یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


چرا همه ما باید کار کردن را متوقف کنیم؟


چرا همه ما باید کار کردن را متوقف کنیم؟
در دنیای امروز، کار کردن سرچشمه همه فجایع و بدبختی‌های به وجود آمده است. در سایه مدل‌های سودمحور اقتصاد آزاد، اکثر مردم باید به کارهایی اجباری، تکراری، خسته‌کننده و استعماری در محیطی به شدت قانونمند و اقتدارگرا تن دهند و حتی از آزادی انتخاب لباس مورد علاقه خود و یا زمان رفتن به دستشویی هم برخوردار نباشند. همزمانی تأسیس اولین زندان‌ها وکارخانجات صنعتی در قرن هجدهم میلادی و روابط نزدیک مدیریتی بین این دو مرکز، نشان می‌دهدکه استخدام زنان و کودکان در واحدهای صنعتی، تنها به دلیل انطباق‌پذیری و اطاعت‌پذیری سریع‌تر آنها در آغاز عصر تولید ماشینی و خودداری عمومی مردان از چنین کارهایی، انجام می‌شد. آیا به دلیل آثار ناگوار اجتماعی و زیست‌محیطی و فرهنگی کار کردن در عصر مدرن و شانه خالی کردن ما از انجام کارهایی بی‌فایده و تولید کالاهایی مضر، نباید همه ما کار کردن را متوقف نماییم.
کار کردن به شیوه مدرن آن تقریباً منبع همه فجایعی است که در دنیای ما وجود دارد. همه پلیدی‌های دنیای امروز، از کار کردن و یا زندگی در دنیایی که برای کار کردن طراحی شده، پدید آمده است. برای پایان دادن به این آسیب‌ها، ما باید کار کردن را متوقف کنیم.
البته این خواسته به معنای دست نزدن به هیچ اقدامی نیست. من معتقدم که ایجاد روش نوینی برای زندگی بر مبنای بازی، و به بیان دیگر انقلاب مضحک، نیاز امروز دنیای ماست. منظور من از بازی نیز خلاقیت، شادمانی، صمیمیت، مشارکت وحتی هنر است و من به فعالیتی فراتر از بازی‌های کودکانه می‌نگرم. من خواهان یک مخاطره‌جویی جمعی و مفرح و آزاد اجتماعی هستم. بازی کردن هیچ گاه منفعل نیست. البته بدون شک، همه ما نیازمند زمان زیادتری برای استراحت و لذت بردن از زندگی خویش، بدون توجه به درآمد و شغل کنونی خود هستیم.
احتمالاً می‌توان اظهار داشت که همه ایدئولوژی‌های گذشته بشری، محافظه‌کار بوده‌اند، زیرا آنها به کار ایمان داشتند. لیبرال‌ها می‌گویند که ما باید به تبعیض در اشتغال پایان دهیم، اما من می‌گویم که ما باید به اشتغال خاتمه بدهیم. محافظه‌کاران همواره از قوانین مربوط به حقوق کار دفاع می‌نمایند، اما من مدافع حق تفریح و استراحت و تنبلی هستم. از سوی دیگر، چپ‌گراها مدافع اشتغال کامل هستند. همانند سوررئالیست‌ها (به جز من که بچگی نمی‌کنم) من خواستار شرایط بی کاری کامل هستم. تروتسکیست‌ها [حامیان عقاید کمونیستی لئون تروتسکی ] برای یک انقلاب دائمی مبارزه می‌کنند. اما من به دنبال عیش همیشگی هستم.
البته ممکن است شما تعجب کنید که من جوک می‌گویم و یا جدی هستم. به هر حال، من به صورتی جدی، جوک می‌گویم.
تعریف حداقلی من از کار، یک کارگری اجباری است. کار در دنیای امروز، تولید اجباری در سایه یک سیستم سیاسی و اقتصادی می‌باشد. همه مخلوقات کار نمی‌کنند. هیچ کس به خاطر کار کردن، کار نمی‌کند، چرا که ما به خاطر تهیه کالاهایی کار می‌کنیم که عموماً از دسترسی به آن محروم هستیم. معمولاً - و با فراگیری بیشتری در کشورهای کمونیستی به نسبت کشورهای کاپیتالیستی - کار کردن یک نوع مزدوری به حساب می‌آید که به بهای فدا کردن خود برای اتمام یک پروژه برنامه‌ریزی شده انجام می‌شود. لذا ۹۵ % آمریکایی‌هایی که کار می‌کنند، برای کسی دیگر و یا چیزی دیگر به کار مشغولند. بنابراین، ما فقط در کشورهای جهان سومی نظیر مکزیک، هندوستان، برزیل و ترکیه، که با انواع بحران‌های مختلف روبه‌رو هستند، شاهداستثمار کارگران در مزارع و کارخانجات برای تولید محصولاتی ارزان به ویژه برای مصرف در کشورهای صنعتی غربی نیستیم. هر چند همین شرایط اسفبار هم از دید بسیاری، مناسب و خوب ارزیابی می‌گردد.
به هرحال، کار مدرن تأثیرات بسیار ناگواری دارد. افراد نه تنها کار می‌کنند، بلکه دارای یک شغل نیز هستند که باید در همه زمان‌ها و براساس یک قاعده مشخص، به انجام آن بپردازند. امروزه ما شاهدیم، کاری که یک فرد در یک زمان معین به انجام آن می‌پردازد و از آن لذت می‌برد، در قالب یک شغل با ۴۰ ساعت کار هفتگی و بدون فرصت مشارکت گروهی و تبادل‌نظر با دیگران، به فعالیتی خسته‌کننده برای وی تبدیل می‌شود.
کارهای کنونی، به استهزا گرفتن آزادی فرد به شمار می‌روند. به صورت رسمی نیز، همه ما دارای حقی بوده و در قالب یک نظام دموکراسی زندگی می‌کنیم. حتی در بسیاری از نظام‌های دیکتاتوری نظیر حکومت‌های پس از استالین، کارگران در مقایسه با کارگران آمریکایی از آزادی بیشتری در محیط کار خود برخوردار بودند. کارگران ما به بردگانی پاره‌وقت تبدیل شده‌اند. رؤسای آنها می‌گویند، در چه زمانی خود را به محل کار برسانند، چه زمانی محل کار را ترک نمایند و در هر زمانی به چه کاری بپردازند. آنها به شما می‌گویند که چقدر و با چه سرعتی کار کنید. آنها در انجام هر گونه سخت‌گیری و یا ایجاد مقررات جدید دلخواه خویش و حتی نظارت در نوع لباس پوشیدن شما و تعداد توالت رفتن‌های شما نیز آزادند. با چند استثنا ، مدیرتان می‌تواند به هر دلیلی و یا بدون هیچ دلیلی شما را اخراج کند.
از سوی دیگر، شما در محیط کار خود، با همان سیستم سلسله مراتبی و اقتدارگرا و انضباطی‌ای روبه‌رو می‌شوید که در یک زندان و یا صومعه وجود دارد. در واقع، همان طور که اندیشمندانی نظیر فوکاولت و دیگران نشان داده‌اند، زندان‌ها و کارخانه‌ها تقریباً در یک دوره زمانی به وجود آمده‌اند و مدیران آنها نیز تکنیک‌های کنترل سازمان خود را به صورت تعمدی از یکدیگر قرض گرفته‌اند. به علاوه، سیستم تحقیرآمیز کنونی که من آن را توضیح داده‌ام، بر نیمی از ساعات بیداری اکثریت زنان و اکثریتی گسترده‌تر از مردان در اکثر طول عمرشان، حاکمیت دارد.
● شما آنچه هستید که انجام می‌دهید
اگر شما به کاری تحقیرآمیز و خسته‌کننده و یکنواخت مشغول هستید، پایان یافتن چنین وضعیتی،‌ ناشی از خوش‌شانسی شما خواهد بود. گویی کار هم باید در کنار سایر ساز وکارهایی نظیرتلویزیون و آموزش‌های مدرسه‌ای،‌ که هدفی جز احمق کردن ما ندارند، قرار گیرد. بچه‌های ما با رفتن به مدرسه در سنین خردسالی، خود را برای بردگی جسمی و روحی در تمام طول عمر خود آماده نموده و آموزش‌های لازم را نیز فرا می‌گیرند. این شهروندان مطیع یاد می‌گیرند که در حوزه‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و سایر بخش‌ها هم به چنین رفتارهای سلسله مراتبی و برده‌واری تن دهند. به بیان دیگر،‌آنها عادت می‌کنند که این گونه باشند. اما در مقابل، بازی کردن در نقطه مقابل قرار دارد. بازی حالتی داوطلبانه دارد. بازی کردن و مسابقه دادن، رابطه‌ای بسیار نزدیک با یکدیگر دارند. ما در بازی کردن،‌ حتی در صورت شکست، از پاداش کسب یک تجربه بهره‌مند می‌شویم. در بازی‌های زیادی (نظیر بیس‌بال و غیره) ما شاهد حاکمیت قانون هستیم، اما افراد چیزی را فراتر از بازی کردن تجربه می‌کنند: گفت وگو، شادی و ...
همزمان با فرآیند صنعتی شدن غرب در اواخر قرن هجدهم، ما در ابتدا شاهد به کارگیری زنان و کودکان در کارخانجات و کارگاه‌های نوظهور آن دوره بودیم. چرا که مسلماً این دو گروه، از اطاعت‌پذیری و سرعت انطباق بیشتری با نیازهای صنایع برخوردار بودند.
به علاوه، در عصر فئودال‌ها هم، ۲ یا ۳ روز از زندگی هفتگی کارگران در پایان هفته به عنوان زمان‌های آزاد شناخته می‌شد. آیا در سایه تلاش برای بهره‌وری بیشتر، ما به نسبت آن سال‌ها، با پسرفت روبه‌رو نشده‌ایم؟ برای درک بهتر، باید به مطالعات مردم شناسانه صورت گرفته در عصر شکار بنگریم. در مقاله‌ای که توسط مارشال ساهلینز نوشته شده، چنین نتیجه گرفته شده که مردمان در عصر شکار، بسیار بیشتر از ما از خواب روزانه و استراحت برخوردار بوده‌اند. آنها در طول روز ۴ ساعت کار می‌کردند و گمان می‌بردند که در تمام طول روز به کار پرداخته‌اند. کارگران آنها افرادی بسیار ماهر و توانمند بودند. به گفته ساهلینز، تنها در عصر صنعتی شدن می‌توان این همه فرد غیرماهر را در جوامع پیدا کرد.
در میان آثار کنونی کارهای مدرن،‌ باید به آسیب‌های فراوان این فعالیت‌ها بر سلامت انسان‌ها نیز اشاره کنیم. در واقع، کار کردن، به یک قتل عام گسترده تبدیل شده است. مثلا ً‌در کشور ما آمریکا، همه ساله علاوه بر تلفات ۰۰۰/۶ کارگر در کارخانه‌ها، ۲ میلیون نفر نیز با انواع جراحت‌ها و شکستگی‌ها و سوختگی‌ها و سایر آسیب‌های جسمی روبه‌رو می‌شوند.
● چگونه کار کردن را متوقف کنیم؟
بسیاری ممکن است با نظرات من موافق نباشند. بسیاری از کارگران از طریق کار کردن امرار معاش می‌کنند. هرچند ما شاهد نرخ در حال رشد و بالایی از غیبت، اخراج، اعتصابات کارگری، خرابکاری و سرقت در جامعه کاری خویش هستیم، ما بیش از خودداری از کار، با جابجایی شغلی روبه‌رو می‌شویم؛ و در مجموع، هم کارفرمایان و هم کارگران معتقدند که کار کردن موضوعی غیرقابل اجتناب و تغییر است ولی من با این حرف مخالفم. چرا که می‌توان از دو جنبه کمی و کیفی به ترک کار دست زد. کاهش ساعات کارهای غیرضروری، اتکا بر کارهای مفید و تبدیل انجام کار به یک شیوه بازی و سرگرمی، می‌تواند بسیاری از موانع مصنوعی سر راه کار را مرتفع نماید. به علاوه، هراس افراد از یکدیگر هم تا حدود زیادی از بین خواهد رفت.
بیست سال پیش، پل و پرسیوال گودمن تخمین زدند که تنها با ۵ % کار کنونی، می‌توان حداقل نیازهای غذا، پوشاک و مسکن مردم را تأمین نمود.
هدف چنین مطالعه‌ای روشن است: به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم، اکثر کارهای ما به صورتی غیر بهره‌ور، صرف کنترل‌های اجتماعی و تجاری می‌شود. به علاوه، با تغییراتی محدود می‌توان ده‌ها میلیون فروشنده، سرباز، مدیر، دلال، قاضی، بانکدار، وکیل، معلم، زمین‌دار و نیروی امنیتی و تبلیغاتچی و همکاران آنان را از مشاغلشان جابه‌جا نمود. به بیان دیگر، ما با یک اثر گلوله برفی روبه‌رو شده‌ایم: با بی کاری یک نفر، ایده‌ای جدید برای پر کردن جای وی اجرا می‌شود و این چرخه تا بزرگ شدن سازمان‌های ما و متلاشی شدن اقتصاد، همچنان ادامه پیدا می‌کند. امروزه ۴۰ % کارگران ما به شغل‌های یقه‌سفید مشغولند. در بخش‌های بیمه و مسکن و بانکداری نیز افراد تنها به کاغذبازی می‌پردازند. چه میزان از کارهای کنونی ما به تولید سلاح‌های کشتار جمعی و جنگی، تسلیحات هسته‌ای، غذاهای هله‌هوله، دئودورانت‌های زنانه و خودروهایی که اصلی‌ترین عملکرد آنها، تولید آلودگی بیشتر است، اختصاص دارد؟ آیا بحران‌های موجود در بخش‌های انرژی، محیط زیست و اجتماعی، دلیلی جز روش‌های مدرن کار دارد؟
سرانجام اینکه، وظیفه حذف کارهایی طولانی و با دستمزد اندک که در شرایطی سخت انجام می‌گیرد، برعهده همه ماست. به علاوه، تبعیض‌های جنسی نیز سرانجام باید از بین برود. بچه‌های ما نیز باید برای معلم شدن و نه دانش‌آموز ماندن در مدارس ما تربیت شوند. روابط بزرگسالان و کودکان ما باید بهبود یابد. تنها با استفاده از تشویق و توسعه بازی می‌توان این شکاف میان نسلی را برطرف کرد.
من در این مقاله بر روی موضوعات کار در عصر فن آوری اطلاعات و اتوماسیون، تمرکز نکرده‌ام. همه دانشمندان و مهندسان و تکنسین‌ها، پس از پایان فعالیت بر روی مدیریت جنگ‌ها، باید برای جبران خرابی‌ها نظیر جمع‌آوری و خنثی کردن مین‌های جنگی بکوشند. ما با تبدیل عصر کشاورزی به عصر صنعتی، علی‌رغم اینکه کار بیشتری انجام می‌دهیم، اما سطح مهارت‌ها و استقلال فردی ما رو به افول گذاشته است.
کارشناسان خبره نیز از دیرباز به این نکته اشاره کرده‌اند. مثلاً جان استوارت میل در کتاب خود اعلام نموده که هیچ یک از اختراعاتی که برای کاهش تعداد نیروی کار انجام گردیده، نتوانسته حتی لحظه‌ای از زمان اشتغال کارگران را کاهش دهد.
● تنها بازی کنید
برای تبدیل کار به بازی، گام اول، درک تفاوت‌های میان شغل و اشتغال است. امروزه در حالی کارگران مزارع باید در بدترین شرایط آب و هوایی به کار کشاورزی بپردازند که مدیران آنها در اتاق‌هایی دارای دستگاه‌های تهویه مطبوع نشسته‌اند و در تعطیلات آخر هفته، به امور باغچه منازل خویش می‌پردازند. وظیفه ما تبدیل کار به بازی و انجام آن در زمان دلخواه، همراه با کسب رضایت درونی است. احتمالاً رویکرد مجدد بشریت به سوی صنایع دستی،‌ اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. هنر باید از قالب یک موضوع تدریس شده در دانشکده‌ها، به مهارتی قابل ستایش در کارگاه‌ها تبدیل شود تا زیبایی و خلاقیت به یک جزء درونی زندگی ما راه یابد، موضوعاتی که سال‌هاست در سایه کار مدرن به یغما رفته‌اند.
بازیابی دیگربار زندگی روزمره، هدف مهم ماست و نباید از هیچ فرصتی برای اصلاح چشم‌پوشی کرد. در جامعه‌ای که رؤیای آن را در اندیشه داریم، همه برنده‌اند و در شادمانی این زندگی سهیم هستند. ما مطمئناً به اندازه نهادهای خود، ستاده دریافت می‌کنیم. اگر ما از کارت‌های درستی برای بازی استفاده نماییم، می‌توان بیش از آنچه که برای زندگی خویش صرف می‌کنیم، به دست آوریم. پس کارگران دنیا... راحت باشید!
نویسنده: باب بلک
مترجم:محسن داوری
منبع: www.YesMagazine.org
منبع: ماهنامه سیاحت غرب،شماره ۶۳