پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

آشکار شدن توطئه ‏ها از پس رحلت پیامبر اکرم (ص)


آشکار شدن توطئه ‏ها از پس رحلت پیامبر اکرم (ص)
آنچه پس از رحلت رسول اكرم(ص) در مدینه به وقوع پیوست این پرسش ‏را در ذهن تداعی می‏كند كه آیا رسول خدا(ص) از حوادث پس ازحیات خود اطلاع نداشت؟ در آن صورت برای پیشگیری از آن رخدادهای تاسف ‏آور چه تدابیری‏ اندیشیده و مردم را تا چه حد آگاه ساخته بود؟ آنچه در این گفتار می‏خوانیم پاسخ همین پرسش و بیان رویدادهایی‏است كه با رحلت پیامبر(ص) به وقوع پیوست.
● پیشگیریهای رسول خدا(ص)
مهمترین موضوع ، بیان مقام زمامداری علی(ع) بود كه پیامبر تا توانست ‏بدان سفارش كرد و چه بسا همان سفارشها فرصت‏ طلبان آن روز را به تلاش وا داشت كه از این كار جلوگیری كنند. گاهی گفته می‏شود ای كاش پیامبر(ص) بیش از این، مردم را نسبت ‏به حق ‏اهل بیت علیهم السلام و علی(ع) آگاه می‏ساخت. ولی در همان حد نیز رسول خدا تحت فشار قرار داشت و معمولا هرگاه فضیلتی ازعلی(ع) بیان می‏فرمود برخی خرده می‏گرفتند كه آیا این همه را ازجانب خود می‏گویی یا فرمانی از جانب خداست؟! این خرده ‏گیری ‏حاكی از آن است كه از همان ایام، پذیرش زمامداری علی(ع) واعتراف به مقام معنوی و اجتماعی او برای برخی چندان هم آسان ‏نبوده است. مشكل‏ ترین چاره‏ اندیشی‏های پیامبر(ص) برای جانشین ‏قرار دادن امام علی(ع) به روزگار پس از غدیر باز می‏گردد. ازغدیر (۱۸ ذیحجه) تا روز رحلت آن حضرت (۲۸ صفر) هفتاد روز بیش‏ فاصله نبود. این زمان كوتاه برای آنان كه در تدارك توطئه‏ها به ‏سر می‏بردند زمانی كافی بود تا عده‏ای را هم عقیده خویش سازند. شاید بهترین كاری كه پیامبر می‏توانست انجام دهد آن بود كه ازاین مردم كسانی را كه حضور آنان در مدینه پس از وفاتش برای ‏حكومت علی(ع) مشكل‏ ساز بود، از شهر دور سازد. این كار توفیق‏ علی(ع) را برای عهده ‏داری خلافت افزون‏ تر می‏ساخت و به علاوه با دورشدن مخالفان، به موجب بی‏ اطلاعی آنان از اوضاع مدینه، راه‏ اندازی‏ هر توطئه و نقشه دیگر را نا ممكن می‏نمود. اما چه باید كرد كه پس از فرمان پیامبر(ص) بر گسیل لشكر به سوی شام، منافقان به نقشه حضرت پی بردند و بر سرپیچی از این فرمان ‏پای ‏فشاری كردند.
● اعزام لشكر اسامه
در ماه محرم سال یازدهم، رسول گرامی اسلام(ص) پیش از آن كه در بستر بیماری افتد مسلمانان را فرمان داد تا برای گسیل به ‏مرزهای روم از جانب شام آماده شوند.(۱) این در حالی بود كه‏ عده‏ای از نا مسلمانان نواحی جزیرهٔ العرب و مدعیان پیغمبری، درتدارك حمله به مدینه بودند و به ظاهر بیرون رفتن سپاهی بدان ‏بزرگی، چندان موافق احتیاط نبود. با این همه رسول خدا(ص) كمترین تردیدی در گسیل نیروهایش به سوی شام نداشت. پیامبر اسامه‏ بن زید را كه كمتر از ۲۰ سال داشت فرمانده این لشكر كرد و برخی از صحابه چون ابوبكر،عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابی وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهی ‏زید جوان راهی شوند.(۲) پیامبر(ص) با دست‏ خود پرچم فرمانده ‏جوان را بست و به او چنین دستور داد: مسافت را آن چنان به سرعت ‏طی كن كه پیش از آن كه خبر حركت تو به آنجا رسد خود و سربازانت ‏به آنجا رسیده باشید. رسول اكرم(ص) صحابیان سالخورده‏ای چون ابوبكر و... را به زیر فرمان جوانی كم‏ سال به نبرد امپراتوری بزرگ روم راهی می‏سازد تا پس از این، كمی سن، بهانه سرپیچی صحابه از فرمان فرد كاردان‏ نشود. راستی چرا پیامبر(ص)، علی(ع) را همراه آنان نفرستاد؟ آیا سالخوردگان لشكر اسامه تجربه نظامی و شجاعت ویژه داشتند؟ در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزیده نشدند؟ این سفرنزدیك به دو ماه به طول می‏انجامیده است.(۳) و رسول خدا(ص) یقین ‏داشت روزهای آخر عمر را سپری می‏كند. با این حال به تاكید از برخی صحابه خواسته بود تا گوش به‏ فرمان اسامه هرچه زودتر مدینه را ترك كنند. اما حركت این ‏سپاه، به رغم تاكید فراوان رسول خدا(ص) نخست ‏به سبب اعتراض ‏برخی از صحابه نسبت ‏به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری‏ پیامبر(ص) و باز گشت ابوبكر و عمر و برخی دیگر، از اردوگاه‏«جرف‏» به مدینه، سر نگرفت.(۴) ابن ابی‏الحدید به نقل گفتار شیخ خود ابویعقوب معتزلی در شرح خطبه ۱۵۶ نهج البلاغه ‏می‏نویسد: چون بیماری پیامبراكرم(ص) شدت یافت دستور داد سپاه ‏اسامه به سوی شام حركت كند و فرمان داد ابوبكر و دیگر بزرگان‏ مهاجرین و انصار در آن شركت جویند. با این كیفیت اگر حادثه‏ای برای رسول خدا(ص) پیش آید دستیابی‏علی(ع) به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود.(۵) چون ‏اسامه حال پیامبر را وخیم و افراد تحت امرش را سركش دید از رسول خدا(ص) در خواست كرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت‏ یافتن پیامبراز بیماری، سپاه را حركت دهد. پیامبراکرم موافقت نكرد و فرمود: همین حالا. اسامه دوباره عرض می‏كند آیا در حالی كه قلبم از بیماری شما اندوهگین است ‏حركت كنم؟ پیامبر(ص) می‏فرماید: به پیروزی فكر كن! اما افراد حاضر در پیرامون بستر رسول خدا(ص) به فرمانهای آن حضرت چندان عنایتی‏ نداشتند و گاه فرمانهای وی را بنابر منافع و اهداف خویش ‏تفسیر و تحریف می‏كردند.(۶)
● آخرین وصیت پیامبر(ص)
رسول ‏خدا(ص) با آن كه در تب شدیدی به سر می‏برد، با حالت‏ خشم به مسجد آمد و ضمن نكوهش عاملان كارشكنی، متخلفان از حركت ‏سریع، سپاه ‏را ملعون خواند.(۷) برای پیامبر جای تردید نبود كه جمعی درانتظار مرگ او و اندیشه قبض حكومت‏اند و برای این هدف در پی‏ نقشه و توطئه‏اند. از همین رو با آگاهی از حوادثی كه به انتظار مرگ حضرتش كمین كرده بود و با شناختی كه از برخی اطرافیان خود داشت ‏برای آخرین بار فرصت را غنیمت ‏شمرد و بر آن شد تا مهمترین پیام دوران رسالت را ساده و روشن بیان و مسیر آینده‏ حركت اسلامی را ترسیم نماید. عمر بن خطاب ماجرای رحلت پیامبر را برای ابن عباس چنین نقل می‏كند:«... ما نزد پیامبر حضور داشتیم. بین ما و زنان - كه فاطمه ‏نیز در میانشان بود- پرده‏ای آویخته شده بود. رسول خدا به سخن ‏درآمده، فرمود: نوشت ‏افزار بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم‏ كه با وجود آن هرگز گمراه نشوید. زنان پیامبر(ص) از پس پرده‏ گفتند: خواسته پیامبر را برآورید. من گفتم: ساكت ‏باشید.»(۸) بخاری در صحیح خود بی‏ آن كه نامی از عمر ببرد می‏نویسد: یكی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد كرد و گفت ‏درد بر او غلبه كرده و نمی‏داند چه می‏گوید ... و رو به حاضران ‏گفت: قرآن نزد شماست و همان ما را كفایت می‏كند. در میان ‏حاضران اختلاف شد و به یكدیگر پرخاش كردند. برخی سخن او را تایید می‏كردند و برخی سخن رسول خدا را . و بدین ترتیب از نوشتن ‏نامه جلوگیری شد. (۹) به خوبی معلوم بود كه موضوع آن نوشته چه ‏بود؛ گفتاری صریح در تعیین جانشین پیامبر. بدین ترتیب چیزی ‏نمانده بود كه اصل نبوت حضرتش مورد تردید قرار گیرد و قرآن‏ كلام غیر الهی پنداشته شود. زیرا قرآن، فرموده آن بزرگوار را درهرحال، برگرفته از وحی یاد كرده بود. (۱۰) و این گروه سخن و فرمان پیامبر ‏را هذیان ناشی از تب برشمردند. راستی آیا پیامبراسلام(ص) حق‏ تعیین جانشین پس از خود را نداشت؟ و آیا كسی را برای این مقام‏ برنگزید؟ چگونه است كه دیگران حق انتخاب داشتند و پیامبرنداشت؟ آیا عاقلانه است كه رسول خدا با تعیین نكردن جانشین،امت را به حال خود رها سازد تا هر كه توانست ‏بر جان و نوامیس‏ مسلمانان تسلط یابد؟ آیا اصولا جانشینی پیامبرامرالهی است كه‏ تنها با تعیین پروردگار صورت می‏پذیرد یا آن كه بر عهده بعضی ازمردم است تا هر كسی را بر مسلمانان فرمانروا سازند؟ آیا این ‏دیدگاه كه از سوی برخی ابراز شده صحیح است كه پیروی از بیانات ‏پیامبر در مسائل سیاسی و اجتماعی بر اصحاب وی واجب نبوده است؟ پاسخ این پرسشها را باید در علم كلام جستجو كرد.
● سقیفه، آشكار شدن توطئه ‏ها
رحلت پیامبر، گروهی را در سكوت فرو برد و چنانكه حضرتش پیش‏ بینی ‏كرده بود جمعی را نیز به تلاشهای مرموز و مخفیانه وا داشت. كسانی كه از روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر و احتمال درگذشت‏ ایشان در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دل ‏داشتند، بی‏ درنگ پس از شنیدن این خبر و هنگامی كه هنوز علی(ع)، فضل بن عباس و تنی چند سرگرم تجهیز پیكر پاك رسول خدا(ص) برای ‏دفن بودند، دست ‏به كار شدند. اینان بی ‏توجه به همه آنچه رسول ‏اكرم(ص) فرموده بود به شور نشستند تا شاید پیروان آخرین‏ برگزیده خدا را از بیراهه روی و بی‏ رهبری برهانند. چه به ادعای ‏ایشان آن حضرت رهبری برای امتش برنگزیده یا به پیروی فردی ‏سفارش كرده كه محبوبیتی در میان قوم خود نداشته و از عهده كار رهبری برنمی‏آمده است.(۱۱)
● تكذیب وفات پیامبر(ص)
پس از رحلت پیامبر(ص) نخستین واقعه‏ای كه مسلمانان با آن رو به ‏رو شدند موضوع تكذیب وفات آن حضرت از جانب عمربن خطاب بود. او در برابر خانه پیامبر(ص) افرادی را كه می‏گفتند پیامبر فوت ‏كرده است ‏را به قتل تهدید ‏كرد. هر چه ابن عباس و ابن مكتوم‏ آیاتی را كه حاكی از امكان مرگ پیامبر بود تلاوت می‏كردند مؤثرنمی‏افتاد. حركات او كه با نهایت ‏شدت و قوت انجام می‏شد همه را به تعجب و تردید انداخته بود و پاره‏ای پرسیدند: آیا پیامبرسخن خاصی با تو گفته یا وصیت ویژه‏ای در مورد مرگش با تو كرده ‏است؟ او جواب منفی داد.(۱۲) طولی نكشید كه دوست او ابوبكر كه ‏در بیرون مدینه به سر می‏برد به وسیله‏ای به مدینه فرا خوانده ‏شد. ابوبكر هنگامی به مسجد رسید كه عمر درمیان مردم، خشمناك، كسانی را كه سخن از وفات پیامبر(ص) به زبان می‏آوردند، با انتساب آنان به منافقان، تهدید به قتل می‏كرد. ابوبكر با مشاهده این صحنه جامه از چهره پیامبر به سویی زد و پس از بیان‏ چند جمله به مسجد آمد و بی ‏محابا به عمر گفت: «آرام باش عمر،خاموش‏» و سپس با استشهاد به آیه‏ای از قرآن (آیه ۳۰ سوره زمر: - انك میت و انهم میتون- (تو می‏میری و دیگران نیز می‏میرند) كه ‏قبل از او دیگران نیز تلاوت كرده بودند عمر را خاموش و وفات ‏پیامبر را تایید كرد.(۱۳) این گفتگوها حتی اگر صحنه ‏سازی از پیش طراحی ‏شده نبود، تا همین جا می‏توانست مردم را به نقش‏ ابوبكر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه ‏سازد.
● گردهمایی انصار
در همین حال كه پیكر مطهر خاتم الانبیاء(ص) بر زمین بود و بنی هاشم در غم بزرگ از دست رفتن آخرین فرستاده خدا به سوگ‏ نشسته بودند، عده‏ای از انصار به دلیل مشاهده این رفتارها كه‏ حاكی از نوعی تحریكات سیاسی مهاجران برای تصاحب مقام جانشینی ‏پیامبر بود به انگیزه چاره‏ جویی برای زمامداری مسلمانان، درمحلی به نام سقیفه بنی ساعده تجمع نمود. آنها چنین وانمود کردند كه‏ تعیین جانشینی پیامبر نیز مانند دیگر امور اجتماعی با گفتگوی ‏بزرگان قوم، امری شدنی است. پیغمبر(ص) خود هنگامی كه زنده بود در كارهای بزرگ با مهاجر و انصار مشورت می‏كرد.
● محو وصیت پیامبر(ص)
درهمین لحظات كسی برای ابوبكر و عمر خبر آورد كه انصار به ‏گردهمایی پرداخته‏اند تا فردی را از میان خود به زمامداری ‏برگزینند. وی و ابوبكر چون از برپایی چنین انجمنی آگاه شدند پیکر مطهر پیامبر را كه برای غسل آماده می‏شد ترك كردند و بی‏ آن كه به ‏كسی چیزی گویند به انجمن انصار در سقیفه پیوستند. آن دو درمیان راه به یار دیرین خود ابوعبیده بن جراح رسیدند و هر سه‏ راهی سقیفه شدند. در آنجا سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار(اوس و خزرج) نشسته بود و سخنگویی از سوی ‏او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت ‏سخن ‏می‏گفت. البته نمی‏توان پذیرفت كه انگیزه اقدام سعد و اجتماع ‏انصار در سقیفه بدون مقدمه و ناشی از ریاست ‏طلبی آنان بوده، یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و قراین و اماراتی كه دلالت ‏بر برخی پیش بینیها و مقدمه ‏چینیهای سران مهاجران داشته است. آنچه منطقی ‏تر می‏نماید این است كه طرح چنان سخنانی از سوی‏ انصار در آن ساعات، واكنشی در مقابله با اقدامات مهاجران‏ باشد، نه موضع ‏گیری در برابر وصایای پیامبر خدا(ص). اما هرچه ‏بود تاریخ آنان را نخستین گروهی می‏شناسد كه به طور رسمی برخلاف خواسته رسول خدا(ص) اقدام به برپایی جلسه مشورتی برای ‏تعیین جانشین پیامبركردند. شاید هم اگر دیگران سالها پیشتراز ایشان مرموزانه در پی همین هدف بوده‏اند، چون زیركانه ‏تر مقاصد خود را دنبال می‏كردند كمتر كسی توانسته است از كرده‏ ایشان رد پایی بر این منظور بیابد.در هر صورت تردید نیست كه مهاجران به مراتب نسبت‏ به انصار از اطلاعات و تجارب اجتماعی و سیاسی بیشتری برخوردار بوده‏اند. به‏ همین سبب در آن نشست ، انصار از مهاجران شكست ‏خوردند. غیراز این كه به موجب همان اقدام علنی بر خلاف فرموده رسول خدا(ص) برای همیشه از رسیدن به خلافت محروم ماندند. با این همه ‏نمی‏توان انكار كرد كه حركات مرموزانه برخی مهاجران عامل مهمی ‏در اقدام انصار بوده است. آن حركات تا آنجا كه از نگاه تاریخ ‏مخفی نمانده به قرار زیر است:
- تخلف بعضی از مهاجران از همراهی با لشكر اسامه به رغم‏ تاكید پیامبر بر اعزام هر چه سریعتر آن.(۱۴) - جلوگیری ازنوشتن وصیت پیامبر.
- انكار وفات پیامبر از سوی عمر.(۱۵)
- پیشگوییهای پیامبر درباره محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعی ‏خود و روی آوردن سیاهی آشوبها در آینده نزدیك. (۱۶)
این امورانصار را وا داشت تا نسنجیده برای حفظ موقعیت و منافع خود به ‏دست ‏خویش زمینه ‏ساز شكل ‏گیری بزرگترین فتنه در سراسر تاریخ ‏اسلام گردند و شكافی در اجتماع مسلمانان پدید آورند كه هرگز به ‏هم نیاید.
● جزئیات رویداد
در سقیفه نخست انصار در فضل خود سخن گفتند و آنگاه عمربن ‏خطاب به مخالفت‏ با ایشان پرداخت و خلافت را حق مهاجران برشمرد. چون گفتگوها به خشونت گرایید ابوبكر پیش شتافت و خود فصلی در بیان فضایل مهاجران ایراد كرد و با زبانی نرم رای را با استفاده از اختلاف دیرینه دو قبیله بزرگ در مدینه (اوس وخزرج) به مهاجران اختصاص داد. پس از این گفتار بعضی بدین راضی‏ شدند كه كار حكومت ‏با شركت هر دو دسته مهاجر و انصار انجام شود و گفتند: از ما امیری و از مهاجران امیری. لیكن ابوبكر این‏ رای را نپذیرفت و گفت: چنین اقدامی وحدت مسلمانان را بر هم ‏خواهد زد. امیر از ما و وزیران از انصار انتخاب شود و بدون‏ مشورت آنان كاری صورت نگیرد. - که البته این وعده هیچ گاه تحقق نیافت- او روایتی از پیغمبر(ص) نقل ‏كرد كه: الائمهٔ من قریش. این روایت ‏با آن كه به طور كامل ذكرنشد، سخنی بود كه در چنان مجمع اثری بزرگ به جا گذاشت و به‏ دعوی انصار پایان داد. به نظر می‏رسد دشمنی دیرینه دو قبیله ‏انصار،(اوس و خزرج) نیز در پیشبرد نظر مهاجران بی‏ تاثیر نبوده است، چه بر فرض كه امارت به انصار می‏رسید هیچ یك از این ‏دو قبیله راضی به ریاست قبیله دیگر نبود. چون زمامداری مهاجران و قریش مسلم شد، گفتگو بر تعیین شخص به‏ میان آمد. آنها كه در آن مجلس كار را در دست داشتند هر یك به ‏دیگری واگذار می‏كردند. سرانجام عمر و ابوعبیده جراح، ابوبكر را به ریاست پذیرفتند و با او بیعت كردند. درهمین هنگام فریادها به موافقت و مخالفت‏ بلند شد. طبری نقل می‏كند كه حتی بعد ازبیعت عمر با ابوبكر هنوز جمعی از انصار بودند كه به این تصمیم ‏اعتراض داشته، بانگ برآوردند:« ما جز با علی با هیچ كس دیگر بیعت نخواهیم كرد.» ولی این ‏فریاد و فریادهای دیگر در آن آشوب گم شدند. بعد ازعمر وابوعبیده، مهاجران حاضر با ابوبكر بیعت كردند.(۱۷) دو گروه ‏انصار چون خود را شكست‏ خورده دیدند هر یك در از دست ندادن‏ آخرین موقعیت، در بیعت‏ با ابوبكر نسبت‏ به هم پیشدستی كردند. اوسیان گردن نهادن به فرمان رهبر قریشی را مطلوب ‏تر و مفید تر از این ‏می‏دانستند تا این كه بگذارند رئیس قبیله رقیب (خزرج) بر آنها حكمرانی كند. از همین رو در میان ایشان اولین كسی كه با ابوبكر بیعت كرد، سعد بن حضیر (یكی از رؤسای اوس) بود.(۱۸) سرانجام سیاست گروهی و رقابتهای طایفه‏ای ابوبكر را قادر به ‏مطالبه بیعت از اكثر مردم كرد. از طرفی رقابتهای طایفه‏ای درمیان قریش و بخصوص در میان مهاجران، قبول رهبری ابوبكر كه‏ مردی از تیره كم ‏اهمیت ‏بنوتیم بن مره بود آسانتر ساخت. بنوتیم هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سیاسی كه قبایل رقیب قریش(همچون بنی امیه و بنی هاشم و بنی مخزوم) را به ستوه آورده ‏بود، درگیر نبوده‏اند. از طرفی ابوبكر از اعتبار خاصی برخوردار بود و در زیادی سن و برقرار ساختن رابطه نزدیك با پیامبر در پی تزویج دخترش با پیامبر(ص) و اظهار حمایت از اسلام از ابتدای ‏رسالت، جلوه‏ای كسب كرده بود. بر پایه مدارک تاریخی ابوبكر وعمر از زمان بسیار دور اتحادی را تشكیل‏ داده بودند كه ابوعبیده جراح عضو سوم آن بود. این سه نفراهمیت و نفوذ چشمگیری در شرافت اسلامی نوظهور و نیز در سیاست ‏گروهی علیه حكومت اشرافی مكه كسب كرده بودند.
● زمامداری با پنج رای موافق
پس از جدالهای لفظی و مشاجره، ابوبكر با پنج رای به عنوان ‏خلیفه رسول الله انتخاب شد. اجتماع ‏كنندگان هنوز پراكنده نشده ‏بودند كه عده‏ای سواره و پیاده در شهر خود نمایی كردند. قبیله ‏بنی اسلم كه وابسته مهاجران بودند، وارد مدینه شدند، به آن سان‏ كه كوچه‏ها را پر كردند و با ابوبكر بیعت نمودند.(۱۹) شیخ مفید به روایت از ابومخنف آورده است كه بنی اسلم برای تهیه خواربار به مدینه آمده بودند. به آنان گفته شد: اگر به ما یاری ‏دهید كه برای جانشین پیامبر(ص) بیعت ‏ستانیم، به شما خواربار می‏دهیم. پس بنی اسلم به امید دریافت ‏خواربار به یاری‏ برخاستند، تا آنجا كه هر كس را كه از بیعت ‏خود داری می‏كرد با ضرب و زور بدین كار مجبور می ساختند.(۲۰) بی ‏سبب نبود كه عمرمی‏گفت: من تا بنی اسلم نیامده بودند به پیروزی اطمینان‏ نیافتم.(۲۱)
● تاكید بر بیعت ‏گرفتن
در آن هنگامه دیگر جای هیچ اقدام مخالفی كه بتواند به نتیجه ‏انجامد وجود نداشت. كمترین مخالفت ‏با شدید ترین پاسخ و شوم ‏ترین ‏كشتار و اختلاف مواجه می‏شد. تا اینجا به خوبی معلوم بود كه آن‏ گفتگوها و مشورتهای سران قبایل، نظرعمومی مسلمانان مدینه را در برنداشت و آنان هیچ فرصت اندیشه دراین باره نداشته ومخالفان نیز با تهدید و تطمیع سكوت كرده‏اند. نیز با مطالعه ‏متن گفتگوها و دقت در استدلالهای طرفین، آنچه كه معیار تعیین ‏حق اولویت‏ خلافت را مطرح و بر آن تاكید و توافق می‏شود و بر همان ‏اساس «ابوبكر» خلیفه می‏گردد، مساله خویشاوندی و نسب با پیامبر(ص) می‏باشد. اما به راستی آیا طبق این معیار كسی ‏شایسته ‏تر از ابوبكر یافت نشد؟ ابوبكر خود در فردای آن روز این‏ پرسش را پاسخ گفت. وی به مسجد پیامبر آمد و عمر خطبه‏ای درفضیلت و سبقت او در اسلام و یاری وی از دین و همراهی‏اش با پیغمبر(ص) از مكه به مدینه خواند و از مردم خواست ‏با او بیعت‏ كنند. مردم نیز جز عده‏ای از انصار(۲۲) و خویشاوندان پیغمبر(ص) بیعت ‏با او را پذیرفتند و ابوبكر به طور رسمی به خلافت رسید. او در آن مجلس خطبه‏ای خواند و در ضمن آن گفت: مرا كه برای ‏زمامداری برگزیده‏اید بهترین شما نیستم حاضرم این مسؤولیت را از گردن خود بردارم. من در كار خود و اداره امور مسلمانان به ‏كتاب خدا و سنت رسول خدا رفتار خواهم كرد. جز آنكه همراه ‏پیامبر فرشته‏ای بود كه او را از گناه و خطا بازمی‏داشت اما آگاه باشید كه مرا شیطانی است كه گاهی مرا فرو می‏گیرد. هرگاه ‏پیش من آمد از من بپرهیزید.(۲۳)
● خاندان پیامبر را به شور نطلبیدند
با بیعت مردم با ابوبكر كارتعیین زمامدار به ظاهر پایان یافت. اما از آن زمان تا حال و آینده این پرسش باقی است كه چرا در چنان مجلس مشورتی كه سرنوشت ‏مسلمانان تعیین می‏شد، خاندان حضرت محمد(ص) را در زمره مشاوران ‏به حساب نیاوردند؟ برای آشوبگران سقیفه كاملا هویدا بود كه فرا خوانی خاندان ‏پیامبراكرم به آن مجلس، مانع از پیشب رد اهداف آنان است. زیرا در آن صورت ایشان حقایقی از فرمایشهای رسول اكرم(ص) را كه‏ گویای منزلت ‏خود بود به یاد مردم می‏آوردند و توطئه‏ها خنثی ‏می‏شد. به همین منظور بازیگران سقیفه برای این كار بهترین زمان‏ ممكن را انتخاب كردند تا اهل بیت ‏به موجب اشتغال به مراسم ‏تجهیز پیامبر(ص) فرصت‏ حضور نیابد.
این پرسش كه چرا در سقیفه خاندان وحی را به شور نطلبیدند درهمان زمان نیز از سوی برخی مطرح شد. اما پاسخی كه از طرف ‏گردانندگان حكومت ارائه می‏شد این بود كه این حركت تصمیمی از پیش طراحی‏ شده نبود بلكه ناخواسته و به یكباره اتخاذ شده است. صمیمی‏ ترین یار ابوبكر، خلیفه دوم، بعدها گفت: انتخاب ابوبكربرای زمامداری كاری ناخواسته و نا اندیشیده بود كه خودجوش‏ پیش آمد اما خداوند آثار زیانبار احتمالی آن را پیشگیری‏كرد.(۲۴) او این سخن را پس از وقتی بیان كرد كه این زمزمه درمیان مردم رواج یافته بود كه: اگر خلافت ‏برای ابوبكر به تعیین ‏پیامبر(ص) نبوده و با رای تنی چند از افراد، استوار شده است‏ پس هم اینك نیز مردم حق دارند با رایی به مراتب افزون ‏تر، دیگری را به زمامداری برگزینند.
● توطئه از قبل طراحی شده
جز دلایل و قراینی كه پیشتر برشمردیم شواهدی نشان می‏دهد كه آن ‏تصمیم با توطئه قبلی صورت گرفته است و گرنه برای گروهی اندك‏ چگونه زمینه و امكان كودتایی این چنین وجود داشته است؟! برخی ‏شواهد بر توطئه بودن آن غایله به قرار زیر است:
الف- در آیه‏ای از قرآن در هشدار الهی به پیامبر(ص) چنین ‏می‏خوانیم: "... و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم..." (۲۵) یعنی هم اینك در شهر تو مدینه از كسانی كه به ظاهر اسلام‏ آورده‏اند هستند كسانی كه بر نفاق خویش باقی‏اند - آنان كه برنفاق خو گرفته‏اند و دمی از روی حقیقت‏ به تو ایمان نیاورده‏اند- غیر از آن كه نفاق ایشان چنان زیركانه است كه اگر ما آنها را به تو معفی نكنیم هیچ گاه آنان را باز نشناسی!
ب- تلاش عمر و ابوبكر برای تصدی امامت نماز به جای پیامبر(ص) در ایام بیماری آن حضرت. (۲۶)
ج- گفتار امام علی(ع) به عمر كه «شیر خلافت را بدوش كه برای ‏تو نیز نصیبی خواهد بود. امروز زمام آن را محكم برای ابوبكردر دست گیر، تا فردا در اختیار تو باشد.»(۲۷)
د- نامه معاویه به محمد بن ابی‏ بكر و اشاره به همدستی ابوبكرو عمر بر ضد علی(ع) و غصب خلافت.(۲۸) ه- واگذاری خلافت از طرف ابوبكر به عمر و سخن عمر پس ازمضروب شدن به دست ابو لؤلؤ كه اگر ابو عبیده زنده بود، او را به ‏جانشینی برمی‏گزیدم.(۲۹) در برخی از روایات نیز به این زمینه‏ چینی كه ریشه در گذشته (زمان رسول اكرم-ص-) داشته تصریح شده است.(۳۰) حوادث بعد آشكار نمود كه انتخاب خلفا در عهد هر سه خلیفه براساس آن بود كه خلافت در خاندانهای قریش به جز خاندان بنی هاشم به گردش‏ درآید. و در اجرای این سیاست، قریشیان، اول «ابوبكر» را از تیره تیم و سپس «عمر» را از تیره عدی، و پس از او «عثمان‏» را از تیره بنی امیه، برای خلافت انتخاب كردند. خلفا بر پایه ‏همین مقصد و سیاست، انصار و بنی هاشم را از صحنه سیاست دورنگاه داشتند و به هیچ وجه ریاست ارتش در فتوحات و حكومت‏ شهرهای اسلامی را به آنان واگذار نكردند.
سایت الغدیر
پی‏نوشت ها:
- الكامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۱۷.
- الاصابه، ابن حجر، ج ۸، ص ۱۲۴/ تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص‏۳۱۷-۳۲۱/ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۱۷۷، ج ۱، ص‏۱۵۹.
-ایام خلافت ابوبكر سپاه اسامه راهی شام شد و نوشته‏اند آنان پس از چهل یا هفتاد روز به مدینه باز گشتند.
- تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۸۶/ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص‏۱۵۹-۱۶۲.
- شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۱۹۷.
- مسند احمد ابن حنبل، ج ۱، ص ۳۵۶/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص‏۲۱۷، ۲۴۲، ۲۴۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۳. ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه می‏گوید: می‏توان احتمال داد كه فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از حركت ‏سپاه وی ‏توسط برخی از همین حاضران پیرامون بستر پیامبر، به قصد اعمال ‏برخی از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۲-۹۰.)
۷- شرح ابن ابی‏الحدید، ج ۲، ص ۲۰/ المراجعات، ص ۲۷۵ و ۲۷۶/ ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.
- الطبقات الكبری، ج ۲، ص ۲۴۳ و ۲۴۴، چاپ بیروت.
- صحیح بخاری، ج ۸، ص ۹، و ج ۴، ص ۸۵/ مسند احمد، ج ۱، ص‏۴۲۵/ الطبقات الكبری، ج ۲، ص ۲۴۴.
۰- سوره نجم، آیه ۳ و ۴.
۱- الطبقات، ج ۲، ص ۲۷۱ و ۲۷۲/ ابن كثیر، ج ۵، ص ۲۴۳/ حلبی،ج ۳، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
۲- سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰-۲۰۳/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۶۵-۲۷۰/ انساب الاشراف بلاذری، ج ۱، ص‏۵۸۱.
۳- شرح ابن ابی‏الحدید، ج ۱، ص ۱۶۲-۱۵۹.
۴- الطبقات الكبری، ابن سعد، ج ۲، ص ۲۴۲، ۲۴۵.
۵- سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۵/ ابن ابی الحدید، «زمانی كه‏ عمر از مرگ رسول خدا مطلع گردید از شورش و انقلاب مردم درمساله امامت‏ به هراس افتاد. او می‏ترسید انصار یا دیگران رشته‏ حكومت را به دست گیرند. به ناچار مصلحت را در این دید كه مردم را به هر نحوی كه ممكن است‏ ساكت و آرام كند، به خاطر همین بود كه ‏گفت آنچه را گفت، و مردم را در شك و تردید نگاه داشت تا حریم‏ دین و دولت محفوظ ماند. همه اینها بود تا زمانی كه ابوبكررسید.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۲۹).
۶- صحیح بخاری، ج ۸، ص ۸۶ به بعد/ المغازی واقدی، ج ۲، ص‏۱۱۳/ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۰. ۱۷- تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۸۱.
۸- الاستیعاب، ج ۱، صص ۱۷۲.۲۱.
۹- اریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۵.
۰- الجمل، شیخ مفید، ص ۵۹/ لامنس با استناد بر مطالب تاریخ ‏ابن فرات نوشته است این گروه س نفره (ابوبكر،عمر،ابوعبیده) ازهمكاری بنی اسلم مطمئن شده بودند. (ص ۱۴۲، حاشیه ۷)
۱- تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۲۲.
۲- از گروه بیعت نكردگان، سعد بن عباد رئیس قبیله خزرج كه ‏از بیعت ‏با ابوبكر سر باز زد، هیچگاه در نماز او حاضر نشد. در روزگار خلافت عمر به زخم تیر از پا درآمد. جز سعد، علی(ع) و بنی هاشم و چند تن دیگر از صحابه نیز تا مدتی از بیعت ‏با ابوبكر سر باز زدند.
۳- طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۱۲/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۲۳/ الامامه، ج ۱، ص ۱۶.
۴- سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۸/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۵.
۵- سوره توبه، آیه ۱۰۱.
۶- مسند احمد، ج ۱/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۰.
۷- ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۱۱.
۸- مسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱ و ۲۲.
۹- ابن سعد، ج ۳، ص ۴۱۳.
۰- مسند احمد، ج ۱، ص ۱۱۰.
منبع : سایت پیامبر اعظم