دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


شعر خانه همه ما است


شعر خانه همه ما است
خارج از خانه بودن یادآور غم انگیز تصاویر آن خانه است و سعی در دوباره سازی آنها تلاشی برای ساختن آن خانه از نو است. این عمل با خاطره ارتباطی تنگاتنگ دارد، یعنی دقیقاً همان عنصری که شعر را می سازد. همین جا به داستان کوتاهی از کافکا اشاره می کنم که شرح موجودی خیالی به نام اودرادک است.
«برخی می گویند اودرادک ریشه اسلاو دارد و می کوشند از این طریق شکل گیری آن را توضیح دهند. دیگران عقیده دارند که این واژه از زبان آلمانی مشتق شده و از زبان های اسلاو فقط تاثیر پذیرفته است. اما به سبب عدم قطعیت هر دو نظریه، بحق می توان نتیجه گرفت که هیچ یک از آنها صحت ندارد؛ خاصه آنکه هیچ یک معنای معقولی برای این واژه ارائه نمی کنند.»
این موجود به خارپشتی مکانیکی می ماند و انسان را با این وسوسه دست به گریبان می کند که؛ «نکند این موجود زمانی دارای شکل معقولی بوده و اکنون فقط بقایایی از آن مانده؛ اما چنین چیزی محتمل نیست.
دست کم هیچ اثری از آن مشهود نیست؛ زیرا هیچ جای او ناتمام و ناقص به نظر نمی آید که چنین نتیجه گیری ای کنیم. همه چیز به اندازه کافی بی معنا است غبه واقع کل این شیء بی مصرف است، به ترجمه علی اصغر حدادف؛ اما در قالب خود بسیار کامل است. به هرحال، آزمایش دقیق ناممکن است زیرا اودرادک به حدی سریع است که هرگز نمی توان به او دست یافت... در زندگی فقط آنهایی می میرند که هدف یا مقصودی داشته باشند ـ فعالیتی که آنها را فرسوده کند.
اما این امر درباره اودرادک صادق نیست...»به سادگی مشخص می شود که می توان بی هیچ عذاب وجدانی، «اودرادک» را خط زد و به جای آن واژه شعر (متن) را نشاند و بر خصلت «گریزپایی»، «غیبت»، «بی معنایی» و «کمال و نقص توأمان» شعر (متن)۱ انگشت گذارد. این حکایت علاقه ژاک دریدا را نیز برانگیخته است و می گوید «اودرادک» استعاره ای است از خاطره و دل آگاهی.
در داستان کافکا، اودرادک در پستو، پلکان، راهرو و دالان خانه می گردد. گاهی تصور می شود به خانه ای دیگر رفته، اما همیشه با وفاداری تمام به خانه صاحب اصلی اش (پدر خانواده) بازمی گردد. دریدا در ادامه، قطعه ای از شلگل را می آورد که «هر قطعه شبیه اثر هنری کوچکی است، باید یک سر از جهان بیرون رها شود. در خود بسته باشد، همچون خارپشتی».دریدا این حکایت را برای توضیح خودبسندگی متن می آورد؛ اما علاقه ما به آن همان عنصر خاطره و رویاپردازی در خانه است.
به قول گاستون باشلار؛ «... اگر از من خواسته می شد حسن اصلی خانه را بنامم، خواهم گفت؛ خانه سرپناه خیالبافی است، خانه خیالبافان را حفاظت می کند، خانه به آدمی مجال آن را می دهد که در آرامش رویاپردازی کند. تفکر و تجربه تنها چیزهایی نیستند که بر ارزش های انسان صحه می گذارند. آن ارزش هایی که از آن خیالبافی اند، مهری بر انسانیت در اعماق خویش است.
خیالبافی حتی واجد آن امتیاز است که خود ارزش خویش را بنهد... از همین رو، مکان هایی که در آنها خیالبافی را تجربه کرده ایم، خود را در خیالبافی ای تازه از نو برمی سازند و این بدان دلیل است که خاطرات ما از مکان هایی که سابقاً در آنها اقامت کرده ایم، به مثابه خیالبافی، از نو می زیند چرا که آن مکان هایی که در زمان گذشته در آن اقامت کرده ایم، برای همیشه در ما می مانند... خواندن شعر اساساً خیالبافی است.» (بوطیقای فضا، گاستون باشلار، صص ۱۷ـ۶)
در سطور بالا، مرتباً از متن به شعر حرکت می کردم؛ چرا که هر متنی در واقع شعری درون خویش دارد. به قول باتای «ادبیات چیزی جز شعر نیست»؛ البته باید متذکر شد این ارزش نهادن به شعر به عنوان خودبسندگی است که این مقاله نیز سعی بر آن دارد که نشان دهد هر متن، در سطحی، نمایانگر این خودبسندگی است؛ از طرفی مطالعه مفهوم شعر ما را در فهم دیگر اشکال متن (که در اینجا مطالعه «رمان» هدف غایی ما است) کمک می کند.
البته باید نشان دهیم این «در خانه خویش نبودن» واجد چه سویه های بسیاری ممکن است باشد، سویه هایی که برخی به شدت محافظه کارانه و برخی دیگر کاملاً در تضاد با آنها هستند. اما نخستین سویه ها که ابتدا به ذهن من می رسد، شعری از هولدرلین با نام یادآوری است که رویای جشنی طلایی است.
هایدگر در تفسیری که از این شعر ارائه داده، به موضوع جشن و تعطیلات می پردازد و اینکه تعطیلات وقفه ای در جهان روزمره است و ما را به عالمی جدید وارد می سازد. او جشن را نوعی عالم ناپوشیدگی عالم می داند و معتقد است معنای این شعر هولدرلین را باید در این دانست که هدف شاعر ورود به جشن ورود خدایان نه ـ نه هنوز است و در این میان وظیفه شاعر «ساختن خانه ای است که در آن خدایان مهمان خواهند شد».
منظور من از اشاره به این حکایت، ارجاع به این واقعیت تاریخی است که شعر را باید نخستین شکل ادبیات دانست و از همین رو، حتی رمان نویس (که با تفسیر لوکاچ در تضاد کامل با شاعر است) باید خود را به خانواده ای از شاعران نیز متعلق بداند.
پی نوشت ها
۱- اینکه نام این داستان، نگرانی پدر خانواده است، به شکلی ضمنی بر خصلت ادیپی شعر (متن) انگشت می نهد.
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید