یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دفاع از امکان معجزات


دفاع از امکان معجزات
در این مقاله قصد دارم بررسی كنم كه آیا امكان دارد شواهد تاریخی مستحكمی دالّ بر وقوع معجزات وجود داشته باشد و من بر خلاف بخش عمده مقاله مأخوذ از فصل معروف كتاب هیوم با عنوان «در باب معجزات»، استدلال خواهم كرد كه وجود چنین شواهدی امكان‌پذیر است.
ریچارد سویین‌برن استاد فلسفه دین در دانشگاه آكسفورد، از جدی‌ترین منتقدان هیوم است كه در این مقاله۱ به نقد [دیدگاه] هیوم می‌پردازد. او ابتدا بررسی می‌كند كه آیا امكان دارد شاهدی دالّ بر نقض قانونی از طبیعت وجود داشته باشد، و ثانیاً آیا می‌توان شواهدی یافت دالّ بر این‌كه این نقض، فعل خداست. جواب پرسش اول زمانی مثبت است كه ما دلایل كافی برای این باور داشته باشیم كه حادثه‌ای رخ داده كه بر خلاف پیش‌بینی‌های قانونی است كه به دلایل كافی آن را قانون طبیعت می‌دانیم و در ضمن باید دلایل كافی وجود داشته باشد دالّ بر این‌كه نظایر آن حادثه در شرایطی نظیر شرایط حادثه نخست رخ نخواهد داد. چرا كه اگر آن حادثه تكرارپذیر باشد باید در خلال تدوین یك قانون هر دو حادثه را تبیین كنیم. مثالی كه سویین‌برن می‌زند معلّق ماندن در هواست كه طی آن فرد از زمین جدا می‌شود و در هوا شناور می‌ماند.
البته نقض قانونی از طبیعت، برای این‌كه معجزه باشد، باید فعل خدایی باشد كه شیء مادی نیست. اما برای این باور كه موجودی الهی در جهان ما دخالت كرده است چه نوع شواهدی لازم است؟ در این‌جا سویین‌برن بین مواردی كه جهت توجیه اسناد حادثه‌ای خارق‌العاده به فعل خدایی نامرئی، قراین ضمنی داریم و مواردی كه چنین قراینی نداریم فرق می‌گذارد. آن قراین ضمنی باید بتوانند این باور را كه آن حادثه معجزه‌ای واقعی است، توجیه كنند. به عنوان نمونه استجابت یك دعا چنین شرایطی را دارد.
در این مقاله قصد دارم بررسی كنم كه آیا امكان دارد شواهد تاریخی مستحكمی دالّ بر وقوع معجزات وجود داشته باشد و من بر خلاف بخش عمده مقاله مأخوذ از فصل معروف كتاب هیوم با عنوان «در باب معجزات»، استدلال خواهم كرد كه وجود چنین شواهدی امكان‌پذیر است. مراد من از معجزه نقض قانونی از طبیعت به واسطه خداست; یعنی موجودی عقلانی و قادر مطلق كه شیء مادی نیست (نامرئی و نامحسوس است). بنابراین، تعریف من از معجزه تقریباً شبیه هیوم است: «تخلف از قانون طبیعت به واسطه اراده خاص عاملی نامرئی.»۲ بسیاری از عالمان كتاب مقدس در این كه آیا نویسندگان كتاب مقدس از كلماتی كه به «معجزه» ترجمه شده است، همین معنا را فهمیده‌اند، تشكیك كرده‌اند. قصد ورود به این مناقشه را ندارم; همین قدر كافی است كه بگویم بسیاری از الهی دانان مسیحی در دوره‌های بعد تقریباً «معجزه» را به همان معنای مدّنظر من به كار برده‌اند و بسیاری از متكلمان قرون وسطا و جدید كه به معجزات ادعا شده به عنوان شاهد حقانیت وحی مسیحی تمسك می‌كنند از «معجزه» فهمی همانند من دارند.
من بحث را در دو بخش دنبال می‌كنم. ابتدا بررسی می‌كنم كه آیا امكان شواهدی دال بر نقض قانونی از طبیعت وجود دارد، و سپس آن‌كه اگر چنین شواهدی امكان‌پذیر بود، آیا امكان شواهدی دال بر این‌كه آن نقض فعل خدا بوده، وجود دارد.
طبیعی است كه مراد از نقض قانونی از طبیعت، همان‌طور كه نینیان اسمارت۳ فهمیده است، مورد نقض تكرارناپذیری برای قانونی از طبیعت است. همان‌طور كه هیوم می‌پذیرد، روشن است كه اغلب بر خلاف پیش‌بینی‌های قواعدی كه ما بر پایه دلایلی معقول آن‌ها را قوانین طبیعت می‌دانستیم حوادثی رخ می‌دهد. اما اگر بر اساس دلایل كافی وقوع آن‌ها را و تكرار حوادثی مشابه در شرایطی مشابه را باور داشته باشیم، آن‌گاه دلیل كافی بر این باور داریم كه قواعدی كه ما پیش از این آن‌ها را قوانین طبیعت می‌دانسته‌ایم در واقع چنین نبوده‌اند. موارد نقض تكرارپذیر قوانین طبیعت را نقض نمی‌كنند، [بلكه] صرفاً كذب قضایایی را نشان می‌دهند كه ادعا شده است قوانین طبیعت را بیان می‌كنند. امّا اگر این باور موجّه باشد كه حادثه E بر خلاف پیش‌بینی‌های قاعده‌ی L ـ كه ما به طور موجّه باور داریم كه قانونی از طبیعت است ـ رخ داده است و این باور نیز موجه باشد كه حوادث مشابه E در شرایطی كه از هر نظر شبیه شرایط حادثه اولیه باشد رخ نخواهد داد، در این صورت دلیلی وجود ندارد كه گمان كنیم L قانونی از طبیعت نیست. چرا كه هر قاعده اصلاح شده‌ای كه بر اساس آن بتوان E را پیش‌بینی كرد به ما اجازه می‌دهد كه وقایع مشابه را در شرایط مشابه پیش‌بینی كنیم و بنابراین ما دلایل كافی بر این باور خواهیم داشت كه پیش‌بینی‌های مبتنی بر این قاعده خطا هستند. حال آن‌كه اگر قاعده L را بدون اصلاح می‌پذیرفتیم، دلیل كافی بر این باور داشتیم كه پیش‌بینی‌های مبتنی بر آن در همه دیگر شرایط متصور صحیح خواهند بود. بنابراین، اگر بخواهیم در حوزه مورد بحث، قانونی از طبیعت را جاری بدانیم، آن قانون لزوماً L خواهد بود. این طبیعی‌تر از آن است كه بگوییم هیچ قانونی از طبیعت در این حوزه جریان ندارد. با این حال E با پیش‌بینی‌های L ناسازگار است. لذا بهترین تعبیر این است كه بگوییم E این قانون طبیعت، یعنی L را، نقض كرده است. مایه تأسف است كه كاربرد واژه «نقض» بیانگر شباهت بسیار بین قوانین طبیعت و قوانین اخلاقی یا مدنی است. وقتی مراد از نقض قانون طبیعت را آن‌گونه كه در بالا گذشت بیان كرده‌ایم، پس از آن لزومی ندارد چنین خطایی رخ دهد.
با این همه، پرسش اساسی، كه اسمارت به قدر كافی به آن نپرداخته است، این است كه چه دلیلی می‌تواند این باور را توجیه كند كه واقعه E اگر رخ داده باشد، مورد نقض تكرار ناپذیری ـ در مقابل تكرارپذیر ـ برای قاعده L بوده كه ما بر پایه همه دیگر شواهد به طور موجّه باور داشتیم كه قانون طبیعت است؟ شواهد این‌كه E نمونه خلاف تكرارپذیری باشد این است كه قاعده جدیدی به نام َL كه تقریباً به طور كامل توسط داده‌ها تأیید شده است بتواند به عنوان قانونی از طبیعت پایه‌گذاری شود. زمانی می‌توان گفت یك قاعده توسط داده‌ها تأیید شده است كه داده‌هایی كه تاكنون به دست آمده توسط آن قاعده پیش‌بینی‌شده باشند، پیش‌بینی‌های جدید موفقیت‌آمیز باشند و آن قاعده متناسب با مجموع داده‌ها ساده و منسجم باشد.
نسبت به هر مجموعه محدودی از داده‌ها، همیشه بی‌نهایت قاعده‌های ممكن وجود دارد كه می‌توان بر اساس آن‌ها داده‌های مذكور را پیش‌بینی كرد. با آزمون‌های بیش‌تر، می‌توان بسیاری از این قاعده‌ها را ابطال كرد. لكن هر اندازه آزمون هم كه انجام دهیم باز تعداد محدودی از داده‌ها خواهیم داشت و لذا تعداد نامحدودی از قواعد با آن‌ها سازگار و هماهنگ خواهند بود. اما برخی از این قاعده‌ها در قیاس با داده‌ها بسیار پیچیده هستند، به نحوی كه هیچ دانشمندی آن داده‌ها را شواهدی دال بر این‌كه آن قاعده‌ها قوانین واقعی طبیعت هستند تلقّی نمی‌كند. برخی دیگر بسیار ساده هستند، به نحوی كه می‌توان داده‌ها را شواهدی دانست دالّ بر این‌كه آن قواعد، قوانین واقعی طبیعت هستند. بر این اساس، تصور كنید كه دانشمندی به دنبال یافتن قاعده‌ای باشد كه تبیین‌كننده نقاط داخل یك نمودار مختصات، كه در شماره‌های (۱،۱) (۲،۲) (۳،۳) و (۴،۴) مشاهده شده‌اند، باشد. شماره اول هر پرانتز منطبق با نقطه X و شماره دوم منطبق با y است. یك قاعده كه می‌تواند این نقاط را پیش‌بینی كند x=y است. قاعده دیگر این است: (x=y + (۴-x) (۳-x) (۲-x) (۱-x لكن روشن است كه ما آن داده‌ها را تأییدكننده قاعده دوم نمی‌دانیم. برای تبیین چهار مشاهده مذكور، این قاعده‌ای بسیار ناشیانه خواهد بود. در میان قاعده‌های ساده‌ای كه توسط داده‌ها تأیید می‌شوند ساده‌ترین قاعده، بهترین خواهد بود، و عجالتاً قاعده‌ای صحیح تلقّی می‌شود. اگر این قاعده در برابر آزمون‌های بعدی دوام بیاورد شواهد این‌كه قانونی واقعی باشد افزایش می‌یابد.
حال اگر بتوانیم برای E و همه دیگر داده‌های مربوط قاعده َL را ایجاد كنیم [در دو صورت] این باور كه َL قانونی صحیح در این حوزه است موجّه خواهد بود;
۱)اگر بتوان از َL آن داده‌ها را استنتاج كرد و در دیگر مواردی كه پیش‌بینی‌های L خطا است َL پیش‌بینی‌های موفقی داشته باشد.
۲)اگر َL قاعده نسبتاً ساده‌ای باشد به نحوی كه چون َL می‌تواند E را پیش‌بینی كند و L نمی‌تواند، این دلیل بر این باور باشد كه در دیگر شرایط پیش‌بینی‌های َL اگر در معرض آزمون قرار گیرند موفق‌تر از پیش‌بینی‌های L خواهند بود. قاعده َL نشان خواهد داد كه در چه شرایطی موارد نقض قاعده L كه مشابه حادثه E هستند، رخ خواهند داد. پس شواهد نشان می‌دهند كه موارد نقض تحت شرایط مذكور رخ می دهند و لذا E نسبت به قاعده اولیه L نمونه خلاف تكرارپذیری است.
لكن فرض كنید كه نتوان برای E و همه دیگر داده‌های حوزه موردنظر قاعده جدید َL را بسازیم به نحوی كه نسبت به L در شرایط مورد آزمون دارای پیش‌بینی‌های موفق‌تری باشد یا متناسب با داده‌ها دارای سادگی نسبی باشد; لكن قاعده ساده L همه داده‌ها را به استثنای E به طور صحیصی پیش‌بینی كند. و فرض كنید هرقدر كه داده‌های بیش‌تری گردآوری شود، در پیش‌بینی‌های قاعده L خللی وارد نمی‌شود و هیچ دلیلی برای این فرض باقی نمی‌ماند كه بتوان قاعده ساده‌ای به نام َL را تأسیس كرد كه بتوان بر اساس آن همه داده‌ها به ضمیمه E را به دست آورد. در چنین حالتی شواهد بیانگر آن هستند كه تخلف از L تكرار نخواهد شد و لذا E نمونه خلاف تكرارناپذیری برای قانونی از طبیعت، یعنی L، خواهد بود.
یك مثال بحث را روشن‌تر می‌كند. فرض كنید E عبارت است از معلق ماندن یك قدیس در هوا (یعنی جدا شدن از زمین و شناور ماندن در هوا). E مورد نقضی برای قوانین مكانیك، یعنی L است، كه صرف‌نظر از E بر اساس دلایلی اثبات شده‌اند. [در دو صورتE] مورد نقض تكرارپذیر محسوب می‌شود:
۱)اگر بتوان َL را تأسیس كرد كه E و دیگر تخلفات از قاعده L همراه با پیش‌بینی‌های آزموده شده L را، به نحوی موفقیت‌آمیز پیش‌بینی كند.
۲) یا این‌كه بتوان َL را تأسیس كرد كه متناسب با داده‌ها دارای سادگی نسبی باشد و E را و همه پیش بینی های آزمون شده L را پیش‌بینی كند، لكن تخلفات تاكنون آزموده نشده L را پیش‌بینی كند. تفاوت َL با L می‌تواند این باشد كه بر طبق َL اشیا در شرایط خاصّی به نحو رانش گرانشی۴ بر یكدیگر اثر می‌گذراند و شرایطی كه E در آن رخ داده از آن موارد است. اگر َL یكی ار دو شرط مذكور را داشته باشد می‌توان آن را پذیرفت و بر پایه آن می‌توان گفت تحت شرایطی خاص انسان‌ها در هوا معلق می‌مانند و لذا E مورد نقضی برای قانونی از طبیعت به حساب نمی‌آید.
لكن ممكن است هر گونه اصلاحی در قوانین مكانیك به منظور ایجاد قابلیتِ پیش‌بینیِ E در آن‌ها، نه تنها موجب پیش‌بینی‌های بیش‌تری نسبت به پیش‌بینی‌های L نشود، بلكه باعث شود كه قوانین مذكور آن‌قدر پیچیده و دست و پاگیر شوند كه دلیلی بر این باور نداشته باشیم كه پیش‌بینی‌های آزموده نشده آن‌ها موفقیت‌آمیز خواهند بود. در چنین شرایطی برای این باور كه معلق ماندن آن قدیس نقض قوانین طبیعت بوده است، واجد دلایلی كافی خواهیم بود. اگر قوانین طبیعت آماری۵ و نه از پیش تعیین یافته و محتوم۶ باشند در همه شرایط نمی‌توان به سادگی دانست چه چیزی نمونه نقضی برای آن‌ها محسوب می‌شود. یك واقعه چه میزان نامحتمل كه باشد نمونه نقضی برای قانونی آماری محسوب می‌شود؟ لكن این مسأله‌ای عمومی در فلسفه علم است و مسائل خاصی را در باب معجزات طرح نمی‌كند.
روشن است كه هرگونه ادعایی در مورد این‌كه چه چیز نقض قوانین طبیعت هست و چه چیز نیست اصلاح‌پذیر است. معرفتِ نوینِ علمی ممكن است ما را مجبور به تجدیدنظر در هر یك از این ادعاها كند. لكن همه دعاویِ مربوط به شناخت حقایق اصلاح‌پذیرند و ما باید در مورد آن‌ها بر اساس شواهد موجود نتایجی موقتی كسب كنیم. در مورد این‌كه قوانین طبیعت چیست تا حدّی دلایل كافی وجود دارد و بعضی از آن‌ها بسیار مستحكم هستند و داده‌های بسیاری را تبیین می‌كنند، به حدّی كه هرگونه اصلاح آن‌ها به منظور تبیین آن مورد نقض غیر عادی آن‌قدر پیچیده و تبصره‌ای خواهد بود كه كل ساختار علم را بر هم می‌زند. در چنین مواردی شواهد حكم می‌كنند كه اگر مورد نقض ادعا شده اتفاق افتاده است مصداقی از نقض قوانین طبیعت بوده است. این باور موجهی است كه وقایع زیر اگر رخ داده باشند نقض قوانین طبیعت‌اند: معلق ماندن در فضا، زنده شدن انسانی كه قلب او به مدّت ۲۴ ساعت كار نكرده و دیگر معیارها هم از مرگ او حكایت داشته است، شراب شدن آب بدون دخالت مواد شیمیایی یا كاتالیزورها، و شفا یافتن ناگهانی فلج مادر زاد در یك لحظه.
تا این جا معلوم شد كه می‌توان شواهدی داشت كه واقعه E اگر رخ داده باشد مورد نقض تكرارناپذیری برای L كه قانونی واقعی از طبیعت است، باشد. لكن در این‌جا استدلال هیوم به نحوی كه در ادامه خواهد آمد، طرح می‌شود. اگر شواهدی، كه بنابر فرض قانع‌كننده‌اند، دلالت كنند كه L قانونی واقعی از طبیعت است، بر عدم وقوع E [نیز] دلالت می‌كنند. ما شواهد خاص دیگری داریم كه بر وقوع E دلالت می‌كنند. در چنین وضعیتی انسان عاقل، به بیان هیوم، «تجارب خلاف را می‌سنجد، و بررسی می‌كند كه كدام طرف را تجارب بیش‌تری تأیید می‌كنند.»۷از آن‌جایی كه فرض هیوم آن است كه شواهد دالّ بر وقوع E از نوع نقل تاریخی است، نتیجه می‌گیرد كه «هیچ نقلی برای اثبات یك معجزه كافی نیست، مگر نقلی كه خطا بودن آن در مقایسه با حقیقتی كه در صدد اثبات آن است معجزه‌ای بزرگ‌تر باشد.»۸
به اعتقاد او، در واقع هیچ یك از معجزات منقول واجد این شرط نیستند، هر چند به نظر می‌رسد او در مواردی می‌پذیرد كه از لحاظ منطقی امكان آن منتفی نیست. معیار هیوم برای سنجش و ارزیابی شواهد عجیب است. فرض كنید ۲۰۰ نفر شهادت دهند كه شاهد حادثه E بوده‌اند; حادثه‌ای كه وقوع آن مورد نقض تكرارناپذیری برای قانونی از طبیعت است. فرض كنید همین تعداد شاهد اگر زمینه آن مهیا بود، تمایل داشتند كه عدم وقوع E را نشان دهند. آیا شهادت آن‌ها در مجموع باور به وقوع E را موجّه نمی‌سازد؟ جواب هیوم ـ آن‌گونه كه از بحث او در مورد دو معجزه‌ای كه در ظاهر دارای شواهد كافیِ مساوی هستند روشن می‌شود ـ منفی است. اما آیا این صرفاً تعصب و فرار از مواجهه با واقعیت نیست؟ تقریباً محال است كه با رسم جدولی نشان دهیم كه چه تعداد و چه نوع شاهدهایی نیاز است كه وقوع حادثه‌ای را اثبات كند كه اگر رخ داده باشد مورد نقض تكرارناپذیر قانونی از طبیعت خواهد بود. هر مورد ادعا شده‌ای را باید براساس خصوصیات آن بررسی كرد. اما قطعاً به نظر می‌رسد كه معیارهای مربوط به شواهد نزد هیوم زیاده خواهانه‌اند. جای سؤال است كه اگر هیوم خودش شاهد حادثه‌ای از این دست باشد چه خواهد گفت؟
اما علت پافشاری مؤكّد و افراطی هیوم بر شواهد می‌تواند نكته‌ای فلسفی باشد كه هیوم آن را به روشنی بیان نكرده است. این نكته را فلو در توجیه معیارهایی در مورد شواهد، بیان كرده است: «علت این‌كه در این‌جا گزاره عملی دارای نهایت تفوق برگزاره تاریخی دانسته شده است در ماهیت آن گزاره‌ها و شواهد قابل عرضه برای تأیید آن‌ها نهفته است. گزاره مشخصی از تاریخ، خاص و اغلب جزئی و مربوط به زمان گذشته خواهد بود.... البته دقیقاً به خاطر همین گذشته بودن و جزئی بودن است كه دیگر ممكن نیست كسی آن موضوع را مستقیماً تجربه كند... قانون طبیعت برخلاف گزاره مشخصی از تاریخ، قانونی كلی است. لذا از لحاظ نظری هر كس در هر زمان می‌تواند آن را تجربه كند هر چند روشن است كه از لحاظ عملی همیشه چنین امكانی وجود ندارد.»۹
با این همه، تفاوتی كه فلو بیان كرد صحیح نیست. آزمایش‌های مقطعی در موقعیت‌های خاص صرفاً تأییدی جزئی برای ادعای مربوط به صحت یك قانون عملی ادعا شده است كه تا تأیید قطعی فاصله بسیار دارد. هر كس می‌تواند صحت یك قانون علمی ادعا شده را آزمایش كند، اما نتیجه مثبت یك آزمایش تنها تأیید محدودی برای آن ادعا به حساب می‌آید. دقیقاً همین مطلب در مورد حقایق تاریخی ادعا شده نیز صدق می‌كند; هركسی می‌تواند شواهد را بررسی كند، لكن هر مدرك خاصی تنها تأییدی محدود برای ادعای صحت آن قضیه تاریخی است. لكن در نمونه تاریخی نیز نظیر گزاره‌های علمی، محدودیتی در تعداد شواهد وجود ندارد. آزمون صدق گزاره‌های تاریخی را نظیر گزاره‌های علمی می‌توان به طور مستمر ادامه داد. می‌توان همیشه در جستوجوی داده‌های بیش‌تری بود كه تنها به عنوان آثار حادثه‌ای خاص در زمان گذشته، قابل تبیین‌اند، یا داده‌هایی كه با وقوع آن حادثه ناسازگارند، درست همان‌طور كه همیشه می‌توان به دنبال داده‌های بیش‌تری بود كه صدق یك قانون فیزیكی را تأیید یا ردّ می‌كنند. بنابراین، صدق قضایای تاریخی را نیز «هر كس در هر زمان می‌تواند آزمایش كند.»
گویا هیوم چنین پنداشته كه تنها مدرك در مورد وقوع حادثه E گواهی كتبی یا شفاهی كسانی است كه در زمان وقوع آن می‌توانسته‌اند شاهد آن باشند. و از آن‌جایی كه تعداد این‌گونه مدارك محدود است، پس شواهد وقوع یا عدم وقوع حادثه E محدود است. حال آن‌كه این صرفاً گواهی نیست كه ذیربط و دخیل است; ما به مداركی در مورد صفات و صلاحیت شاهدهای اولیه نیاز داریم. در ضمن شواهد نیز منحصر در گواهی نیستند. آثار وقایعی كه در زمان حادثه مورد ادعا رخ داده‌اند نیز همگی ذیربط هستند. امروزه بسیار بیش‌تر از روزگار هیوم می‌توان با مطالعه آثار فیزیكی حوادث حدس زد كه چه حادثه‌ای روی داده است. هیوم هرگز با شرلاك هلمز ملاقات نكرده بود، اما می‌توانست از شیوه قرار گرفتن اسباب منزل حدس بزند در اتاق او چه روی داده است یا می‌توانست از لجن چكمه‌های یك شاهد حدس بزند او دیروز كجا بوده است.
از آن‌جایی كه آثار وقایعی كه در زمان وقوع حادثه E رخ داده‌اند به نحوی همیشه با ما هستند، همیشه می‌توانیم آن‌ها را به طور مكرر و حتی با دقت بیش‌تری آزمایش كنیم. به علاوه، باید بررسی كنیم كه آیا حادثه E اگر واقعاً رخ داده باشد، در واقع علت آثار موجود است و آیا عامل دیگری می‌تواند موجب همین آثار شود. بررسی این موضوعات مستلزم بررسی آن است كه كدام یك از قوانین نقش دارند (به غیر از قانون L كه ادعا شده E نقض آن است) و این مستلزم آزمایش‌های نامحدودی است. لذا هیچ محدودیتی برای شواهد جدیدی كه می‌توان داشت وجود ندارد. شواهد وقوع حادثه E می‌توانند به اندازه شواهد دالّ بر این‌كه L قانونی از طبیعت است افزایش یابند. انسان عاقل در چنین شرایطی قطعاً خواهد گفت كه او دلایل كافی بر این باور دارد كه E رخ داده است، لكن همچنین بر این باور كه L قانونی واقعی از طبیعت است ولذا بر این باور كه E نقض آن قانون بوده است. بنابراین، می‌توان به دلایل كافی باور داشت كه قانونی از طبیعت نقض شده است. اما برای این‌كه نقض قانون طبیعت، معجزه باشد، باید فعلِ خدا باشد، یعنی موجودی عقلانی و قادر مطلق كه شیء مادی نیست. چه چیز می‌تواند دلیل این مطلب باشد؟
تبیین یك حادثه به عنوان فعلِ موجودی عقلانی كه واجد گرایش‌ها و مقاصد خاصی است، با تبیینِ آن بر اساس قوانین علمی كه مبتنی بر علل از پیش تعیین شده هستند، كاملا تفاوت دارد. معیارهای عادی جهت انتساب حادثه‌ای به موجودی عقلانی به نام A كه دارای جسم است این است كه:
۱) ما یا دیگران مشاهده كنیم كه A عامل تحقق آن حادثه است
۲)یا این‌كه آن حادثه از آن نوع حوادثی باشد كه نوعاً A عامل آن است و تنها A و نه عامل دیگری، از آن عواملی كه ما می‌شناسیم، در موقعیتی بوده كه بتواند عامل آن باشد. كاربرد معیار دوم منحصر به مواردی است كه ما از قبل به وجود A علم داریم. در بررسی شواهد این‌كه نقض قانونی از طبیعت به واسطه حادثه E فعل خداست، من میان دو وضعیت تفاوت قایل می‌شوم; یا ما علاوه بر ادله وقوع نقض‌هایی برای قوانین طبیعت ادلّه كافی بر وجود خدا داریم یا نداریم.
ابتدا وضعیت دوم را بررسی می‌كنیم. فرض كنید هیچ دلیل قانع‌كننده دیگری دالّ بر وجود خدا نداشته باشیم، مگر واقعه E كه بر اساس شواهد، مورد نقض تكرارناپذیری برای قانونی واقعی از طبیعت است. این امكان وجود ندارد كه با مشاهده جسم خدا كه E را ایجاد می‌كند E را فعل خدا بدانیم، خدا كه جسم ندارد. اما فرض كنید E به شیوه و در شرایط C متحقق شده كه كاملا شبیه شرایطی است كه در آن شرایط افعال انسان‌ها متحقق می‌شوند و دیگر موارد نقض نیز در چنین شرایطی متحقق می‌شوند. در این صورت این ادعایی موجّه خواهد بود كه واقعه E و دیگر موارد نقض نظیر افعال انسانی توسط فاعلی ایجاد شده است، با این تفاوت كه آن فاعل بر خلاف انسان‌ها دارای جسم مادی نبوده است. صحت این استنباط به این دلیل است كه اگر معلول‌ها با یكدیگر شباهت كاملی داشته باشند همیشه مجازیم تفاوتی اندك در علل را مسلّم بدانیم تا بتوانیم تفاوت‌های اندك در معلول‌ها را تبیین كنیم.
لذا [به عنوان مثال] اگر نور را به خاطر دیگر صفات قابل مشاهده‌ای كه دارد موجی دانستیم كه در یك رسانای [سیال] ایجاد می‌شود۱۰ آن‌گاه دیگر این‌كه آن رسانا، اگر وجود داشته باشد، نظیر دیگر مواد مانع حركت اشیای مادی از درون خود نمی‌شود، واقعیتی نیست كه به تنهایی (یعنی اگر تفاوت دیگری وجود نداشته باشد) دلیل آن باشد كه نور را به موج داخل یك رسانا تعریف نكنیم، بلكه تنها دلیل آن است كه آن رسانایی كه نور درون آن حركت می‌كند این ممیزه را دارد كه مانع گذر اشیای مادی نمی‌شود. بنابراین، اگر به واسطه شباهت بسیار شدید میان شیوه‌ها و شرایط وقوع E (و دیگر نقض‌های قوانین طبیعت) و شیوه‌ها و شرایطی كه افعال انسانی در آن واقع می‌شوند، ما فاعلی مشابه را فرض كردیم; یعنی فاعلی عقلانی. در آن صورت، این‌كه پاره‌ای تفاوت‌ها وجود دارد (این‌كه نمی‌توانیم آن فاعل را مورد اشاره قرار دهیم و جسم آن را نشان دهیم) واقعیتی نیست كه به معنای ابطال تبیین ما باشد، بلكه تنها به این معنا است كه آن فاعل بر خلاف فاعل‌های انسانی فاقد جسم است. البته این شیوه تنها زمانی قابل توجیه است كه صرف نظر از آن اختلاف، شباهت‌های مذكور قوی باشند. در مورد نور، دانشمندان قرن ۱۹ در نهایت به این نتیجه رسیدند كه شباهت‌های نور آن‌قدر قوی نیستند كه بر تفاوت‌ها فایق آیند و توجیه‌گر فرض رسانایی واجد صفتی اختصاصی باشند.
حال چه شباهت‌هایی در شرایط و شیوه‌های C می تواند میان تحقق E (و دیگر نقض‌های قوانین طبیعت) و افعال انسانی وجود داشته باشد تا توجیه‌گر فرض علل مشابه باشد؟ فرض كنید استجابت دعا عامل وقوع E باشد. لذا E مثلا انفجاری در اتاق من باشد كه به هیچ وجه با قوانین طبیعت قابل تبیین نیست و در همان زمان وقوع این حادثه، در اتاق‌مجاور عده‌ای با لباس هندی دم گرفته‌اند كه «ای خدای سیك‌ها اتاق سویین‌برن را منفجر كن.» همچنین فرض كنید هنگام وقوع E ندایی، كه منبع آن جسمانی نیست، شنیده شده كه مشتمل بر دلایل قانع‌كننده‌ای دالّ بر استجابت دعاست. زمان وقوع انفجار در اتاق من، صدایی كه منبع آن انسان، حیوان یا دستگاه ساخت بشر نیست، شنیده می‌شود كه می‌گوید: «دعایتان مستجاب است. سویین‌برن مستحق درس عبرتی است.» آیا این همه دلیل قانع‌كننده‌ای بر این فرض نیست كه فاعلی عاقل كه از اجسام مادی نیست E را و دیگر نقض‌ها را ایجاد می‌كند، عاملی كه آن‌قدر قدرت دارد كه تغییراتی آنی با مداخله در خصایص اشیاء ایجاد كند; یعنی خدا؟ روشن است كه اگر نقض‌های قوانین طبیعت و افعال انسانی الگوها و شرایطی بسیار شبیه یكدیگر داشته باشند، دلایل مذكور قانع‌كننده خواهد بود. به علاوه، اگر دعایی كه به واسطه معجزات مستجاب نمی‌شوند طلب نوع خاصی از وقایع باشند (مثلا خلاصی از درد یا مجازات افراد شرور) و دعایی كه به واسطه معجزات مستجاب نمی‌شوند طلب وقایعی متفاوت باشند، آن‌گاه همین می‌تواند بیانگر برخی از صفات خدا باشد. البته معمولا ادلّه مؤمنان بر وقوع معجزات به آن قوتی كه من نشان دادم نیستند. وقوع نقض‌ها بیش‌تر به عنوان پیامد دعاهایی تلقّی می‌شوند كه وقوع آن نقض‌ها را طلب كرده‌اند، و به ندرت به گونه‌ای دیگر تفسیر می‌شوند، امّا نداهایی كه دلیل استجابت دعایی باشد در واقع بسیار نادر است. در مواردی كه چنین نداهایی شنیده نمی‌شوند، ولی وقوع نقض E و دعای برای وقوع آن هر دو كاملا تأیید شده‌اند، زمانی می‌توانیم نتیجه بگیریم كه خدایی وجود دارد كه E فعل اوست كه شباهت مذكور به اندازه كافی قوی باشد. این‌كه چه موقع شباهت به اندازه كافی زیاد است كه استنباط مبتنی بر آن را توجیه كند، سؤال مشكلی است. لكن در این‌جا من صرفاً به این نكته پرداخته‌ام كه اگر شباهت به قدر كافی قوی باشد آن‌گاه استنباط مذكور موجّه خواهد بود.
اكنون فرض كنید شواهدی دالّ بر وجود خدا داشته باشیم. آن‌گاه اگر E در شرایط C ، كه قبلا توصیف شد، واقع شود، این‌كه E فعل خدا باشد دلایل قانع‌كننده‌تری دارد و وقوع E تأیید بیش‌تری برای شواهد وجود خدا خواهد بود. امّا اگر دلیل قبلی بر وجود خدا داشته باشیم، وقوع E در شرایطی متفاوت از C، یعنی متفاوت از شرایطی كه معمولا فاعل‌های انسانی در آن شرایط باعث وقوع افعالی می‌شوند، باز می‌تواند بعضاً به نحو موجّهی فعل خدا تلقّی شود. اگر E از حوادثی باشد كه تنها علت قابل تصور برای آن خدایی است كه بر وجود او دلیل داریم به شرطی كه همان صفاتی را كه لازمه دیگر ادله وجود خداست داشته باشد، آن‌گاه این باور موجّهی خواهد بود كه وقوع E را به او نسبت دهیم، در غیر این صورت E بدون تبیین باقی می‌ماند. اگر مؤمنی مسیحی كه نابیناست بر خلاف قوانین طبیعت شفا یابد، هرچند كه او یا دیگر مسیحیان برای شفا یافتن او دعا نكرده باشند، انتساب شفای او به خدای مسیحیان اگر ادلّه‌ای دیگر بر وجود آن خدا دلالت كند، معقول خواهد بود. بر پایه دلایلی كه گذشت، به این نتیجه می‌رسیم كه این باور می‌تواند موجّه باشد كه عامل نقض قانونی از طبیعت خدا بوده و لذا آن نقض یك معجزه است.
نویسنده: ریچارد سویین برن
مترجم: رضا صادقی
منبع:ماهنامه معرفت
پی‌نوشت‌ها
۱ این مقاله ترجمه‌ای است ازبخش اول:
Richard swinburne, For the possibility of Miracles, in Philosophy of Religion: An Anthology, ed. Louis pojman (California, Wadsworth, ۱۹۸۷)
۲ David Hume, An Enquiy concerning Human understanding, ed. L.A. selby- Bigge (Oxford, ۱۹۰۲)
۳ Ninian smart, Philosophers and Religious Truth (London, ۱۹۶۴) ch.۱۱
۴ gravitational repulsion
۵ Statistical
۶ deterministic
۷ Op. Cit. ,p. ۱۱۱
۸ Op. Cit., P. ۱۱۶
۹ Antony Flew, Huomes philophy of Belief (London, ۱۹۶۱) pp. ۲۰۷ ff.S
۱۰ بر طبق نظریه موجی در مورد ماهیت نور در فضا عنصر پنجمی به نام «اتر» فرض می‌شد كه سیالی با تراكم ناچیز بود كه امواج نور از طریق آن انتشار می‌یافت. خصوصیت این سیال آن بود كه‌برخلاف‌دیگرعناصرچهارگانه، مانع حركت اشیا نمی‌شد. (ر.ك: خلیل صیرفی، نور: رازكائنات، ترجمه ناصر شیلاتی.)
منبع : خبرگزاری فارس