شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

داستان کوتاه...


مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوائیش کم شده است. به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمیدانست این موضوع را چگونه با او در میان بگذارد. بدین خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت برای این که بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است آزمایش سادهای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: «ابتدا در فاصله ٤ متری او بایست و با صدای معمولی مطلبی را به او بگو. اگر نشنید همین کار را در فاصله ٣ متری تکرار کن. بعد در ٢ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب دهد.» آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق تلویزیون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید: عزیزم شام چی داریم؟ جوابی نشنید. بعد بلند شد و یک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید: عزیزم شام چی داریم؟ باز هم پاسخی نیامد. باز هم جلوتر رفت و از وسط هال که تقریباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: عزیزم شام چی داریم؟ باز هم جوابی نشنید. باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسید. سوالش راتکرار کرد و باز هم جوابی نیامد. این بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: عزیزم شام چی داریم؟ زنش گفت: مگه کری؟ برای پنجمین بار میگم: خوراک مرغ!
● نتیجه اخلاقی:
مشکل ممکن است آنطور که ما همیشه فکر میکنیم در دیگران نباشد و شاید در خود ما باشد
http://masoud۷۸۷۳.blogfa.com/cat-۴.aspx
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید