دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ارزیابی رویکرد دیپلماسی مستقیم اوباما در مورد ایران


ارزیابی رویکرد دیپلماسی مستقیم اوباما در مورد ایران
تجارب مدیریتی و سیاسی گذشته به مستأجران جدید کاخ سفید این پیام مهم را می دهد که ایران نقش مهمی در برقراری امنیت و پایداری در منطقه حساس خاورمیانه ایفا می کند. از سویی، جمهوری اسلامی امروز به کانون تلاقی معادلات سیاسی منطقه ای و تحولات بین المللی تبدیل شده است. افزون بر مسایل همیشگی خاورمیانه، حکومت اوباما قصد دارد توجه خود را براساس رهیافت انتخاباتی «تغییر» از عراق به مسایل افغانستان و پاکستان متمرکز نماید و با رویکردی مسالمت جویانه و بدون اعمال هرگونه پیش شرطی در جهت حل مسئله هسته ای با ایران بر سر میز مذاکره بنشیند.
از این رو، با مشخص شدن بخش هایی از پازل سیاست خارجی دولت جدید در برخی از مناطق و کشورها، از زمانی که اوباما قدرت را در دست گرفت، رسانه های جمعی دنیا دامن زدن به مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا در آینده نزدیک را در دستور کار خود قرار داده اند. مواضع سران کاخ سفید و سیگنالهایی که افراد استراتژیست و کلان نگر آمریکایی مانند ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا مبنی بر پذیرش ایران هسته ای ارسال می کنند، پرسش های بسیاری را درباره آینده روابط آمریکا و ایران برمی انگیزد:
۱) آیا رهیافت «دیپلماسی مستقیم» اوباما در قبال ایران واقعی است و در بررسی علی آن، برای معلول مذاکره مستقیم چه علت هایی می توان گمانه زنی کرد؟
۲) پیگیری چه اهداف و انگیزه هایی از سوی سران دموکرات کاخ سفید موجب اتخاذ چنین رویکردی شد و چگونه باید با آن مواجه شد؟
● بنیان های سیاست خارجی آمریکا
برای درک بهتر چگونگی روابط ایران و آمریکا در آینده، ناگزیر از بررسی مبانی سیاست خارجی آمریکا هستیم. تغییر و تحول در سیاست خارجی ایالات متحده به دلایل مختلف برای اغلب واحدهای سیاسی جهان دارای اهمیت می باشد. زیرا آمریکا با قائل شدن نقش جهانی برای خود و تعریف منافع خود در ابعاد جهانی، تقریباً طرف ثابت هر تحول و معادله بین المللی و منطقه ای محسوب می شود. از همین رو، کثیری از سیاستمداران، نویسندگان و تحلیلگران و رسانه های ارتباط جمعی در رابطه با سیاست خارجی این کشور به گمانه زنی و قضاوت می نشینند و البته چون توجه چندانی به چند واقعیت گریزناپذیر حاکم بر دیپلماسی خارجی این کشور ندارند، غالباً به ارزیابی های غیرواقعی و استدلال های بدون پایه متوسل می شوند. این ضعف ادراکی در رابطه با بنیان های سیاست خارجی، چرایی شکل گیری آن، نقش آفرینان پشت پرده و چگونگی پیاده سازی آن سبب گشت که بسیاری در رابطه با صعود باراک اوباما به کاخ سفید و تغییر افراد و احزاب در ساختار قدرت به نادرستی صحبت از «تغییر» در سیاست خارجی آمریکا بنمایند. اگرچه استقبال جهانی از این شعار نشان می دهد که مردم دنیا واقعاً از سیاست های یکجانبه گرایانه و هژمونیک آمریکا خسته هستند و در آمال و آرزوهای خود از مفهوم «تغییر» معنای واقعی آن را جستجو می کنند اما در این میان به آنچه توجه نشد این واقعیت بود که وقتی صحبت از تغییر شد، منظور تغییر در توجیهات، استدلال ها، روش ها و اولویت هاست. زیرا مطالعه و ارزیابی تاریخچه و مبانی سیاست خارجی آمریکا در دوره های مختلف زمامداری احزاب دموکرات و جمهوریخواه نشان می دهد که بنیادهای سیاست خارجی ایالات متحده تقریباً ثابت بوده و هستند و اصولا اینکه چه فرد یا حزبی مسئولیت اجرایی حاکمیت سیاسی آمریکا را به عهده می گیرد، مهم نیست و تأثیری در تغییر چارچوب ها و بنیادها ندارد. بلکه این «نخبگان آمریکایی» هستند که در خصوص «نوع» ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تصمیم سازی می نمایند. این نخبگان که شامل سرمایه داران بزرگ، صاحبان شرکت های اسلحه سازی و نفتی، نخبگان فکری و صهیونیست ها می باشند، با سلطه ای که بر رسانه های جمعی و مجاری هنجاری و آموزشی آمریکا دارند، هر لحظه در صدد القاء مثلث «سرمایه داری، دموکراسی و لیبرالیسم» به عنوان الزامات داخلی جامعه آمریکا به مردم و افکار عمومی هستند. آنها سیستم اقتصادی سرمایه داری را بهترین الگوی اقتصادی، دموکراسی را مطلوب ترین چارچوب سیاسی اداره جامعه و لیبرالیسم را انسانی ترین بستر برای زندگی و حفظ حقوق و آزادی های بشری می دانند.
در این میان رئیس جمهور تنها به عنوان نخبه ابزاری مسئول حفظ این ارزشها در داخل و ترویج و اشاعه آن در صحنه جهانی است. از این رو جایگاه آمریکا در صحنه جهانی در کنار الزامات داخلی، رئیس جمهور آمریکا را جدا از اینکه از کدامین حزب، نژاد، مذهب و جغرافیا باشد، موظف می سازد که در مقابل هر گروه، کشور یا ساختاری که نظم حاکم و ارزش های سه گانه فوق الذکر را به چالش بکشد، بایستد. بنابراین در سیاست خارجی آمریکا، که از الگوی اولویت ساختار بر کارگزار تبعیت می نماید، تصمیم گیری های فردی مثل اوباما جایی برای مانور ندارد.
● علت کاوی رویکرد جدید
یکی از پرچالش ترین موضوعات در سیاست خارجی اوباما، موضوع خاورمیانه با مرکزیت جمهوری اسلامی ایران است. تاکنون سیاست خارجی سنتی آمریکا دچار چالش های زیادی در این منطقه شده است. بخش عمده چالش ها ناشی از عدم درک واقعی تحولات خاورمیانه و پافشاری سیاستگذاران آمریکا در انکار این واقعیت است.
این در حالی است که تیم خارجی اوباما قصد دارد در راستای حفظ منافع آمریکا در منطقه در سیاست های گذشته که ارزیابی های مختلف آنها را شکست خورده می داند، بازنگری نماید. از این منظر مطالعه و بررسی، نخبگان فکری آمریکا در بحث شکست سیاستهای این کشور در دوره بوش، علل و عوامل مختلفی را نشان می دهد که علت العلل همه آنها را ایران می دانند و لذا تلاش می کنند در پرتو موضعگیری کوتاه و تکراری اوباما مبنی بر برقراری مذاکره مستقیم و بدون پیش شرط به ایران نزدیک شوند. برخی از علل و زمینه های اتخاذ رویکرد مذاکره دیپلماسی مستقیم با ایران از سوی آمریکا عبارتند از:
۱) موقعیت برتر منطقه ای ایران: آمریکایی ها در منطقه خاورمیانه به عنوان فصل مشترک منافع آمریکا و جمهوری اسلامی تحمل ارتقای جایگاه ایران را ندارند و از سوی دیگر بنا به اعلان صریح مسئولان سیاست خارجی آمریکا در دوره بوش، در هر تحولی که آمریکا در این منطقه ایجاد کرد، پیروز میدان ایران بوده است و آمریکا برای پیگیری خواسته های خود در عراق، افغانستان، سوریه، لبنان و فلسطین با مانع بزرگ ایران و تفکر بیداری اسلامی برخاسته از ایران روبرو است. از این رو موقعیت برتر منطقه ای ایران و تحکیم پایه های حکومتی آن در ابعاد ملی، تصویر و نگرش گذشته آمریکائی ها را نسبت به ایران متحول کرده است. اینکه کیسینجر معتقد است که ایران به قدرت منطقه ای تبدیل شده است و لذا باید دید آمریکا نسبت به آن عوض شود، می تواند به عنوان مشوق سیاستمداران جدید کاخ سفید برای رویکرد مطالبه مذاکره با ایران باشد.
۲) نارسایی دیپلماسی گذشته: اوباما در سیاست های تبلیغاتی خود به دقت با فضاهایی که بوش رئیس جمهور سابق آمریکا در آنها چندان موفق نبود، متوسل شد. بوش در قبال ایران و پرونده هسته ای رویه ای غیرقابل انعطاف را دنبال می کرد و به تبع آن ایران نیز بر روی مواضع خود ایستادگی می نمود. در بلند مدت این سیاست ها به ضرر آمریکا تمام شد. به گونه ای که در اواخر دوران بوش، وزیر امور خارجه آمریکا مسئول پیگیری چرایی شکست های پی درپی آمریکا در منطقه شد که حاصل مطالعات و تحقیق های سری مراکز مطالعاتی کنگره، پنتاگون، شورای اطلاعات ملی و چند مرکز خصوصی دیگر، راه برون رفت آمریکا از مشکلاتش را تعامل با ایران و استفاده از نفوذ سیاسی جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه اعلام کرده اند. درخواست رسمی هیلاری کلینتون از ایران برای شرکت در نشست آتی افغانستان مصداق بارز تداوم این خط تحلیلی نسبت به ایران در تیم سیاست خارجی اوباما است.
۳) استفاده از نفوذ ایران در جهان اسلام: سیاست های یکجانبه گرایانه آمریکا در تهاجم به سرزمین های اسلامی و رفتارهای خشونت آمیز و غیرهنجاری سربازان آمریکا در عراق و افغانستان، افکار عمومی جهان و اسلام و ایران را به کانون مهم ضدآمریکایی تبدیل کرده است. نظرسنجی های نهادهای نظامی و امنیتی آمریکا از نگرش ملل اسلامی نسبت به آمریکا نه تنها علائم مثبت و امیدوارکننده نشان نمی دهند بلکه به شدت تنفر و انزجار جهان اسلام از آمریکا را در حد انفجاری به نمایش می گذارند. در این بین ایران از منظر آمریکایی ها عامل اصلی وضعیت بیداری اسلامی در منطقه است که آمریکا با اتخاذ رویکرد دیپلماسی مستقیم درصدد استفاده از نفوذ معنوی و سیاسی ایران به نفع سیاستهای آمریکا در جهان اسلام و یا حداقل کاهش مشروعیت ایران از طریق آسیب رسانی به این نفوذ می باشد.
● دیپلماسی مستقیم؛ واقعیت یا نمایش
با روشن شدن بخشی از علل رویکرد اوباما به دیپلماسی مستقیم حال می توان در خصوص برخی از اهداف و انگیزه های این طرح گمانه زنی و حدس هایی زد. با نفوذ به لایه های زیرین سیاست اعلامی اوباما و توجه به ساختار قدرت و مبانی سیاست خارجی آمریکا که در مقدمه اشاره مختصری به آن شد، بهتر می توان در خصوص صوری یا واقعی بودن سیاست مذاکره مستقیم رئیس جمهور جوان آمریکا اعلام نظر نمود.
شواهد و دلایل زیاد وجود دارد که نشان می دهد سیاست اعلامی اوباما بدون تحول اساسی در زیرساخت های نگرشی به ایران اعلام شده است. یکی از مهمترین دلایل این ادعا، مواضع، گرایشات و انتصابات اکثر دولتمردان جدید در کاخ سفید علیه ایران می باشد. مروری بر اسامی اعضای تیم های سیاست خارجی، امنیتی، اقتصادی و دفتر ریاست جمهوری نشان می دهد که غالب آنها متعلق به دولت بیل کلینتون بوده و دارای گرایشات افراطی صهیونیستی می باشند و مخالفت با ایران فصل مشترک رفتار سیاسی آنها در گذشته بوده است. لذا همه غیرآشکار و به صورت های مختلف، دیپلماسی مستقیم اوباما در قبال ایران را معنا و تفسیر می نمایند. ازنظر آنها این مذاکرات می تواند رفتارهای ایران را اصلاح کند یا تغییر دهد. این تفسیر از دیپلماسی مذاکره مستقیم ضمن اینکه واجد پیش داوری بوده و آن را از مفهوم دیپلماسی مستقیمی که باید درپای میز مذاکره به صورت علی السویه به گفتگو و نتیجه گیری بپردازد، دور می سازد، نشان می دهد که اوباما و تیم سیاست خارجی و امنیتی او ایران را به عنوان یک کشور خاطی و در تعارض با منافع خود ارزیابی می کنند.
با این مقدمه می تواند حدس زد که برخلاف اعلام یکسری اهداف و انگیزه های آشکار برای پیشنهاد مذاکره با ایران از سوی اوباما، باید به لایه های زیرین سیاست خارجی وی توجه نمود. باتوجه به نکات فوق می توان به برخی از اهداف و انگیزه های واقعی دولت جدید آمریکا از طرح مجدد مذاکره و دیپلماسی مستقیم به صورت ذیل اشاره کرد:
۱) پرکردن خلأ استراتژیک: آمریکایی ها از مدت ها پیش درخصوص ارزیابی دلایل ناکامی سیاست های خود در قبال ایران به این نتیجه رسیده اند که اطلاعات کاملی ازداخل ایران و ساخت های سیاسی، فرهنگی و عقیدتی و فکری مردم و جامعه امروز ایران ندارند. لذا در انتهای دوران بوش به شدت به دنبال طرح تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا بودند. این سیاست همچنان با هدف نفوذ استراتژیک به داخل و پرکردن خلأ ناشی از عدم حضور سفیر و کاردار آمریکایی در ایران، در شرایط فعلی و در قالب سیاست «هوشمندانه» خانم کلینتون در رأس دیپلماسی آمریکایی ظرفیت پیگیری جدی یافته است.
۲) ایجاد اختلاف در درون سیستم حکومتی ایران: اگرچه اختلاف اندازی در بین سران حکومت ها از حیله ها و ترفندهای همیشگی آمریکاست اما آنها در شرایط فعلی و به دلیل زمینه داخلی که درخصوص مذاکره با آمریکا در بخشی از نخبگان و مسئولان سابق و مدیران میانی وجود دارد، حداقل درصدد بهره برداری از تبعات طرح مذاکره با آمریکا در داخل هستند.
۳) تقلیل فشار داخلی جامعه آمریکا: سیستم سیاسی آمریکا به شدت تحت فشار سیاسی، نظامی و اقتصادی حاصل از بحران اقتصادی و هزینه کرد کم حاصل نظامی در خارج از مرزهای این کشور است. از سوی دیگر آمریکا و متحد اصلی اش رژیم صهیونیستی به دلیل گرفتاری در باتلاق عراق و افغانستان و افتضاح حاصل از شکست رژیم صهیونیستی در جنگ های ۳۳روزه و ۲۲روزه، فشارهایی را از ناحیه ایران متحمل می شوند. از این رو تیم دیپلماسی اوباما با طرح مذاکره مستقیم درصدد کاهش و تقلیل این فشار و احاله آن بر سیستم سیاسی رقیب خود، یعنی جمهوری اسلامی ایران است.
۴) مدیریت جهان اسلام و تحولات خاورمیانه: تیم اوباما تنها راه مؤثر بر تغییر نگرش جهان اسلام به آمریکا را که در اثر رفتارها و عملکرهای نظامی و خشونت آمیز گذشته بسیار منفی است، ایران می داند. اصولاً رأی آوری اوباما در سیستم سیاسی آمریکا از یک منظر با هدف تعدیل رویکرد تند جهان اسلام به آمریکا بوده است. مذاکره و دیپلماسی مستقیم آمریکا با ایران می تواند ضمن کاهش مشروعیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه، در مدیریت جهان اسلام و جنبش های اسلامی مخالف آمریکا نقش آفرینی نماید.
● اوباماست یا علیه ما؟
اما آیا باتوجه به مطالبی که درمورد سیاست خارجی آمریکا گفته شد، تیم اوباما از ظرفیت لازم برای بازنگری اساسی د رسیاست های آمریکا برخوردار است؟ در این صورت با حامیان صهیونیست خود چگونه برخورد خواهد کرد و دیگر اینکه چه نسبتی در بین ایران و رژیم صهیونیستی در الگوی جدید دیپلماسی اوباما برقرار خواهد شد؟
به نظر می رسد تغییر جدی سیاست خارجی آمریکا باتوجه به ساختار قدرت در این کشور که به شدت در عرصه های مختلف تحت تأثیر و نفوذ لابی صهیونیستی حامی رژیم غاصب اسرائیل است، با موانعی روبرو است که از سر راه برداشتن آنها در توان رئیس جمهور جدید آمریکا نیست. اوباما و تیم جدیدش تنها مجریان سیاست های نخبگان آمریکایی هستند. لذا اگرچه راهبرد کاخ سفید درخصوص رابطه با ایران هنوز به صورت منسجم اعلام نشده است اما ارزیابی مواضع مسئولان بخش های مختلف سیاسی، سیاست خارجی، امنیتی، نظامی و اطلاعاتی دولت اوباما نشان می دهد که درخصوص ایران هنوز به برنامه روشنی نرسیده اند و شکاف عمیقی در بین بخش فکری و اجرایی دولت آمریکا درخصوص چگونگی رابطه با ایران وجود دارد. تحلیل محتوایی متن کامل نطق باراک اوباما در مراسم تحلیف و همچنین آن بخش از بیانیه کاخ سفید که در مورد ایران است، نیز نشان می دهد که فرق اساسی بین مواضع بوش و اوباما درخصوص پرونده هسته ای ایران که در حال حاضر سعی می شود به عنوان عامل اصلی اختلافات فیمابین تلقی شود، وجود ندارد. بوش مذاکرات با ایران را به پیش شرط تعلیق فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران منوط می کرد، اوباما نیز علی رغم اعلام مذاکره بدون پیش شرط، عملاً با اعلام لزوم توقف فعالیت هسته ای، درواقع قبل از مذاکره در پی دستیابی به نتیجه مشخص است. این امر مستقیم و بدون پیش شرط بودن مذاکره را با آشفتگی مفهومی مواجه می نماید.
اما متولیان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ضرورت دارد با تدبیر و هوشمندی مواضع و عملکرد تیم اوباما را رصد و تحلیل نمایند و با تکیه بر ا صول متعالی عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجی به کنش های آنها ازطریق کانال واحد و بدور از سطحی نگری واکنش مقتضی را نشان دهند.
منبع : رستاک


همچنین مشاهده کنید