چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

خاورمیانه از دریچه نگاه اوباما


خاورمیانه از دریچه نگاه اوباما
پس از آنکه «جرج دبلیو بوش» در ژانویه ۲۰۰۱ به ریاست جمهوری امریکا رسید، وزیر خارجه اش «کالین پاول» به وسیله تلفن با مهم ترین همتایانش در دنیا تماس گرفت و خود را معرفی کرد. بعدها وزیر امور خارجه بریتانیا گفت پاول در تماس تلفنی با وی حدود ۲۰ دقیقه به تشریح و ارائه ایده هایش پرداخته است. هنگامی که صحبت های پاول به پایان می رسد همتای بریتانیایی اش از وی می پرسد چرا هیچ اشاره یی به خاورمیانه نکرده است و پاول هم در پاسخ می گوید؛ «زیرا خاورمیانه علاقه یی به دولت جدید امریکا ندارد.» به گفته پاول سلف بوش یعنی بیل کلینتون چندین سال را صرف برقراری صلح در این منطقه کرده بود و دولت جدید امریکا به این خاطر انتخاب نشده بود که ادامه دهنده سیاست شکست خورده کلینتون باشد. پاول تاکید کرده بود تنها مورد مهم خاورمیانه که دولت جدید امریکا به آن علاقه دارد عراق است. پاول قول داده بود در مورد عراق به تفصیل با همتای بریتانیایی خود صحبت خواهد کرد. رفتار دولت بوش هیچ امر خارق العاده یی نبود. همه روسای جمهور جدید امریکا در وهله اول اصولاً به سیاست های داخلی می پردازند و آنگاه که به سراغ سیاست خارجی می آیند، در وهله اول توجهی به منطقه حساس خاورمیانه نشان نمی دهند و اصولاً مدت زمان زیادی طول نمی کشد که همه این روسای جمهور متوجه می شوند که مساله خاورمیانه یکی از مشکلات جهانی به حساب می آید و با مهم ترین منافع ایالات متحده سروکار داشته و نمی توان آن را نادیده گرفت.
با این وجود روسای جمهور امریکا کار چندانی در این مورد انجام نمی دهند. اگر چه از زمان جیمی کارتر تلاش هایی در جهت برقراری صلح میان اعراب و اسرائیل صورت می گیرد اما در نهایت همه این تلاش ها در حد حرف باقی می ماند و روسای جمهور امریکا از نفوذ خود به نحو شایسته یی بهره نمی گیرند. اوباما هم با ملتی سر و کار دارد که گرچه اکثریت آنان به نوعی طرفدار اسرائیل هستند اما چندان رغبتی به مداخله فعالانه در روند صلح ندارند. بی تردید اوباما در آغاز کار با مشکلات پیچیده یی به ویژه در مورد بحران اقتصاد سر و کار خواهد داشت. با این حال مانند همه اسلافش تازه بعد از مدتی کوتاه متوجه می شود که باید در خاورمیانه حرکت هایی انجام دهد. پرسش اینجاست که این حرکت ها چه می تواند باشد. به احتمال زیاد سیاست اوباما در قبال ایران تفاوت چندانی با سلفش نخواهد داشت. او نیز به مانند بوش دیگر از حمله نظامی نمی گوید و ظاهراً نوعی رابطه دیپلماتیک نصفه و نیمه (مانند تاسیس دفاتر حفظ منافع در تهران و واشنگتن) را در دستور کار خود قرار خواهد داد. اوباما در عراق هم تغییر عمده یی اعمال نخواهد کرد زیرا موقعیت در این کشور بهتر شده و پایان اشغال عراق در دستور کار قرار گرفته است.افغانستان برای اوباما مهم است ولی به غیر از تقویت نیروهای امریکایی در آن کشور ظاهراً برنامه جدیدی ندارد. پس آنچه می ماند همان مناقشه میان اسرائیل و همسایگان است.
در عرصه مناقشه اسرائیل و فلسطین تقریباً مورد جدیدی مشاهده نمی شود. مساله قرارداد صلح میان اسرائیل و فلسطین نیز از همان دوران به اصطلاح خاکستری در دستور کار قرار دارد و همه ابتکارات و پروژه ها و طرح های صلح هم شبیه یکدیگر بوده و فقط تکرار شده اند. ادامه نشست های سران دو کشور نیز حاصل جدیدی در بر نخواهد داشت.
مساله اصلی بر سر یک قرارداد صلح نیست بلکه مساله به اجرا درآوردن چنین قراردادی است. این کار دقیقاً به این خاطر ناممکن است که با توجه به ضعف تشکیلات خودگردان در عمل کسی وجود ندارد که بتواند پس از خروج اسرائیل از کرانه باختری امنیت این منطقه را تامین کند. اوباما هم قادر نیست پس از خروج اسرائیل از مناطق فلسطینی مسوولیت امنیت این مناطق را قبول کند.
اما موضوعی که اوباما می تواند با ایجاد تغییری در سیاست امریکا (حداقل در عرض یک زمان کوتاه) موفقیتی در آن داشته باشد، مساله صلح میان اسرائیل و سوریه است. هر دو کشور اسرائیل و سوریه علاقه زیادی به برقراری صلح دارند. هر دو کشور به خوبی با تغییر شرایط و مطالبات آشنا بوده و به صورت اصولی خواهان صلح هستند. از آغاز دهه ۹۰ به این سو پنج نخست وزیر اسرائیل کم و بیش با سوریه مذاکرات پنهانی داشته اند و حال این علاقه دوجانبه به برقراری صلح در طول زمان افزایش یافته است. اسرائیل نیازمند صلح با سوریه است تا یک بار برای همیشه خطر جنگ با این کشور برطرف شود. خطر جنگ امروزه بیش از هر زمان دیگری موجب نگرانی اسرائیل می شود زیرا امروزه جنگ به معنای جنگ موشک ها است ؛ جنگی که به جبهه محدود نمی شود بلکه شهرها را هم به کام خود فرو می برد. از سوی دیگر صلح با سوریه تقریباً به صورت خودکار صلح با لبنان را در پی خواهد داشت و این به معنی آن خواهد بود که اسرائیل در این صورت با همه همسایگان بلاواسطه خود در صلح به سر خواهد برد.بدون حضور سوریه چیزی به نام جنگ اعراب و اسرائیل وجود نخواهد داشت و بدون سوریه حزب الله دیگر به مانند امروز تهدیدی به شمار نخواهد آمد. حتی حماس هم بدون کمک سوریه تضعیف می شود. ارتباط سوریه با اسرائیل و به تبع آن ارتباط آن کشور با غرب منجر به فاصله گرفتن دمشق از تهران خواهد شد و بدین ترتیب خطر ایران برای اسرائیل کاهش می یابد.
سوریه نیز برای خروج از انزوای تحمیلی از سوی غرب و جهان عرب، به اسرائیل نیاز دارد. اما این کار طبیعتاً مستلزم باز پس گیری بلندی های جولان و به تبع آن تقویت پایه های قدرت در داخل است. در این میان هر دو طرف برای تحقق خواسته های خود نیازمند ایالات متحده امریکا هستند. جنگ و خونریزی در نوار غزه لزوم و ضرورت مداخله واشنگتن را نشان داد، اگر چه این مداخله در آغاز کار با تردید صورت گرفت. حتی پرزیدنت سادات هم برای جدایی از متحدش یعنی شوروی سابق نیازمند حمایت های دیپلماتیک و نظامی و اقتصادی امریکا بود. حال سوریه نیز نیازمند کمک های کلان امریکا نه فقط برای خروج از انزوا بلکه برای جدایی از تنها متحد خود ایران است. پرزیدنت بوش این کمک را از سوریه دریغ کرد و هنوز هم رژیم سوریه را جزء محور شرارت قلمداد می کند اما سوریه باید از این محور خارج شود. چنانچه اوباما خط مشی امریکا را در این منطقه تغییر دهد، این به مثابه گام بلندی خواهد بود که می تواند نهال صلح را بارور گرداند.
آوی پریمور
سفیر سابق اسرائیل در آلمان
منبع؛ زود دویچه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید