شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ضربه ۵۴


ضربه ۵۴
هر قدر به كالبدشكافی حوادث، اختلافات، دلخوری ها، حذف رقبای سیاسی قبل از انقلاب می پردازی از هر زاویه و از هر منظری كه به حوادث آن سال ها نگاه كنی، به یك منشاء و آبشخور می رسی و آن سرچشمه حوادث و اختلافات سال ۵۴ فعالین سیاسی و گروه های چریكی است. در سال ۵۴ در آن روزهایی كه به تعبیر عده ای كودتا و به تعبیر دیگر رفتارهای اپورتونیستی فضای دوستی بین فعالان سیاسی اعم از مذهبی و غیرمذهبی را با ترور مجید شریف واقفی و صمدیه لباف به جوی توام با بی اعتمادی و كینه و زخمی بر دل گروه های مذهبی بدل كرد و آینده ای توام با خشونت را برای آیندگان رقم زد.
•••
مهندس كیوان صمیمی مدیرمسئول مجله نامه و عضو كانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب در پاسخ این پرسش كه گروه های مذهبی با اندیشه های ماركسیستی چگونه آشنا شدند، چنین می گوید: «در آن روزها دو جریان فكری برای جوانان و فعالان سیاسی جاذبه زیادی داشت. اول آموزه های یك مذهب ظلم ستیز بود كه جوانان و اقشار زیادی از جامعه را به خود جذب كرده بود. دوم تفكر ماركسیستی كه هم ضدظلم بود و هم ماهیت علمی برای خود تعریف می كرد. در زندان هم افراد رده بالای سازمان به یك تقسیم كار برای مطالعه آثار و نوشتار مذهبی و ماركسیستی رسیده بودند كه حسین روحانی، محمد حنیف نژاد، ناصر صادق و محمد عسگری مطالعه متمركزی بر روی آثار ماركسیستی داشتند.»وی در ادامه می گوید: «آن موقع تفكر ماركسیستی تسلط زیادی بر آرا و اندیشه مذهبی داشت و مذهبی ها قدرت مقابله با ماركسیسم را در خود نمی دیدند تا آنكه شریعتی و حسینیه ارشاد ظهور می كند.
به خاطر دارم مسئول خود من مجید لغوی كه در همان سال ها نیز كشته شد ۱۰ دقیقه از مولی علی صحبت می كرد و چند دقیقه هم از لنین حرف می زد.»
صمیمی در توضیح این نكته كه گروه های مذهبی با مطالعه آثار ماركسیستی با چه سئوالاتی مواجه می شدند چنین بیان می كند: «البته خود بهتر می دانید كه ذهن انسان، ذهن پرسشگری است، مذهبی ها با مطالعه آثار ماركسیستی سئوالاتی از جمله راجع به هستی كه چگونه به وجود آمده، چه سیری را برای تكوین طی كرده، خدا كیست، آفریننده جهان كیست، اینها سئوالاتی بود كه مذهبی ها با آن مواجه می شدند و در پی پاسخ قانع كننده بودند.»
به خاطر دارم عده ای می گفتند «آیا تئوری یهودی ها درست است كه خدا پس از آفرینش در حال استراحت است؟ تا آنجایی كه اطلاعات من اجازه می دهد، این سئوالات از زمان تقی ارانی مطرح بوده و در آن سال ها این پرسش ها در آغاز در رده های بالای سازمان مطرح بود، سپس به لایه های میانی و بدنه سازمان نیز سرایت كرد.»كیوان صمیمی كه در آخرین روزهای پایانی سال ۸۴ به سه دهه قبل بازگشته بود، در میان یك گفت وگوی جدی از آن روزها با لبخندی بر لب ادامه می دهد: «به خاطر دارم «ساقی» یكی از زندانبان های زندان قزل قلعه با لهجه غلیظش به بچه ها می گفت: شماها گوساله به زندان می آیید، سارتر بیرون می روید! چرا این گوساله ها را می گیرند؟» از مدیرمسئول ماهنامه نامه می پرسم آیا كسانی بودند كه برای آن سئوالات پاسخ های علمی داشته باشند؟ وی یكباره از فضای طنز جملات «ساقی» زندانبان زندان قزل قلعه خارج می شود، كمی مكث می كند و ادامه می دهد: «اساساً چنین عزمی دیده نمی شد. البته طالقانی و بازرگان كه تا حدودی روی احكام اجتماعی قرآن كار می كردند، تلاش هایی از خود نشان می دادند ولی آن تلاش ها پاسخگو نبود.
آیت الله خمینی كه انگیزه های عدالت خواهانه داشتند اسلام سیاسی را مطرح می كردند ولی مقاومت در مقابل نظرات ایشان زیاد بود.ناگفته نماند كه مكتب اسلام نشریه ای بود كه از طرف آقای مكارم شیرازی به چاپ می رسید و نقد ماركسیسم را با روش های خودشان با شیوه مسخره كردن گزینه های ماركسیستی انجام می دادند.»
وی در توضیح چگونگی گسست بین نیروهای مذهبی می گوید: «در سال ۵۱ كه تقی شهرام از زندان فرار كرد، سازمان سه سرشاخه داشت، یك شاخه زیر نظر تقی شهرام، یك شاخه تحت نظارت بهرام آرام و یك شاخه با مسئولیت مجید شریف واقفی بود. ناگفته نماند كه شهرام بسیار با مطالعه و پركار بود، ولی بسیار پرمدعا. شهرام از داخل زندان با مطالعه آثار ماركسیستی، ماركسیست شده بود ولی این موضوع را علنی عنوان نمی كرد و حتی نمازش را می خواند.او می خواست افراد به تدریج به طرف ماركسیسم رو بیاورند. تقی شهرام و بهرام آرام بر این عقیده بودند كه برای ادامه مبارزه ما نیاز به یك برنامه علمی داریم، آنها می گفتند ما كه با خودمان رودربایستی نداریم و بهتر است كه تغییر ایدئولوژی ای دهیم. از طرفی مبارزات مخفی و چریكی نیز به گروه های مخفی مسلمان اجازه كار تئوریك را نمی داد.»
مدیرمسئول نامه تصریح می كند: «از آنجایی كه تقی شهرام از داشتن زمینه های ماركسیستی در بین بعضی از اعضا مطلع بود با این عقیده كه باید سازمان را از ایدئولوژی اسلامی نجات دهند و مبارزه نیازمند ایدئولوژی ای است كه راهنمای عمل باشد كه در نتیجه در یك سازمان مذهبی ماند تا به خیال خود آن را نجات دهد.»
كیوان صمیمی درخصوص ترور شریف واقفی و صمدیه لباف اظهار داشت: «از آنجایی كه مجید شریف واقفی كه خود یكی از سرشاخه ها بود و از عقاید تقی شهرام و بهرام آرام مطلع شده بود اسلحه خانه شاخه خود را از آنها مخفی می كند و از آنجایی كه آن سازمان یك سازمان چریكی بود و نیاز مبرم به اسلحه داشت، به همین دلیل مجید را محكوم به خیانت و رفتار اپورتونیستی می كند و آنها را در «دادگاه خلق» كه خودشان تشكیل داده بودند محكوم به اعدام می كنند و در واقع اتهام مجید خلع سلاح سازمان در مقابل پلیس بود و گسست بین نیروهای مذهبی و غیرمذهبی در سال ۵۴ با این ترورها به نقطه اوج خود رسید.»
صمیمی بر این نكته تاكید می كند كه «تا قبل از این اتفاقات روحانیونی كه در زندان با ما بودند، مانند آقای هاشمی رفسنجانی، آیت الله منتظری، آقای مهدوی كنی، آقای ربانی شیرازی، آیت الله طالقانی با ماركسیست ها روابط عاطفی خوبی داشتند.
جعفر چینی جانی كه مواضع راست رادیكال داشت، حتی او هم موضعی كه مقابله با سازمان از آن استنباط شود نمی گرفت.باقی مانده افراد سازمان نیز آن حركت را یك حركت اپورتونیستی می دانستند و معتقد بودند هژمونی سازمان هنوز با بچه های مذهبی است و اعضای متمایل به ماركسیسم اقلیتی بیش نیستند.»
•••
اندیشه حذف در بحرانی ترین شرایط، اطمینان از محق بودن و درست بودن نظرات و رویه های شخصی، حوادثی را پیش آورد كه می توانست پدیده شوم خشونت متقابل را برای آیندگان به ارمغان نیاورد.
پس از ضربه ۵۴ علیه نیروهای مذهبی توسط تقی شهرام و بهرام آرام واكنش های متفاوتی در بین مذهبی ها شكل گرفت. پس از این واقعه بسیاری از نیروهای مذهبی از سازمان مذهبی خود كه روزی پیوستن به آن جزء آرزوهایشان بود فاصله گرفتند.
بسیاری از نیروهای جوان سازمان آواره و سرگردان در تور نیروهای ساواك گرفتار شدند. مهندس كیوان صمیمی كه در آن سال ها خود از زندانیان سیاسی بوده و برادرش زنده یاد ساسان صمیمی به دلیل مبارزه با رژیم شاه اعدام شده از خاطرات خود، پس از ضربه ۵۴ چنین می گوید:مذهبی ها مسلماً از ترور «صمدیه لباف و شریف واقفی» بسیار دلخور بودند. به عنوان مثال من با تقی خاموشی برادر محسن خاموشی به مدت دو، سه هفته هم سلول بودیم. تقی از آن ترورها خیلی پریشان بود. او كه امكانات مالی زیادی در اختیار سازمان گذاشته بود، مسلماً انتظار چنین اتفاقاتی را نداشت. یا مهدی غیوران كه تا پای چوبه اعدام هم رفته بود به شدت از این ماجرا افسرده شده بود. وی كه بسیار شكنجه شده بود، خانه اش را در اختیار سازمان قرار داد، حتی همسرش طاهره سجادی كه آن موقع از مبارزان بود و در كنار یك تیم ۱۱ نفره محاكمه شد، هرگز انتظار چنین اتفاقاتی را نداشت. خلاصه آنكه این واقعه حقیقتاً بر روی افرادی چون انوری و عسگراولادی كه مبارزین طیف بازار بودند، اثر منفی گذاشته بود و نهایتاً آن اتفاقات منجر به اطلاعیه فتوا شد كه برخی از مجتهدان مانند آیت الله منتظری، آیت الله طالقانی، آیت الله انواری و آیت الله ربانی شیرازی آن را امضا كردند.در اطلاعیه فتوا آمده بود كه «ماركسیست ها نجس هستند و باید از آنها فاصله گرفت، باید سفره های خود را از آنها جدا كرد.»
وی در ادامه می گوید: «البته بسیاری زیر بار آن فتوا نرفتند، بسیاری هم آن را قبول كردند. برخی از روحانیون به رغم این فتوا، به ضدیت با سازمان نیفتادند . یا به خاطر دارم، محمد نصراللهی از كسانی بود كه زیر بار این فتوا نرفته بود و ارتباط عاطفی خود را با ماركسیست ها قطع نكرده بود. به خاطر دارم گاهی برای شوخی، از ماركسیست ها غذا می گرفت و در سفره مذهبی ها می خورد.»مدیرمسئول نامه در پاسخ این سئوال كه تاثیر این رفتار بر روی مبارزین ماركسیست چه بود، ابراز كرد: «این رفتار تاثیر بدی روی ماركسیست ها داشت، زیرا این موارد در رابطه با همه آنها اطلاق می شد و فضای ماركسیست ها را ضدمذهبی تر می كرد و رادیكال های ماركسیست نیز دچار افراط شده بودند.»
وی در ادامه افزود: «بچه های مائوئیست كمتر این حالت را داشتند و رابطه شان با مذهبی ها بهتر بود. بچه های فدایی و حزب توده كه رابطه خوبی با ما داشتند، با آن بحث نجس و پاكی روابطشان با ما تیره شد. ولی به رغم آن فضا افرادی چون صفر قهرمانی كه مبارزی قدیمی و از بچه های چپ به حساب می آمد، رابطه خوبی با سرحدی زاده و كاظم بجنوردی داشت.»
• ادامه حیات سازمان پس از ضربه ۵۴
مدیرمسئول نامه با یادآوری اطلاعیه پرچم توسط تقی شهرام و بهرام آرام با عكس العمل زیادی از طرف مذهبی ها مواجه شد. برخی مذهبی ها به این نتیجه رسیدند كه خطر اصلی ماركسیسم است و نه حكومت. در پی این نظر، جریان سپاس پیش آمد.اطلاعیه شهرام و بهرام به این دلیل «پرچم» نام گرفته بود كه در عنوان آن تاكید كرده بودند: «پرچم مبارزات ایدئولوژیك را برافراشته سازیم.»
صمیمی تصریح كرد: «سران سازمان هم به هواداران خود می گفتند: «آنهایی كه در سازمان نباشند، خواهند برید.» رجوی صریحاً می گفت: «جدا شدن از سازمان همان و به دامن ساواك افتادن نیز همان.» البته احمد حنیف نژاد و موسی خیابانی با این تحلیل افراطی رجوی موافق نبودند زیرا او همه چیز را سیاه و سفید می كرد.»
• دلایل جدایی جمع كثیری از اعضای سازمان
كیوان صمیمی در این مورد چنین می گوید: «جدا شدن آن جمع طی یك فرآیند بود كه به تدریج صورت گرفت و افراد به این نتیجه رسیده بودند كه به سازمان به لحاظ روابط تشكیلاتی انتقاداتی وارد است و مهمترین انتقاد نبودن روابط دموكراتیك و سالم بین مسئولین سازمان با سایر سطوح آن بود. ویژگی غیردموكراتیك، مرتباً ادامه پیدا می كرد و این رویه به بهانه سانترالیسم دموكراتیك توجیه می شد. تصمیمات را یك عده محدودی می گرفتند و به اعضا منتقل می شد.» مدیرمسئول نامه می افزاید: «وقتی برخی از هواداران به خاطر اندیشه های ماركسیستی مقاومت كردند، مسئولین سازمان زمینه های دستگیری آنها توسط ساواك را فراهم می آوردند. البته این كار توسط شاخه بهرام آرام و تقی شهرام انجام می شد.»
پروین بختیارنژاد
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید