دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

جشنی که آسمانیان با آن آشناترند


جشنی که آسمانیان با آن آشناترند
غدیر؛ جشنی را می‌گوییم که نزد آسمانیان شناخته‌شده‌تر است تا زمینیان.
همان جشنی که خداوند پیامبرش را مأمور ابلاغ آن کرد که اگر ابلاغ نکنی، رسالت خود را به انجام نرسانیده‌ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می‌دارد؛ همان جشنی که پیامبر(ص)، دست علی را برافراشت که هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست؛ خدایا دوست‌دار آنکه او را دوست دارد و دشمن‌دار آنکه او را دشمن دارد.[آشنایی با عید سعید غدیرخم]
همان جشنی که پس از آن، خداوند انجام نهایی امر دین را خبر داد که امروز دین شما را برای شما کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را به عنوان دین شما برگزیدم؛ همان جشنی که مسلمانان با شادی و تبریک‌گویان به علی گفتند: بر تو مبارک باشد که مولای ما و مولای همه مؤمنان گردیدی و نیز همان جشنی که مسلمانان پس از آن، با آن همه تهنیت‌گویی و شور و هیجان که از خود نشان داده بودند، روی‌ گردان شدند و علی را سربه‌چاه و دردگویان رها کردند؛ «آنگاه که رسول خدا (ص) به سوی خدا شتافت، مسلمانان در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند.
سوگند به خدا نه در فکرم می‌گذشت و نه به ذهنم خطور می‌کرد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او بگرداند یا مرا پس از وی، از عهده‌دارشدن حکومت، بازدارد.» (نهج‌البلاغه نامه ۶۲) و غدیر همان جشنی بود که علی(ع) میراث خود را، خار در چشم و استخوان در گلو، به‌غارت‌رفته می‌دید و با این حال صبر و بردباری را خردمندانه‌تر می‌یافت که «با چشمان خود دیدم؛ گروهی از اسلام بازگشته، می‌خواهند اسلام را نابود کنند. ترسیدم اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، رخنه‌ای در آن پدید آید یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن جبران‌ناپذیر می‌گردید.»(همان)
میراث علی اما، حکومت نبود که در سخن او از عطسه بزی کم‌مقدارتر است و متاع ایام کوتاه؛ ترس و دغدغه امام از این بود که مسلمانان خویش را از ولایت او بی‌بهره می‌ساختند و خود را در بیابان‌های سرگردانی گمراه. و حکومت شأنی بود از شئون ولایت که امام آن را از آن جهت که احقاق حق کند یا باطلی را از پیش راه بردارد، ارجمند می‌شمرد. به هر روی، میراث غدیر نادیده گرفته شد تا مسلمانان، حکومت را از درون‌مایه غنی ‌اسلامی خویش فارغ سازند و پوسته آن چیزی جز یک حکومت نیمه‌عرفی که امتداد آن را می‌شد در عصر قبائلی نیز رهگیری کرد، نبود و این آغازی شد بر تفکیک امر قدسی و امر عرفی.
به احتمال فراوان مسلمانان سرانجام این تمایز و تفکیک را که البته در آغاز ماهیت پنهانی داشت، درنمی‌یافتند ولی از آن روز که در سایه‌بان بنی‌ساعده علی(ع) را به این حجت که جوانی است ناپخته که راهی طولانی در پیش دارد یا خنده‌رویی است که هیبت حکمرانی ندارد یا خون‌های فراوان ریخته و دل‌ چرکین عرب را با او سرسازگاری نیست، کنار نهادند تا آن روز که خون پسر پیامبر(ص) در سرزمین نینوا، زینت‌بخش آن سرزمین بی‌حاصل گردید، جز ۵۰سال، به طول نینجامید. و این جز از تبدیل خلافت به سلطنت، ناشی از امر دیگری نبود و غدیر، مسئله خود را ولایت می‌داند نه خلافت که چون از درون تهی‌مایه گشته با سلطنت شانه‌به‌شانه می‌زند و در ماهیت و ساختار با آن تفاوتی احساس نمی‌کند.
امروز اما وقت گله‌ کردن و به‌پیش‌چشم‌آوردن حوادث تاریخی نیست هرچند باورهای اصیل مسلمانان همه در بستری تاریخی شکل یافته‌اند. مگر همین قرآن کتابی نیست که طی ۲۳ سال بر پیامبر(ص) نازل شده است؟ امروز همچنین وقت ردیه‌نوشتن بر عقاید و باورهای یکدیگر نیست؛ چه زمان طولانی صرف این کار شده است و کیست که مدعی باشد با وجود کتاب‌هایی چون المراجعات یا الغدیر همچنان نیازمند شناخت یکدیگر و ردکردن عقاید یکدیگریم. اگر با چنین کتبی نتوانیم یکدیگر را بشناسیم و رد و نقد بر هم وارد آوریم باید این امر را بپذیریم که دیگر چنان نتوانیم کرد.
پذیرفتن یکدیگر در آستانه جشن غدیر که هجدهم ذی‌الحجه هر سال یادآور آن حادثه بزرگ است امری برگشت‌ناپذیر است و این پذیرفتن باید مبنایی باشد برای گفت‌وگو و تبادل‌نظر. این‌بار اما نه برای ردیه‌نگاشتن بل برای پاک‌کردن گذشته تکفیری به حد مقدور و فراهم‌آوردن رفتار متساهلانه با یکدیگر، خشک‌کردن زمینه‌های تعصب و پدیدآوردن شرایطی را که برآمدن افکار نو بر آن ممکن باشد نباید امر سهلی انگاشت.
این گفت‌وگوی انتقادی باید چنین کند. این گفت‌وگو به هیچ روی پاک‌کردن مرزها و محدوده باورها را پیشنهاد نمی‌کند که ناممکن است، اما فراهم‌آوردن زمینه‌ای که تحمل در آن سهل‌الوصول بنماید و پذیرش اینکه دیگران نیز چون ما حق مشارکت در تمام ابعاد حیات را دارند، ناممکن نیست؛ چراکه پیروان امامی هستیم که حتی این رفتار را با دیگر مردمان نامسلمان نیز که شبیه ما هستند در خلق، تجویز کرده، چه رسد به هم‌کیشانی که برادران دینی ما هستند.
این پیشنهاد همچنین، تبلیغ را انکار نمی‌کند بل تشویق، چراکه از میزان ابهام در میان مردم می‌کاهد و مرزهای تئوریک رفتار متساهلانه و تحمل‌پذیر را برایشان روشن می‌سازد. اگر بپذیریم که دغدغه دینی ما نمی‌تواند بیش باشد از دغدغه‌های ناتمام امام علی(ع) که زمانی چاه‌های کوفه گویی تنها محرم آن بودند، این را نیز بپذیریم که او مصلحت اسلام را برتر می‌دانست از مصلحت خویش؛ همان مصلحتی که امروز نیز نمی‌توانیم مدعی نبود آن باشیم.‌
چگونه می‌توان فرهنگ تحمل و پرهیز از تندروی را در میان هم‌آیینان افزایش داد و در عین حال از اصول، باورها و اندیشه‌های خویش دست نکشید که به‌نظر‌ این هدف جز با برخورد صادقانه و شجاعانه با باورهای یکدیگر حاصل نمی‌آید. نخست باید آنچه را هستیم بپذیریم و این آغاز پذیرش دیگران است. با این مقدمه نسبتا طولانی به بیان چند نکته مفصل‌تر در باب غدیر می‌پردازیم؛ عیدی که بیان این‌همه، مقدور نبود جز به برکت آن.
رمضان گذشته، شاهد یک مناظره یک‌ماهه بودم که میان دو گروه اصلی مسلمانان یعنی شیعیان و اهل تسنن در یکی از شبکه‌های عرب‌زبان ماهواره، جریان داشت.
جالب آنکه مسئول برگزاری مناظره که خود مسئول شبکه نیز بود، براین باور بود که تنها راه برون‌رفت از فرهنگ تکفیری و سردر آوردن به جریان تحمل‌پذیری و رفتار متساهلانه جز با شناخت عقاید و باورهای یکدیگر میسور نیست. بحث اصلی این مناظره اما یک سؤال اصلی را در بر داشت و آن اینکه چرا امیرمؤمنان(ع) به صورت عمومی و به‌خصوص در نهج‌البلاغه به حادثه غدیر استناد نجسته است؟ آیا این دلیل نخواهد بود بر اینکه اصولا غدیر آنگونه که تصور می‌شود روی نداده است؟ البته مناظره مباحث بسیار متنوع و فراوانی را در گستره یک ماه در بر می‌گرفت اما چون فرصت پرداختن به همه آن نیست با همین چند سؤال آغاز می‌کنم.
آری باید پذیرفت که امام علی(ع)، در نهج‌البلاغه صراحتا سخنی از غدیر به زبان نیاورده است و بدان اشارت ننموده است، اما علت این امر چیست؟ آیا این مسئله از این ناشی است که تفسیر دیگری می‌توان بر آن قائل شد؟ در پاسخ باید گفت: نهج‌البلاغه را خود حضرت جمع‌آوری نکرده بل این سید گرانقدر، شریف رضی بوده است که نهج‌البلاغه را فراهم آورده است.
اگر خود امام این اثر را سامان داده بود و از یکی از حوادث مهم یا شاید مهم‌ترین حادثه زندگی خود سخنی بر زبان نمی‌آورد، آنگاه این اشکال موجه می‌نمود که آیا ذکرننمودن این حادثه اصولاً به این معنا نیست که آن اصولاً تفسیر دیگری داشته است؟ شاید بتوان سؤال را این‌گونه بازسازی کرد که چرا سیدرضی که از دانشمندان شیعه امامی بوده و در آثار خود این باور را صراحتاً نشان داده است نامی از استشهاد امیر مؤمنان به غدیر به‌میان نیاورده است؟
در پاسخ به این پرسش می‌توان به چند دلیل به اشارت، استناد جست؛ نخست آنکه سید رضی، پس از پدر خود به مقام نقیب اشراف نائل آمده است و نقیب اشراف به‌واقع منصبی حکومتی بوده است که از سوی خلیفه عباسی در قرن پنجم به بزرگان سادات اعطا می‌شده است. این منصب را می‌توان به نمایندگی سید‌رضی از سادات در بارگاه عباسیان تعبیر کرد. وجود قصایدی از سید‌رضی که در مدح خلیفه عباسی آمده است را احتمالاً می‌توان در همین چارچوب به تفسیر نشست.
دوم‌آنکه عصر سید‌رضی، زمانه‌ای است که بغداد شعله‌ور از کینه‌ها و تعصب‌های مذهبی اندکی رو به آرامی نهاده است و از آن درگیری‌های خونین عصر شیخ مفید که از قضا استاد سید‌رضی نیز بوده است، خبری نیست.
احتمالاً ذکرنکردن حادثه غدیر از سوی سید‌رضی و بیان نکردن استشهاد امیر‌مؤمنان بدان را بتوان به این انگیزه سید شریف ارتباط داد که او نمی‌خواسته است آغازگر موج جدیدی از خشونت‌ها از طرف عباسیان باشد، ضمن آنکه مقام والای نقابت اشرافی او سبب می‌شده تا سخنان او پراهمیت تلقی شود و آنچه او به زبان می‌آورده به‌واقع موضع رسمی شیعیان محسوب می‌شده است.
سوم آنکه با تمام این ملاحظات و خویشتن‌داری‌های سید‌رضی که نمونه آن را در برخورد با یک دانشمند عادی نیز می‌توانیم ردگیری کنیم در مواضع فراوانی از نهج‌البلاغه، سید، سخنان اعتراض‌آمیز امیر‌ مؤمنان را گزارش می‌کند که به غصب حق خود از خلافت و محروم‌ساختن مردمان از ولایت، شکوه کرده است.
آیا مگر غدیر جز اینکه علی(ع) پس از رسول خدا(ص) مقام ولایت را داراست که خلافت، شأنی از شئون آن است، پیام دیگری نیز در بر داشته است؟ اگر چنین است، امیرمؤمنان در خطبه سوم که پس از آن به خطبه شقشقیه معروف شد و نیز در نامه شصت‌ودوم به‌صراحت به غصب‌شدن حق خود در خلافت و محروم‌ساختن مردمان از ثمرات ولایت خود، شکوه به آسمان بلند کرده است؛ «که به ذهنم خطور نمی‌کرد عرب خلافت را از اهل بیت پیامبر او بگرداند.»چه فرقی میان اشاره فرد به خود یک کلام و اشاره به لازمه آن کلام هست؟ عاقل را اشارتی کافی است. بخش دیگر این پرسش به این بازمی‌گردد که چرا امیرمؤمنان سخنی از ولایت خویش با استناد به واقعه غدیر بر زبان نمی‌آورد.
آیا این عدم‌استناد به نحو عمومی دلیلی بر این نیست که اصولاً غدیر به این معنای متعارف که شیعیان از آن برداشت می‌کنند وجود نداشته است یا اینکه بر فرض وجود، امیرمؤمنان چنین برداشتی از آن نداشته است؟ این سخن به شهادت تاریخ درست نیست. نخست آنکه باید به این نکته اشاره کنیم که امیرمؤمنان به مصلحت چندان تمایلی به گشودن این مسائل از خود نشان نمی‌داد و این امر درستی است که ایشان چندان به حادثه غدیر استناد نجسته است و این البته تنها یک دلیل داشت و آن اینکه امام مصلحت اسلام را بالاتر می‌دید؛ لااقل خطب و نامه‌های نهج‌البلاغه بر این موضوع شاهدند.
دوم آنکه این البته به معنای عدم‌استناد مطلق امام به حادثه غدیر نیست. امام آنگاه که محیط را مساعد می‌یافت و حق‌جویانی را حاضر می‌دید به گشودن سفره دل می‌پرداخت و آن راز آشکار یعنی غدیر را بر زبان می‌آورد.
یک بار علی(ع) در سال ۲۳ هجری در روز شورای شش‌نفره به حدیث غدیر استشهاد فرمود. ابن‌ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه استشهاد آن حضرت را در حد استفاضه (چیزی نزدیک به تواتر) می‌داند. (الغدیر، ج۱، ص۳۲۷)؛ دوم بار در دوران خلافت عثمان، در مسجد پیامبر و در حضور چیزی بیش از ۲۰۰تن از صحابیان پیامبر(ص) (همان، ص ۳۳۵)؛ سومین بار در جنگ جمل و در سال ۳۶هـ .ق بودکه حضرت در گفت‌وگو با طلحه‌بن عبدالله به غدیر استشهاد کرد (همان، ص ۳۷۸)؛ بار چهارم در سال ۳۶هـ . ق در رحبه کوفه، امام در جمع ایستاد و به غدیر استناد نمود. (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ۲، ص ۲۸۸- اعیان‌الشیعه، علامه سید‌محسن‌امین، ج ۱، ص ۴۶۶- الغدیر، ج ۱، ص ۳۳۹) و پنجمین بار در مواجهه با گروهی که در تاریخ به حدیث الرکبان مشهور گشته است. (الغدیر، ج ۱، ص ۳۸۱ و ۳۹۰) جالب آنکه احمد‌بن‌حنبل نیز به حدیث الرکبان اشاره کرده است.
از این رو نفی کلی استشهاد امام به واقعه غدیر درست نمی‌نماید؛ هرچند باید پذیرفت امام کمتر بدان استناد می‌جسته است؛ ضمن آنکه تنها واقعه غدیر نبوده که می‌توانسته مورد استناد امام باشد؛ واقعه یوم‌الدار که طبری در تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص ۲۳۴ نقل می‌کند و پیامبر(ص) صراحتاً علی(ع) را برادر، وصی و جانشین خود در میان مردم قرار می‌دهد نیز همین ویژگی را دارد.
امام به این واقعه مسلم تاریخی نیز چندان استشهاد نکرده است. جالب آن است که ابن‌عباس به این وقایع استناد کرده و گاه حتی این استشهادات او موجب دردسر او می‌شده است. چنان‌که طبری در تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص ۵۹۸ مناظره ابن‌عباس و خلیفه عمر‌بن‌خطاب را در همین‌ باره نقل کرده است. امام اما به‌علت نپرداختن به این امر، در خطبه شقشقیه اشاره کرده است و نیز در نامه شصت‌ودوم.
امام در این خطبه، که در نهج‌البلاغه سید‌رضی به‌عنوان سومین خطبه مطرح شده است (و این البته در نوع چینش بسیار جالب توجه می‌نماید، چراکه در همان آغاز قرار گرفته است و هرکه نهج‌البلاغه را بگشاید نخست با انتقادات تند امام مواجه می‌شود) به شعر أعشی استناد می‌جوید «شقان ما یومی علی کهورها و یوم حیان أخی جابر؛ چقدر متفاوت است روز من با روز برادرم جابر؛ من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!»
اشاره امام به امر خلافت است که چقدر وضعیت او و دیگران دراین‌باره متفاوت بوده است و چقدر بی‌شباهت بوده است این وضعیت. در فراز دیگر همین خطبه به یکسان‌نبودن حال خود و دیگران در شورای شش‌نفره اشاره می‌کند: «پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر اولینشان در خلافت مورد تردید بودم که امروز با این اعضا یکسان شمرده شوم؟!» امام با کنایه، استعاره، شعر، تلمیح و انواع و اقسام صنایع ادبی سعی در این دارد تا به راز سکوت خود اشاره کند.
در میانه سخن مردی از اهل سواد ( عراق) برخاست و نامه‌ای به دست امام داد که در آن مسائلی بود که باید امام پاسخ می‌گفت و ابن‌عباس امام را به ادامه سخن تشویق می‌کند؛ «ای امیر‌مؤمنان چه خوب بود ادامه سخن از آنجا که قطع شد را بیان می‌کردید.» و پاسخ امام: «هیهات یابن‌عباس! تلک شقشقه هدرت ثم قرت؛ هرگز ابن‌عباس! شعله‌ای از آتش [دل] بود که زبانه کشید و فرونشست.»
امام مصلحت اسلام را برتر از مصلحت خود می‌دید؛ همین را به زهرای اطهر(س) می‌گوید آنگاه که مورد اعتراض او واقع می‌شود و جالب آنکه مؤذنی در همان زمان، به صوت اذان ارتفاع می‌بخشد که شهادت می‌دهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و امام می‌گوید: «می‌خواهی این صوت قطع شود و من حق خود ستانم.
صوت اسلام امروز نیز برقرار است؛ شهادت به یگانگی خداوند و رسالت محمد». اما ولایت علی به ما می‌آموزد که در نظر، اهل صراحت و شجاعت باشیم و حق خود بیان کنیم اما در عمل، مصلحت اسلام در نظر اعتبار آوریم که امام خود این‌گونه بود و در جشن غدیر چه درسی والاتر و باارزش‌تر از اینکه از غدیر و علی(ع) بیاموزیم رفتار متساهلانه و برادرانه با دیگر برادران و یاران هم‌آیین خود را؟
سهندصادقی بهمنی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید