شنبه, ۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 18 May, 2024
مجله ویستا
تجربه لبنان، بار دیگر اسلام محمدی برابر اسلام اموی
تقسیمبندی اسلام به افراطی و غیر افراطی یا اسلام محمدی و اموی، به لحاظ اصولی، مبنای درستی ندارد مگر آن که مقصود نوعی تلقی از اسلام در نگاه مسلمین باشد نه آن که اصل اسلام به اسلام محمدی و اموی تقسیم شود. بنابرین اگر با تسامح این تعبیر را به کار ببریم و مقصودمان فی الواقع آن باشد که اسلام اصیل، همان اسلام محمدی و در مقابل، اسلامی که به نام «اسلام عثمانی و اموی» شناخته می شود، اسلام قلابی و دست ساخته امویان و سلف غیر صالح است، ایرادی بر آن نیست.
طی چند دهه نخست پس از رحلت رسول اکرم (ص) به جز سالهای اندک، اسلام اسیر دست کسانی - یا به تعبیر امام علی (ع) - مشتی شرور بود که از آن برای دنیا گرایی و زیاده خواهی خویش استفاده می کردند و به هوای نفس در آن دست می بردند: «فان هذا الدین کان اسیرا فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا» (نهج البلاغه).
این وضعیت در دوره اموی، سر از اسلامی درآورد که خیلی زود به اسلام عثمانی شناخته شد و در اصل چیزی بود که می بایست نامش «اسلام اموی» گذاشته میشد. سیاهترین سالها در این دوره، سالهای سلطنت یزید است که طی آن، ظالمانه ترین سیاستها در حق نسل پاک پیامبر(ص) اعمال شد و به نام حفظ خلافت و جماعت، خون امام حسین (ع) را بر زمین ریخت و اسلام محمدی را نابود کرد.
اسلام اموی طی نود سال خلافت اموی استوار شد و بنی عباس فرصت طلب هم اصول آن را برای حفظ پایههای قدرت خود محکم کردند. در تمام این دوره، شیعیان و دیگر دلباختگان اهل بیت (ع) تلاش می کردند تا سنت اصیل نبوی و اسلام محمدی را حفظ کنند، اما اموی مسلکان به نام جماعت مسلمانان، تمامی مخالفان خود را اهل بدعت نامیدند و عقل و تدبیر و اهل بیت و همه آنچه را که مظاهر درستاندیشی در اسلام بود، از میان بردند و پایمال کردند. این جماعت خشونت پیشه، با حمایت کسانی چون متوکل عباسی، عرصه را بر همه عقل گرایان و شیعیان بغداد تنگ کرده و هر روز محلات آن را به آتش می کشیدند. این داستانها را در کامل ابن اثیر و منتظم ابن جوزی در طول قرن سوم تا پنجم بخوانید.
شاید این اشاره هم سودمند باشد که اسلام اموی، اسلامی است که حجاج ثقفی هم مدعی آن بود و به بهانه آن که ایرانیان، نمی توانند از رو قرآن بخوانند یا تلفظ نمازشان به عربی درست نیست، آنان را همچنان کافر می دانست و از ایشان جزیه می گرفت و در صورت ظاهر تلقی این بود که او مسلمان تر از دیگران است. مع الاسف جریان اسلام اموی، یک جریان عرب گرا هم بوده و هست و این اسلام اصلا نمی تواند باور کند که ایرانی، مسلمان شده باشد و همچنان آنان را مجوس می شناسد.
خدا خواست و به تدریج اسلام اموی که مذهب جماعت ناصبیان بود، قدری افول کرد و دنیای اسلام، در پرتو انتشار تشیع یا دست کم آموزههای شیعه که در قرن چهارم در مصر و یمن و ایران و عراق و شام دولتها داشت، راه اعتدال را در پیش گرفت. با این حال، هنوز هواداران اسلام اموی، در گوشه و کنار بودند و هر از چندی، آتش تعصب بر می افروختند و خان و مان و کتب خانههای شیعیان را در آتش می سوزاندند.
در قرن هشتم هجری، ابن تیمیه توانست میراث اسلام اموی را به نام سلفی که او صالحش می نامید، زنده کند. آن زمان، غالب رهبران مسلمان، علیه وی قیام کردند و اجازه انتشار آموزههایش را ندادند و او را به حبس کشاندند. ابن تیمیه و آموزههایش همچنان در کما ماند و توسط مسلمانان سنی، اجازه نشر و بسط نیافت. در این میان، تنها و تنها مشتی حنبلی مذهب که در نجد می زیستند و به دور از تمدن اصیل اسلامی در عراق و شام و ایران بودند، این آثار را حفظ کردند. پنهان نمی توان کرد که گروههایاندکی هم در عراق بودند که هنوز هم رگ و ریشه آنان در این دیار دیده می شود. ابن تیمیه هیچ گاه دشمنی خود را با شیعه و معتزله و اهل بیت پنهان نکرد.
در اواخر قرن دوازدهم میلادی و سرآغاز قرن سیزدهم، اسلام اموی بار دیگر سربرآورد و با استفاده از آشفتگیهای موجود در خلافت عثمانی، برای مدتی توانست سرزمین نجد را تحت تسلط خود درآورده و دایره نفوذش را تا حجاز بسط دهد. این حرکت برای مدتی سرکوب شد اما بار دیگر در دهه دوم و سوم قرن چهاردهم سربرآورد و این درست در آستانه از هم پاشیدگی کامل دولت عثمانی و بر آمدن انقلاب عربی از سوی شریف حسین بود که با دست خود، دولت هزار ساله اشراف را از میان برد. بدین ترتیب وهابیان در سال ۱۳۴۳ ق توانستند سراسر جزیره العرب را در تصرف خود درآورند.
اکنون اسلام اموی بار دیگر زنده شده بود و چون حجاز را در اختیار داشت واندکی بعد، درآمدهای نفتی هم ضمیمه آن شد، به زور تبلیغات و با استفاده از تسلطش بر حرمین شریفین، تلاش کرد تا رنگ اسلام خود را به همه جا بپاشد. همین زمان، گرایشهای سلفی روشنفکری هم در مصر پدید آمده بود و کسانی چون رشید رضا هم آب به آسیاب این سلفیها می ریختند. به تدریج نسلی وهابی و سلفی در بخشهای مختلف جهان اسلام پدید آمد. یکی از بهترین زمینهها در شبه قاره هند بود که از آنجا به تدریج به سمت آسیای مرکزی و شرق دور هم کشیده شد. مناطق شمالی شبه قاره هند هم که تعصب در اسلام اموی را از روزگار غزنویان و سلجوقیان به ارث برده بود، همیشه به ایران به چشم یک دشمن می نگریست.
اسلام اموی ضد عقل، برای مدتی و به خصوص در برابر انقلاب اسلامی ایران، ترکتازی کرد، اما مقاومت در برابر آن در افریقا و مصر و بسیاری از نقاط ادامه داشت. این جریان که سخت متهم به دوری از اهل بیت بود، تلاش کرد تا خود را از این اتهام مبرا کند و به همین جهت طی سالهای اخیر در این مسیر هم قدم برداشت، اما هیچگاه و نتوانست دشمنی خود را با اسلام محمدی اعم از آنچه در تشیع یا حتی دیگر فرقههای اسلامی غیر وهابی بود، پنهان کند، کسانی که او از روز نخست، یکسره کافرشان می خواند.
سیاستهای یک قرن دولت منتسب به این اسلام، نشانگر آن است که آنان، هیچ گاه با دولتهای کفرتضاد منافع نداشته و خطر اصلی و اساسی را در داخل مسلمین می دانند. دلیل آن هم روشن است، اساس شکل گیری آنان در دشمنی با فرقههای دیگر و نه با کفار بوده و به همین دلیل، و به بهانههای واهی، افکار تکفیری خود را نسبت به سایر مسلمانان، در افراد منتسب به خود به طور اساسی نهادینه کردهاند. البته نباید بی انصافی کرد که این گروه، با حمایت امریکا و در برابر شوروی، در افغانستان تجربه ای برابر کفار به دست آورد و بعد پاچه ارباب یعنی امریکا را هم گرفت که تا امروز ادامه دارد، اما باز هم در هر فرصت نشان می دهد که افکار تکفیری اش نسبت به فرقههای اسلامی، مقدم بر جدالش با تجاوز اجنبی است.
طی یک دهه اخیر، و به خصوص پس از قدرت گرفتن ملک عبدالله که تلاش کرد دولتی روشنفکر را بر سر کار آورد، تصور می شد که اسلام وهابی بر آن است تا خود را تعدیل کرده و با جهان اسلام تعامل بهتری داشته باشد، البته این امر با توجه به واقعیتهای موجود در دنیای حاضر و نیز فشارهای بیرونی مورد انتظار بود.
ویژگیهای مثبت شخصی ملک عبدالله هم که نشان از تسامح و قدرت تحمل وی برابر رهبران تندرو اسلام سلفی داشت، می توانست این امید را افزایش دهد. اما داستان لبنان سبب شد تا در این زمینه تردیدهای جدی پدید آید. تنها اگر خیلی خوشبین باشیم باید این زمینهها را ناشی از فشارهای بیرونی بدانیم و نه مواضع رسمی و اساسی دولت سعودی و شخص ملک عبدالله.
هرچند برخی رسانهها مدعی قرینههای جدی بر مواضع شخصی حمایتآمیز وی از حمله اسرائیل به لبنان هستند.
میدان آزمایشی که در لبنان پدید آمد باز هم نشان داد که یکبار دیگر اسلام محمدی در برابر اسلام اموی قرار گرفته و دو جبهه اساسی میان مسلمانان پدید آمده است. جبهه ای که پشتیبان حزبالله است و اجازه نمی دهد افکار تکفیری، این حادثه عظیم تاریخ معاصر اسلام و عرب را تحت الشعاع نگرههای جاهلانه و تفرقه افکنانه قرار دهد و دیدیم که مصریها در تظاهرات خود نصرالله را رهبر امت خواندند و شاهد بودیم که روحانیون غیر وهابی، یکسره برای حزبالله دعا کردند و حتی برخی از رهبران مذهبی موجود در سعودی هم در این باره جماعت مسلمین را همراهی کردند. و جبهه ای دیگر که حامیان آن افراد منسوب به جریان تکفیری هستند که از روز نخست، همه مسلمانان جز خود را بدعت گرا می خواندند. تاریخ گواه است در دوره اول و دوم سلطنت وهابی، این جماعت که سایر مسلمانان مخالف خود را اعم از شیعه و سنی یکسره تکفیر می کرد، در چنین لحظه حساسی، باز هم به رفتارهای نابخردانه و انحرافی خود ادامه داد.
بدون تردید این مواضع ریشه در اسلام اموی دارد که در همه نقاط اسلام و حتی فلسطین و به خصوص اردن طرفدارانی دارد. همین افراد بودند که مسبب موضعگیری اولیه و نامعقول بخشی از حماس در باره قتل زرقاوی شده و البته به سرعت تکذیب کردند. در این باره باید نسبت به واكنشی كه حماس یا برخی از جناحهای داخلی آن از خود نشان دادند، سخت متأسف بود.
و اکنون، از یک سو باید خوشحال بود که حمایت از حزبالله در بخشهای وسیعی و یا به تعبیری اکثریت مسلمانان – اعم از آن که انگیخته حس اسلامی باشد یا قومی – جای خود را باز کرده و اسلام اموی را به اقلیت و انزوا کشانده است، اما از سوی دیگر باید متأسف بود که در چنین لحظه حساسی که اسلام نیاز به اتحاد دارد، کسانی که بخش مهمی از امکانات تبلیغی جهان اسلام را در اختیار دارند، این چنین بر طبل تفرقه می کوبند.
ما باید از روی ساده دلی اظهار کنیم که چنین تصوری به هیچ روی در باره چهره ای مانند ملک عبدالله وجود نداشت و این به سبب تجربه حوادث چند سال گذشته بود، و هنوز هم می توان امیدوار بود که جریان معتدل سعودی بتواند بر جریانهای افراطی غلبه کرده و بدور از فشارهای بیرونی از ناحیه امریکا، حرکتی در جهت ایجاد اتحاد در دنیای اسلام بردارد، چیزی که اصلا نباید از آن ناامید بود.
ما آگاهیم که دولت سعودی، طی پنج سال که از واقعه ۱۱ سپتامبر گذشته، هنوز هم حاضر نشده است هیچ یک از اعضای خانوادههای کسانی را که مسبب آن حادثه بودند در اختیار مقامات امریکایی قرار دهد. به طور قطع این اقدام می تواند بار دیگر هم مقامات این کشور را در برابر فشارهای تهدید آمیز دولت امریکا مقاوم سازد.
در یک کلام باید گفت، مراودات عملی بیشتری، اعم از سیاسی و فرهنگی و مذهبی، هم با سعودیها اعم از دولتمردان و روشنفکران آن و نیز دیگر نقاط دنیای اسلام، به رغم همه موانعی که وجود دارد، می تواند زمینههای موجود وحدت را تقویت کند و نداهای تفرقه افکنانه را خاموش سازد. کاری که مع الاسف نهادهای فرهنگی و سیاسی ما آن را در متن کار که هیچ، در حاشیه هم قرار ندادهاند و به داشتن روابط خشک سیاسی بسنده کردهاند. هرچند حكام سعودی نیز باید در اقدامات و موضعگیریهای خود كار را به آنجا نرسانند كه زمینه هرگونه اقدام همگرایانهای را از بین برده و خود را در عالم اسلام به انزوا بكشانند.
پژوهشگر: رسول جعفریان
منبع: بازتاب
منبع: بازتاب
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی دولت خانواده مجلس دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی رئیس جمهور لبنان رئیسی سیدابراهیم رئیسی تعطیلی شنبه ها مجلس دوازدهم
مشهد سیل ایران هواشناسی سیل مشهد تهران بارش باران آموزش و پرورش خراسان رضوی پلیس سازمان هواشناسی باران
قیمت دلار خودرو ایران خودرو حقوق بازنشستگان دلار قیمت خودرو قیمت طلا مالیات بازار خودرو مسکن بانک مرکزی قیمت سکه
لیلا حاتمی زری خوشکام علی حاتمی نمایشگاه کتاب سینمای ایران کتاب نمایشگاه کتاب تهران سینما تلویزیون سریال دفاع مقدس زهرا خوشکام
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه روسیه آمریکا حماس چین اوکراین یمن ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال تراکتور بازی لیگ برتر بارسلونا اشکان دژاگه فدراسیون فوتبال سپاهان مس رفسنجان تکواندو
هوش مصنوعی اینترنت فناوری آیفون هواپیما تلفن همراه گوگل اپل دانش بنیان سامسونگ موبایل ایلان ماسک
زنان سلامت رژیم غذایی کاهش وزن قلب سرطان مسواک پوست بارداری سلامت روان