چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

گوشه ای از زندگانی و سیره عملی حضرت امام صادق (علیه السلام)


گوشه ای از زندگانی و سیره عملی حضرت امام صادق (علیه السلام)
● آراستگی ظاهر
در لباس پـوشیدن هم ظاهر را حفظ می کرد و هـم توانایی مالی را و مـی فـرمو د:
(( بهتـریـن لباس در هر زمان, لباس معمـول مردم همان زمان است.))
هم لباس نـو می پـوشید و هم لباس وصله دار. هـم لباس گران قیمت می پـوشید و هـم لباس کـم بها و می فرمـود: ((اگر کهنه نباشد, نو هـم نیست.))
لباس کـم بها و زبر را زیر ولباس نرم و گران قیمت را روی آن می پـوشید وچون (( سفیان ثوری )) زاهد به وی اعتـراض کـرد که(( پـدرت علـی (علیه السلام) لبـاسـی چنیـن و گــــرانبها نمـی پـوشید )) فرمـود :
(( زمان علـی(علیه السلام) زمان فقر و نداری بـود واکنـون همه چیزفراوان است. پـوشیدن آ ن لباس درایـن زمان لباس شهرت است وحرام خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد و چـون به بنده اش نعمتـی مـی دهـد, دوست دارد بنده اش آن را آشکار کنـد.))
سپـس آستیـن را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشـن بـود , نشان داد و فرمـود:
(( لباس زبر و خشـن را برای خدا پـوشیده ام و لباس روئیـن را که نـو و گـرانبها است بـرای شما.))
هنگـام احـرام و انجام فریضه حج برد سبز مـی پـوشید و به گاه نماز پیراهـن زبر و خشـن و پشمین.
به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت می داد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسـش اندازه بود.
لباس سفیـد را بسیار دوست داشت و چـون به دیـدن دیگران می رفت آن را برتـن می کرد.
نعلیـن زرد می پوشید و به کفـش زرد رنگ و سفید علاقه مند بود.
موهای سـر و صـورتـش را هر روز شانه می زد.
عطـر به کار مـی بـرد و گل می بـوئید.
انگشتری نقره با نگین عقیق در دست می کرد و نگیـن عقیق بسیار دوست می داشت.
هنگام نشستـن گاه چهار زانـومـی نشست وگاه پـای راست را بـر ران چپ مـی نهاد.
در اتـاقـش نزدیک در و رو به قبله می نشست .
لباسهایـش را خود تا می کرد.
گاه بر تخت می خـوابید و گاه بر زمیـن .
چـون از حمام بیرون مـیآمد لباس تازه و پاکیزه می پوشید وعمامه می گذاشت.
بااین همه حضرت همگام وهمسان با مردم بود واجازه نمی دادامتیازی برای وی وخانواده اش درنظر گرفته شود. واین ویژگی هنگام بروز بحران های اقتصادی و اجتماعی بیشتر بروز می یافت. ازجمله در سالی که گندم درمدینه نایاب شد , دستور داد گندم های موجود در خانه را بفروشند و ازهمان, نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود, تهیه کنند و فرمود:
فان الله یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی احب ان یرانی الله قداحسنت تقدیرالمعیشه.)
خدا می داند که می توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام را تهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند.
یعقوب سراج می گوید: برای تسلیت گفتن همراه امام صادق(علیه السلام) راهی منزل بعضی از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند کفش امام صادق(علیه السلام) پاره شد. آن حضرت کفش خود را به دست گرفت و با پای برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابی یعفور کفش خود را درآورد و تقدیم امام صادق (علیه السلام) کرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود:
صاحب مصیبت سزاوارتر است ازصبر برآن.امام صادق(علیه السلام) با پای برهنه به راه خود ادامه داد.
در مجموع بسیار بـا ابهت بودند . چنـدانکه چـون دانشمنـدان زمانـش به قصـد پیـروزی براو بـرای مناظره های علمی به دیـدارش مـی رفتنـد, با دیدن او زبانشان بند میآمد.
همـواره با وقار ومتیـن راه می رفت و به هنگام راه رفتـن عصا در دست می گرفتند .
● غذا خوردن
به هنگام غذا خـوردن چهار زانـو مـی نشست و گاهـی هـم بر دست چپ تکیه می کرد و غذا می خورد. رعایت بهداشت را بـویژه به هنگام غذا خوردن بسیار مهم می شمرد.
همواره هـم پیـش از غذا خوردن دستانـش را می شست وهم بعد از غذا, با ایـن تفاوت که پیش از غذا بعد از شستـن , با چیزی چـون حوله خشک نمی کرد ولی پـس از غذا آنها را می شست و خشک می کرد. اگرهنگام غذا خـوردن دستانـش تمیز بود آنها را نمی شست.
بعد از غذا خـوردن خلال مـی کرد. همیشه غذا را با گفتـن (( بسم الله )) شروع می کرد و با جمله(( الحمدالله )) به پایان مـی برد. نیز غذا را با نمک آغاز وبـا سـرکه تمـام مـی کـرد.
به هنگـام خـــــوردن غذا ((الحمـدلله)) بسیار می گفت و نعمتهای خـدا را سپاس مـی گفت. غذا را داغ نمی خـورد بلکه صبر می کرد تا معتدل شـود. به وقت خوردن از آن قسمت ظرف که مقابلـش بـود غذا می خـورد. هیچگاه درحـال راه رفتـن غذا نمـی خـورد. و هیچ وقت شـام نخــــــورده نمی خوابید.
همـواره به انـدازه غذا مـی خورد و از پرخـوری پرهیز مـی کـرد.
● عبادت
امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عباد واکابر زهاد بـود.از سه حال خارج نبـود:
۱) یا روزه داشت,
۲) یا نمازمی خـوانـد
۳) یا ذکر مـی گفت.
قرآن را بسیار بزرگ می داشت و آن را در چهارده بخش قرائت می فرمود. وقتی می خواست قرآن تلاوت کند, قرآن را که به دست راست خویش می گرفت , دعایی می خواند که به عهد بودن قرآن وتعهدات انسان در قبال این قرار داد, اشاره دارد.
مضمون آن دعا چنین است:
خداوندا! من عهد و کتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این کتاب , عبادت قرار بده و قرأتم را تفکر, و تفکرم را عبرت آموزی. خدایا! مرا ازآنان قرار بده که از مواعظ تو در این کتاب , پند می گیرند و از نافرمانی ات پرهیز می کنند. وقتی کتاب تو را می خوانم , بر دل وگوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفکن وقرأت مرا خالی از تدبرمگردان, بلکه مرا چنان قرار بده که درآیات واحکامش ژرف بنگرم, دستورهای دین تو را بگیرم و عمل کنم و نگاه مرا در این کتاب, غافلانه و قرأتم را بیهوده و بی ثمر مساز.
چـون نیمه شب برای خـواندن نماز شب بر مـی خاست با صدای بلند ذکر می گفت و دعا مـی خـواند تا اهل خانه بشنـوند و هرکـس بخـواهد برای عبادت برخیزد. ذکر رکوع و سجود را بسیار تکرار می کرد.
در سجده چنین می گفت: ( اللهم اغفرلی و لاصحاب ابی فانی اعلم ان فیهم من ینقصنی); خداوندا! مرا ویاران پدرم رابیامرز.می دانم در میان آنان کسانی هستند که بدی من را می گویند.
روایت شـده است که : آن حضـرت در نمازش قرآن مـی خـوانـد سپـس غش می کرد , روزی از او سـوال شد چرا غش می نمایی؟
فرمود: آنقدرآیات قرآن را تکرارمی کنـم تا به حالتی روحانی می رسـم مثل اینکه آن رااز خداوند بلا واسطه می شنوم.
و نیز دراحـوالات آن حضرت نـوشته انـد که : هرگاه مـی خـواست بگـویـد: قال رسـول الله (صلّی الله علیه وآله) , رنگـش تغییرمی کـرد و گاهی سبز مـی گشت وگاهـی زرد به حـدی که او را نمـی شناختنـد.
چـون روزه می گرفت بـوی خـوش به کار می برد وبعد از ماه رمضان بی درنگ زکات فطـره روزه خـود, خانـواده وخـدمتکارانـش را مـی پـرداخت. شبهای قدررا ـ اگرچه مریض بـود ـ تا صبح درمسجـد به نیایـش و عبادت می گذراند.
امام صادق(علیه السلام) خـداونـد را همه جا حاضـر واو را بـراعمال خـود ناظرمی دانست. از ایـن رو به گاه نیایش مجذوب خداوند می شد.
ابن ابی یعفور می گوید: امام صادق(علیه السلام) درحالی که سرمبارک خود رابه طرف آسمان بلند کرده بود, چنین می گفت: ( رب لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا لااقل ولااکثر) ; خداوندا! مرا به اندازه یک چشم به هم زدن, به خود وامگذار; نه کمتر ونه بیشتر.
آن گاه اشکهای آن حضرت سرازیر گشت و به طرف ما روی گرداند و فرمود: ای فرزند یعفور! خداوند یونس بن متی را کمتر از یک چشم به هم زدن به خودش واگذار نمود, اوآن گناه را مرتکب گشت.
عرض کردم: آیا به کفر رسید؟ ـ خداوند کارهای شما را بهبود بخشد.
فرمود: خیر, ولی مرگ در آن هنگام , هلاک و نابودی است.
مالک بـن انـس مـی گـوید: (( با امام صادق ـ بر او درود خـدای باد ـ حج گزاردم , به هنگام تلبیه هرچه می کوشید تا لبیک بگوید, صدایـش درگلـومی مانـد و چنان حالتـی به او دست مـی داد که نزدیک بـود از مرکبـش به زیرافتاد. گفتـم: چاره ای نیست باید لبیک گفت.
فرمود : چگونه جرأت کنـم لبیک بگویـم, مـی ترسـم خـداونـد بگـوید: (( لا لبیک ولا سعدیک )) ( باسخ نه بدهد ) چـون زبان به لبیک می گشود, آن قدرآن را تکرار می کرد که نفسـش بند میآمد.
● کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
امام صـادق(علیه السلام) در زنـدگـی بـرنامه ای منظم داشت و هـرکاری را به موقع انجام می داد; چنانکه خـود فرمود: (( بی حیا بی ایمان است وبی برنامه بی چیز ))
مجلـس درس و بحث و مناظره ها و مذاکرات علمی بـا شـاگـردان, یـاران و سـران مذاهب دیگـر وقت معینــی داشت و پرداختـن به امور زندگی و کار در مزرعه و باغ نیز وقت خاص خودش را.
آن حضرت یاران و پیروان خـود رابه کسب مال حلال تشـویق می کرد واز آنان می خواست که درکارخـود کـوشا باشند و از هر گونه تنبلی و کسالت دوری کنند. کار کردن و تجارت را مـوجب عزت و سـربلنـدی انسان می دانست و مـی فـرمـود: (( صبح زود بـرای به دست آوردن عزت خود بروید.))
ولی تاکید می کرد که تجارت باید سالـم باشد و کسب در آمـد از راههای درست و مشـروع بـاشد.
آن گرامـی هر گـونه کـوشـش و تلاش را برای تـوسعه زنـدگـی خـود و خانـواده, حج و زیارت رفتـن, صدقه دادن و صله رحـم کردن را تلاش برای آخرت می دانست نه دنیا.
تنها به کار و کوشـش سفارش نمی کرد, بلکه خـود نیز کار مـی کـرد و در روزهای بسیار گرم تابستان , عرق ریزان در مزرعه و باغ خـود کـار مـی کـرد . بـاغش را بیل مـی زد و آبیاری می کرد. یکـی از یارانـش مـی گـوید: (( آن حضرت را در باغش دیـدم, پیـراهنـی تنگ, زبـر وخشـن دربـروبیل در دست بـاغ را آبیاری می کرد وعرق ازسرو صورتـش سرازیر بـود. گفتـم:((اجازه بفرمایید من کار را انجام دهـم.)) فرمود:
((مـن کسی را دارم که ایـن کارها راانجام دهد, ولـی دوست دارم که مرد درراه به دست آوردن روزی حلال از گرمـی آفتاب آزارببیند و خـداوند ببینـد که مـن در پی روزی حلال هستم. ))
یکی از یارانش که آن حضرت را در یک روز بسیار گـرم تابستـان دیـد که کـار مـی کنـد, معتـرضـانه گفت:
(( فـدایت شـوم, شمـا بـا مقـام والایـی که نزد خـداونــد داری و خـویشاوندی نزدیکی که با پیغمبرداری, درچنین روزی, ایـن گونه سخت کارمـی کنـی؟)) امام (علیه السلام) پاسخ داد:
((در طلب روزی حلال بیرون آمدم تا از چـون تـویی بی نیاز شوم.))
امام صادق(علیه السلام) هـم خود کارمی کرد وهم غلامان وخدمتکاران خـود را به کاروا مـی داشت وهـم کارگران روز مزد را به کار مـی گرفت.
هـر وقت کارگـری را به کار می گرفت پیـش از خشک شدن عرقـش مزدش را مـی پرداخت.
هنگام برداشت خـرما هم در جمع آوری آن کمک مـی کرد و هم در وزن کردن آن. و هـم به هنگـام فـروش و تقسیـم بـر فقـرا و نیـازمندان.
حقیقت این است که امام (علیه السلام) درنهایت علاقه به کار و تلاش, هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمی شد و می دانست که بهترین کاراز نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است , حقیقتی که ما هرگز ازعمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم.
امام خود درباره باغش می فرمود:
وقتی خرماها می رسد , می گویم دیوارها را بشکافند تا مردم وارد شوند وبخورند.همچنین می گویم ده ظرف خرما که بر سرهر یک ده نفر بتوانند بنشینند , آماده سازند تا وقتی ده نفر خوردند, ده نفر دیگربیایند وهریک, یک مد خرما بخورند.آن گاه می خواهم برای تمام همسایگان باغ (پیرمرد, پیرزن, مریض, کودک و هر کس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته, ) یک مد خرما ببرند.
پس مزد باغبان و کارگران و... را می دهم و باقی مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم می کنم ودست آخر از محصول چهار هزار دیناری, چهارصد درهم برایم می ماند.
● تجارت
امام صـادق(علیه السلام) نه تنها پیـروان و یارانـش را به کـارهای درست و تجارت صحیح تشویق می کرد بلکه خـود نیزگاهی به تجارت می پرداخت. اما نه به دست خـویـش. بلکه سرمایه اش را دراختیارکارگزاران و افراد مطمئن قرار می داد تا با آن تجارت کنند.
چـون مـی شنید که سـودی برده و روزی به او رسیـده شادمان مـی شـد. با ایـن حال بر تجارت سالـم بسیار تاءکید داشت و هنگامـی که کارپرداز وی مصادف که با سرمایه وی به تجارت مصر رفته بـود, با سـودی کلان باز گشت فرمـود : (( این سـود خیلـی زیاد است با کالاها چه کردید که چنیـن سـودهنگفتـی به دست آوردیـد؟))
مصادف پاسخ داد:(( چـون به مصرنزدیک شدیـم از کاروانهای که از مصر میآمدند از وضع کالای خویـش پـرسیـدیم. دانستیـم که ایـن کالا مـورد نیازمردم مصر است و در بازار آنجا بسیار نایاب است.
از ایـن رو با هـم پیمان بستیم که کالایمان را جزدربرابر هر یک دینار سرمایه یک دینار سـود, کمترنفروشیم, ایـن بـودکه سـودزیادی بـردیـم.))
امام (علیه السلام) فـرمـود: ((سبحان الله, علیه مسلمانان هـم پیمان مـی شـوید که کالایتان را جزدر برابـر هر دینار سرمایه یک دینار سـود کمتـر نفروشیـد! ))
سپـس اصل سرمایه اش را بـرداشت و فرمـود: ((مـن را به ایـن سـود نیازی نیست. ای مصادف , چکاچک شمشیـرها از کسب روزی حلال آسان تـر است.))
چـون امـام (علیه السلام) ایـن گـونه سـود بـردن را اجحـــاف در حق مسلمانان می دانست به کارگزار خـود اعتراض کرد و از آن سود چیزی بر نگرفت.
● آموزش نیکی ها
حضرت آن چه را که می خواست به دیگران بیاموزد عملی می آموخت . برهیچ معروفی امر نمی کرد, جز آنکه خود بـیشتر وپـیشتر از دیگران بـدان عملی می کرد و از هیچ منکری نهی نمی کردند; جـز آن که خـود همیشه از آن اجتناب می نمودند. و به یارانش نیز می فرمود:
(( کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم )) مردم را به غیر زبانتان به نیکی فرا خوانید.
یکی از بـستـگان امام صادق(علیه السلام)از آن حـضرت بـدگویی کرده بـود.
وقتی بـه آن حضرت خبـر رسید. بـدون آن که عکس العمل شدیدی از خود نشان دهند, بـا آرامش بـرخاستند و وضو گرفتند ومشغول نماز شدند. یکی از حـاضران بـه نام (( حـماد لحـام )) می گوید:
من گمان کردم حـضرت می خواهد آن شخص را نفرین کند, ولی بـرخلاف تـصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا کرد: خدایا من حقم را به او بخشیدم. تواز من بزرگوارتر و سخی تری او را بـه من بـبـخش و کیفر مکن!
● بازداشتن از بدی ها
امام صادق(علیه السلام)شنیده بـودند کـه ازمـسـلـمـانان مـردی بـه نام ((شقرانی )) شراب خورده است و به دنبـال فرصتی بـودند که نهی از منکر کنند.
روزی او بـرای دریافت سهمی از بـیت المال نزد حـضرت آمد . حضرت ضمن این که سهمی از بیت المال
بـه او دادند بـا لحنی ملاطفت آمیز فرمودند:
کار خوب از هرکسی خوب است, ولی از تو بـه واسطه آشنایی که بـا ما داری و آزاد شده پـیامبـر هستی زیبـاتراست. وکار بد از هر کسی بد است, و از تو بـه خاطر همین انتساب زشت تر و قبیح تر است.
شقرانی بـا شنیدن این جـمله دانست که امام از شراب خـواری او آگاه بـوده و در عین حال بـه او محبـت کرده است.
نادم گشت و در درونش تحولی ایجاد شد.
● اختصار در سخن
از ویژگی های تمام معصومین اختصار درسخن وخطابـه وپرهیز از سخنان زاید بوده است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
(( ثلاثه فیهن البلاغه التقرب من معنی البـغیه والتعبـد من حشوالکلام والدلاله بالقلیل علی الکثـیر))
سـه چـیز از بـلاغت اسـت :
استفاده از رساترین عبارات برای رسانیدن مطالب, مخاطبان و دوری از سخنان زاید و بـیهوده که شنونده را خسته می کند واستفاده از جملات کوتاه و پرمعنا.
● مهمان نوازی
ابن ابی یعفور می گوید: شخصی نزد امام صادق (علیه السلام) میهمان بود.
میهمان برخاست تا برخی از کارهای منزل آن حضرت را انجام دهد. وی نپذیرفت وخودش آن کار را انجام داد. آن گاه فرمود:
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از به کار گرفتن میهمان نهی نموده است.
مالک بن انس, فقیه مدینه می گوید: هرگاه نزد امام صادق (علیه السلام) می رفتم , آن حضرت بالش به من می داد تا برآن تکیه کنم. او ارج و منزلتی برایم قأل بود و می فرمود: مالک! دوستت دارم. من از این گفته او خرسند می گشتم و به این جهت, حمد و سپاس الهی را به جای میآوردم.
همزیستی و مدارا با اهل سنت
امام صادق(علیه السلام) شیعیان رابه همزیستی با اهل سنت دعوت می کرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوی نشوند وهم بتوان احکام واصول شیعی رابا ملاطفت به آنان منتقل کرد.
ازاین روی در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار می شد, اما این سهل گرفتن هرگز به معنای زیر پای گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولی در میان بود , حضرت هرگز تسلیم نمی شد.
از جمله دریکی از سفرها , امام صادق (علیه السلام) به حیره ( میان کوفه و بصره ) آمد.
در آن جا منصور دوانیقی به خاطر ختنه فرزندش جمعی را به مهمانی دعوت کرده بود. امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد.
وقتی که سفره غذا انداختند, هنگام صرف غذا,یکی ازحاضران آب خواست ولی به جای آن, شراب آوردند , وقتی ظرف شراب را به او دادند ,امام بی درنگ برخاست ومجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خد(صلّی الله علیه وآله) فرمود: (ملعون من جلس علی مأده یشرب علیها الخمر.)
ملعون است کسی که درکنار سفره ای بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.
● شجاعت
امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه ای به سختی می ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه راانجام دهد, هرچند باعکس العمل تندی رو به رو شود .
لذا وقتی منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. وبه این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهی کرد.
و آن گاه که فرماندار مدینه در حضور بنی هاشم در خطبه های نماز به علی (علیه السلام) دشنام داد , امام چنان پاسخی کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوی خانه اش راهی شد.
● برخورد با حاکمان
امام حتی در مجالس عمومی خلیفه نیز حاضر نمی شد ; زیرا حکومت را غاصب می دانست وحاضر نبود با پای خود بدان جا برود, زیرا با این کار از ناحق بودن آنان , چشم پوشی می شد و تنها زمانی که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا می رفت; لذا منصور ضمن نامه ای به وی نوشت : چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمیآیی ؟ امام در پاسخ نوشت:
نزد ما چیزی نیست که به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم , نزد تو در مورد آخرتت چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم.
تو نعمتی نداری که بیاییم و به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و آنچه که اکنون داری آن را بلا و عذاب نمی دانی تا بیاییم و تسلیت بگوییم.
منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنی. امام نیز نوشت : کسی که آخرت را بخواهد, با توهمنشین نمی شود و کسی که دنیا را بخواهد, به خاطر دنیای خود تو را نصیحت نمی کند.
● تاکید بر ذکر نام خدا
مرازم بن حکیم می گوید :
امام صادق (علیه السلام) دستور داد تا نامه ای برای او نوشتند. در آن نامه جمله ان شاءالله را ننوشته بودند . نامه را خواند و فرمود :
چگونه امیدوارید که این کار ( که به خاطرآن این نامه نوشته شده است. ) به سرانجام برسد ، در حالی که در آن جمله ان شاءالله وجود ندارد !
آن گاه دستور آن جمله به نامه اضافه گردد .
محمدعلی مقیسه
http://ghazishahid.blogfa.com/post-۶۵.aspx