سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

چالش های آمریکا در پاکستان


چالش های آمریکا در پاکستان
آمریکا اکنون در پاکستان گرفتار دامی شده که روزگاری آن را برای اتحاد جماهیر شوروی سابق پهن کرده بود. کاخ سفید ممکن است با مداخله نظامی در شمال پاکستان، اشتباه مضاعفی را مرتکب شود و علاوه بر خودزنی دیگری ماند عراق، سرنوشتی را برای خود رقم بزند که پیش از آن برای شوروی سابق در افغانستان رقم خورد.
تحولات و حوادث سیاسی، اجتماعی و امنیتی در پاکستان طی چند ماهه اخیر، این کشور را با بحرانهای بسیاری مواجه کرده است. سناریوی آمریکایی تقسیم قدرت در همان مراحل آغازین، بحران های پاکستان را فزاینده کرد. در این نوشتار ضمن بررسی اطلاعات پایه و موقعیت ژئوپلیتیک پاکستان، مسائلی همچون، چرائی ظهور طالبان، بازی استراتژیک اسلام آباد با برگ طالبان، سیاست های پاکستان پس از ۱۱ سپتامبر، سناریوی تقسیم قدرت در این کشور، چالش های آمریکا در پاکستان و روند تحولات آینده پاکستان مورد تحلیل قرار می گیرد.
پاکستان در سال ۱۹۴۷ و به دنبال فعالیت های جنبش مسلم لیگ به رهبری محمدعلی جناح از هند جدا گردید و وارد جغرافیای سیاسی جهان شد. ظهور پاکستان به عنوان یک کشور مستقل در واقع عینیت یافتن خواست عموم مسلمانان هند برای داشتن کشوری مستقل و مسلمان بود.
این کشور در ابتدا پاکستان غربی و شرقی را شامل می شد اما در سال ۱۹۷۱ بخش شرقی آن که در خلیج بنگال و در نوار مرزی هند و در برمه قرار گرفته بود، با مساعی هند و فعالیت های حزب عوامی لیگ خاندان نجیب الرحمن از پاکستان جدا شد و کشور بنگلادش را تشکیل داد.
پاکستان با مساحت ۷۹۶ کیلومترمربع در منطقه جنوب آسیا قرار گرفته است. جمعیت این کشور تا سال ۲۰۰۴ بالغ بر ۱۵۹ میلیون نفر برآورد شده است. گروه های قومی مهم در پاکستان شامل، پنجابی، سندی، پشتون، بلوچ و مهاجرین پس از استقلال می باشند. ۹۷درصد مردم پاکستان مسلمان (۷۷درصد اهل تسنن و ۲۰درصد شیعه) هستند.
در طی ۶۰ سالی که از استقلال پاکستان می گذرد این کشور حدود ۵۰ سال را به طور مستقیم تحت قدرت نظامیان سپری کرده و در ۱۰ سال باقی مانده نیز ارتش پاکستان تاثیرگذارترین بازیگر بر صحنه سیاسی این کشور بوده است، به گونه ای که هیچ حزبی تاکنون موفق نشده در دوره پنج ساله قانونی، قدرت را به پایان برساند. ارتش در پاکستان از موقعیت ویژه ای برخوردار می باشد ضرب المثل معروفی در میان مردم این کشور متداول است که می گویند، «تمام کشورها ارتش دارند، اما در اینجا ارتش یک کشور دارد» ارتش پاکستان در چهارنوبت و در مقاطع مختلف دست به کودتا زده است. اولین کودتا در سال ۱۹۵۸ توسط ژنرال ایوب خان علیه حکومت اسکندر میرزا انجام شد. در سال ۱۹۶۹ کودتای دوم توسط ژنرال یحیی خان به وقوع پیوست. کودتای ژنرال ضیاء الحق علیه ذوالفقار علی بوتو در سال ۱۹۷۷ نیز سومین کودتا در تاریخ پاکستان بود که تلاش زمین داران و سرمایه داران بزرگ پنجاب و ارتش پاکستان علیه شعارهای سوسیالیستی حزب مردم بوتو را در برمی گرفت.
کودتای چهارم نیز در سال ۱۹۹۹ اتفاق افتاد. این کودتا پس از شکست پاکستان در جنگ چندروزه کارگیل از هند به وقوع پیوست و طی آن پرویز مشرف دولت نواز شریف را ساقط کرد.
محیط درونی پاکستان شامل چندین خرده فرهنگ مجزا می باشد که نواحی جغرافیایی متفاوتی را در برمی گیرد. به طور کلی نواحی فرهنگی پاکستان عبارتند از: ناحیه فرهنگی پنجاب، ناحیه فرهنگی سند و مهاجرین، بلوچستان، سرحد، کشمیر و ناحیه فرهنگی سیرائیکی. پاکستان از چهار ایالت پنجاب، سند، بلوچستان و سرحد تشکیل شده است این کشور در حقیقت چند ملیتی، چند فرهنگی، چند زبانی و چند فرقه ای است و تنها وجهه مشترک آن اسلام است. مردم پاکستان از یک سو مسلمانند و از سوی د یگر تحت تاثیر هویت قومی و ناحیه ای قرار دارند اختلافات قومی و تمایل به خود مختاری و جدائی طلبی یکی از مهمترین موضوعات سیاسی، اجتماعی و امنیتی در پاکستان می باشد که بیشتر شامل قومیت های سرحدات شمالی، بلوچستان و سیرائیکی می گردد.
پنجابی ها در بین اقوام پاکستان از بیشترین سهم در قدرت و ارتش برخوردارند در حالی که پشتون ها دارای بیشترین پیوند زبانی، فرهنگی و مذهبی می باشند ووفاداری قومی و قبیله ای را مقدم بر وفاداری به دولت می دانند.
۴۵ درصد جمعیت بالای پانزده سال در پاکستان دارای سواد خواندن و نوشتن می باشند تولید ناخالص داخلی این کشور ۵.۵ درصد است ۳۵ درصد جمعیت پاکستان زیرخط فقر زندگی می کنند. این کشور یکی از مقروض ترین کشورهای جهان به شمار می رود و بدهی های آن تا سال ۲۰۰۳ بالغ بر ۳۳ میلیارد دلار بوده است.
پاکستان دارای ۶ سازمان اطلاعاتی و امنیتی می باشد که مهمترین آن «آی اسی آی» است. سازمان مذکور بیش از ۱۰۰ هزار عضو دارد و به عنوان قدرتی مستقل در داخل ساختار سیاسی این کشور عمل می کند و در تمامی تصمیم گیری های ارتش، تصمیم ساز می باشد.
حکومت های پاکستان همواره سعی کرده اند از اسلام برای مشروعیت بخشی به خود و انسجام محیط داخلی این کشور استفاده نمایند. این مهم در دوران ضیاء الحق، به دلیل اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق به نقطه اوج خود رسید و باعث گردید نفوذ وهابیون عربستان سعودی و امارات متحده عربی در پاکستان به شکل گسترده ای افزایش یابد.
پاکستان تنها کشور مسلمان است که دارای سلاح هسته ای می باشد پس از آزمایش هسته ای هند، پاکستان نیز در سال ۱۹۹۸ اولین آزمایش هسته ای خود را انجام داد.
مهمترین احزاب سیاسی پاکستان عبارتند از: حزب مردم، مسلم لیگ شاخه نواز شریف، مسلم لیگ شاخه قاعد اعظم، حزب پشتون عوامی به رهبری محمودخان، جنبش قومی مهاجر به رهبری الطاف حسین، حزب تحریک انصاف به عمران خان و تحریم پونم بلوچ همچنین تحریف نفاذ فقه جعفریه که توسط شهید عارف حسینی بنیانگذاری گردید به همراه سازمان طلاب امامیه از مهمترین جریان های سیاسی شیعه در پاکستان می باشند.
از سوی دیگر سپاه صحابه به سرکردگی اعظم طارق لشگر«جهنگوی» به رهبری ملک اسحاق و ریاض به همراه لشگر طیبه به سرکردگی حافظ سعید، سازمان جیش محمد، جمعیت العلمای اسلام نیز دارای تفکرات وهابی و هماهنگ با طالبان هستند ضمن آنکه جماعت اسلامی نیز به تفکرات اخوان المسلمین نزدیک می باشد.
سیاست خارجی پاکستان همواره تحت ایجاد موازنه استراتژیک با هند و ایجاد عمق استراتژیک در افغانستان و کشمیر می باشد. ضمنا پاکستان دارای اختلاف مرزی با هند و افغانستان است.
● موقعیت ژئوپلیتیک پاکستان:
شناخت موقعیت ژئوپلیتیک واحدهای سیاسی کمک شایانی به تحلیل سیاست ها و تحولات کشورهاو مناطق جهان می کند. از این منظر برای تحلیل صحیح تحولات پاکستان می باشد موقعیت ژئوپلیتیک این کشور و جایگاه استراتژیک پاکستان در معادلات منطقه ای و بین المللی را به عنوان یک متغیر بسیار مهم مورد توجه قرار دهیم. پاکستان در منطقه جنوب آسیا که یکی از بحران خیزترین مناطق جهان است قرار دارد این منطقه علاوه بر پاکستان کشورهای هند، بنگلادش، سریلانکا، نپال، یونان و مالدیو را دربرمی گیرد.
پاکستان به دلیل اهمیت ژئوپلیتیک و موقعیت استراتژیک همواره در کانون توجهات قدرت های رقیب قرار داشته است. این توجه هر چند در برهه های مختلف و براساس چگونگی ترسیم صحنه رقابت از سوی قدرت های منطقه ای و بین المللی متفاوت بوده و دارای فراز و فرود گردیده اما هیچ گاه پاکستان را از مدار معادلات استراتژیک خارج نساخته است.
به طور کلی پاکستان دو دوره ژئوپلیتیک را پشت سر گذاشته و در حال حاضر سومین دوره ژئوپلیتیک خود را سپری می نماید. دوره اول اهمیت ژئوپلیتیک پاکستان شامل دوران جنگ سرد می باشد.
با بلوک بندی کشورهای دنیا، اسلام آباد ضمن ورود به پیمان ژئوپلیتیک و حساسیت و بلوک غرب ژئواستراتژیک این کشور افزوده شد. دو رخداد تجاوز شوروی سابق به افغانستان و اشغال این کشور در سال ۱۹۷۹ و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این اهمیت را باز هم برجسته تر کرد. این دو رخداد، اسلام آباد را به خط مقدم واشنگتن در برابر مسکو و تهران برای مهار انقلاب اسلامی تبدیل کرد و سیل کمک های اقتصادی و نظامی آمریکا را به پاکستان سرازیر کرد.
انعقاد پیمان ژنو و خروج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق از افغانستان، رفته رفته از اهمیت ژئوپلیتیک پاکستان را کاهش داد. با فروپاشی بلوک شرق و شوروی، این روند به پایین ترین سطح خود رسید. در حقیقت دوره دوم ژئوپلیتیک پاکستان، دوران پساجنگ سرد را دربرمی گیرد. در این دوره با از بین رفتن خطر نفوذ کمونیزم و دگرگون شدن مناسبات بین المللی و منطقه ای، اهمیت استراتژیک پاکستان برای آمریکا کاهش یافت و متعاقب آن کمک های نظامی و اقتصادی واشنگتن به اسلام آباد نیز تقلیل پیدا کرد.
در دوره دوم ژئوپلیتیک کاخ سفید تحت تأثیر لابی هندی در کنگره آمریکا که بیش از ۲۱۰ نماینده را شامل می شود نگاه خود را به هند معطوف نمود با گسترش تعاملات واشنگتن و دهلی نو در این دوره، اسلام آباد نیز از یک تعاملات خود را با پکن که مترصد گسترش نفوذ در منطقه جنوب آسیا بود تحکیم کرد و از سوی دیگر با سازماندهی طالبان و گسیل داشتن ماشین جنگی آنان به افغانستان سعی نمود جایگاه استراتژیک و ژئوپلیتیک خود را ارتقاء دهد.
پاکستان با این اقدامات در انگاره ایجاد عمق استراتژیک در افغانستان و اتصال به آسیای میانه بود تا علاوه بر احداث خطوط لوله انتقال گاز ترکمنستان از طریق افغانستان و پاکستان، مجدد نظر آمریکا را به موقعیت ژئوپلیتیک و جایگاه استراتژیک خود جلب نماید.
با حمله به برج های دوقلوی نیویورک در یازده سپتامبر و لشکرکشی آمریکا برای اشغال افغانستان، دوره سوم ژئوپلیتیک پاکستان نیز آغاز گردید در این دوره واشنگتن مناسبات خود با اسلام آباد را تحکیم نمود و از پاکستان به عنوان سرپل عملیات نظامی علیه طالبان و القاعده استفاده کرد.
آمریکا در مقابل این همراهی پرویز مشرف در جنگ علیه تروریسم، کمک های اقتصادی و نظامی قابل توجهی را به پاکستان اعطا کرد از این پس پاکستان با اتخاذ سیاست دوگانه برای حفظ جایگاه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود سعی کرد هم به عنوان متحد آمریکا در جنگ علیه تروریسم عمل نماید و هم از طالبان به عنوان برگ برنده و چکش تعادل و توازن فیمابین واشنگتن دهلی نو و واشنگتن اسلام آباد استفاده نماید.
● ظهور طالبان در پاکستان:
اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق، پاکستان را به کانون سد نفوذ آمریکا و غرب در برابر نفوذ کمونیزم و مبارزه علیه آن تبدیل کرد. استدلال سازمان سیا این بود که از این طریق می توان شوروی را به خروج از افغانستان وادار نمود و نگاه مسلمانان به ویژه اعراب را نیز از موضوع اشغال فلسطین و اقدامات اسرائیل منحرف ساخت. بر این اساس روابط سازمان سیا و «آی.اس.ای» مستحکم گردید و ارسال کمک های نظامی به پاکستان برای آموزش و سازماندهی مبارزان علیه شوروی و اشغال افغانستان در دستور کار کاخ سفید قرار گرفت. در همین راستا با تزریق ثروت نفتی عربستان و امارات، هزاران مدرسه و محافل مذهبی برای تربیت جهادگران اهل تسنن در پاکستان تأسیس گردید.
این روند از یک سو و اقدامات به ظاهر اسلام گرایانه ضیاءالحق برای مشروعیت بخشیدن به حکومت نظامی خود از سوی دیگر باعث ایجاد پیوند مکتب جهادگر دیوبندی شبه قاره هند و مکتب سلفی گری عربستان از طریق مدارس مذهبی گردید.
برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر رئیس جمهور اسبق آمریکا در ارتباط با ظهور طالبان در پاکستان و سازماندهی آنان تصریح می کند. آمریکا با هدف کشاندن اتحادجماهیر شوروی سابق به دام افغانستان با همکاری و مساعدت سازمان اطلاعات ارتش پاکستان، مصر، عربستان و سازمان جاسوسی فرانسه، طالبان را سازماندهی کرد.
در چرائی و ریشه یابی ظهور طالبان در پاکستان می بایست به موضوع شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران نیز اشاره داشت. سرمایه گذاری ویژه عربستان برای تأسیس گسترده مدارس و محافل مذهبی ستیزه جو با ایران در واقع ناظر بر تلاش مشترک آمریکا و عربستان برای مهار انقلاب اسلامی بود در این راستا هنری کسینجر سیاستمدار کهنه کار آمریکایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کاخ سفید توصیه کرد: «بهترین راه برای جلوگیری از گسترش و نفوذ انقلاب اسلامی در میان سایر جوامع اسلامی آن است که دولت آمریکا با ایجاد یک حرکت هدایت شده اسلامی در میان اهل سنت که درعین حال مطابق با سیاست ها و خواسته های آمریکا باشد به مقابله با انقلاب اسلامی برخیزد.»
بنابراین ظهور طالبان و سایر گروههای افراطی و ستیزه جو، مانند سپاه صحابه، لشگر جهنگوی، لشگر طیبه و... مولود رقابت دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد و مهار انقلاب اسلامی می باشد.
● بازی استراتژیک پاکستان با بهره گیری از طالبان:
با پایان یافتن جنگ سرد و تغییر مناسبات بین المللی و منطقه ای تعامل واشنگتن با دهلی نو در زمان کلینتون گسترش یافت. پاکستان با احساس نگرانی شدید از این روند و از بین رفتن توازن بازدارنده در برابر هند، ضمن طراحی و اجراء بازی استراتژیک در صدد ارتقاء جایگاه استراتژیک خود برآمد.
پاکستان ابتدا با استفاده از فرصت غفلت آمریکا در دهه ۹۰میلادی و در راستای نفوذ و ایجاد عمق استراتژیک در افغانستان، این کشور را به سوی جنگ داخلی سوق داد و پس از آن بازی استراتژیک خود را با دو برگ برنده شروع کرد. اسلام آباد در آغاز طالبان را با حمایت نظامی و هدایت «آی.اس.آی» وارد معادلات سیاسی و نظامی افغانستان کرد و سپس عرب های افغان که در جنگ با شوروی سابق در جبهه پکتیا می جنگیدند را نیز به بازی خود اضافه کرد.
طالبان که در مدارس دینی پاکستان تربیت شده بودند در سال ۱۹۹۶ جلال آباد را به اشغال خود درآوردند و متعاقب آن بن لادن و خانواده اش توسط دو هواپیمای استیجاری شرکت آریانا از سودان به جلال آباد منتقل شدند. الحاق القاعده با طالبان، بازی استراتژیک پاکستان را وارد مرحله جدیدی کرد. با شکست ائتلاف شمال در افغانستان و تصرف کامل توسط طالبان، حکومت برهان الدین ربانی سقوط کرد و طالبان رسماً اعلام موجودیت نمود.
حکومت طالبان از سوی پاکستان، عربستان، و امارات به رسمیت شناخته شد و موازنه منطقه ای به سود اسلام آباد و ریاض دچار تغییر گردید. در این زمان سازمان سیا با این برآورد که به قدرت رسیدن طالبان باعث ایجاد ثبات در افغانستان می گردد و با بوجود آمدن امنیت نسبی در این کشور می توان انرژی آسیای مرکزی را از طریق پاکستان روانه بازار جهانی کرد، خواستار نگاه مجددآمریکا به اهمیت ژئوپلتیک و جایگاه استراتژیک پاکستان شد.
در همین ارتباط روزنامه واشنگتن پست در تحلیلی پیرامون به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان نوشت: دولت فراگیر طالبان یگانه بدیلی است که می تواند ثبات را به افغانستان بیاورد.
استقرار دولت طالبان، شرکت های آمریکایی و غربی را روانه افغانستان کرد و موضوع احداث خط لوله انتقال گاز از آسیای مرکزی و افغانستان و پاکستان مورد توجه شرکت نیونیکال قرار گرفت.
به طور کلی اهداف پاکستان از طراحی و اجرای بازی استراتژیک را اینگونه می توان برشمرد:
۱) ایجاد عمق استراتژیک در افغانستان با بهره گیری از طالبان.
۲) به میرائی بردن ادعاهای مرزی افغانستان در خط مرزی دیوراند که اعتبار یکصد ساله آن در سال ۱۹۹۳ خاتمه یافته بود.
۳) اتصال به آسیای مرکزی و ارتقاء جایگاه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک پاکستان
۴) بدست آوردن موقعیت ژئواکونومیک با همواره کردن مسیر ایجاد خطوط لوله گاز ترکمنستان از طریق افغانستان و پاکستان.
۵) ایجاد توازن بازدارنده در برابر هند.
۶) مشروعیت بخشیدن به حکومت پاکستان و ایجاد همگرایی در سر حدات شمالی و مناطق قبائلی با به قدرت رسانیدن طالبان در افغانستان.
۷) معطوف ساختن آمریکا و غرب به جایگاه استراتژیک پاکستان و خارج نمودن این کشور از فشار غرب پس از آزمایش هسته ای.
۸) کسب حمایت آمریکا و غرب در موضوع کشمیر
اما بازی استراتژیک پاکستان فرجام خوشی برای اسلام آباد نداشت چرا که در سال ۱۹۹۸ با انفجار سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا سیاست غفلت آمریکا نسبت به طالبان و بن لادن دچار شوک اساسی شد.
در سال ۱۹۹۹ فشار آمریکا به پاکستان و افغانستان افزایش یافت.د ر این راستا معاون وزارت خارجه آمریکا به اسلام آباد سفر کرد و به عبدالجلیل وزیر خارجه طالبان هشدار داد که آمریکا دولت طالبان را در مقابل هرگونه حرکت تروریستی بن لادن مسئول می داند همچنین درهمین سال دولت کلینتون و نواز شریف توافق کردند تا بن لادن را که در محاصره کماندوهای پاکستانی بود بکشند اما کودتای پرویز مشرف این برنامه ریزی را ناتمام گذاشت و در نهایت بازی استراتژیک پاکستان که با برآوردی غلط طراحی شده بود، این کشور را دچار مشکلات عدیده ای کرد.
● پاکستان و واقعه ۱۱سپتامبر:
عدم حصول نتیجه در بازی استراتژیک و متعاقب آن واقعه ۱۱سپتامبر پاکستان را در شرایط بحرانی قرارداد. دو روز پس از حمله به برج های دوقلوی نیویورک، دولت بوش اعلام کرد اگر دولت پاکستان به آمریکا کمک نکند، هدف حمله نظامی آمریکا قرارخواهد گرفت. د رهمان روز ریچارد آرمیتاژ، معاون وزیر خارجه وقت آمریکا با سفیر پاکستان دیدار کرد و خواستار انجام اقدامات مشخصی از سوی اسلام آباد شد. کاخ سفید با قرار دادن پاکستان در لبه پرتگاه جنگ و عملیاتی کردن سیاست چماق و هویج، اسلام آباد را وادار به تغییر رفتار کرد به گونه ای که کالین در بعدازظهر سیزدهم سپتامبر در جلسه شورای امنیت ملی آمریکا اعلام کرد پرویز مشرف تمام خواسته های آمریکا را برای حمایت از جنگ با تروریسم پذیرفته است.
در هیمن راستا مشرف در نطق تلویزیونی خطاب به مردم کشورش اعلام کرد اگر ما در این مقطع بحرانی تصمیم نادرستی اتخاذ کنیم پیامدهای ناگواری را در برخواهد داشت.
پاکستان با پیوستن به ائتلاف آمریکا برای مبارزه با تروریسم از یک سو سعی کرد خود را از بحران های سیاسی و اقتصادی رها سازد و از سوی دیگر نیمه دوم بازی استراتژیک را با اتخاذ سیاست دوگانه آغاز کند.
بنابراین واقعه یازده سپتامبر تحول بزرگی در روابط واشنگتن و اسلام آباد ایجاد کرد. آمریکا تحریم های ناشی از آزمایش هسته ای پاکستان را لغو کرد و مهلت بازپرداخت وام های پاکستان تمدید شد.
واشنگتن برای در اختیار گرفتن فضای پاکستان جهت حمله به افغانستان حتی حاضر شد بدهی چندین میلیاردی پاکستان را تقسیط کرده و کمک های قابل توجه نظامی و اقتصادی به این کشور اعطاء کند. کمک های اقتصادی آمریکا آنچنان سران پاکستان را مسرور ساخت که پرویز مشرف در مصاحبه ای با نشریه اکونومیست اعلام کرد آمریکایی ها اکنون برای ما بیشتر از طالبان منفعت دارند.
● دور جدید فعالیت طالبان در پاکستان:
آمریکا پس از اشغال افغانستان در سال ۲۰۰۱ و بیرون راندن طالبان از این کشور، ابتدا ۷۵۰ میلیون دلار برای تحولات اجتماعی در مناطق قبائلی با وزیرستان هزینه کرد و در ادامه نیز برای همراه سازی سران قبایلی مبلغ ۳۵۰ میلیون دلار به این امر اختصاص داد. اما برخلاف انتظار کاخ سفید، طالبان در پاکستان باز تولید شد و به یک واقعیت انکارناپذیر در محیط داخلی این کشور تبدیل گردید. اکنون طالبان پشتیبان و سازمان دهندگان خود که دولت و ارتش پاکستان بودند را به ستیزه جویی فراخوانده است.
درگیری های خونین مسجد لعل و عملیات های تروریستی اخیر در پاکستان در واقع شاهد مثالی است برای دور جدید فعالیت طالبان در این کشور.
چرائی ظهور مجدد طالبان و فعال شدن آنها در پاکستان به عوامل متعددی بازمی گردد ترویج تفکر مبارزه جوئی مناطق قبایلی و گسترش مدارس مذهبی مروج سلفی گری توسط عربستان و امارات و پیوند آنان با مکتب دیوبندی شبه قاره عقبه بسیار گسترده ای به وسعت نیمی از پاکستان را برای طالبان به وجود آورد. این عقبه وسیع باعث شد که طالبان در این کشور بومی و محلی شود.
سیاست دوگانه پاکستان در قبال طالبان نیز از دیگر دلایل ظهور مجدد این جریان تحجر می باشد. دولت پرویز مشرف پس از سال ۲۰۰۱ از یک سو خود را در زمره متحدان آمریکای برای مبارزه با تروریسم قرار داد و خود را از بحران خارج ساخت و از سوی دیگر طالبان، را به اهرم فشار سهم خواهی از آمریکا و غرب تبدیل کرد.
پاکستان با درپیش گرفتن این سیاست دوگانه از سال ۲۰۰۱ تاکنون، ۲۰ میلیارد دلار کمک نظامی و اقتصادی از آمریکا برای مبارزه با تروریسم دریافت کرده است.
شاه بیت فعال شدن مجدد طالبان در پاکستان مسئله ایجاد و توازن بازدارندگی در برابر هند می باشد پاکستان برای دست یافتن به این مهم نیازمند تحقق دو موضوع راهبردی است. یکی ایجاد عمق استراتژیک در افغانستان و دیگری، نقش آفرینی در معادلات منطقه ای به ویژه مبارزه با تروریسم. از این منظر فعالیت مجدد طالبان و ناامن سازی محیط داخلی افغانستان ناظر بر تلاش اسلام آباد برای تحقق دو موضوع راهبردی و فوق الذکر و ایجاد توازن بازدارنده در برابر هند می باشد.
بنابراین ارتش و سرویس اطلاعاتی پاکستان که اساسا گرایش های طالبانی در آن مشهود می باشد در چند ساله گذشته همواره سعی کرده اند طالبان را به فرصت استراتژیک برای اسلام آباد بدل سازد.
همچنین در کنار دلایل ذکر شده پیرامون چرائی فعالیت مجدد طالبان، می بایست به اقدامات آمریکا و متحدان آن در افغانستان و عراق نیز اشاره داشت. در این رابطه شفقت محمود ستون نویس روزنامه انگلیسی زبان نیوز می نویسد طالبان طی چند ساله اخیر درسایه حملات آمریکا به افغانستان وعراق توانسته با بهره گیری از رشد عواطف و احساسات ضد آمریکایی درمنطقه به موفقیت های قابل توجهی درعرصه داخلی پاکستان دست پیدا کند و همین امر باعث شده تا آنها در اندیشه تمرکز بر روی موضوعات سیاسی برآیند تا به وسیله آن بتواند جامعه را به تسخیر خویش در آوردند.
● سناریوی آمریکایی تقسیم قدرت درپاکستان:
برنامه ریزی آمریکا برای تقسیم قدرت در پاکستان از یکسال واندی قبل آغاز شد. کاخ سفید با بررسی عمیق تحولات و حوادث پاکستان و روندهای این کشور که می تواند افغانستان و منطقه جنوب آسیا را تحت تاثیر قرار دهد، مهندسی تقسیم قدرت دراین کشور را در دستور کارقرارداد. در واقع آمریکا با احساس خطر از وضعیت داخلی پاکستان هرگونه دگرگونی سریع دراین کشور را به زبان حضور خود در منطقه ارزیابی کرد.
از این رو کاخ سفید برای جلوگیری از طالبانیزه شدن پاکستان و پرداخت هزینه های سنگین مداخله نظامی در این کشور، سازش و تقسیم قدرت بین ارتش و بخش سیاسی را به عنوان یک سناریو مورد توجه قرارداد.
عملیاتی نمودن این سناریو برای واشنگتن و هم پیمانان آن هنگامی ضرورت بیشتری یافت که القاعده خود را در مناطق قبائلی پاکستان بازسازی کرده و به توان نظامی خود درجنوب شرق افغانستان افزودند. ارزیابی امریکا از فعال شدن مجدد طالبان این بود که احیاء این جریان بدون حمایت بخش هایی از ارتش و سرویس امنیتی پاکستان امکان پذیر نبوده است. بنابراین توجه کاخ سفید به این نکته که پاکستان سیاست دوگانه ای را در قبال افغانستان و آمریکا در پیش گرفته موجب شد که واشنگتن به ارتشبد مشرف فشار بیاورد تا قدرت ارتش درساختار کنونی را تقلیل داده و به بخش سیاسی واگذار نماید. در حقیقت کاخ سفید به این نتیجه رسید که آنچه در وزیرستان می گذرد ناشی از ناتوانی ارتش پاکستان درمقابله با طالبان نیست، بلکه اراده سیاسی دراسلام آباد برای پایان دادن به این وضعیت وجود ندارد.
ضمن آنکه در برخی از امراء ارتش این نگرش شکل گرفته بود که جنگ مسلحانه در بلوچستان و وزیرستان برای موقعیت ارتش به عنوان تنها قدرت بازدارنده در برابر هند خطرناک است ازاین رو خواستار تقلیل درگیری ارتش در بخش سیاسی شده بودند.
در چرائی اتخاذ سناریوی تقسیم قدرت درپاکستان موضوع دیگری که مورد توجه آمریکا قرارگرفت مساله امنیت در افغانستان بود کاخ سفید می داند تا زمانی که عقبه طالبان و القاعده در مناطق قبائلی پاکستان تحت کنترل قرار نگیرد جنگ در افغانستان به سود واشنگتن و هم پیمانان آن خاتمه نخواهد یافت و حتی ممکن است آمریکا و ناتو را به سرنوشت شوروی سابق مبتلا نموده و متحمل شکست سنگین نظامی کند.
● بازی با مدل ترکیه و عراق:
سناریوی آمریکا برای تقسیم قدرت درپاکستان تلفیقی از مدل بازی در ترکیه و عراق بود آمریکا برای مدیریت کردن بحران های ترکیه ارتش این کشور را از قدرت و عرصه سیاست دور ساخت و اجازه داد تا اسلام گرایان میانه رو در حزب عدالت و توسعه قدرت را در اختیار بگیرند تا با تقسیم قدرت بین ارتش و حزب عدالت و توسعه و رفرم لازم در ترکیه شکل بگیرد. همچنین آمریکا در مناطق اهل سنت عراق ساز و کار شوراهای بیداری را در میان اهل سنت این کشور ایجاد کرد تا از این طریق امکان جداسازی اهل تسنن را از القاعده در الانبار فراهم نموده و در ادامه نیز آنها را درمقابل القاعده قرار بدهد.
براین اساس آمریکا در سناریوی تقسیم قدرت در پاکستان این مدل بازی را با ترکیب ارتشبد مشرف، بی نظیر بوتو و ژنرال اشفق کیانی مورد نظر قرار داد. دراین سناریو مشرف مجاب شده بود که بخش هایی از قدرت از جمله نخست وزیری را به بوتو واگذار کرده و فرماندهی ارتش نیز به اشفق کیانی واگذار شود.
اشفق کیانی دانش آموخته آمریکا و برای غرب فردی مورد وثوق بود و تمایلی به دخالت آشکار ارتش در سیاست نداشت و در اوایل دهه ۹۰ نیز معاون نظامی بوتو بود.
در بازی با مدل ترکیه و عراق مقرر شده بود سازمان سیا و «آی.اس. آی» از یک طرف سران قبایل را تطمیع کرده و ازطرف دیگر جنگ قبائلی و فرقه ای را درمناطق سر حد به راه بیندازند تا طالبان میانه روی محلی در مقابل طالبان تندرو و القاعده غیرمحلی قرارگیرند. بنابراین سناریوی تقسیم قدرت در واقع انتخابی بود از جانب آمریکا و ناتو از بین دو گزینه شکست از طالبان و القاعده در افغانستان یا برهم زدن قواعد بازی در پاکستان.
در راستای عملیاتی کردن سناریوی مذکور مذاکرات سه جانبه ای میان مقامات آمریکایی، خانم بوتو و اشفق کیانی به نمایندگی از مشرف انجام پذیرفت و پس از توافق نهایی خانم بوتو عازم پاکستان شد.
چنانچه این سناریو عملیانی می گردید پرویز مشرف بر مسند ریاست جمهوری باقی می ماند، خانم بوتو عهده دار سمت نخست وزیری می شد و اشفق کیانی نیز تعادل لازم میان بوتو و مشرف را برقرار می ساخت و از نقش دوگانه ارتش در برخورد با طالبان جلوگیری می کرد.
● حذف بازیگران سناریوی تقسیم قدرت:
پس از نهایی شدن سناریوی تقسیم قدرت و بازی با مدل ترکیه و عراق در پاکستان انتخابات ریاست جمهوری در کشور برگزار شد و ارتشبد پرویز مشرف دراین انتخابات پیروز شد اما دادگاه عالی این کشور به ریاست افتخار چودری از تایید صحت انتخابات خودداری کرد و علت آن را نیز عدم استعفای مشرف از فرماندهی ارتش در هنگام انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد. متعاقب این اقدام، مشرف طی حکمی قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد و سپس افتخار چودری را برکنار و در پاکستان وضعیت فوق العاده اعلام کرد.
در پی این اقدامات خانم بوتو که براساس سناریوی قدرت و تا پیش از این خواستار کناره گیری مشرف، از فرماندهی ارتش بود ضمن مخالف با وضعیت فوق العاده خواستار کناره گیری مشرف از ریاست جمهوری شد. در چنین شرایطی خانم بوتو پس از برگزاری یک میتینگ انتخاباتی در شهر راولپندی مورد سوءقصد عملیات انتحاری قرار گرفت و کشته شد. با ترور خانم بوتو وضعیت سیاسی و اجتماعی پاکستان دگرگون گردید و تلاش برای استیضاح مشرف به عنوان مظنون شماره یک این ترور آغاز و درنهایت نیز مشرف وادار به استعفا شد.
پس از ترور خانم بوتو گمانه ها بر سر آمریت و عاملان کشته شدن وی شکل گرفت. عده ای مشرف و
«آی.آس. آی» را آمر و عامل ترور معرفی کردند. عده ای دیگر القاعده و طالبان را مسئول ترور بوتو قلمداد کردند و برخی دیگر نیز انگلیس و عربستان سعودی را درحذف بی نظیر بوتو دخیل دانستند این عده بر این استدلال تاکید می نمودند که توافق خانم بوتو با آمریکا بر سر موضوع تقسیم قدرت خارج از منابع انگلیسی و عربستان انجام پذیرفته است و نارضایتی لندن و محدود شدن نقش ریاض در معادلات پاکستان و به طبع آن افغانستان زیربنای این ترور بوده است.
صرف نظر از اینکه کدام گمانه ها عامران و عاملان ترور خانم بوده است، مرگ وی و متعاقب آن استعفاء اجباری مشرف دو بازیگر اصلی سناریوی تقسیم قدرت را حذف کرد و درکل این سناریو مخدوش شد و علیرغم میل واشنگتن تغییراتی در شیوه و سطح بازیگران بوجود آمد.
● چالش های آمریکا درپاکستان:
ترور خانم بی نظیر بوتو و حذف پرویز مشرف از سناریوی آمریکایی تقسیم قدرت در پاکستان،موفقیت این سناریو را با تردیدهای اساسی مواجه کرده است. درحال حاضر حزب مردم که قرار بود بخش سیاسی سناریوی مذکور را اجرایی کند، فاقد انسجام و کارآمدی است به گونه ای که مخالفت های جدی از درون حزب با آصف زرداری (همسر بوتو) برای کاندیداتوری پست ریاست جمهوری پاکستان بعمل آمد.
براین اساس به نظر می رسد حزب مردم ظرفیت لازم را برای عملیاتی کردن بخش سیاسی سناریوی واشنگتن ندارد. از سوی دیگر با کناره گذارده شدن مشرف درمراحل نهایی این بازی، هارمونی و هماهنگی لازم در بین بخش های نظامی، امینتی و سیاسی این سناریو از بین رفت.
لذا از هم اکنون می توان پیش بینی کرد که بدنه ارتش و «آی. اس. آی» مایل به همراهی حزب مردم برای مقابله با طالبان و القاعده نیست کما اینکه عدم همکاری و همراهی در تعاملات ارتش «آی. اس. آی» و حزب مردم درپاکستان مسبوق به سابقه است.
به عبارت دیگر اکنون این واقعیت حتی برای واشنگتن نیز اثبات شده است که آمریکا نمی تواند بر نقش آفرینی ارتش و سرویس امنیتی پاکستان و کارآمدی حزب مردم برای مقابله با تروریسم امیدوار باشد.
از این رو می توان پیش بینی کرد که کنترل محیط سیاسی و امنیتی پاکستان مهار طالبان یکی از چالش های اساسی کاخ سفید در پاکستان است.
در این مورد هفته نامه آمریکایی تایم درتحلیلی پیرامون تحولات پاکستان و ارتش این کشور نوشت: بدنه ارتش این کشور نه تنها سر دوستی با آمریکایی ها را ندارد، بلکه نگرش های ضد آمریکایی نیز در آن دیده می شود که این مساله نگرانی سران کاخ سفید را برانگیخته است.
یکی دیگر از چالش های آمریکا در پاکستان، فساد طبقات فوقانی مورد حمایت کاخ سفید درجامعه پاکستان و رویکرد لایه های اجتماعی زیرین در این کشور به نیروهای مذهبی و قومی است. در واقع حرکت معکوس جامعه سنتی پاکستان در نسبت با لیبرال های سیاسی و نظامی مورد حمایت آمریکا، نگرانی واشنگتن را عمیق ترکرده است.
بازی با برگ های سوخته نیز یکی از چالش های کاخ سفید درپاکستان محسوب می شود. آمریکا برای مهار تحولات سیاسی، اجتماعی و امنیتی پاکستان،چاره ای جز استفاده از لیبرال های مورد وثوق ندارد. در این راستا پرویز مشرف که نماد بخش نظامی غرب گرایان لیبرال در پاکستان بود به نقطه پایانی رسید و دیر یا زود نیز آصف زرداری و حزب مردم که نماد بخش سیاسی غرب گرایان هواخواه لیبرالیسم می باشند هم به این نقطه خواهند رسید.
از دیگر چالش های آمریکا در پاکستان می توان به قدرت افراطیون سلفی و شبکه وسیع تبلیغی- تربیتی آنان اشاره کرد. جریان های ستیزه جوی افراطی با فاصله گرفتن از همکاری با دولت پاکستان تفاوتی بین بخش سیاسی و بخش نظامی در پاکستان قائل نیستند. در چنین شرایطی به نظر می رسد واشنگتن چاره ای جز اتخاذ سیاست مشت آهنین و مداخله نظامی در پاکستان و مناطق قبائلی نداشته باشد که در این صورت، اتخاذ سیاست مشت آهنین به چالش جدیدتری برای کاخ سفید تبدیل خواهد شد. در واقع واشنگتن با این کار همانند خودزنی درعراق، دست به یک خودزنی دیگر در پاکستان می زند که برآیند آن ممکن است به طالبانیزه شدن پاکستان منتهی شده و آمریکا را در دامی گرفتار کند که روزگاری آن را برای اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان پهن کرده بود.
دراین رابطه جوزف سیرینسون، معاون دبیر کل امنیت ملی و روابط بین المللی در مرکز پیشرفت آمریکا در نوشتاری تصریح می کند که: آمریکا از سوی ایران و عراق با تهدیدی روبه رو نخواهد شد، بلکه این تهدید از پاکستان خواهد بود.
وی در ادامه تاکید می کند که حکومت متزلزل، مواد کافی برای ساخت ۵۰ تا ۱۰۰ بمب اتمی، به اضافه تاثیرات فراوان اسلام گراها، باعث می شود که پاکستان خطرناکترین کشور در روی زمین برای ایالات متحده آمریکا باشد.
البته این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که ممکن است پس از کشته شدن خانم بوتو و وادار شدن مشرف به استعفاء، تغییراتی در سناریوی آمریکا بوجود آمده باشد. به این ترتیب که کاخ سفید با بمباران و کشتار غیرنظامیان در مناطق قبائلی از یک طرف سران قبائل را برای همراهی با واشنگتن تحت فشار قرار داده و از طرف دیگر آنان را وادار به معامله با آمریکا پیرامون القاعده و طالبان تندرو کند.
دراین راستا نشریه آمریکایی لس آنجلس تایمز نوشته است: دولت بوش برای انجام عملیات نظامی در منطقه قبائلی آماده شده است تا بدین وسیله ناکامی های خود در عراق و افغانستان و ناتوانی اش در برابر ایران را پنهان کند و جمهوری خواهان را در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سربلند کند.
حوادث پاکستان بیش از همه یک واقعیت را اثبات می کند و آن شکست سیاست بازهای جنگ طلب درقبال پاکستان و افغانستان است آنجا که آمریکا پس از واقعه ۱۱ سپتامبر تاکنون بیش از ۲۰ میلیارد به پاکستان کمک کرده تا اسلام آباد تهدیدات ناشی از طالبان و القاعده را از بین ببرد.
● نتیجه گیری:
به نظر می رسد با انتخاب آصف زرداری به ریاست جمهوری پاکستان، نیمه دیگر تحولات در پاکستان آغاز خواهد شد. زرداری در شرایطی به مسند ریاست جمهوری رسیده که اوضاع امنیتی و اقتصادی پاکستان روز به روز بدتر می شود. از این رو قابل پیش بینی است که او و حزب مردم به تنهایی نتوانند اسلام آباد را از بحران های موجود خارج کنند. از سوی دیگر چشم انداز وفاق سیاسی نیز در محیط داخلی پاکستان مشاهده نمی شود. در مظان اتهام فساد مالی بودن زرداری مخالفت جریان های مذهبی افراطی، به ویژه مخالف حزب مسلم لیگ شاخه نواز شریف از یکسو و عدم همکاری بدنه ارتش و «آی.اس.آی» برای مقابله با بحران های امنیتی، تحرکات تجزیه طلبانه و واگرایی قومی از سوی دیگر، کار را برای او دشوارتر می کند.
بااین تفاسیر پیش بینی می شود نیمه دوم تحولات پاکستان، روند اوضاع این کشور را به سوی عدم ثبات و آرامش پیش می برد و در نتیجه دیریا زود باید منتظر مداخله ارتش و کودتای دیگری در این کشور بود و یا اینکه اتفاقات ناخوشایندی دیگری (تجزیه و مداخله نظامی آمریکا) به منصه ظهور برسد.
منبع : روزنامه کیهان