مطالب مختلف درزمینه تاریخ ، فلسفه ، جامعه شناسی ، دین ، اقتصاد و سیاست رادر قالب " هنر" عرضه می کرد . تحلیل رمانها وداستانهای آ ل احمد نشان می دهد که نویسنده به معنی اخص کلمه به کمک " روش مشاهده ، همراه با مشارکت " که یکی از عمده ترین روشهای مردم شناسی است ، مواد مورد نیاز داستانهای خود را فراهم می کرد .
ذوق و استعداد هنری و آشنایی او با روشهای مردم شناسی به آل احمد این امکا ن رامی دهد که به نحوی شایسته " واقعیت اجتماعی " را توصیف کند ، و اگربا ژدانف هم رایباشیم که : " میزان وفاداری اثر در بازنمایی واقعیت با تمام پیچیدگی آ ن نخستین معیاراثر هنری است " ، آثارآ ل احمر نمرۀ بالایی از نظراین معیار به دست آورده اند .همین امر آثار او را موضوعی برای بررسیهای جامعه شناختی قرارمی دهد . قبل از آنکه تیغ جراحی جامعه شناسی را در کالبد داستان " مدیر مدرسه " که موضوع این رساله است به کارا ندازیم لازم می دا نیم ، پیش شرط های بررسی جامعه شناسانه آثار هنری آ ل احمد را توضیح دهم تا گستره ومحدودۀ چنین پژوهشی بهتر معلومشود. نخست آنکه هراثر هنری" زبان هنری " خاص خود را دارد. برداشتهای جامعه شناختی از یک اثر هنری وتجزیه و تحلیل آن بر پایۀ یک " زبان علمی " خاص – که مفاهیم ویژۀ آن علم ، این زبان را می سازند – هرگز ما را قادر به درک زیبا شناختی و معنایی تام آناثر نمی کند ، بلکه تنها برای برخی از سئوالاتی که فراروی آن اثر نهاده ایم پاسخهاییمی یابیم ؛ بنابراین اثر هنری جنبۀ جادویی اثر گذاری هنری خود را دراین گونه تحلیل بازنمی نماید و تعالی هنر با ابزار راز گشایی نمی شود .
به قول آرنولد هاورز : " خوبی و تعالی هنر را به آسانی نمی توان تعریف کرد ؛ زیرا ، در جامعه شناسی معادلی برای آن وجود ندارد ... حداکثر کاری که جامعه شناسی می تواند بکند ، تبیین منشأ واقعی نگرشی خاص بهزندگی است که در یک اثر هنری تجلی می کند . " دوم : منطق داستان نویس وبه صورت کلی منطق هنر با منطق جامعه شناس و یا منطق علم متفاوت است . جامعه شناس موظف است به عنوان دانشمند ، پدیده ها و امور را عینی ، دقیق و به نحوتجربی تبیین و توصیف کند ؛ به همین دلیل نا گزیر از به کاربردن مفاهیم استاندارد شده و پیروی از روشهای علمی می باشد . در حالی که هنرمند اساسا ًدر پی رهایی ازهمه این گونه استا نداردها ست تا بتواند به اوج قله های خلاقیت هنری نزد یک شود . منطق جامعه شناس خشک و انعطاف ناپذیراست ودر پی سنجش و اندازهگیری و عقلانی کردن پدیده ها ست . در حالی که منطق هنرمند از اینروحیه جدا است .بنابراین نقد جامعه شناختی یک اثر هنری از دید هنرمند همیشه ناقص است و هیچگاه جامعه شناس نمی تواند ادعا کند که توانسته آخرین سخن را در کشف معانی و منطقهنرمند بیان کند . عدم توجه به این نکته ، برخی تحلیلگران آ ثار آ ل احمد را به گمراهی کشاندهاست .
جمشید ایرانیان در واقعیت اجتماعی و جهان داستان از اینکه آ ل احمد نتوانستهتاثیر ساختار مادی و شیوۀ تولید جامعه را بر نظام آموزش و پرورش ، توضیح دهد انتقادمی کند ، گویی که آ ل احمد در هنگام تحریر مدیر مدرسه کارل مارکس جامعه شناس است که می خواهد کا پیتا ل را بنویسد ! سوم : شناخت و تحلیل محتوای آ ثار آ ل احمد در گرو درک هدف هایی است که او برای آگاهی بخشید ن ، متقاعد کردن ومتأ ثر ساختن جامعه دنبال می کرد . همچنین کهخانم دانشور همسر آل احمد می گوید: " به نظر من جلال ، بیشتر یک نویسندۀ سیاسی بود وعقاید سیاسی اش را زبان قهرمانهایش در کسوت قصه و رمان باز گو می کرد. " ؛ بنابراین ، جهت گیری او دربرابر نظام سیاسی حاکم نقش اساسی در تحلیل داستانهایش دارد و باید اهداف سیاسی جلالدر زندگی هنری و ادبی اش را شناخت. خلاصه داستان مدیر مدرسه در سال ۱۳۳۷ یعنی یک دهه قبل از غربزدگی انتشار می یابد. ایناثر را یکی از دو اثر ماندگار آ ل احمد معرفی کرده اند .
داستان ماجرایی ساده دارد ،آموزگاری بعد از ده سال درس دادن، از معتمی منزجر شده تصمیم می گیرد " مدیر "شود : " از معلمی هم اقم نشسته بود . دهسال الف ، ب درس دادن و قیافه های بهتزدهبچه های مردم برای مزخرف ترین چرندی که می گو یی ... دیدم دارم خر می شوم .گفتم مدیر بشوم . این بود که راه افتادم . رفتم و از اهلش پرسیدم از یک کار چاق کن .دستم را توی دست کارگزینی گذاشت و قول وقرار ، و طرفین خوش وخرم ، ... " وعاقبت روزی ر ئیس فرهنگ او را مدیر مدرسه می کند: " ... و بعد با ماشین خودش مرا به مدرسه رساند و گفت او را زودتر از موعد زدند و در حضور معلمها و ناظمنطق غرایی در خصا یل مدیر جدید که من باشم کرد و بعد هم مرا گذاشت و رفت ... دیگر حسابی مدیر مدرسه شده بودم . " در قسمتهای بعد ناظم و معلمین و ساختمان مدرسه را ترسیم می کند : " معلم کلاس اول باریکه ای سیاه وسوخته بود . با ته ریشی و سر ماشین کرده ای و یخه بسته ، بیکروات ، شبیه میرزابنویس های دم پستخانه . حتی نوکر باب می نمود . ساکت بود و حق هم داشت. ... معلم کلاس دوم کوتاه و خپله بود وجای حرف زدن جیغ می زد ... " و بعد معرفی مدرسه و دانش آموزان که دویست و سی و پنج تا دانش آموز دارد و الی آخر. ادامه داستان تصاویری از زندگی مدیر مدرسه در مدرسه ای در حاشیۀ شهراست .
دورنمایه اصلی اثر ، فاقد هر گونه طرح و تو طئه و ماجراجویی است . هر روز صبح که زندگی جدید مدیر، معلمین ودانش آموزان درمدرسه با صدای زنگ آغازمیشود، فصل جدیدی ازکتا ب نیز تحریر می شود . شبیه یک سفرنامه ، که اگر سیاح بخواهد واقعه نگا ری کند ، ضرورتا ً نباید داستانی را به هم ببافد ، مگر آنکه بر سبیل اتفاق ، واقعه ای داستانی ، سراسر سفرنامه را بپوشاند . مدیرمدرسه نیز یاد داشتها ی روزانه یک مدیر است که جامعه شناسی ، روان شناسی و سیاست جامعه را می داند با دید یکمنتقد اجتماعی به تماشای امور از پشت پنجرۀ دفتر مدرسه نشسته است. مدیر کمبودها ، مشکلات ، نا برابریها ، بی عدالتی ، تضاد و نا همگونی فرهنگ ،فقر و ... را در مدرسه و محیط پیرامون آن میبیند ، چون یک قهرمان بر اصلاح امورکمرهمت می بندد ، می خواهد نشان دهد که آیا با یک گل بهار می شود ؟ و آیا می تواندر شرارهزار تباهی گل رویاند ؟
در پایان سا ل تحصیلی ، مدیر علی رغم کوششهای سرسختانه که برای اصلاحفرهنگ و جامعه می کند بدین نتیجه می رسد : " چایی ام را که خوردم روی همانکاغذ های نشان دار داد گستری استعفا نامه ام را نوشتم و به نام هم کلاسی پخمه ام ،که تازه رئیس فرهنگ شده بود ، دم در ، پست کردم "در ضمن سال تحصیلی ماجرا هایی رخ می دهد که برخی از آنها به یک داستان کوتاه می مانند . ماجرای تصادف معلم کلاس چهار با ماشین یک آمریکایی ، یا شکایت یکی از اولیای دانش آموزان ازمشاهده عکسهای لخت عور زنان دردست فرزند ش ، به گو نه ای توصیف شده اند که بی شباهت به یک داستان کوتاه نیستند . خلاصۀ کتاب دریک عبارتاین است : آ لبومی از تابلوها وتصاویر اجتماعی و فرهنگی که نویسنده توانا تر از یکنقاش آنها را برای خوا ننده نقاشی کرده است . تنها وجهه اشتراک این عکسها ، بیماریها،مشکلات و نا بسامانیهایی است که آ موزش و پرورش وجامعۀ ایران در دهۀ ۱۳۳۰ درگیرآن است و بس.ویژگیهای داستانالف. مدیر مدرسه ازنظر رمان این داستان بر مبنای تعریفی که " ویلیام هر لیت " منتقد و نویسندۀ انگلیسی ازرمانداده است یک رمان تمام عیار است : " رمان داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیکبه واقعیت ، ازآدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی ازانحا شالودهجامعه را در خود تصویر و منعکس کند
" از نظر جایگاه آن در بین انواع رمانها ، بر اساس طبقه بندی میر صادقی ، مدیر مدرسه رمانی مرکب از چندین نوع رمان می باشد. رمانها از لحاظ محتوی در چهار دسته قرار می گیرند : ۱. رمان پیکارسک levoN euqseraciP ۲. رمان گو دیک levoN cihtoG ۳. رمان تاریخی levoN laeirotsiH ۴. رمان رسالتی levoN esisehT نوع اختیار عبارت است از رمانها یی که مسا ئل اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ومذهبی را محور کار خود قرار داده و دارای خصلت اصلاح طلبی هستند. این گونه رمانها بر دو نوع است :
۱) رمان جامعه شناختی (اجتماعی ) : این نوع عمدتا ً بر اوضاع و احوال و شرایط اجتماعی و فرهنگی متمرکزاست که در واقع نوعی رمان اجتماعی-انتقادی است . کلبهعمو تم (اثر ، هریت پیچراستو ) ، خوشه های خشم ( اثر، جان اشتاین بک ) از این نوعرمانهاست.
۲) رمان سیاسی : این نوع به رمانی بر می گردد که جنبه های سیاسی ،از عناصرو اجزای اساسی آن به شمار می رود و مستقیاً با جنبه های معینی از زندگی سیاسی سرو کار دارد . مثل رمان عصر نا مطلوب (اثر رژه دبره نویسنده فرانسوی ). چنانچه در بخش " تحلیل محتوایی مدیر مدرسه " خواهیم دید ، مدیر مدرسه رمانی سیالتی است که آمیزۀ این دو رمان جامعه شناختی و سیاسی – را در خود دارد. مدیر مدرسه رمان سیاسی است ؛ زیرا ویسنده آ شکا را از سیا ستها ی فرهنگی و اقتصادی حاکم انتقاد می کند ، وابستگی نظام شاهنشاهی به آمریکا را به تمسخر می گیردو علنا ً رهبری مملکت را نا لایق اعلام می کند .
همچنین رمان جامعه شناختی است ؛ ازآن رو که نه تنها مدرسه و آموزش و پرورش بلکه کل جامعه را زیر ذره بین انتقادی قرار می دهد.ب. واقع گرایی در مدیر مدرسه رئا لیسم را اگر آن گونه که امیل زولا در اثر معروف خود ژرمینال تعریف کرده وبدان نام " رمان طبیعی " داده است ، بپذیریم ، مدیر مدرسه یک رمان رئا لیستی و یا رمانطبیعی ناب می باشد : " یک رمان طبیعی یعنی ، یک کنکاش در طبیعت موجودات و اشیا .هرگز رمان طبیعی خود را درگیر ریزه کاریهای یک داستان اختراعی ، که با قواعد خاصیبافته شده ، نمی کند . تخیل ، دیگر جایی ندارد ، نقشه کشی برای رمان نویس مطرح نیست ؛زیرا وی نه در نحوۀ جریان داستا نش نگرانی دارد و نه در پی نهفتن اسرار مگوست که در آن است و نه در نتیجۀ نهایی کارش مشکلی دارد .
مقصودم این است که وی در جریان کاردخا لتی نمی کند تا چیزی را حذف و یا بر حقیقت امر بیا فزاید ، وی نمی با یست لبا س را برای یک قواره فرضی ببرد . نقطه آ غاز این است که طبیعت ( و عا لم واقع ) کا فی است . باید آن را همان طور که هست بپذیرد ، بدون هیچ تلاشی برای اضافه یا کم کردن از آن . طبیعت به اندازه کافی عظیم و شگرف است ، به اندازۀ کافی زیبا ست که هم سرآغاز باشد و هم وسط و هم پا یا ن ! به جای اینکه شما داستان تهور آ میزی را تخیل کنید و آن را پیچیده نما یید و نتایج صحنه ها را مرتب ، یکی پس از دیگری بچینید به نحوی که هر صحنه شما را به صحنۀ بعدی هدایت کند ، خیلی راحت زند گی یک فرد یا یک گروهاز افراد را مطا لعه کرده آ ن را با امانت تصویر کنید . مسلم نتیجه کار یک گزارش است و نه هیچ چیز اضافه تر از آ ن ، اما روح آن یک ملاحظه دقیق است ، یک تعمق و تحلیل درژرفای امور و ارتباط منطقی حقایق است." از آ ن جهت عبارت طولا نی زولا را آوردیم که توصیفی گویا از چگونگی مدیر مدرسههم می تواند با شد .
در مدیر مدرسه ، عالم واقع و واقعیت اجتماعی ، طبیعی است که آ ل احمد آن را توضیحمی دهد . این نوع رمان از دید گاه برخی منتقدین ادبی و جامعه شناسان هنری بالا ترین درجهموفقیت در هنر تلقی می شود . " آرزوی هر نویسندۀ بزرگ این بوده که واقعیت را به شکلیهنری بازسازی کند .
وفاداری نسبت به واقعیت ، کوشش بی دریغ برای ارائه واقعیت به وجهیدرست و قابل فهم ، اینهاست ملاک بزرگی آ ثار ادبی هر نویسندۀ بزرگ " اما واقعگرایی و طبیعتگرایی آ ل احمد تفاوت ریشه ای با آنچه امیل زولا معتقد است دارد. زولا می گوید : رمان نویس صرفا ً یک خبرنگار است که از قضاوت یا نتیجه گیری قاطعانه منع شده است !نقش یک عالم آگاه این است که حقایق را آشکار کند ، تا ، آ خر تحلیل پیش رود بدون اینکه دست به ترکیب بزند ، بنابر این تنها قواعد کلی ای که می تواند بیان کند از این قبیل است که :آزمایشهایی که در چنین شرایطی انجام شود نتایجی را خواهد داشت و همین جا متوقف می شود؛زیرا اگر او بخواهد ورای پدیده برود ، وارد مقوله فرضیات می شود و ما دیگر با احتمالات سرو کار داریم نه علم ! عینا ً مانند عا لم حقیقی ، رمان نویس باید همواره خود را در حقایقی که معلوم شده اند محصور نماید ... اما آ ل احمد دارای رسالت روشنفکری و جهت گیری سیاسیخاص است او در راستای مبارزه سیاسی و اندیشه های اصلاح طلبانه اش رمان می نویسد . برای او واقعیتها بر پا یه فرضیه ها و یا نظریه های سیاسی و اجنماعی که در پی اثبات آنهست ، گزینش شده و بعد عینا ً شبیه دوربین فیلمبرداری ، تصویر برداری می شوند .
واقعگرا یی آ ل احمد از نوع تعریفی است که جورج لوکاچ و هنری جیمز از رمان رئالیسمی عرضه کرده اند : نگاه لوکاچ متوجه واقعیت است ، به واقعیتی روزمره وانضمامی،و هنرمند کسی را می داند که این واقعیت را " اندیشه شده " در اثرش منعکس می کند. و به قول هنری جیمز که می گوید : رمان نویس اطلاعات زندگی اجتماعی را تحلیل و بعد تفسیر می کند و سعی می کند که خصلتهای ضروری آن را مشخص سازد تا در هنگام نوشتن بتواند آنها را به خوبی منتقل کند . بنابراین آنچه گفتیم مدیر مدرسه رمان واقع مرای تفسیری است نه رمان طبیعتگرایتوصیفی زولا .ج. زاویه دید در مدیر مدرسه از نظر " زاویه دید " ، رمانها را به دو گونه تقسیم می کنند ، یکی به رمانی بر میگردد که از زاویه دید شخص سوم به سیر وقایع داستان نگریسته می شود ، اغلب شاهکارهای رمان نویسی جهان به این شیوه و بر پایه زاویه دید شخصیتهای گوناگون نوشته می شود.دوم به رمانی اشاره دارد که در واقع نویسنده راوی آن محسوب می شود و به اصطلاح اززاویه دید اول شخص " من " استفاده شده است.
مثل رمان در جستجوی نان اثر ماکسیم گورگی . یا داستانی از گونه طاعون کامو ، دنیای قشنگ جدید هاکسلی و قلعه حیوانات جورج اورول . این نویسندگان آدمهای داستانی و فراروند داستان را طوری بر می گزینند که در راه اثبات اندیشه های آنها حرکت کنند ، و در آخر همان چیزی را بگویند که نویسنده می خواسته است بگوید . " مدیر " در مدیر مدرسه ، آ ل احمد است ، در همه جا شخصیت ها ، احساسات ، افکار و اندیشه ها مبین نقطه نظر ها و ویژگیهای شخصیتی اوست . همهجا صدای یک اندیشه طنین انداخته است ، اندیشه های اصلاح طلبانه ، نقادانه ، سیاسی وسنتی مؤ لف . حتی درد دلها و نا کا میهای شخصی او نیز در شخصیت مدیر منعکس است . می دانیم که جلال از داشتن فرزند محروم بوده ، آرزوی داشتن آن از زبان مدیر این گونه است : " فقط یادم است که اشاره ایی به ای کردم که مدیر خیلی دلش می خواست یکی ازشما را به جای فرزند داشته باشد و ... " انتقا دات مدیر به آموزش و پرورش و فرهنگ جامعه همان نقدهایی است که چندسال بعد آنها را گاهی با همان انشا در غربزد گی می نویسد .
در اینجا می بینیم که چگونهقهرمان مدیر مدرسه مؤ لف غربزدگی و چنانچه ایرانیان هم گفته است : " در مدیر مدرسه نویسنده خود به راستی مدیر است . این یک نیمه زندگینامۀ اوست " تحلیل محتوای مدیر مدرسه مدیر مدرسه را باید از دو جهت تحلیل کرد ؛ یکی نگاه عام آ ل احمد به کل فرهنگ ایران و کجیها و کاستیهایی که در آن می دید ، دیگر نگاه خاص او به مدرسه و مشکلاتآموزش و پرورش . اینکه مسا ئل عمومی جامعه در کنار مسا ئل خاص آموزش و پرورشقرار می گیرند ناشی از پیوند هستی شناختی است که میان بخشهای مختلف نظام اجتماعی وجود دارد ، و آ ل احمد هر یک از این بخشها را توصیف می کند ؛ اما به رابطه زیر بناو رو بنا اعتقاد ندارد ، و به همین دلیل ، در یک تحلیل ماده گرایانه ،
او تنها عارضه ها را دیده است ؛ زیرا در این بینش جز اقتصاد و شیوۀ تولید همه چیز حکم معلول و عارضه را دارد . به این انتقاد توجه کنیم : " چون آ ل احمد مسئله ها رال در وابستگی رویاروی آنها نمی بیند ، گمان می کند که دشواری اساسی آموزش و پرورش ما نداشتن یک برنامه ریزی جدی است . و چون آموزش کنونی کوششی بیهوده است باید آن را دگرگون کرد .
حقیقت چیست ؟ چرا در این زمینه ما نگهبان قبر متن های قدیمی هستیم ؟ چرا دستگاه آموزش جز کارمند نمی پرورد ؟ پاسخ درست وارونه آن چیزی است که آ ل احمد می پندارد . اگر دستگاه آموزش نارسا است از این رو است که بر پایه های مادی نارسا با فته شده است "آ ل احمد علت را در وابستگی به غرب و نا توانی نظام سیاسی می دید و ایرا نیان به تبع مارکس در شیوه های تولید و پا یه های مادی . هر دو بخش از واقعیت را دیده اند . هرچندتأ ثیر عوامل اقتصادی بر آموزش نکته ایی نیست که جلال از آن غا فل بوده با شد : " از راه که می رسید ند دور بخاری ها جمع می شد ند و گیوه ها یشان را خشک می کردند.عده ای هم ناهار می ماندند . و خیلی زود فهمیدم که ظهر در مدرسه ماندن هم مسئله کفش بود . هر که داشت نمی ماند .این قاعدا در مورد معلمها هم صدق می کرد ... پیش از اینها مزخرفات زیا دی خوانده بودم دربارا اینکه قوام تعلیم و تربیت به چه چیزها است . بهمعلم یا تخته پاک کن یا به مستراح مرتب یا به هزار چیز دیگر ... اما اینجا به صورتیساده و بدون قوام فرهنگ به کفش بود "جامعه از دریچه مدرسه در مدرسه تیپیک آل احمد نه تنها دانش آموزان و معلمین ، بلکه کلیه افراد جامعه با ویژگیهای خاص فرهنگی و اجتما عی شان حضور دارند ، مدرسه و تک تک عناصر آن بهانه ای است در د ست نویسنده رمان ، تا از آن ها نمادی برای توضیح و تفسیر مسا ئلاجتماعی بسازد . آ ل احمد " پو یا ییها ، تضادها و کاستی ها ... کوتاه سخن جنبه های گو ناگون جامعهرا در این داستان کوچک گرد می آورد و از مرز طرح مشکل پرورشی یک مدرسه فراترمی رود ، و به کل جامعه تعمیم پیدا می کند ... " گاهی فراتر از مرزهای ایران ، نظام استعماری حاکم بر جامعه جهانی و دگرگونی چهره استعمار و استعمارگر را به تصویرمی کشد : " کلاس دوم بغل دفتر بود ... و دیوار روبرو پوشیده از عکس ... و دیوار سمت راستپوشیده از یک نقشه بزرگ آسیا و ... هر تکه از پایین نقشه به رنگی . مجمو عه رنگ هایموجود . مثل بغچه های چل تکه . و هر بند انگشتی با سر حدات مشخصی به علامت استقلالمملکتی با قشون و نشان و سکه و تمبر و هارت و هورت و بگیر وببند ، هر کدام در دستامیری باخانی یا شیخی که با خوانواده اش یا قبیله اش آنجا را به سمت شاه راهه آزادی و آبادی رهبری می کند ! یاذ آن ایام ا فتادم که خود م همین مرا حل را می گذراندم و نقشه می کشیدم . دیدم واقعا ً چه راحت بودیم ما بچه های بیست سی سال پیش .
حتی جهان نما کهمی کشیدیم برای تمام آسیا و آفریقا و استرلیا به دو سه رنگ بیشتر احتیاج نداشتیم . قهوه ایرا برای انگلیس به کار می بردیم با نصف آسیا و آفریقا و صورتی را برای فرانسه با نصفدیگر دنیا ، و سبز یا نمی دانم آبی را برای هلند و آن چند تای دیگر و ... " بهتر از این نمی توان پیوندهای بنیادی جهان استعمارزده را توصیف کرد . استعمارنو با صلاح ریز کردن کشورها به صورت جزیره های پراکنده با سکه ، پرچم ، تمبر وهارت و هورت ! و بعد در مجموع روابط اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی بین المللی ، "دنیای دو نیمه ای " ، نیمی به رنگ قهوه ای برای ابر قدرت اول و یمی به رنگ دیگر برای ابر قدرت دوم . میبینیم که چگونه آ ل احمد بر در و دیوار مدرسه نقش استعمار و جای پایه استعمارگران را می بیند. این عبارتهای مدیر مدرسه در غربزدگی یک نظریهاست : " این روز ها دیگر ملت ها و زبان ها و نژادها اگر نه تنها ملعبه ای در دست شرق شنا سان ( ! ) ... دست کم مسا ئل آزما یشگاهی اند برای علما و دا نشمندان و محققان ... و گر نه کدام مرز و سامانی را می شناسید که در مقابل پپسی کولا نفوذ ناپذیر باشد ؟ یا در مقابل قاچاق چیان هرویین ؟ و یا در مقابل شرق شناسان مشکوکیکه دلالهای رسمی استعمارند ؟ ... و امروز که فرانسه و انگلیس رفته اند و دولتهایمستقل افریقایی به راه افتا ده اند هر یک مرز ممالک خود را درست بر همان نقطه ایگذاشته اند که حدود مستعمرات فلان دولت خارجی بوده ... " شرایطی که آ ل احمد در آن مدیر مدرسه را تحریر نموده ، جامعه ای است دارای ویژگیهای زیر :
۱) توسعه نظام سرما یه داری وابسته
۲) فروریزی نظام سنتی ارباب و رعیتی و شکل گیری طبقه خرده مالک در روستا
۳) رشد فزایندۀ شهر نشینی و تخلیه روستا ها ( در نتیجه مهاجرت روستا ییان بهشهر )
۴) مدرنیزاسیون و صنعتی شدن ( ورود محصولات صنعتی به کشور )
۵) نا همگونی و تضاد فرهنگی در ساخت اجتماعی و فرهنگی جامعه شهری
۶) اقتصادی متکی بر پول نفت
۷) توسعه نظام اداری نوین و نیاز به نیروی انسانی تأ مین کننده کادر اداری ۸
. " واپس ماندگی فرهنگی " بین توسعه صنعت ، مدرنیزاسیون ، عقاید و باورهای سنتی ؛ به عبارتی میان فرهنگ جدید و فرهنگ سنتی در مدیر مدرسه این ویژگیها هر یک در یک یا چند تابلو به نمایش گذارده شدهاند و گاهی عوارض این نابسامانیها را ترسیم می کند . نا برابری اقتصادی و بیعدالتی اجتماعی ، فقر فرا گیر ، کارمند سالاری ، کاغذ بازی ، رشوه و قانون شکنی ،مصرف گرایی ، غربزدگی ، بی هویتی ، خشک مقدس مآ بی ، دین ستیزی و دین گیزیماشینزدگی ، و ... مجموعه ویژگی های جامعه نا همگنی است ، که آ ل احمد آن را درمدیر مدرسه توصیف می کند . نا همگونی فرهنگی و اقتصادی یکی از ویژگیهای ایران در دوره است .
مدرسه کوچک آ ل احمد که کوچک شده ایران بزرگ است این نا همگونی را نشان می دهد .در غربزدگی این جامعه را " جنگ تضادها " می نامد : تضاد سنت و مدرنیسم ، تضاد دینداری و بی دینی ، تضاد منافع و غرب و شرق ، تضاد فرهنگ بورژوایی تازه به دوران رسیده و فرهنگ روستایی کپر نشین و تضادهای دیگر. مدرسه در مدیر مدرسه داوری های آ ل احمد در بارۀ آموزش و پرورش در مقاله بلبشوی کتابهای درسی وغربزدگی به وضوح آمده است . در نفرین زمین ، هم گریز ها یی به مدرسه می زند،اما تنها مدیر مدرسه است که منظور تحلیل مشکلات آموزشی تدوین شده است . دیدگاههای آل احمد در مدیر مدرسه ده سال بعد در غربزدگی تئوریزه می شود ، اساساًغربزدگی منشور دیدگاههای آ ل احمد است . دورنمای کلیه آثار او را می توان به نحوی منظم و طبقه بندی شده در این کتاب جست . ابتدا غربزدگی را مرور می کنیم : " در قلمرو فرهنگ مشهور است و همهمی دانند که مدرسه های ما کارمند می سازنند ، یا دیپلمه بی کار ، تحویل می دهند.در این حرفی نیست .
اما آنچه اساسیتر است و ناگفته مانده این که مدرسه های ماغربزده می سازند. آدمهای همچون قش بر آب می سازند . زمینه های آماده برای قبول غربزده گی تحویل می دهند . این است بزرگترین خطر مدارس ما و فرهنگما . " در جایی دیگر ، آ ل احمد فصلی را به فرهنگ اختصاص داده و می نویسد :فرهنگ " دریچه ای که نگاه من همیشه در چهر چوب آن بوده است " و آن گاه به نقد نظام آموزشی پرداخته و اساسی ترین مشکلات آن را این گونه توضیح می دهد : " از نظر فرهنگ ما درست به عتف خودرو می مانیم . زمین باشد و دا نه ای ، از جایی دم باد ، یا بر منقار پرنده ای بر آن بیفتد و باران هم کمک بدهد تا چیزی بروید . درست همین جور . یا با قصد تظاهر یا ... هیچ نقشه ای از پیش نیست .یا اینکه کجا چه جور مدرسه ای لازم است ... توجه به کمیت هنوز مسلط بر عقولفرهنگ است . و هدف نهایی فرنگ ؟ گفتم غربزده پروراندن ... تعیین ارزش استخدامی تحصیلات به دست فقط می توانند خوراک آیندۀ تشکیلات اداری باشند و برای ارتقا بههر مقامی محتاج یک دیپلم اند . هماهنگی در کار مدارس نیست . ... و تازه در برنامه مدارس هیچ اثری از تکیه بر سنت ، هیچ جا پایی از فرهنگ گذشته ، هیچ ماده ای از مواد اخلاق یا فلسفه و هیچ خبری در آنها از ادبیات ، هیچ را بطه ای میان دیروز و فردا ، میان خانه ومدرسه ، میان شرق و غرب ، میان جمع و فرد ... [ نیست ] . اما به هر صورت سالی در حدود ۲۰ هزار دیپلمه داریم و بگو تا بگردیم ... خوراک آیندۀتمام نارحتیها و عقده ها و بحرانها و احتمالا ً قیام ها . آدمهای بی ایمان خالی از شور وشوق ، آلت بی ارادۀ حکومت ها . مشکلهای کتاب درسی ، کمبود معلم ، ازدحام کلاسهااختلاف سن و هوش و زبان و مذهب شاگردان ، آموخته بودن و نبودن معلم به اصول آموزش و پرورش ، دخمه بودن مدارس ، بی تکلیفی ورزش و موسیقی در آنها و مهمتراز همه بی هدف بودن فرهنگ . و بلبشوی برنامه ها . هنوز معلوم نیست که دبستان را برای چه باید گذراند و به چه هدف و برای رسیدن به کدام کار آمدیها ؟ و دبیرستان را ؟و دانشگاه را ؟ " در این متن مشکلات اساسی آموزش و پرورش این گونه قابل طبقه بندی است :
۱) فقدان برنامه و برنامه ریزی در امر آموزش
۲) بریدگی از سنتها و فرهنگ بومی و عین گذشته گرایی کور و باستانگرایی
۳) غلبه کمیت بر کیفیت
۴) نا هما هنگی میان مواد درسی و نیازهای جامعه
۵) ناهماهنگی میان تعلیمات مدرسه و تربین خانواده
۶) غربزدگی و یا تربیت آدمهای غربزده
۷) مشکلات مربوط به امکانات آموزشی مثل کمبود معلم ، فضای آموزشی و ...
۸) نادرستی شیوه آموزشی و تربیتی مشکلاتی که در غربزدگی پیرامون آموزش و پرورش مطرح شده ، محصول مشاهداتیاست که در مدرسه مدیر مدرسه بود است .
قطعاتی از این کتاب را که مستقیما ً به آموزشو پرورش پرداخته می خوانیم : " صد و پنجاه تومان در کارگزینی کل مایه گذاشته بودم تا این حکم را به امضا رساندهبودم . تمصیه برده بودم و تازه دو ماه هم دویده بودم ... در کارگزینی کل سفارش کرده بودند که برای خالی نبودن عریضه ، رونویس حکم را به رویت رییس فرهنگ هم برسانم که تازهاین طور شد ." ( رشوه و قانون شکنی در نظام اداری آموزش و پرورش ) " باز باید بر می گشتم به این کلاس ها و انشا ها و قرائتها و چهار مقاله و قابوسنامه وسالنامه فرهنگ و این جور حماقت ها " " می شد حدس زد که چنین آدمی فقط سر کلاس اول جرأت حرف زدن دارد و آن همفقط درباره آی با کلاه و صاد وسط و از این حرفها "( فقدان آزادی در کلاس درس ) "کلمات قرآنی مطنطن و با تجوید کامل از پنجره کلاس چهارم بیرون آمد ... بانگ مسلمانی ! نه غلطی ، نه وقف بی جایی ، نه ادغام بیخودی . حتم داشتم که معلمش هیچ کاره است . حتما ً شبها به مراسم ختم قرآن می رود . سوغات مدرسه های ما همین قدر هم آب و رنگ ندارد . خیال اهالی آینده محل واقعا ً باید راحت باشد ."( بی حاصلی مدارس و دین فریبی ) " قسمت بالای حیاط تور والیبال بود که دو سه جایش در رفته بود ... و دور حیاطدیواری بلند . درست مثل دیوار چین . سد مرتفعی در مقابل فرار احتمالی فرهنگ . " " هنوز پشت دیوار نچپیده بودم که صدای سوز وبریز بچه ها به پیش بازم آمد . تندکردم . پنچ تا از بچه ها تو ی ایوان به خود شان می پیچیدند و نا ظم تر که ای به دستداشت و به نوبت به دستشان می زد . خیلی مقرراتی و مرتب . به هر کدام دو تا چوب کف دو دستشان و از تو صفهای کلاسها تما شا چیهای این مسابقه بودند . بچه ها التماسمیکردند ، گریه می کردند ، اما دستشان را هم دراز می کردند. عادتشان شده بود ...میدانم چه پوستی میکند و یا به مچ دستشان می خورد که ... نزدیک بود داد بزنم و یا با اگدبزنم و ناظم را پرت کنم آن طرف . "( انتقاد از شیوه های تعلیم و تربیت . ) " ... و ترسی هم از این نبود که بچه ها از علم و فرهنگ ثقل سرد بکنند .
"(بی توجهی به فراگیری دانش آموزان ) " پروندۀ تلفن و برق مدرسه را هم از بایگانی بسیار محقر مدرسه بیرون کشیده بودم و خوانده بودم . اگر یک خرده می دویدی تا دو سال دیگر هم برق مدرسه درست می شد هم تلفنش. ... مدرسه آب نداشت . زنگ که می خورد هجوم می بردند به طرف آب عجب اتشی داشتند ! صد برابر آنچه برای علم و فرهنگ ." " حالا نا ظم مدرسه داشت به من یاد می داد که به جهی ۹ خروار ذغال مثلا ً ۱۸ خروارتحویل بگیرم و بعد با اداره فرهنگ کنار بیایم . هی هی " " نمی دانم در مدرسه چه بود که بچه ها را به این شوق و ذوق جلب می کرد . هر چه بودمسلما ً فرهنگ نبود . مسلما ً به خاطر درسها و معلمهایشان و ناظم و مدیر با جوابهای سلام سربالایشان نبود ... و خیلی زود فهمیدم که ظهر در مدرسه ماندن همئ مسئله کفش بود . هرکه داشت نمی ماند . این قاعده در مورد معلمها هم صدق می کرد . " " ... تازه خیلی چیزها کشف می کردم . یکی آنکه جای معلمهای پیر و پاتال زمان خودمان عجب خالی بود ! چه آدمهایی بودند ! چه شخصیتهای بی نام و نشان و هر کدام با چهزبان و چه ادا و اطواریی مخصوص به خود شان و اینها چه جوانها ی چلفته ای ! چه مقلدها بی دردسری برای نوکر مأ بی ! نه خبری از دیروزشان داشتند نه ملا ک تازه ای که با هفتاد واسطه به دستشان داده باشند چیزی سرشان نمی شد. بدتر از همه بی دست و پایی شان بود . مثلا ً به کله هیچ کدامشان نمی زد که دست به یکی کنند و کار مدرسه را یک هفته نه ، یک روز ، حتی یک ساعت لنگ کنند . آرام و مرتب درست مثل یک واگن شاه عبدالعظیم ما آمدند و می رفتند ."( غربزدگی و بی هؤیتی ) " ... و چه وحشتی ! می دید م که این مرد مان آینده در این کلاس ها و امتحان ها درآن قدر خواهند ترسید که مغزها و اعصابشان را آن قدر به وحشت خواهد انداخت که وقتی دیپلمه بشوند یا لیسانسه اصلا ً نوع جدیدی نخواهند شد . آدمی انباشته از وحشت . انسانی ازترس و دلهره . آدم وقتی معلم است متوجه این چیزها نیست .
چون طرف مخاصم است . "(شیوه نادرستی تربیتی در مدارس ) " حالا دیگر حتی وزارای فرهنگ هم اذعان می کنند که این اسمها و فر مولها و سنه ها ومحفوظات جایی از عمر پر از بی کاری فردا ی بچه ها را نخواهد گرفت : و ناچار باید درمدرسه هم هر بچه ای چیزی یاد بگیرد . هنری ، فنی ، صنعتی تا اگر از تپه ها و کاغذ پاره ها ی قاب گرفته کاری بر نیامد و میزی خالی نبود کسی از گرسنه گان نمیرد ."
دکتر نعمت الله فاضلی
منبع : فرهنگ‌شناسی