پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

توهم توطئه وفرافکنی های برون مرزی هوگوچاوز


توهم توطئه وفرافکنی های برون مرزی هوگوچاوز
تئوری توطئه ویا تفکر مبتنی بر توطئه باوری به پارادایمی از تجزیه وتحلیل وقایع اطلاق می شود که در فرایند آن وقایع وحوادث مختلف به روش ذهنی واساسا بر مبنای پنداری غالبا موهوم به یک عامل وعلت عمده تجزیه وتحلیل می شود وبه عوامل دیگر در وقوع رخداد ها توجهی نمی گردد.دیدگاه سیاسی این تئوری بیان می دارد که ارائه دهندگان تحلیل ها ی مبتنی بر توطئه باوری به طور آگاهانه وعمدی والبته با ایجاد دشمنی فرضی وتبلیغات گسترده از این ابزار برای رسیدن به مقاصد واهداف سیاسی خود استفاده می کنند، وبامقصر جلوه دادن آن در ارتباط با حوادث ومشکلات وارائه انواع تفسیرها مبتنی بر توطئه ها ودسیسه های دشمنان، سعی می کنند در جامعه همبستگی اجتماعی وسیاسی ایجاد کنند یا برای سر پوش گذاشتن به مشکلات خویش، اذهان را به سوی دیگران منحرف سازند.
پرسش محوری مطلب حاضر آن است که چه نشانه ای را می توان دلیلی برای قبول دیدگاه توطئه باوری ونسبت آن با رفتار سیاسی امروزچاوز دانست؟پاسخ به برگزاری رفراندوم جدید ونزوئلا و نتایج منفی آن باز می گردد که به فاصله اندکی در جامعه سیاسی واجتماعی این کشور بروز یافت.بر این اساس تصویب اصلاحات در قانون اساسی ونزوئلا دستمایه ای برای برگزاری رفراندوم در دوم دسامبر ۲۰۰۷ شد،تا چاوز بتواند از آن برای افزایش مدت زمامداری ونیزبر داشتن موانع ومحدودیت های دوران ریاست جمهوری استفاده کند.در حقیقت از همان هنگامی که مجلس ملی ونزوئلا به اصلاح قانون اساسی این کشور رای مثبت داد،موجی از تظاهرات علیه قانون انتخاباتی مطرح شده توسط چاوز،خیابان های کاراکاس را فرا گرفت.آنچه جنبش مدنی جدید ونزوئلا وخیابان های کاراکاس در صدد تامین آن بود،رد انجام فرایند آن اصلاحاتی بود که هوگو چاوز در مقام یک انقلابی بولیواری، انجام آن را برای تحقق آرمانهای بولیواریسم وانقلاب سوسیالیستی حیات خلوت آمریکا ضروری می دانست.البته تحقق انقلاب سوسیالیستی بولیواری بخشی از اهداف چاوز در فرایند تصویب اصلاحات جدید در قانون اساسی بودکه می بایست به وسیله برگزاری رفراندوم محقق می شد،اما مسئله فراتر از آن بود وچاوز که در اوایل سال۲۰۰۷ ودر فرایند یک رای گیری بی سابقه در پارلمان ونزوئلا توانسته بود به اختیارات ویژه ای دست یابد از این فرصت به دست آمده کوشید که برای اداره حکومت استفاده کند.بر این اساس مساعی وی در جهت ملی کردن بخش های مهم اقتصاد،کنترل شرکت های انرژی،لغو استقلال بانک مرکزی وقرار دادن آن تحت کنترل ریاست جمهوری وگسترش مدت دوران ریاست جمهوری به بخش مهمی از اولویت های وی مبدل شد وچاوز که ایجاد این تحولات عمیق سیاسی واقتصادی را برای تحقق انقلاب بولیواری ضروری می دانست از مردم کشورش خواست که به رفراندوم جدید ونزوئلا وطرح جدیداو رای مثبت دهند. اما دیری نپاید که این موضوع مورد اعتراض مخالفان قرار گرفت واپوزیسیون حزب چپ گرای چاوز که این فرصت را وسیله ای برای تمدید قدرت او وهمچنین تبدیل شدن چاوز به یک رئیس جمهور مادام العمر توصیف کرد،موانعی را برای تحقق آرمانهای سوسیالیستی چاوز به وجود آورد.نکته آن است که چاوز از همان آغاز واز بدوشکل گیری جنبش های مدنی ودانشجویی، تجمع های معترضان در خیابان های کاراکاس وتحرک حیات سیاسی اپوزیسیون علیه خود را، معلول حمایت ودخالت آمریکا میدانست.البته چاوز از مدتها پیش و از هنگام نیل به ریاست جمهوری ونزوئلا،استراتژی آمریکا در حیات خلوت را مانعی برای تحقق اهداف انقلابی خود می دانست.اما زمان بعد از اعلام نتایج رفراندم فرصتی به دست داد که او وحزب چپ گرایش علت ناکامی وتعلیق در برنامه ها را به نیروی خارجی وماورایی نسبت دهند.به این ترتیب دخیل دانستن آمریکادر ناکامی چاوز در پس از انتخابات ودر فراینداعلام نتایج رفراندوم عیان شد. چاوز بعد از اعلام نتایج انتخابات به صراحت اعلام کرد که(با سرعت بسیار زیادی شکست خورده ام)اما علت شکست خود را به دخالت غرب به ویژه آمریکا وتمهید برنامه های سازمان جاسوسی سیا نسبت می دهم که مدتی است در حیات خلوت خود از بروز انقلاب بولیواری به رهبری من جلوگیری کرده است.
بر این اساس آنچه از نوع نگاه هوگو چاوز نسبت به فعل وانفعالات امروز جامعه سیاسی واجتماعی ونزوئلا بر می آید موید دیدگاه توطئه باوری است که سعی می نماید به سبک پارانویدی حودث بخشی از حوادث مربوط جامعه سیاسی ونزوئلا را به وجود دست های پنهان،اقدامات ونقشه های پلید وغالبا مخفیانه نسبت دهد.حال مسئله چیست؟آیا به واقع شکست اصلاحات جدید ونزوئلا در فرایند رفراندوم دوم دسامبر ۲۰۰۷ را باید طبق گفته چاوزمعلول دخالت آمریکا وبرنامه های از قبل تمهید یافته این کشور دانست یا آنکه حودث این مسئله ریشه در علت های دیگر دارد؟طبیعی است که شکست چاوز در فرایند رفراندوم دوم دسامبررا باید معلول بخشی از واقعیت های موجود اما تلخ جامعه ونزوئلا دانست که مقدماتش به وسیله حزب چپ گرای ونزوئلا وشخص چاوز اجرا در آمده است که این رهبر چپ گرا وقوع آن را به دست های نامرئی وپنهان نسبت می دهد.
بر این اساس آنچه چاوز انجام آن را در این فصل از حیات سیاسی ونزوئلا به اجرا در آورده است،ادامه همان سنتی است که اقدام به آن را به منظور در محاق قرار دادن سنت دموکراتیک جمهوری بولیواریسم در دستور کار قرار داده بود.اقدام در جهت تمرکز قدرت،افزایش اختیارات فرا قانونی در سایه قدرت پارلمان،تعلیق در جریان اطلاع رسانی واعلام وضعیت فوق العاده در شرایط متفاوت،نشانه هایی از تهدید برای سنت دموکراسی ونزوئلا است که زمینه را برای آرای منفی مردم این کشوردر طرح پیشنهادی چاوزفراهم کرده است. مسئله آن است که فهم مردم ونزوئلا در احساس نیاز به سنت جدید دموکراسی کمک نموده است که از سیر این کشور به سوی نظام خود کامه واقتدار گرا جلوگیری شود وبا رای منفی به قانون مورد نظر چاوز، عرصه های متفاوتی از فضا های باز سیاسی را به نمایش گذاشته شود.
جدای از نقش محوری چاوز در شکست طرح جدیداصلاحات ونزوئلا،نشانه های دیگری نیز وجود دارد که کمک می نماید که نتوان حودث شرایط در وضعیت موجود ونزوئلا را معلول دخالت غرب وعناصر ماورایی دانست وآن چیزی نیست جز استراتژی تقابلی جامعه سیاسی واجتماعی ونزوئلا.بر این اساس کلیسای کاتولیک ونزوئلا،قانون ابدی شدن ریاست جمهوری چاوز را عملی غیر اخلاقی می داند که الزاما به فساد در قدرت می انجامد، ضمن آنکه قانون مزبور کمک می نماید که حقوق بشر در این کشور نقض وآزادیهای سیاسی وحزبی به حداقل ممکن از فعالیت برسد. این گونه می نماید که نتیجه این انتخابات بتواند نوعی امعان نظر بر سیاست های چاوز ایجاد کندتا دگر بار نتواند دلایل ناکامی های خود در طرح های سیاسی را به نیروهای ماورایی ودست های پنهان نسبت دهد.به هرتقدیر نتیجه عملی ونظری همه آن اقدامات وتمهیدات خود خواسته که پیشوای حاضر انقلاب بولیواری آمریکای لاتین در حیات خلوت آمریکا به اجرا در آورده بودچیزی نیست جز مهار وتعلیق درانقلاب سوسیالیستی.
صلاح الدین هرسنی